مجله کودک 322 صفحه 35

فورا ، شروع می کردیم : - راستی حسن ، چکار کنیم با امتحان نهایی ؟ - هی ، جمال امتحان نهایی چند شنبه شروع می شود ؟ و کلمۀ « امتحان نهایی » را با چه حالتی به زبان می آوردیم ! مثل اینکه داشتیم از مهمترین و بزرگترین کارهای دنیا صحبت می کردیم . عاقبت ، روز امتحان رسید . روز قبلش به حمام رفته بودم . شب هم زودتر از همیشه خوابیده بودم . آن روز صبح ، مادر زودتر از همیشه بیدارم کرد صبحانه ام را داد ، و بهترین لباسهایم را برایم آورد که بپوشم . پول تو جیبی ام را هم دو برابر همیشه داد و گفت : ممکن است لازمت بشود . » بعد دعایی خواند و به طرفم فوت کرد و قرآن بالای سرم گرفت و گفت که آن را ببوسم . و از زیرش رد شوم . آنوقت تا دم در کوچه همراهم آمد . دم در کلی سفارش کرد؛ بعد ، مرا به دست خدا سپرد و در حالی که مرتب برای موفقیتم دعا می کرد ، در خانه را بست . من ماندم با یک تکه مقوای سفید دستی و یک گیره کاغذ . در حالی که دلشوره عجیبی داشتم به در خانه دوستم ، حسن ، رفتم؛ و دوتایی به طرف مدرسه ای که محل برگزاری امتحان بود راه افتادیم . از همان توی کوچه هم کارت ورود به جلسه را با سنجاق قفلی به سینه هایمان زدیم . می خواستیم همه بدانند که ما چقدر مهم هستیم . چه هیجانی و ترسی را از سر گذراندیم تا امتحانها تمام شد ، و بعد از آن هم چه شور و انتظاری داشتیم تا نتیجه امتحاناتمان را بفهمیم ، بماند . تا آنکه عاقبت نتیجه ها را اعلام کردند و . . . بله ، من بین دانش آموزان چندین مدرسه ای که همگی در یک محل امتحان داده بودیم ، شاگرد اول شده بودم . . . بخشی از قصه ی جایزه « جایزه » بود که خواندید . این کتاب که به بهای 110 تومان توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ و منتشر شده است ، دو قصه ی خواندنی دیگر هم دارد که با تهیه کردن کتاب می توانید از خواندن آنها لذت ببرید . کانال مانش ، تونل زیر دریایی است که بین انگلستان و فرانسه و در زیر دریای مانش قرار دارد . این تونل 50 کیلومتر طول دارد و قطارهای مخصوص این دو کشور را از راه این کانال به هم وصل می کنند .