مجله کودک 429 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 429 صفحه 16

توی قوطی چای کرد. توی قوطی، چای خشک بود. پغور قاطی پایش را درآورد و چای را روی زمین ریخت و خواست آن را بپوشد؛ پایش توی قوطی نمیرفت. با خودش گفت: «اِه چرا پام ورم کرده؟!» پغور قاطی برای این که بتواند قوطی چای را بنوشد، پایش را از انگشت توی آن کرد. آن یکی پایش را هم به سختی توی قوطی رب گوجه کرد. ته قوطی، کمی رب بود، پغور قاطی حالیاش نشد. آن را هم پوشید و گفت: «باید یک جفت کفش بخرم. اینا دیگه از ریخت افتادن.» پغور قاطی راه افتاد. مجبور بود روی انگشتانش راه برود. کفشها، خش تالاق، خش تالاق میکردند. پغور قاطی نمیتوانست درست راه برود. فکر میکرد بلایی سر پاهایش آمده. خش تالاق، خش تالاق و لنگ لنگان به طرف اداره رفت. چند بار نزدیک بود زمین بخورد، دستش را به دیوار گرفت. دم در اداره، دستگاه واکسزنی خودکار بود. پغور قاطی دگمهاش را زد و یک لنگه، یک لنگه کفشش را جلوی برس واکس گرفت. قوطیها را واکس قهوهای زد و نوک پا، نوک پا و خش تالاق، خش تالاق به طرف اتاقش راه افتاد. پشت میزش نشست و مشغول کار شد. پایش حسابی درد گرفته بود و میسوخت. سعی کرد به روی خودش نیاورد. کمکم پایش به ذق ذق افتاد. دیگر طاقت نیاورد. قوطیها را درآورد و نگاهی به پاهایش انداخت. پای چپش که توی قوطی رب بود، ربی شده بود. پغور قاطی فکر کرد که خون آمده، وحشتزده نالید: «آی پام! آی پام!» نام هواپیما: دورینه P 17 کشور سازنده: آلمان موتور: دو موتور ب ام و، هریک 9 سیلندر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 429صفحه 16