در آمدی بر: تعبیر هنرمندانه فرهنگ شناسی امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1370

در آمدی بر: تعبیر هنرمندانه فرهنگ شناسی امام

□ اول اصل پایدار 

‏ ‏

‏ ‏

درآمدی بر: تعبیر هنرمندانه فرهنگ‌شناسی

امام 

‏ ‏

فصل چهارم از کتاب «نگرشی نو بر هنر معاصر» 

 (در دست چاپ) 

 

□ سهراب هادی  

‏ ‏

 اشاره: 

‏ هنرمندان با بهره‌گیری از تمام خلاقیتهای اندیشمندانۀ خود و جامعه‌شناسان با تأکید بر شناخت فرهنگ ستیزندۀ انقلاب اسلامی به یک دگرگونی فرهنگی همت گماشتند، تا فرهنگی مستقل و متکی بر نیاز واقعی و بر حق جامعه‌ای مستقل شکل پذیرد و در این گام، «اصل اول» که تعهد در بیان محتوای فکری انقلاب است با عبارت «هنر متعهد» در وسعت «بومها» و در تحرک «کلام» فنون و اعتبار پذیرفت و این اعتبار در قطعات عظیم تفکر انقلاب، هنری را نوید بخشید که شیوۀ هنر انقلاب شد. و «اصل دوم» قدرت کار و توجه به تکنیک پویایی بود که معنی محتوای انقلاب معاصر انسان بیدار را به دور از دسته‌های ناتوان تکنیک ره‌آورد هجوم فرهنگ مدرنیست گذشته، قدرت بیان داشته باشد و «سوم» پیوند جانانه روح و معنی با مخاطب بیدار که جامعه‌شناسی هنر انقلاب را در معناهای مختلف، هویت بصیری بخشید. و در این بیکرانگی، بیداری، تعهد، هنر و اندیشه تا چه حد و تا کجا ره پیموده‌ایم مباحث این سلسله گفتار است و نگرش عمیق و هوشمندانۀ صاحبان قلم و منتقدان بیدار، راهگشای طریقمان خواهد بود و دست و قلم همراهشان را به گرمی می‌فشاریم. ‏

‏رخدادها و دگرگونیهای سیاسی از طریق انقلاب، اگرچه توفنده و سریع ارزشهای یک ‏


‏جامعه را دگرگون و متغیر می‌کنند، لاکن تحولهای فرهنگی به یکباره رخ نمی‌نمایانند و رشدی تناور در این وسعت صورت نمی‌گیرد. مگر آنکه در حرکت عظیم جوامع، لحظه‌ها و حتی ثانیه‌های حمل تبدیل به نیرو‌های فکری شوند و این نیروست که بنیان فکری خود را می‌سازد و به جامعه نور هدایت و روشنگری می‌دهد. در چنین مقطعی از حرکت هر انقلاب، تفکرهای فرهنگی و چهره‌های هنرمند، مسئولیتی سازنده و خطیر در برابر ساختار فرهنگ دارند و در شکست برج و باروی فرهنگ استعماری می‌توانند نقطۀ عطفی را پدید آورند که بنیانی مستقل در فرهنگ جامعه باشد. ‏

‏انقلاب اسلامی ایران که در تدارک برگزاری چهاردهمین سالگشت تولدش هستیم در چنان مقطعی از حیات جامعۀ معاصر زاده شد که در هر لحظه و روزش از یک سو آماج هجوم بیرحمانۀ سیاسی و فرهنگی بی‌امان بوده است و از سویی دیگر بیداری امام راحل و وحدت و همدلی امتی ستمکشیده در مقابل تمام تهاجمات، حقانیت تاریخی از نهضت معاصر اسلامی را به اثبات رسانده، «و حدیثی دلنشین دارد.» ‏

‏کاین چه بی‌باکی است و الله کافر است‏‎[1]‎‏ ‏

‏هر که این پرنور گوهر را شکست ‏

‏هر گاه هنرمند در خلق اثری اعتباری، اساس استوار تفکر امام(س) را که انعکاس اولیۀ محسوسات ذهن به عالم غیب بوده است ادراک کند، مقدمه‌ای نوشته است بر تجسس همیشه معنی انسان، زیرا که «آیینه»، «آب زلال» و سایر اجسام شفاف دیگر هر یک به گونه‌ای قادر به انعکاس مجازی شیئی هستند که در مقابل خاصیت فیزیکی انعکاس مادۀ شفاف قرار گرفته‌اند. ‏

‏روحی که شفاف است، انعکاس معنی و ادراکش را در تصویر خلاقۀ آن اثر هنری می‌نامیم و منبع ایجاد انعکاس تصویر را منشأ نور، که وجودش تثبیت کنندۀ قانون انعکاس است. حال منبع تفکری هنر حقیقتگرای معاصر، چنانچه انطباق بیداری هنرمند بر طریق و فرهنگ امام(س) باشد، این هنر ادامۀ راه حقیقتگرایی امام راحل است و منعکس کنندۀ جوهر همان ذاتی است که مدیریت «من» در آن نیست و آغازش علم است و معلمش امام و رسولش عقل و معقولش قلم. ‏

‏ در روزگار قحطی وجدان و در عصر سیاهی معنا «رسول خاستگاه بیداری انسان» با اتصال به حقیقت وجودی «او» و پیوند دوبارۀ جسم به مبدأ نور در شکلدهی فرهنگ ستیزندۀ معاصر، نقشی را ایفا کرد که هنرمند معاصر در تقابل معنی هنر، گوشه‌ای از آن حقیقت‌جویی را در کلام هنرمندانۀ آن فرزانۀ بیدار به تماشا می‌ایستد. ‏

‏رخ نمودن معنیٰ در آثار هنرمندان معاصر به قول «مُرید پیر طریقت» زنده یاد جلال آل احمد: «روشنفکران‏‎[2]‎‏ و هنرمندان باید با ‏


‏روحانیت و مذهب از در دوستی باشند تا در اتفاقی هم خاصه در مقابل حکومتهای جور، تنی واحد شوند» و پر و بال گردند و ناظر بر اعمال شکلدهی مجرای تن جامعه و جوهره‏ء‏ اندیشه‏ء‏ متعالی انسان بیدار را بر پیکر خویش عاملی دهند که بر همین عهد وفا کند.» ‏

‏آنچه دربارۀ زیبایی بیان معنیٰ انسان ستیزنده در کلام و سیرۀ امام نقشی حیاتبخش به ضمیر بیدار هنر معاصر داده است، ناگفتنی است و تلاش اندیشمندانۀ هنرمند بیدار معاصر به گونه‌ای پرده از پرتوی از آن برمی‌کشد تا هنر که شالوده‌اش دانش استوار است بی‌استوار نگردد. ‏

‏ هنر و هنرمند معاصر در عرضۀ هر یک از ابعاد وجودی معنی اندیشۀ این اسطوره «عصر بیداری» که نیازمند همان تابش نور معنی است که کلام وحی موسایی‌اش در تعیین طریق فرهنگ معاصر رقم خورد و مستی مست را به هستی دیگر، هشدار داد. و نیک باید گفت که پرتو هر دو عالم در این طریق «وقت»‏‎[3]‎‏ بود. هنرمند معاصر وقتی بعد از یک دهه پا به سن دهۀ دوم انقلاب اسلامی می‌نهد. از اصول پرستی مکاتب رایج که هرکدام به گونه‌ای عجین شده با نقش ستمدیدگی و ستمبارگی است به دقت روی برمی‌تابد و از سطح به عمق سفر می‌کند تا در انتهای تجسس تفکری خویش با هاله‌ای از معنی «قرب» تصویری از انسان نیازمند معاد که مبدأش را نقطۀ بیداری حیات معاصر دانسته است؛ نقش می‌زند. ‏

‏بَل بله هنر بابلی، عجین شده با آنچه در قالب تثبیت‏‎[4]‎‏ زمان شوم وحشتزدگی تفکر معاصر غرب نطفه بسته است در زایش مضاعف و جنین ناقص اندیشه و تفکر غرب به گونه‌ای عقیم می‌رفت تا به یغما بردن نگرش‌های اصولی ساختار جامعۀ مستقل شرق برخاسته از مذهب بیدار را از پایه برکند، زیرا که بنای تفکر فرهنگ معاصر در ستیز با ارزشهای الهی قرار گرفته بود و این «رسول بیداری» که چون تشعشع حقیقت ذات بر خویشتن خویش عهدی بر وفای به ذات داشت با تجسم تفکر حقگرایی خویش، قلم رسول رنگ و سفیر کلام و استاد ایجاز صوت را جمله در خویش به دعوتی دوباره بر مبدأ معاد فراخواند و رهبریت اینگونۀ حضرتش نگرش جهانی این اندیشه را اعتباری حیاتبخش داد و می‌رود تا در انتهای اندیشۀ انسان معاصر پرتوی از حقیقت ذات را به رسوبی دایم بنشاند. ‏

‏طرح اولیۀ این تئوری در جامعه‌شناسی فرهنگ معاصر بازده فعالیتهای فکری عموم جامعه است که با نگرشی بر خویشتن او جنبۀ علمی حرکت فرهنگ پویا را تبیین می‌کند، و در ازای رفتار متقابل فرد و جامعه به عنوان اصل کانون نظام دهندۀ تفکر فرهنگی جای ویژه‌ای را در ایجاد اساس بینش هنرمندانه قوت می‌بخشد، تعبیر ‏


‏ هنرمندانۀ فرهنگ‌شناسی با توجه به داشته‌های این دو وجه که از معادلهای عمومی تئوری ذهن به تصویر است محدودیت تصور عبور از حدود را در ذهن به همراه خواهد داشت. ‏

‏ این نگرش، استدلال زیبایی شناسایی در هنر را به چیزی محسوب می‌کند که نه بیفایده باشد و نه اندیشه‌ای مرده را ترویج کند. بنابراین با توجه به اصل فوق آنچه را از ذهن می‌گذرد، ایجاد کنندۀ ارتباط عمل تفکری خویش با توجه به واقعیت اندیشه می‌دانیم، زیرا عمل تقابل برفراز اندیشه صورت پذیرفته و هیچگاه تجمعی سازمان یافته از صوّر تصّوری شخص به صورت کاخی بنا شده بر ایجاد ضوابط فرد و مقیاسهای جامعه برقرار نمی‌گردد. ‏

‏از رابطه‌ای که بین افراد در مقیاسهای گوناگون اندیشه‌ای واقع می‌گردد، صورت حقیقت جامعه‌شناسانه، بیشتر مشابه واقعیت دیگر تفکر هنرمندانه‌ای است که هر واقعه اجتماعی را پایه و اساس رخدادهای تفکری می‌خوانند و با در نظر گرفتن شکل سیستم و رفتارهای شرکت کننده که حادث می‌شود بین زمان، فرد، جامعه و فرهنگ به ایجاد فواصل، تفکری، زمانی و اندیشه‌ای به عنوان پدیده‌ای اجتماعی رخ می‌نماید و قلمرو آن ناگزیر یک مشابهت نمودی از افکار فرد در مقیاس اجتماع را به همراه خواهد داشت که در تحلیل ضوابط مشابه آن به عنوان اصل اعتباری در تئوری بررسی هنر معاصر موردنظر واقع می‌گردد. ‏

‏باور یک اندیشه هنرمندانه به صورت یک ارزش در ایجاد ساختار و هویت و تدوین کنندۀ بنای هویت فکری یک جامعه زادۀ خلاقیت اندیشه اسطوره‌های همان جامعه است. هرگاه اسطوره‌ها به بیان راستین ‏


‏هویت تاریخی جامعه نظرگاهی عارضی و ارزشهایی ایثارگرانه ترویج نهند، این بنای تاریخی یک هویت هوشمندانه و قابل عرضه در محافل فرهنگی است. ‏

‏چرا که این حقیقت درخشنده و شکوفا شده موجودیت انسان متعالی مخلوق را با تعریفی و بیانی دقیق می‌شناسیم و بیش از هر عنوان با ذهنیت هنر معاصر به آن لقب و بیان عرضه می‌کنیم و با کسب وسیله ایجاد رابطه، شکل هنری و ساخت اجتماعی هر مقطع تاریخی را در حدود بیان با گواهی صادق به ارمغان می‌آوریم. ‏

‏این فرضیه کلی و یا توسعه اندیشه، به گونۀ نگرش عارفانه خارج از یک بیان این سویی است و به جوهرۀ بسیار آمیخته از هویت انسان آغشته است و در حدود شناخت یک نظریۀ مردم‌شناسانه به بیان نمود‌های آثار اجتماعی آن دست می‌زنیم. ‏

‏این هویت بین شکل عرضۀ آثار هنر و ساخت حقیقی معماری اندیشه که همواره و گواههای صادقانه برخوردار از طبیعت انسانی و تعلق اندیشه به مأخذ خروج از نگرش زبان نیازهای اجتماعی، بنابر نگرش ارزیابی هنرمندانه در حیطۀ وقوع نگرش جامعه‌شناسانه در زمرۀ کوششهایی است که به تازگی رونق حقیقت‌خواهانه روابط انسان اجتماعی و عناصر تشکیل دهندۀ روح اجتماعی را برمی‌شمارد و در این زمینه تا بدانجا که از نظرگاه گذشته، اولین طرح ‏

‏ ‏


‏حیات هنر در ایران معاصر با این بینش قوت پذیرفته، این نگرش با آنکه پژوهشگرانه است و عدم مواجه با فرضیه زیباییهای بنای هنر را چکیدۀ لاینفک فعالیت ضروری حیات فرد و اجتماع می‌داند، در واقع هنر جلوۀ گریز از حقیقت را بر خویش که عام از آن بهره‌ور نیستند بیان می‌دارد. و آن را زبان حال هنر جمع که بازدهنده روح گروهی است، نشان از غلبه انسان بر حقیقت خویش می‌داند. ‏

‏با نظر به آنچه گذشت، درخواهیم یافت که اساس کار بیان یک اندیشه هنرمندانه ضمن برشمردن طبقۀ حاکمیت فکری ارزشهای ریشه‌شناسی، یعنی بیان نظریه‌های زیباشناسانه در معماری و فرم هر اثر هنرمندانه تعبیر بیان هنرمندانه است و در شناخت ریشه‌های پیدایش تفکر هنرمند باید توجه متعادلی نیز به ریشه تاریخی تفکر و تصور هنرمند داشت. ‏

‏مبدأ پیدایش بیان هنرمندان و حضور انسان مخلوق را رؤیتی دقیق در مبنای تاریخی یافت نشده است و نمی‌توان با باورهای مردم شناسانه آن را بر تبیین پانصد هزار سال یا یک میلیون سال یا بیش و کم حدس و گمان داشت. اما هر چه باشد بیان پدیدۀ هنر و زبان هنرمندان بسیار کهن است و نقش حیات در ایجاد ارتباط ذهن در روابط انسان دیرینه و مدت طولانیش هیچگاه مظهر نقش و اثر نبوده بلکه هرگونه وقوع زندگی انسان سوق یافتۀ آن نیز صورت پذیرفته است. ‏

‏ برای بیان آنچه در ذهن به عنوان ارائه یک اثر روشن و معتقد که تکامل زیستی اندیشه را نمودار گردد، نه فقط به هویت اندیشۀ انسان دیرین نیازمندیم، بلکه گواه حقیقت و تکامل تکوینی آن را که نقش دیرین می‌پنداریم و در عرض کمال حیات به تکامل اندیشه سرعتی دوست داشتنی می‌دهیم تا تکامل سریع اجتماعی را به انسان با رأی و نظر و میزان درجۀ تفکرش با جانشینی بقا و تفکر و خود سازگار می‌دارد، بلکه شرایط حضور و محیط خود را نیز مسلم می‌گرداند. ‏

‏هر گاه یک اثر پیدایشی که زاده‏ء‏ ذهن انسان متعالی مخلوق است در ایجاد ارتباط با مخاطب میل و سوق به سمت دریافتهای حقیقت‌جویانه داشته باشد همواره این گسترش اندیشۀ حقیقت‌جویی جوهر اندیشۀ تفکر متعالی هنرمند در ایجاد ساختار و معماری نظر او به حفظ هویت اعتباری انسان و هنرمند کمکی شایان خواهد داشت و این برداشتهای ظاهری و صورتکهای نقابی اندیشه هیچگاه نخواهد توانست در تبیین چگونگی محتوایی اندیشه هنرمند نقش حقیقت‌جویی را باز شناسند و یا در نگرشی نو و آمرانه هیچوقت هنرمند نخواهد پذیرفت که بیان صادقانه نداشته باشد و اصول تداعی کننده یک ذهن هرگز در مسیر راستایی و حقیقت‌جویی سوق نخواهد داشت مگر به جبر نظری انسانی و انتقال عطش ‏


‏حقیقت‌جویی را به هر نگرش بازبینانه به تشدید نخواهد کشاند الا به ضرورت تماس عارفانه و ترویج بشریت و موجب گسترش انسانیت نخواهد شد، الا به توصیفی هنرمندانه و علت وجودی چنین پنداری مشخص نیست مگر با دریافتهای شجاعانه و دسترس به ماهیت و ذات موضوعی در هنر که برگرفته از منشأ حیات و ذات انسان است که مورد بررسی واقع می‌گردد، هدف، آنچه در مجموعه تدوین انتشار شناخت و ماهیت تفکر انسان پیشین و معاصر نقش بسته است عرضه نگرش نو در مسیر بازیابی تفکر متواضعانه است که ارائه اثری چنین هنرمندانه در برخوردی از آخرین معنای دست‌آوردهای علوم حقیقت‌جویی نگرش بر مسائل ادیبانه انسان است و نظری درونی به معنای ماهیت ذاتی چه بیرونی و چه درونی که گفتار پیرامون هنر را سببی این چنین در پی دارد و توضیح آنها از دریافت زبان هنرمند ممکن نیست و متفاوت است و مانند کلمه‌ای است که «وسیع» و «وسیعتر» گردیده باشد و به جای رویش و روند موارد نموداری خویش نمی‌تواند که در وسعت بیشتر از یک نگاه وسیع یا دفاع وسیع، بلکه معنی وسیع در حضور دامنه شدت و ضعف بیان یک معنا که ایجادکنندۀ روحی هشدار دهنده‌اند ارتباط گیرد و این ارتباط با بار عاطفی کلمه متفاوت است و با بار عاطفه خنثی شونده نیست. ‏

‏بنابراین در حالت پیدایش یک اثر هنری که در آن هنرمند، نمودهای اندیشه‏ء‏ خویش را ظاهر و برای بیان نگری خویش از محدودۀ اندیشه به تعلق‌پذیری عنوان می‌گیرد و دارای شرایط ویژه‌ای می‌باشد که برای نیل به سوی بینهایت تا یک حدود قابل پذیرش برای تسلط یافتن به سیطرۀ آن شکل دهی ‏


‏ می‌کند. از آنجایی که فرهنگ و ملیتها در عرضه وقایع خودباورانۀ هریک از نظامهای اندیشه‌ای به پایۀ تعلقات ملتی که پذیرنده معنای رفتاری خویش بوده است، صورت‌پذیر می‌گردد، این نگرش بسان هویتی تازه برای بیان اشکال گوناگون در حالتهای استعمارپذیری نمایندۀ هر یک از شیوه‌های رخدادی آن می‌باشد. ‏

‏تجربۀ به دست آمده دارای شیوه‌های بیان استعاره‌ای از هر یک از نهادهای جمعی جامعه می‌باشد، این باور در تجربه‌های به دست آمده از بیانهای گسترده، مورد تحقیق است که شکل مردم پسندانه‌اش را در صورت آشکار و با هر یک از آثار هنری به گونۀ تحقیق در بیانها باز می‌شناسیم، و همواره وضوح خواهد داشت. ‏

‏البته به طور عام و برای همیشه مسئله هر یک از ارزشهای بیان در آثار هنرمندان، شیوه‏ء‏ بیان مناسبات ذهنی آنها را با توده و مجموعه مورد تحقیق که بستگی تام به جریان فروپاشی همۀ مجموعه‌ها دارد اطلاق می‌گردد. این اثر ناشی از تحقیق عمومی هنرمندان برای بازیابی شیوه‌های تمدن  معاصر بوده است، این گونه گویی که هر یک از آثار را با شکل و تمایز خود که نماد جای گرفته شده در عرصه اجتماعی خود می‌باشد برای دادن نماد تحقیق که روی زمین پیوسته اندیشه کرده است نام نمادین اعتقادی هنرمند را برای تثبیت اندیشه به ارمغان می‌آورد. چنین گونه‌ای از باور که خود هماره آغشته به هر یک از فعالیتهای ذهنی غیر باور داشتنی اندیشه را که طرز زندگی اطراف و محیط را باز می‌شکافد، پی‌ریزی کرده و از دنباله‌روی هر یک که نماد آنها را به صورت آموزش شفاهی در حالت کنکاش زبان که کیفیت منعکس کنندۀ آثار را برای بیان قواعد سخت آن به کار گرفته‌ایم بروز می‌دهد و هر یک از نمادهای فکری را که در مسیر چرخش حیات انتقالی قرار دارد با رعایت بهره‌پذیری از انتقال بیان در هر یک از زمینه‌ها و قابلیتها به استعداد‌های چرخش‌دار که خود قابلیتهای توانای وسیلۀ بیان بوده است، مفهوم می‌سازد. ‏

‏آنچه از پی‌ریزی بنیانهای ذهنی به دست می‌آید، یک ره‌آورد تازه در حیات انسان معاصر نیست، بلکه پیدایش هر پدیدۀ تفکری نوعی از استمرار حیات و تحقق در بازیابهای ذهنی گذشتگان است که اصول و سیستم حیات را با سیر تاریخی آن بازشناخته‌اند و هر گاه در احوال و سرنوشت اقوام گوناگون بازیابی و تحقیق صورت می‌پذیرد، نمودهای بیان اندیشه که عموماً قالبهای ذهنی آنها را به صورت هنر و اندیشه بیان داشته‌اند، نمایان می‌سازد. بیانگری این نمایش که ذهنی فعال و خلاق را می‌طلبد از آنجایی که برای عبور از مجرای حقیقت خویش تحققهای آرمانی جامعه را مورد نظر و ترسیم قرار می‌دهد، در شکل و بیانهای ‏


‏هنرمندانه‌اش نگرشهای جدیدی را پی‌جویی می‌کند. این هویت خود شاخص هر یک از آرمانهای جوامع بشری است، به طوری که در ایجاد ارتباط از عامل سازنده که نهادهای جوامع را در ساختارهای هر عصر پی‌ریزی می‌کند، شکل دهی دارد و غالب اوقات نمادهای فکری هنرمند که برگرفته از شناخت‌های اجتماعی اوست، همانا از بیان اندیشه‌ای، سرچشمه می‌گیرد که خود ناخواسته استوار بر بنیانهای اسطوره‌ای می‌باشد و هرگاه که از مرحلۀ تازۀ حیات به مرحله‏ ‏نواندیشی دستیابی داشته باشیم در مرحلۀ انتقال که عبور از یک لایۀ مفاهیم اجتماعی است به لایه‌های طبقات نو اندیشانه‌ای برمی‌خوریم که در قابلیت هر یک از آنها به عنوان نماد سازندۀ اندیشه بیان نو را عرضه می‌دارند. ‏

‏ ‏

پاورقی

‎ ‎

  • - حضرت مولوی – دفتر پنجم -
  • - خدمت و خیانت روشنفکران – فصل دوم – کتاب فرهنگ جلال آل احمد.
  • - وقت: هستی و مستی دیگری است، یعنی لحظۀ لمس دو عالم – مثل بیرون از ماده در فلق – و آنگونه است تشعشع جلوهء ذات که پردهء تاریک شب را می درد و تاریک را به روشن می کشد و عبور از فصل سیاه نظام شاهی و هویت سیاه دهۀ قبل که طریق نزول فرهنگ بود و برگشت به سوی نور که «وقت» است – حکایت حماسه عاشورا که مستی را به هستی و هستی را به هشیاری کشیده است.
  • - کتاب زیبایی، اثر اریک نیوتن - ترجمه - مرزبان – ص 263 - 262