
در همین فکرها بود که کسی در زد .پیرزن که هیچ وقت مهمان نداشت با تعجب دم در رفت ونگاش به پیرمرد خوش خنده ای افتاد . پیرمرد گفت : ببخشید . . . کمی آب در خانه شما هست ؟ من تشنه هستم .
پیرزن گفت : البته البته صبر کنید تا من برگردم .
پیرزن با یک لیوان آب خنک برگشت و ان را با احترام به پیرمرد خوش خنده داد . پیرمرد آب را خورد و به طرف دوچرخه اش رفت . ناگهان چشم پیرزن به زنبیلی که پشت دوچرخه بوده افتاد . زنبیل چقدر آشنا بود . زنبیل بله زنبیل خودش بود .
پیرزنی به طرف زنیل رفت . کم کم صدای میومیوی گرمایی و سرمایی را شنید .
کتاب سرمایی و گرمایی هنوز ماجراهای خواندن دیگری هم دارد که باید آن ها را بخوانید و لذت ببرید . کتاب به بهای 500 تومان چاپ ومنتشر شده و در دسترس شماست .
رافائل وان در وارت 25 ساله در پست هافبک نفوذی بازی می کند . او قبلا در خدمت تیم آژاکس بود .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 359صفحه 35