مجله کودک 429 صفحه 38
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 429 صفحه 38

قسمت سوم امیرمحمد لاجورد وضعیت اورژانسی منوچهرخان در شماره قبل دیدین که با چه زحمتی بابا و مامان رو راضی کردم تا منوچهرخان رو پیش دکتر ببریم. حالا راهی بودیم. مامان گاهی غر می­زد. البته بیشتر از گاهی. اما مهم این بود که بالاخره منوچهرخان رو به دامپزشکی می­رساندیم. مامان: «آقا، بعضی وقت-ها کارهایی می-کنی که واقعاً حیران می­مانم. آخه این چه کاریه؟ الان بریم چی بگیم؟ بابا: «خودم هم می­دانم، اما... من این کار رو نه برای منوچهرخان، بلکه برای دل دخترگلم کردم. الان هم مشکلی نیست خیلی راحت می­ریم تو و می­گیم منوچهرخان رو یه معاینه­ای بکنن.» مامان: «خیلی لوسی.» بابا: «گویا پای یه حیوون زبان بسته در رفته، آوردیمش خدمت­تان.» خانم منشی: «کار خیلی خوبی کردین، حالا کو؟ تو ماشین­تانه، برید بیارینش.» بابا: «خیر، همین­جاست. تو شیشه گذاشتیم­اش، فاطمه، منوچهرخان رو بده خدمت خانم... ببخشیدها، اینه.» منشی: «دوربین مخفیه؟ یا سرکاریه؟» بابا: «چه فرمایشی می­فرمایید خانم لطف کنین یه معاینه­ای، پمادی، آمپولی، درمانی، چیزی...» منشی: «دکتر مورچه­ها را ویزیت نمی­کنن. یعنی راستی راستی شماها این­جا اومدین و اینو با خودتان...» فاطمه: «اینو نه، اسمش منوچهرخانه.» بابا: «حالا برای دل این دختر...» بابا هر چی گفت فایده نکرد. خانم منشی اصلاً اجازه نداد تا منوچهرخان رو به دکتر نشان بدیم. مامان هم که لام تا کام حرف... حداکثر سرعت: 575 کیلومتر در ساعت وزن: 2125 کیلوگرم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 429صفحه 38