مجله کودک 494 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 494 صفحه 9

نمیآمدم، شروع به غذا خوردن نمیکرد. به بچهها هم میگفت: «صبر کنید تا مادرتان بیاید.» امام زندگی سادهای داشت، چون یک طلبه بود. اما هیچ وقت دستش را پیش این و آن دراز نمیکرد. او حتی راضی نبود که من در خانه کار بکنم. همیشه به من میگفت: «جارو نکن!» اگر میخواستم سرِ حوض، روسری بچهها را بشویم*، میآمد و میگفت: «بلند شو! شما نباید بشویی.» من صبر میکردم تا ایشان بیرون برود، بعد اتاق را جارو میکردم. یا وقتی که آقا در خانه نبود، لباس بچهها را میشُستم. یک بار، زمانی که ما در امامزاده قاسم بودیم و دخترها بزرگ شده و شوهر کرده بودند، وقتی ناهار را خوردیم، من نشستم کنار حوض تا ظرفها را بشویم. امام، تا نگاهش به من افتاد، دخترمان فریده را که در خانهی ما بود، صدا زد و گفت: «فریده، برو! خانم دارد ظرف میشوید!» فریده دوید و آمد، ظرفها را از من گرفت و شست. * در آن سالها، که همسر امام قصهاش را تعریف میکند، هنوز آب لولهکشیِ شهری در خانههای مردم ایران وجود نداشت و مردم از آب رودخانه و چاه استفاده میکردند. براساس یک تقسیمبندی، کبوتران را به سه گروه تقسیم میکنند: کبوتران وحشی (چاهی یا صحرایی)، کبوتران خانگی و کبوتران نامهبر. کبوتران وحشی به صورت گروهی در شهرها و حاشیه شهرها زندگی میکنند. معمولاً رنگ آنها خاکستری، گاهی سیاه و خاکستری است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 494صفحه 9