مجله کودک 359 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 359 صفحه 11

یک بیمار خیلی بدحال در اثر مشکلی که برایم پیش امده بود مرا به بیمارستان رساندند . انطور که دکترها می گفتند دو بار سکته را رد کرده بودم . امیدی به زنده بودن نداشتم اول از همه خدا و بعد افراد زیادی به کمک کردند تا حالم خوب شود . هنوز هم بعد از این همه سال یاد آن ها برای من زنده است ودعاگوی آن ها هستم . حدود بیست روز در بیمارستان بستری بودم . با خودم عهد کردم اگر دوباره سلامتی خودم را به دست بیاوم من هم مانند آن ها زندگی ام را صرف کمک به مردم کنم . کم کم توانستم از تخت پایین بیایم سعی کردم به دیگر بیماران بخش کمک کنم . به پرستاران نگاه می کردم به پرستاران نگاه می کردم و سعی می کردم کارهای آن ها را یاد بگیرم . بعد از بهبودی با یکی از پرستاران پیش رئیس بیمارستان رفتم . او وقتی درخواست مرا شنید خیلی تعجب کرد و به من گفتند که برای این کارها خیلی کوچکم . خیلی اصرار کردم عاقبت توانستم در بخش ریکاوری مشغول به کار شوم کارم را با عنوان خدمتگزار شروع کردم بعداز مدتی با کلاس هایی که بر پا شمی شد و دوره هایی که گذراندم کارم را به عنوان کمک بهیار ادامه دادم . یکی از خاطراتتان را تعریف کنید . همه اش خاطره است . من پر از خاطره ام . دوران های بخصوصی را پشت سر گذاشته ایم . دوران انقلاب و دوران جنگ ، زمانی که از مجروح های جنگی پرستاری می کردیم . خاطرات ان روزها را هیچ وقت فراموش نمی کنم . زمانی که در بیمارستان آن ها در یک اتا جمع می شدند و شمعی روشن می کردند و دعا می خواندند ، من هم پا به پای آن ها بودم . یا زمان ورزشگاه سانتیاگو برنابو ، ورزشگاهی 5 ستاره است که 60 سال حضور در تاریخ فوتبال دارد و از سال 1953 به بعد با تغیراتی که در انجا انجام شده ظرفیت تماشاگران ان به 129 هزار نفر رسیده است .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 359صفحه 11