
شبتاب و کلاغ پیر
هاسمیک موسی خانی
روزهای آخر زمستان بود. کلاغپیر، تنها و غمگین به دشتی بزرگ پرواز کرد. یک گوشهی دشت، پر از کاجها و سروهای سبز بود. جویبار زلالی از وسط آن میگذشت و پیام مادرش چشمه را به سبزهها و سنگهای سر راهش میرساند. در این دشت همه از نور و گرمای خورشید، سبزی سبزهها، زلالی آب، آبی آسمان و بازی نسیم با شاخ و برگ درختان لذت میبردند و خوشبخت بودند.
کلاغپیر پرید و رفت روی شاخهی درختی نشست و قارقار کرد. با خودش گفت: «اینجا چهقدر زیباست! از شهر دور است و هوای خنکی دارد. همین جا میمانم.»
شب از راه رسید. کلاغ، تازه از شکار برگشته بود. چشمش به چیزهای کوچکی که روی درختاه برق میزدند، افتاد. جلو رفت و با دقت به یکی از آنها نگاه کرد. کرم کوچکی بود که تا کلاغ را دید حسابی ترسید. کلاغ قارقاری
نام رز: رز سبز
ارتفاع بوته: 75 سانتی متر
تیپ : رزهای قدیمی
استقامت گل: بسیار مقاوم
زمان گل دهی: تابستان تا پاییز
مجلات دوست کودکانمجله کودک 329صفحه 33