مجله کودک 359 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 359 صفحه 12

موشک باران ؛ من ان زمان در بخش زنان کار می کردم . اژیر قرمز که کشیده می شد نوزادان و خانم های زائو را بغل می کردیم و به زیر زمین می بریدم . از دوران انقلاب بگویید . شرایط خیلی خاصی بود . به همراه یک راننده امبولانس و یک بیماربر به خیبان می رفتیم تا مجروح ها را به بیمارستان منتقل کنیم . کار راحتی نبودم درگیری بود و در میان تیراندازی ها باید این کار را می کردیم تیر هم خورده اید ؟ مجروح هم شده اید ؟ نه اما من خبر دارم که یکی از آن تیرها به شما اصابت کرده ولش کنید . یک تیر کوچولو چیزی نیست که قابل عنوان کردن باشد! ما در شرایط ویژه ای کار می کردیم یادم می اید زمانی که در حال جمع اوری مجروح ها بودیم ، خانمی دیگر هم بود که از یک بیمارستان دیگ آکده بود و در حال گذاشتن یک مجروح به داخل آموبلانس بود که در اثر اصابت یک تیر شهید شد و این اتفاق جلوی چشم من رخ داد . روایط تان با کودکان چطور است ؟ خیلی خیلی خوب . خیلی آن ها را دوست دارم .من حدود دو سال در بیمارستان کودکان کار کرده ام . یاد می اید انقدر به کودکانی که برای مداوا در انجا بستری می شدند وابسته می شدم که دردسرساز می شد . حتی یادم می آید یکبار رئیس بیمارستان مرا صدا زد و گفت نمی دانم باید چکار کنم ؟ تو را از بخش به جای دیگری منتقل کنم یا نه ؟ این وابستگی ها خوب است ؟ به هر حال ما انسانیم بعضی از چیزها اجتناب ناپذیر است . کار ما به گونه ایت است که ناخودآگاه یک وابستگی بین ما پیش می آید . خیلی وقتها یک وابستگی دو طرفه این وابستگی ها به کودکان بیشتر از بزرگسالان است خیلی بیشتر شما که اینقدر بچه ها را دوست دارید چرا فقط 2 سال در بیمارستان مخصوص کودکان کار کرده اید ؟ لباس و نشان نشان اولیه باشگاه رئال مادرید در ابتدا نشانی ساده بود که با رنگ ابی تیره کار شده بود

مجلات دوست کودکانمجله کودک 359صفحه 12