مجله کودک 429 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 429 صفحه 40

من که نمی­فهمیدم درناک چی چی در گوش مامانش می­گفت، اما تونست اونو راضی کنه که نگاهی به منوچهرخان بیندازه. خانم دکتر: «پس جناب منوچهرخان ایشون­اند. ببین دختر خوب، خیلی دوست داشتم بتونم به این حشره­ات کمک کنم. واقعاً دوست داشتم، خصوصا این که زحمت کشیدی و تا این­جا آوردیتش. ولی وقتی کاری از دستم بر نمیاد چه کار کنم؟ برو ولش کن... بره تا لااقل چیزی پیدا کنه و بخوره و گرسنه نمونه. بهش غذا دادی؟ همان جایی که پیداش کردی ولش کن تا لانه­اش رو پیدا کنه. گاهی هم در اینو وا کن تا هوایی بخوره. بهترین کمکی که می­تونی بهش بکنی همینه.» فاطمه: «اگه بفرستیمش آلمان ممکنه بتونن خوبش کنن؟» سرم رو که بالا کردم دیدم همه اون­جا جمع شدن. من نمی­دونم مگه اونا کار و زندگی ندارن که نمی­ذارن آدم دو کلمه تنهایی با خانم دکتر صحبت کنه بلکه... بتونیم یه راه چاره­ای پیدا کنیم. دکتر: «بیا این­جا ببینم دختر خوب، تو هر کاری که می­شد برای اون حشره کردی. اینو نگاه کن، چه خوشگله، یه عروسک قرمز و خوشرنگ. می­بینی، کفشدوزکه، تپل مثل خودت، این یه جایزه کوچیکه برای دختری که دلش خیلی نازکه.» درناک: «ببخشید که نشد. هر کاری از دستم برآمد کردم. دیدی که. بازم این­جا بیا، خب.» -: «دستت درد نکنه. بابام میگه بعضی از چیزا قسمته. شاید قسمت منوچهرخان هم اینه.» بابا: «از دست ما بنده­های کوچک بیشتر از این برنمیاد. اینو از اولش هم می­دونستم، اگه تا اینجا هم اومدم فقط به خاطر دل تو بود عزیزم. اون هم خدایی داره تنها نمی­ذارتش...» نام هواپیما: مسراشمیت G 110 BF کشور سازنده: آلمان موتور: دایملر ـ بنز 12 سیلندر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 429صفحه 40