مجله کودک 341 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 341 صفحه 3

« گفت و گوی بهار و تابستان» تابستان می­گوید: من زودتر از پارسال آمدم، تو عمرت کوتاه شد. بهار می­گوید: تو نامردی! تو خیلی زود آمدی! آن زمستان هم نامرد است! و تمام میوه­ها را یخ زده کرد و درختان را خشک کرد. من از شما دو فصل بیزارم. تابستان می­گوید: آن زمستان خیلی سرد بود، پس باید این تابستان خیلی گرم می­شد. بهار می­گوید: آن زمستان به موقع آمد امّا تو... تابستان می­گوید: من دوست دارم زیاد به زمین گرما بدهم. بهار می­گوید: گرمای تو باعث شد بارانی نبارد. یک مقدار آب ارزش زیادی دارد. تابستان که کمی پشیمان شده بود، گفت: من بی دلیل گفتم زود آمدم، می­خواستم امتحانت کنم. گاهی سردی، گاهی گرم گاهی باران دارد. گاهی آفتاب می­بارد. حالا بدان که من باعث شدم تو خودت را بشناسی. بهار از تابستان تشکر کرد و خوشحال شد. آیدین ابراهیمی 12 ساله از تهران حورا اعتابی/ 9 ساله/ از قم مهندس کوچک یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک دختری به نام زهرا بود که خیلی مرتّب و ناز بود. او خواهری داشت به نام نازنین که دهانش بو می­داد. او در مدرسه هیچ وقت با کسی از نزدیک صحبت نمی کرد. یک روز خواهرش زهرا به او گفت: «عزیزم چرا مسواک نمی زنی؟ چرا طبقه های ساختمانت را خراب می­کنی؟» نازنین با تعجّب گفت: «منظورت از این حرف چه بود؟» زهرا گفت: «اگر یک کم دقّت کنی می­فهمی!» نازنین هیچی نگفت. به ساعت نگاه کرد. ساعت 10 بود. برای همین رفت و خوابید تا فردا صبح از سرویسش جا نماند. فردا صبح او می­خواست از دوستش سؤال در مورد ریاضی بکند. فردا شد و نازنین تا آمد از دوستش سؤال کند، دید دوستش صورتش را آن طرف کرده است. نازنین با تعجّب گفت: «من که هنوز حرفی نزدم پس چرا صورتت را آن طرف کردی؟» دوستش گفت: «چون تو وقتی نفس می­کشی هم دهان تو بوی بد می­دهد.» نازنین ناراحت شد.وقتی رسیدخانه، خواهرش زهرا او را عصبانی دید. با تعجّب پرسید: «چرا ناراحتی؟» نازنین هم زد زیر گریه و همهی ماجرا را برای خواهرش تعریف کرد و گفت: «دوست من خیلی بی ادب است. او نباید به من چنین حرفی می­زد.» ولی زهرا گفت: «دوست تو کاملاً حرف درستی زده است. دهان تو بوی بد می­دهد. دهان تو یک ساختمان است و دندان هایت طبقه های ساختمان اند. آیا می­دانی که ساختمان را کی درست می­کند؟» نازنین گفت: «معلوم است مهندس درست می­کند. ولی آن مهندس کیست؟» زهرا گفت: «مسواک همان مهندس است.» نازنین فهمید که خواهرش درست می­گوید پس فوری به دستشویی رفت و دندان هایش را مسواک زد. بعد از آن روز او همیشه دندان هایش را مسواک می­زند. بهشته دنیوی از مشهد نام پرنده: هوتزین اندازه: حدود 60 سانتی متر گستردگی در جهان: آمریکای جنوبی ـ آمازون و رود اورینوکو زیستگاه: کنار رودخانه­ها و دریاچه ها غذا: میوه­ها و برگ درختان سایر ویژگی ها: معمولاً دو یا سه تخم نقطه نقطه می­گذارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 341صفحه 3