مجله کودک 296 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 296 صفحه 33

بچه ها و کبوتر ها سیروس طاهباز من وخواهر کوچکم همراه با پدر ، در خانه بودیم . آن شب مادرم کشیک بود . غروب که شد رفت بیمارستان سر کارش ، شام را که خوردیم من ظرفها را جمع کردم و به آشپرخانه بردم و شستم . بعد ، آمدم پیش پدر و خواهر کوچکم که در اتاق نشسته بودند و برنامه ی تلویزیون را تماشا می کردند . پدرم ، دلش گرفته بود . بی حوصله بود . تلویزیون را نگاه می کرد اما می دیدم که حواسش جای دیگر است . من برنامه ی تلویزیون ، را تماشا کردم . چیزی بود درباره ی زندگی جانوران وحشی ، حالش را نداشتم . چشمم افتاد به خواهر کوچکم که همانجا روی مبل ، خوابش برده بود . در خواب ، قشنگتر به نظرم آمد . پدرم گفت : "تا هواپیماهای دشمن نیامده اند ، برویم کمی بخوابیم ، امشب ، شاید نوبت ما باشد . بمبها بیفتند روی خانه ی ما ." به پدر گفتم : "خدا نکند" و خواهر کوچکم را بغل کردم و بردم به اتاق خوابمان . نوعی نور ماهیگیی مورد استفاده ی صیادان قرا رمی گیرد که شبها با تاباندن نور قوی بر روی آن ، ماهی ها به سوی تور و نور جلب می شوند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 296صفحه 33