
مازیار اول سبدهای زیتون را جابه جا کرد بعد هم آتشی را که باد خاموش کرده بود ، دوباره روشن کرد؛ بعد چند تکه هیزم در اجاق گذاشت و کتری چای را روی آتش قرار داد .
وقتی کارهایش تمام شد یک تکه نان خورد و رفت پیش بچه های دیگری که توی باغها کنار هم نشسته بودند و داشتند برای خودشان با تکه های کاغذ ، فرفره می ساختند .
وقتی همۀ زیتونها جمع شد آن ها را توی سبدها جا دادند و بقیه با هم به طرف خانه راه افتادند .
مازیار هم فرفره اش را ، مثل بقیه بچه ها ، بالای گاری گذاشت که با وزش باد بچرخد و خودش هم مانند بقیه به دنبال گاری راه افتاد . گاری که به خانه رسید همه حسابی خسته شده بودند .
خواهر مازیار فوراً سفره حصیری را که به دیوار آویزان بود آورد و روی زمین انداخت و رفت که شام بیاورد .
پدر ، آنقدر خسته بود که حتی نتوانست صبر کند تا شام را بیاورند ، همانطور که پشتش را به دیوار تکیه داده بود ، خوابش برد .
مازیار ، خیلی آرام ، تلویزیون را روشن کرد و برای اینکه صدای تلویزیون پدرش را از خواب بیدار نکند رفت و جلوی تلویزیون نشست و صدای تلویزیون را خیلی کم کرد .
خواهرش شام را آورد و گذاشت وسط سفره ، مازیار آنچنان سرگرم دیدن برنامۀ تلویزیون
R مثل Rocjet [راکت- موشک] :
اولین بار چینی ها در قرن 13 ، راکت را اختراع کردند . ماده ی به حرکت درآورنده ی راکت چینی ها باروت بود . ششصد سال بعد یک انگلیسی به نام « ویلیام کانگریو » در طی جنگ های ناپلئون از راکت استفاده
مجلات دوست کودکانمجله کودک 315صفحه 34