تبیین مفهومی احکام اوّلیّه و ثانویه و احکام حکومتی از دیدگاه فقهای شیعه
علی محامد
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 421
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 422
بسمِ اللهِ الرِّحمنِ الرَّحیم
پیشگفتار
دین اسلام عبارت است از: مجموعه ای از احکام و قوانین و مقررات فردی و اجتماعی که از ناحیۀ خداوند متعال تشریع شده و به منظور کمال و سعادت انسانها پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به آنان ابلاغ کرده است. همان طوری که ابلاغ آن به عهدۀ رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است، اجرا و انفاذ احکام آن هم نیز به عهدۀ پیامبر قرار داده شده است؛ پس پیامبر اسلام هم وظیفۀ تبلیغ احکام را دارد هم وظیفۀ اجرای احکام را و از آنجایی که زندگانی اجتماعی ملازم با تضاد منافع و تنازع است خداوند متعال وظیفۀ فصل خصومات را هم به عهدۀ پیامبر اکرم گذاشته و قاضی بین مسلمین هم به تصریح قرآن مجید پیامبر است «فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً فیما قضیت و یسلّموا تسلیماً.»
آنچه وظیفۀ انسانهای مؤمن است و قبول و تسلیم در مقابل کلیۀ احکام الهی است و دین اسلام غیر از تسلیم احکام خدا چیزی نیست. «انّ الدین عند الله الاسلام و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین.»
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 423
1 - تعریف احکام
برای حکم شرعی تعریفات گوناگونی ارائه شده است، ولی شاید بهترین تعریف این باشد. حکم عبارت است از آن اعتبار شرعیی که از ناحیۀ خداوند متعال بر اساس مصالح و مفاسد به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به افعال و اعمال بندگان تعلّق گرفته است. و یا بگوییم حکم شرعی عبارت است از، خطاباتی که از طرف شارع متعال به نحو اقتضا فعل و یا ترک و یا به نحو تخییر و یا به عنوان احکام وضعی به افعال مکلفین تعلق گرفته است.
تعریف دیگر که بعضی ارائه کردند این است که حکم شرعی عبارت است از: تشریع (قانون) صادر از خداوند متعال به منظور تنظیم زندگانی انسان و خطاباتی که در قرآن و سنّت دربارۀ احکام آمده مبرز و کاشف از آن احکام می باشد و خطابات حکم نیست. و لذا اشتباه است که نفس خطاب را که به افعال مکلفین تعلق گرفته است حکم بدانیم، زیرا خطاب کاشف از حکم و حکم مدلول خطاب است. علاوه بر اینکه احکام شرعی تنها به افعال مرتبط نمی شود، بلکه گاهی مربوط به ذات مکلّفین است مانند احکام وضعیه مثل ملکیت که تنظیم کننده رابطۀ ملکیت است و ذات شخص مالک می شود نه فعل او و یا زوجیت که حکم شرعی است که متعلق به ذات اشخاص است پس بهتر است که تعریف قدما را عوض کنیم و بگوییم حکم شرعی عبارت است از: قوانین صادره از خداوند به منظور تنظیم حیات انسان، خواه متعلق به افعال مکلفین باشد و یا ذات آنها و یا به اشیای دیگری که در حیات آنها دخالت دارد.
2 - اقسام حکم
در عین حالی که احکام شریعت مقدس اسلام دارای نوعی انسجام و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 424
هماهنگی و ارتباط کامل است ممکن است آنها را به انواعی تقسیم کنیم. تقسیم احکام و جدا کردن حوزۀ هر کدام دخالت مستقیم دارد در بهتر فهمیدن آنها و بهتر فهمیدن دین اسلام. لذا فقهای ما احکام را باقسامی تقسیم کردند و برای هر کدام بخشی از فقه را اختصاص دادند.
(1 - 2) عبادات، عقود، ایقاعات و احکام
محقق عظیم الشأن حلی در مقدمه کتاب ارزشمند خود «شرایع الاسلام». کلیۀ احکام اسلام را به چهار قسم تقسیم کرده است: عبادات، عقود ، ایقاعات و احکام.
او بر اساس این تقسیم کتابهای متعددی را در نظر گرفته و آن مطالب را به آن کتابها اختصاص داده است. این تقسیم را بسیاری از فقهای بزرگ قبول کردند و بعضی از آنان به شرح شرایع نیز پرداختند.
وجه تقسیم محقق«ره» را می توان این گونه بیان کرد: آنچه در فقه مورد بحث و تحقیق قرار می گیرد و بندگان خدا باید عمل کنند با اعمالی است که قصد قربت در آنها معتبر و شرط است یا نه؟ اگر قصد قربت در آنها شرط باشد آنها را «عبادات» می نامیم و اگر قصد قربت در آنها معتبر نباشد آنها را «معاملات بالمعنی الاعم» می نامیم و در معاملات هم یا شرط است که عقد لفظی از دو طرف باشد یا شرط نیست اگر شرط باشد از هر دو طرف لفظی صادر شود آنها را «عقود» می نامیم. و اگر یک طرف کفایت بکند آنها را «ایقاعات». عقود مانند بیع، صلح، هبه و ... ایقاعات مانند طلاق، عتق، ابراء و ... .
اما احکام، آن سلسله از دستورهایی است که داخل احکام گذشته نیست بلکه احکامی است مربوط به امور سیاسی و اجتماعی و حکومتی، که بخش وسیعی از احکام اسلام را تشکیل می دهد. بر این اساس گفته اند فقه ما به چهار
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 425
قسم تقسیم می شود.
اما عبادات ده کتاب دارد: طهارت، صلات، صوم ، حج، زکات، خمس، اعتکاف، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، کفارات.
اما عقود صرفه دارای بیست و پنج کتاب است: مکاسب، دین، رهن، حجر، ضمان، حواله، کفالت، صلح، شرکت، مضاربه، ودیعه، عاریه، مزارعه، مساقات، اجاره، وکالت، شفعه، سبق، رمایه، جعاله، خلع، مبارات، لعان، نکاح، عطیه؛ اینها را «عقود صرفه» می نامند.
بعضی از عقود خالص نیست، بلکه مشوب به عبادت است و آن چهار کتاب است: وقف، حبس، صدقات، مکاتبه.
اما قسم ایقاعات هم دو قسم است:
اول ایقاعات صرفه که پنج کتاب دارد. طلاق، ظهار، ایلا، یمین، اقرار.
دوم ایقاعاتی که مشوب به عبادت است که هفت کتاب دارد:نذر، عهد، عتق، تدبیر، وصف، قضاء، شهادات.
اما قسم چهارم که قسم احکام است دارای سیزده کتاب است: استیلاد، غصب، لقطه، احیاء موات، صید، زباحه، اطعمه، اشربه، مواریث، حدود، دیات، قصاص.
بر اساس این تقسیم مجموع کتب فقهیّه به شصت و سه کتاب می رسد و آنچه اهمیّت دارد این است که با اینکه مقسم این تقسیم، احکام شرعیه است، قسم چهارم آن هم به نام «احکام» نامیده شده است و این مسأله نشان می دهد آن دسته از احکام فقه اسلام که نه داخل عبادات است و نه داخل معاملات، احکام نامیده می شود و جزئی از احکام کلی است که مقسم این تقسیم می باشد و قسم چهارم آن در مورد احکام سیاسی و حکومتی است و فقهای بزرگی مانند محقق(ره) به آن توجه کافی داشته اند.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 426
(2 - 2) احکام تکلیفی، احکام وضعی
از لحاظ دیگر، کلیۀ احکام را بر دو قسم تقسیم کرده اند:
الف) احکام تکلیفی: احکامی است که مستقیماً متعلق افعال مکلّفین است که به «احکام خمسۀ تکلیفیه» واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح معروفند. این احکام توجیه کننده رفتار شخصی انسان در نواحی مختلف زندگی او می شود، اعم از عبادی، خانوادگی، اجتماعی؛ مانند حرمت شربِ خمر، وجوبِ نماز، وجوب انفاق به نزدیکان، اباحۀ احیای موات، وجوب عدالت قاضی و حاکم و ...
ب) احکام وضعی: در مفهوم حکم وضعی و سعه و ضیق آن و کیفیت جعل آنها، بین اصولیها و فقها، اختلاف است. بعضی از اصولیها احکام وضعی را سه دسته کرده اند:
- مجعول به جعل مستقل، مثل ملکیت و زوجیّت؛
- انتزاعی است و جعل مستقل ندارد؛ مثل شرطیّت، علیّت، مانعیّت و امثال اینها؛
- احکامی است مربوط به صحت و فساد.
احکام وضعی در حقیقت تنظیم کننده روابط بین زوج و زوجه و بایع و مشتری و مالک و مملوک است. از ویژگیهای این احکام این است که به طور مستقیم با روابط اجتماعی مربوط است اما غیر مستقم هم در سلوک شخصی انسان هم تأثیر دارد و در حقیقت بین حکم وضعی و تکلیفی رابطۀ محکمی برقرار است، زیرا هیچ کدام وضعی نیست، مگر اینکه در کنار آن حکم تکلیفی هم وجود دارد؛ مثلا، زوجیت حکم شرعی و وضعی است که در جانب دیگر، حکم تکلیفی هم دارد؛ مثل وجوب انفاق زوج بر زوجه و وجوب تمکین زوجه از زوج؛ و یا ملکیت حکم وضعی است ولی در جانب دیگر آن، حکم تکلیفی هم وجود دارد؛ مانند
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 427
حرمت تصرّف غیر مالک مگر باذن او.
اگر چه با مراجعه به کلام شیخ اعظم انصادری(ره) در اصول استفاده می شود که همۀ احکام وضعی حتی مثل زوجیت و ملکیت از اعتباریات است و از احکام تکلیفی انتزاع می شوند و جعل مستقلی ندارند ولی از کلام محقق نائینی در فوائد الاصول و جز آن استفاده می شود که همۀ آنها مستقلا جعل می شوند و امکان جعل حتی در مثل صحت و فساد و شرطیّت و مانعیت هم هست و بعد از ایشان، بزرگان دیگر هم همین نظر را اختیار کردند مانند محقق و اصولی قرن اخیر، مرحوم امام خمینی (قدس سرّه). اکنون کلام ایشان را که دارای فواید فراوانی است در اینجا می آوریم:
اشکالی است که احکام شرعیه به دو قسم تکلیفی و وضعی منقسم می شود و این تقسیم بر اساس اشتراک معنوی می باشد و جامع و مقسم آن این است که هر دو قسم از احکام شرعی هستند، زیرا هر نوع قانون و مقرراتی که از قانونگذاری که حکم آن نفوذی دارد صادر شود اصطلاحاً «حکم» نامیده می شود؛ مثلاً، می گوییم: حکم خدا در مورد شرب خمر حرمت و در مورد نماز جمعه وجوب است. یا در احکام وضعیه می گوییم: خداوند به ضمان ید و یا ضمان اتلاف حکم کرده و یا حکم خدا دربارۀ مواقیت ششگانه چنین است. یا دربارۀ حکم حکومتی می گوییم: حکم سلطان در مورد جزای سارق قطع ید است و یا حکم حاکم در مورد قیمت کالا چنین است. خلاصه هر قانون عرفی و شرعی اگر از کسی صادر شود که او اهلیّت قانونگذاری داشته باشد آن را حکم می نامیم، چه وضعی باشد یا تکلیفی و قسم سوّمی ندارد. بنابراین، مسأله رسالت و نبوت، خلافت و امامت، حکومت و امارت، قضاوت و امثال اینها از احکام وضعیه می باشند. چنانکه خداوند می فرماید: «وکلاً جعلنا نبیّاً» ؛ «انی جاعلک للنّاس اماما.»
خلاصه هیچ گونه اشکالی وجود ندارد که نبوت و خلافت از مناصب الهی و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 428
خداوند مقرر فرموده است بنابراین، از احکام وضعیه می باشد اگر چه احیاناً حکم بر آن اطلاق نمی شود. ولی عدم اطلاق حکم بر آنها موجب نمی شود که واقعاً از احکام وضعیّه نباشد.
از این کلام دو مطلب استفاده می شود:1 - احکام وضعیه منحصر در آن سه قسم معروف: زوجیت و ملکیت و احکام انتزاعیه و صحت و فساد نیست، بلکه شامل مسألۀ نبوت و رسالت و خلافت و امامت هم می شود و همه اینها از احکام وضعیه هستند.
2 - هیچ کدام انتزاع محض نیستند، بلکه همۀ آنها حتی مثل صحت و فساد جعل شدنی اند و شارع آنها را جعل فرموده است و داخل احکام شرعیه هستند و از این جهت، فقط دو قسم دارد.
(3 - 2) احکام واقعی و احکام ظاهری
به لحاظ دیگر، فقها و اصولیها احکام شرعی را به دو قسم تقسیم کرده اند: احکام واقعی و احکام ظاهری.
احکام واقعی، احکامی است که شارع حکمی را به عنوان اولی روی ذات موضوع خاصّی جعل کرده است؛ مثل حرمت برای خمر و یا وجوب برای نماز، بدون ملاحظۀ حال علم و جهل مکلف به آن حکم، بلکه صرفاً بر اساس مصالح و مفاسد واقعی جعل و اعتبار شده است و در صورتی حکم واقعی بر مکلف منجّز می شود و فعل آن واجب و مخالفت با آن حرام و موجب کیفر و عقاب می شود که مکلّف به آن حکم واقعی و نیز موضوع آن قطع پیدا کند و یا حدّاقل ظنّ معتبر شرعی پیدا بکند؛ مانند حرمت شرب خمر برای کسی که هم به حرمت شرب خمر علم یافته است و هم به شراب بودن مایع حاضر. یا توسط ادّلۀ قطعی اجتهادی مانند طرق و امارات ظن که دارای دلیل معتبر شرعی است - ظنّ به آن حکم و یا موضوع
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 429
آن پیدا بکند آن وقت تکلیف بر او منجّز می شود و فعل آن واجب و ترک و مخالفت با آن حرام است.
احکام ظاهری، عبارت است از: احکامی که شارع متعال در ظرف جهل و شک به احکام واقعی وضع کرده و آن احکام توسط ادلّۀ فقاهتی - که در موضوع آنها جهل و شک در حکم واقعی قرار داده شده است - به دست آمده باشد، مانند احکام به دست آمده از اصول عملیه مثل استصحاب یا اصل برائت و یا تخییر و یا اصالة الاشتغال.
(2 - 4) احکام اولی، ثانوی و حکومتی
احکام شرعی واقعی، به لحاظ دیگر به سه قسم تقسیم می شود:
یک - احکام اولی؛
دو - احکام ثانویه؛
سه - احکام حکومتی.
(1 - 4 - 2) تعریف احکام اولی و احکام ثانوی
ابتداءاً به تعریف احکام اولی و ثانوی می پردازیم: احکام واقعی که تعریف آن گذشت دو قسم است: احکام اولی؛ یعنی، آن سلسله احکامی که برای موضوعی از موضوعات فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... از طرف شارع متعال وضع شده و حکم بر اساس مصالح و مفاسدی که در ذات موضوع قرار دارد به آن تعلق گرفته است بدون توجه به حالات استثنایی که برای مکلّف عارض می شود؛ مانند اضطرار، عجز، عسر و حرج، تقیه و ...
احکام ثانوی احکامی است که با توجه به اوضاع خاص و استثنایی که مکلّف دارد مانند حالت ضرر، عسر و حرج، اضطرار، عجز، اکره، خوف، مرض، تقیه و دیگر حالات عارض بر مکلف ، دارد، در ارتباط با موضوع خاصی یا تأثیری
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 430
که آن موضوع به عنوان مقدمه می تواند در اطاعت از حکم - که اهمیت بیشتری دارد - داشته باشد، روی آن موضوع وضع شده باشد هر چند متضاد و متباین با حکم اولی آن موضوع باشد. در تمام موارد فوق، تا وقتی که عنوان ثانوی وجود دارد حکم اولی منتفی است و حکم ثانوی محقق است.
مرحوم آیةالله محقق حائری مؤسس حوزۀ علمیّۀ قم(ره) در کتاب نفیس دررالفوائد می فرماید: احکام اولی عبارت است از: آن احکامی که از طرف شارع متعال به ذات اشیا، به عنوان اولی تعلق گرفته؛ مانند وجوب برای صلات حُرمت برای خمر؛ چه نفس احکام و یا موضوعات خارجی. و احکام ثانوی، احکامی است که امر شارع به آنها به عناوین و حالاتی که بر تکلیف عارض می شود، تعلق گرفته است؛ مثل عجز از انجام تکلیف، اضطرار و یا مانند جهل و شک به احکام اولی.
بعد می فرماید: عناوینی که عارض انسان می شود بر دو قسم است: اول آن چیزهایی است که موجب حکم واقعی ثانوی در آن حالات است؛ مثل حالت اضطرار؛ دوم چیزهایی است که موجب احکام ظاهری می شود؛ مثل حالت شک و جهل برای انسان.
شاگرد و محشی کتاب ایشان، آیةالله العظمی گلپایگانی(ره) در ذیل کلام مرحوم حائری(ره) می گویند: مراد از عناوین طاری که در عبارت محقق حائری(ره) آمده، عناوینی است که در طول واقعیات اولی قرار دارد، مثل آیۀ کریمۀ «فان لم تجدوا ماءً، فتیمموا صعیداً طیّبا» زیرا وجوب تیمّم نفسه فی حکم واقعی است، امّا در طول احکام واقعیه قرار دارد که وجوب وضو، برای دارنده آب ( = واجد ماء) است و از این جهت، حکم ثانوی نامیده می شود. همین طور است هر حکمی به لحاظ عجز از احکام واقعی اولی است.
از ظاهر کلام صاحب درر، استفاده می شود که احکام ثانوی اصطلاحاً اعم
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 431
است و شامل احکام ظاهری در اصطلاح دیگر فقیهان نیز می شود و ملاک در نامگذاری آن به ثانوی این است که در طول حکم واقعی قرار گرفته باشد. حتی اگر حکمی داشته باشیم که در طول احکام ثانوی هم قرار گرفته باشد احکام ثانوی گفته می شود، چه حکم ظاهری باشد یا واقعی؛ چون ملاک طولیت آن است. به هر حال، تقسیم احکام شرعی به واقعی و ظاهری و اولی و ثانوی صحیح است. احکام اولی حداقل دو ویژگی مهم دارد که آن را از احکام ثانوی و همین طور از احکام ظاهری جدا می سازد:
(2 - 4 - 2) ویژگیهای احکام اولی
یک - احکام اولی ابدی و ثابت و تغییرناپذیر است مگر اینکه موضوع آن تغییر کند، همان طوری که خطاباتی که از طرف شارع به عناوین اولی تعلّق گرفته در حال علم و جهل محفوظ است؛ مثلاً، حرمت خمر و وجوب نماز و روزه، احکام حدود و دیات و ... همیشه ثابت است.
دو - از دیگر ویژگیهای احکام اولی این است که بین جاهل و عالم مشترک است و اختصاصی به عالم ندارد - ان الله فی کل واقعة حکماً یشترک بین العالم و الجاهل - در نتیجه خطابات شرعیی که به عناوین اولی تعلق گرفته در هر حال باقی است؛ چه حالاتی مانند جهل، عجز و اضطرار عارض انسان شده باشد یا نشده باشد؛ مثلاً، حرمت و وجوب - بدون هیچ گونه تقییدی به علم و جهل - به ذات خمر و ذات صلات تعلق گرفته است.
امّا احکام ثانوی این ویژگیها را ندارد، زیرا اولاً: ناپایدار است و ثابت نیست، بلکه مادامی که آن اوضاع استثنایی برای مکلف موجود باشد حکم هم ثابت است وقتی مثلاً اکراه، عجز و یا اضطرار مرتفع شد حکم هم مرتفع می شود؛ مثلاً، در باب تیمّم هر وقت آب نباشد و یا اگر آب هم باشد، ولی استعمال آن ضرر داشته باشد به جای وضو باید نمازگزار تیمم کند، امّا بعد از یافتن آب و یا رفع ضرر، باید
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 432
از حکم اولی متابعت کند و برای نماز وضو بگیرد و اگر تیمم کند نمازش باطل است. ثانیاً: احکام ثانوی متشرک بین همۀ مکلفین نیست، بلکه مخصوص کسی است که حالات بر او طاری و عارض شده باشد. از همین جا به دست می آید که تقسیم دیگری هم برای احکام شرع هست و آن این که احکام شرع یا ثابت است و یا متغیر. احکام ثابت همان احکام اولی است. چنانکه گذشت احکام متغیر، آن احکامی است که به سبب حلالت استثنایی بر انسان واجب می شود و یا احکام حکومتی است که حاکم اسلامی برای اجرای فرمان خدا و یا برای ادارۀ امور کشور صادر می کند که توضیح آن بعداً خواهد آمد؛ مثلاً، وقتی کشور اسلامی مورد خطر هجوم دشمن قرار گیرد ولی امر مسلمین و حاکم اسلامی که اطاعتش لازم است دستور بسیج عمومی را برای مقابله با دشمن صادر می کند این حکم تا زمانی که رفع خطر نشده ثابت و لازم الاجرا است، ولی زمانی که خطر رفع و مصلحت حکم تمام شد، برداشته می شود. یا مثلاً وقتی استعمال آب در وضو ضرر دارد، حکم، تیمم است و وقتی استعال آب ضرری نداشت حکم هم برداشته می شود. فقها و اصولیها در اصل وجود حکمی ظاهری در مقابل حکم واقعی اوّلی اختلاف دارند اکثر اصولیها گفته اند: ما دو حکم داریم؛ یعنی، واقعاً دو نوع جعل و دو اعتبار از طرف شارع صورت می گیرد: یک اعتبار به افعال مکلفین به حکم اولی تعلق گرفته است و در مقابل حکم واقعی و در طول حکم واقعی، حکم ظاهری جعل شده است که اولی مربوط است به آن حالتی که از راه علم قطعی و یا از راه علمی مثل امارات و طرق شرعی به مکلف رسیده است، ولی حکم ظاهری به همان موضوع تعلق گرفته اما در ظرف جهل و شک در احکام واقعی مانند احکامی که مفاد اصول عملیّه است مانند استصحاب، اصل برائت و ... و از همین جا که ما برای هر واقعه ای دو حکم داریم اشکالاتی لازم می آید؛ مثل اجتماع مثلین، اجتماع ضدین و یا اشکال تصویب و غیره. برای حل این اشکال هر کدام از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 433
اصولیها راهی را برای رهایی از این اشکالات و جمع بین حکم واقعی و ظاهری انتخاب کرده اند که در کتب اصولی مفصّلاً از آنها بحث شده است.
بعضی از اصولیها در مقابل قول بالا فرموده اند: ما یک حکم ظاهری دیگری در مقابل حکم واقعی نداریم؛ حکم ظاهری در حقیقت حکم نیست، بلکه از باب تصرف در تنجیز و وصول حکم واقعی است؛ یعنی، تصرّف در مرحلۀ احراز حکم واقعی است. ما در اینجا کلام محقق و اصولی معروف عصر آیةالله خوئی را می آوریم و تفصیل مطلب را به جای دیگر واگذار می کنیم.
ایشان در مقام توضیح اینکه حکم ظاهری در قبال حکم واقعی حکم محسوب نمی شود، فرموده است: حکم حقیقتاً همان جعل احکام واقعی است و احکام ظاهری حقیقتاً حکم نیست و گرنه موجب تصویب است و اینکه احکام، مشترک بین جاهل و عالم نباشد، بلکه مختص به عالم باشد. حقیقتاً حکم ظاهری این است که شارع متعال در صورتی که حکم واقعی بالوجدان احراز نشده باشد مانند علم قطعی به وسیلۀ امارات و طرقهای معتبر مثل خبر واحد ثقه، احراز تعبّدی می کند و آن را به جای علم وجدانی قرار می دهد. اگر امارات و طرق شرعی معتبر هم نباشد احکام را به وسیلۀ اصول عملیه، که برای حالات شک در حکم واقعی وضع شده، فرموده است تعبّداً به آنها عمل کند و به آنها ترتیب اثر بدهد و آنها را تعبداً تا زمانی که شک دارد محرز فرض کند، اگر چه جهت کشفی هم در اصول عملیه نباشد مثل اصل برائت.
ایشان فرموده اند: بر همین اساس است که در جای خودش گفتیم اصالة الطهاره، اگر چه بر ادلۀ احکام واقعی حکومت دارد امّا حکومت آن ظاهری است نه حکومت واقعی؛ به این معنی که، محرزیتی که برای حکم واقعی جعل شده واقعاً، در مقام جعل ثابت است ولی آن احکام فعلیت ندارند در حق، مگر بعد از احراز مکلّف در مورد این جعل واقعی و موضوع آن. در حال شک و عدم احراز
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 434
اصالة الطهاره بر آنها بر حسب ظاهر حکومت دارد و همین طور است مفاد اصول عملیه مثل استحصاب و اصالة البرائه. اینها فقط تا زمانی است که احرازی برای احکام واقعی نیست خلاصه اگر حکمظاهری حکم بود اشکالات متعدد لازم می آمد، امّا وقتی جعلی وجود نداشته باشد، تصرّف در مقام احراز احکام واقعی است.
در اینجا توجه به دو مطلب لازم است:
الف - با مراجعه به کتابهای اصولی مانند رسائل شیخ اعظم(ره) و کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی و دررالاصول مرحوم حائری(ره) و دیگران - با توجه به آنچه در جمع بین حکم ظاهری و واقعی گفته اند - این مطلب مسلم است که حکم واقعی همیشه بر اصل واقع محفوظ است و حکم بین جاهل و عالم مشترک است، ولی وصول و تنجز و باعثیت آن موقوف است بر وصل به مکلف به یکی از طرق و ادلۀ ذاتی مانند علم که حجیّت آن ذاتی است و یا طریق مجعول از طرف شارع مثلاً در امارات، خبر واحد عدل امامی.
با عدم وصول حکم و شک در آن از روی ناچاری خداوند وظیفه ای برای جاهل مقرر کرده به منظور رفع حیرت و شک بدست آوردن مؤمن برای عقاب در صورت مخالفت حکم الهی و آن پناه بردن به اصول عملیه مانند استصحاب و اصاله البرائة شرعیه و یا عقلیه و اصالة الاشتغال و اصالة التنجز و از بیانات آنها همین مطلب استفاده می شود که حکم در مورد اصول عملیه همان وظایف مقرر برای جاهل و یا شاک در حکم واقعی است و اگر ظاهراً هم حکم ظاهری گفته می شود منظورشان غیر از این نیست و لذا عمل به اصول عملیه همیشه در طول احکام واقعی است نه عرض آنها.
ب - از بیان گذشته روشن شد که احکام واقعی دو قسم است: احکام واقعی اولی و احکام ثانوی، مثل احکامی که در حالت استثنایی مکلف چون
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 435
اضطرار، اکراه و یا معجز باشد که به اینها هم، احکام واقعی گفته می شود.
اما احکام ظاهری، دو اصطلاح دارد: یکی اصطلاح عام است و آن این که کلبۀ احکامی که باید مکلف در حالات عارض او، اعم از جهل به حکم و یا اکراه و اضطرار، انجام دهد به اینها احکام ظاهری به مبنای اعم گفته می شود، چنانکه از کلام محقّق حائری استفاده می شود بنابراین تعریف، احکام ظاهری شامل احکام واقعی ثانوی نیز می شود؛ اصطلاح دوم فقط به احکام ظاهریی گفته می شود که تنها در ظرف جهل و یا شک در احکام واقعی برای مکلف جعل شده باشد؛ مانند آن دسته از احکامی که مدلول اصول عملیه مانند استصحاب و اصل برائت و یا دیگر اصول باشد و مشهور بین اصولیها و فقها این اصطلاح است که مقابل هر دو قسم احکام واقعی قرار می گیرد
(3 - 4 - 2) احکام اولی و ثانوی در قرآن کریم
در قرآن کریم، حداقل در پنج مورد که خدای متعال خوراکیهای حرام را بیان کرده، در آنها حالت اضطرار را استثنا کرده و خوردن آنها را اجازه نداده است.
یک - «انّما حرم علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما أهل به لغیر الله فمن اضطّر غیر باغ و لاعاد فلا اثم علیه انّ الله غفور رحیم؛ جز این نیست که خداوند بر شما حرام کرده مردار، خون، گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده باشد. کسی که مضطّر شود و هیچ تعدیّ و تجاوز هم نکرده باشد گناهی بر او نیست» !
دو - «فمن اضطّر فی مخمصة غیر متجانف لاثم فانّ الله غفور رحیم» ؛ هرکس از جهت گرسنگی و مضطر شود در حالی که متمایل به گناه باشد، خداوند آموزنده و مهربان است».
سه - «و مالکم ألاّ تأکلوا ممّا ذکر اسم الله علیه و قد فصّل لکم ما حرّم علیکم إلا ما اضطررتم الیه» ؛ و چرا شما نمی خورید از گوشت حیواناتی که نام خدا بر آن برده شده است و حال آنکه خداوند آنچه را حرام کرده تفصیله بیان داشته است مگر اینکه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 436
به آن مضطّر شوید.»
چهار - «قل لا اجد فیما اوحی إلیّ محرّماً علی طاعم یطعمه إلا أن یکون میتة او دماً مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس او او فسقاً أُهِل لغیر الله به فمن اضطّر غیر باغ ولا عاد فان ربک غفور رحیم» ؛ ای پیامبر بگو: من نمی یابم در میان خوراکیها چیز حرامی مگر اینکه مردار یا خون ریخته شده و یا گوشت خوک یا فسقی باشد که تمام خدا بر آن برده نشده پس هر کس مضطّر شود بدون اینکه متجاوز باشد بر او حلال است و گناهی بر او نیست و خداوند زنده و مهربان است.»
پنج - «انما حرم علیکم المیته و الدّم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به فمن اضطّر غیر باغ و لاعاد فانّ الله غفور رحیم.» روش است که این آیه هم تقریباً مضمون همان آیۀ سورۀ بقره را دارد.
از این آیات، علاوه بر مجوز استفاده از اشیای حرام در حالات استثنایی که احکام ثانوی است، نیز استفاده می شود که اضطرار مثلاً مفاسد و بدیهای آن شیء حرام را بر نمی دارد، بلکه اضطرار موجب عفو و بخشش است.
(4 - 4 - 2) احکام اولی و ثانوی از نظر روایات
شاید مهمترین و جامعترین روایت در میان روایات بسیار، که احکام ثانوی را در بردارد، حدیث شریف و معروف رفع باشد شیخ صدوق، در خصال از پیامبر نقل کرده است که فرمودند: «رفع عن امّتی تسع: ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما استکر هوا علیه و ما اضطرو الیه و الطیرة و الحس و الخطأ و النسیان». همۀ این اموری که در روایت آمده از حالات طاری و عوارض ثانوی در انسان است. حالا بحثهای زیادی در این روایت شده که آیا رفع به خود این اشیا، تعلق گرفته است و یا باید چیزی را تقدیر بگیریم. این بحثها در کتابهای اصولی در بحث «اصالة البرائه» بیان شده که فعلاً ما به آنها نیازی نداریم. آنچه مسلّم است این است که این روایت احکام ثانویه به بحث از احکام ثانوی می پردازد.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 437
در بعضی از روایات نیز به طور عموم، اضطرار مجوّز ترک بعضی از واجبات و ارتکاب بعضی از محرمات شمرده شده است. مثل روایت معروف صحیحی که چهار نفر از اصحاب امام صادق - علیه السلام - از جمله محمدبن مسلم و زراره نقل کرده اند که حضرت فرمود: «و کل شیء اضطّر الیه ابن آدم فقد أحله الله؛ آنچه فرزند آدم در آن ناچار شود خداوند بر او حلال کرده است (احلال در لغت بمعنی گشودن گره است) و معنی بر او نیست» لفظ «اکراه» که در حدیث رفع آمده، همین طور است.
مطلب دیگری که ممکن است از آیات و روایات در این باب استفاده کنیم این است که احکام ثانوی از موارد استثنایی قانون اسلام است و به ضرورت بستگی دارد و خودش یک حکم نیست تا گفته شود از قوانین متغیر اسلام است و لذا گفته شده است «الضرورات تتقدّر بقدرها» و نمی شود حکم را به غیر حالات استثنایی تعمیم داد و از آیات مذکور مخصوصاً از «غیر باع و لاعاد» می توان استفاده کرد. احکام ثانوی نیز بعد از اجرا، اگر در مورد اموال باشد، نباید از دست افراد گرفته شود؛ مثلاً، اگر از افرادی که خانه و یا زمین اضافه ای دارند خانه ای به حکم ضرورت گرفته شود وقتی به اشخاصی واگذار شد ملک آنها می شود شهید بزرگوار مرحوم آقای صدر در کتاب الفتاوی الواضحة می فرماید: علی رغم اینکه همۀ احکام شریعت اسلام یک نوع ارتباط و اتصال هماهنگی با هم دارند می توان آن را به چهار قسم تقسیم کرد.
یک - عبادات و آنها مشتمل بر کتابهایی مثل کتابهای طهارت - صلات - صوم - اعتکاف - کفّارات است؛
دو - احکام اموال و این هم دو قسم است:
الف) اموال عمومی که مقصود از آنها هر نوع مالی است که به مصالح عمومی انسانها مربوط است و شامل کلیّۀ اموال دولتی و اموالی که مالک خصوصی ندارد،
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 438
می شود. زکات، خمس داخل در این اموال است گرچه جنبۀ عبادتی هم در آنها وجود دارد چون جنبۀ مالی اینها روشنتر است، جز امور مالی به حساب می آید و همچنین خراج و مقاسمات انفال، ... بحث در اینها مربوط به اموال عامه است و احکام اینها و راه انفاق و خرج هر یک از آنها در کتابهای مربوط مستوفی بحث شده است.
ب) اموال خصوصی، مقصود از اموال خصوصی اموالی که مالک خاصی دارد و معمولاً از احکامش در دو باب بحث می شود: اول در جایی که بحث از اسباب تملک است خواه مال خارجی و یا مالی که در ذمه اشخاص است باشد؛ مانند حالات ضمان و غرامت. و از همین باب است ابواب احیاء موات و حیازات شرعی، کتاب صید و ذباحه و مسائل ضمانات و غرامات که از ابواب عقوده مثل کتاب ضمان، حواله، قرض، تأمین به دست می آید.
باب دوّم در احکام مربوط به تصرّفات در اموال است و در قلمرو این بحث کتاب بیع صلح، شرکت، وقف، وصیّت و سایر ابواب معاملات قرار دارد.
سه - احکامی که متعلق به رفتارهای شخصی است و مقصود از این هر نوع رفتار خاص مربوط به اشخاص است که ارتباطی مستقیم با مال ندارد و مربوط به رابطۀ انسان با خدا هم نیست و احکام سلوک رفتاری خاصّ هم در دو قسم است.
اول آن دسته از احکامی که مربوط است به تنظیم خانواده، روابط خانوادگی انسان و رابطۀ بین مرد و همسرش و این احکام در کتابهای نکاح، طلاق، خلع، مبارات اظهار، ایلاء و ... بحث می شود.
دوّم آن احکامی که در رابطۀ تنظیم رفتار شخصی با انسانهای دیگر است که مربوط می شود و داخل این است احکام اطعمه و اشریه، ملابس، مساکن، آداب معاشرت و احکام نذر، یمین، عهد، قسم، صید و ذباحه، امر به معروف و نهی از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 439
منکر و غیر از اینها از احکام واجب و محرم.
چهار - رفتار عام، و مقصود از این رفتار سلوک و رفتار ولیّ امر مسلمین در تمام زمینه های حکم. قضاوت و مراحل مختلف روابط با دولتها و حکومتهای مختلف است و در همین قسم داخل است ولایت عامه و زمامداری و احکامی حکومتی، قضاوت، شهادات، حدود، جهاد و جز آن، همین احکامی که مربوط به ولایت عامه می شود.
(5 - 2) احکام حکومتی در اسلام
یکی از اقسام مهم احکام شریعت مقدس احکام ولایی و حکومتی است که فقهای عظیم الشأن در ابواب مختلف فقه خصوصاً در کتابهای قضاء، امر به معروف و نهی از منکر و کتاب جهاد به تناسب از آن یاد کرده اند اگر چه بحث گسترده ای از آن نکرده اند و فقط در کتاب «قضاء» وقتی از احکام حکومتی بحث می کنند تنها در مورد باب قضاوت و داوری و فصل خصومت بین مردم - که یکی از ابعاد احکام حکومتی است.
بحث را اختصاص به باب قضا داده اند و حال آنکه به آن باب مختص نیست بلکه احکام حکومتی در سایر موضوعات هم جاری می شود مثل حکم به عدالت زید، شهادت، حکم به اجتهاد زید، ثبوت هلال و غیره. و نیز آن احکامی را که به منظور اداره کردن اجتماع از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی صادر می شود در بر می گیرد. اینها داخل احکام حکومتی است که حاکم اسلامی و ولی امر ملت مسلمان آن را در هر زمانی صادر می کند و فرمان دربارۀ تمام افراد جامعه نافذ و اطاعت از آنان لازم است.
یکی از عللی که می توان گفت باعث شده فقهای عظیم الشأن شیعه احکام حکومتی را فقط در باب دعاوی و مخاصمات بیاورند و از سایر موارد بحث نکنند
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 440
این بوده که فقهای شیعه در طول تاریخ مبسوط الید نبودند و از حکومت دور بودند و دیگران حکومت را اداره می کردند و لذا نیازی احساسی نمی شده تا دربارۀ آن به طور گسترده بحث کنند. برخلاف عامه که همیشه دارای حکومت بوده اند و لذا علمای عامه بحثهای گسترده ای کرده و در زمینۀ احکام حکومتی کتابها نوشته اند و تعداد کمی از علمای شیعه از ولایت و امامت بحث کرده و رساله های کوتاهی هم در بعضی از ابعاد نوشته اند، مانند «قاطعة اللجّاج فی احکام الخراج» از محقق کرکی(ره) و رساله های مربوط به احکام صلاة جمعه. خلاصه یکی از تبعات بزرگ نداشتن حکومت این بوده که بحث از آن را بی فایده داشته و حتی از آن بحثی نکرده اند، در صورتی که مسألۀ ولایت و حکومت مورد اتفاق نظر همه علما بوده، همان طور که بعداً به آن اشاره می کنیم.
اما عمدۀ مطلب این است که، فقهای عظیم الشأن شیعه با اینکه اصل ولایت و حکومت را قبول داشتند، ولی ولایی و حکومتی فکر نمی کردند تا اینکه ریاست و زمامداری شیعه به مردی شجاع، دوراندیش و متفکر محقّق و فقیهی بسیار بزرگ و سیاستمداری بی همتا و بی نظیر، یعنی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله الخمینی - قدس السره الشریف - بینان گذار جمهوری اسلامی که هم ولایت عامه برای فقها در زمان غیبت امام زمان را از نظر مبنایی قبول داشت و مهمتر اینکه حکومتی فکر می کرد و معتقد بود باید حکومت اسلامی را تشکیل داد و در این راه سعی بسیاری کرد و با مجاهدتهای طولانی موفق شد حکومت اسلامی را در ایران تأسیس کند و بر همین اساس بود که فرمود: «جمهوری اسلامی عطیۀ الهی است و حفظ آن بر همۀ مردم واجب است.
(1 - 5 - 2) تعریف احکام حکومتی
فقها، تعریف احکام حکومتی را در مقام مقایسه و فرق بین حکم و فتوا بیان فرموده اند ما در اینجا کلام عدّه ای از بزرگان را می آوریم و بعد از آن به نقد و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 441
بررسی آنها می پردازیم.
صاحب جواهر(ره) در کتاب قضای جواهر در مقام بیان فرق بین حکم و فتوا هر دو تعریف کرده است و می فرماید: «و الظاهر انّ المراد من الاولی (الفتوی) الاخبار عن الله تعالی بحکم شعری متعلق بکلی کالقول بنجاسة الملاقی البول و الخمر؛ و اما قول هذا القدح نجس لذلک فهو لیس فتوی فی الخفیفه، و ان کان ربما یتوسع باطلاقها علیه. و اما الحکم فهو انشاء انفاذ من الحاکم، لامنه تعالی لحکم شرعی او وضعی او موضوعهما فی مخصوص؛ ظاهر این است که مراد فقها در فتوا عبارت است از: اخبار به حکم شرعی از جانب خداوند به طور کلی مثل اینکه بگوید: ملاقی با بول یا شرب نجس است و امّا گفتن فقیه به اینکه این ظرف نجس است به سبب ملاقات با نجس فتوا است اگرچه با توسعۀ دادن فتوا شامل این مورد هم می شود. و اما حکم، عبارت است از انشای حکم به اجرای حکم شرعی یا حکم وضعی یا موضوع حکم شرعی و وضعی از طرف شخص خود حاکم نه انشا از خداوند و این انشای اجرای حکم، باید در یک شیء مخصوص باشد نه در حکمی کلی».
از کلام صاحب جواهر استفاده می شود که حکم حکومت منحصر است به اجرای احکام الهی، ولی همان طور که خودشان تصریح می فرمایند احکام حکومتی مخصوص قضا و مخاصمه نیست و در غیر مخاصمه هم فقیه جامع الشرائط می تواند حکم صادر کند؛ مثل ثبوت هلال و جز آن.
امّا در محدودۀ اجرای احکام الهی و در غیر اجراییات از عبارت ایشان چیزی استفاده نمی شود و با مقایسۀ با کلام شهید. که به زودی نقل می کنیم دایره اش از کلام شهید تنگتر است، چون شهید حکم حاکم را به مقام اجرای احکام الهی اختصاص نداده اند شهید فقیه بزرگ شیعه، شهید اول – قدس السرّه الشریف – در کتاب شریف «القواعد و الفوائد» در بیان فرق بین فتوا و حکم فرموده است: «الفرق
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 442
بین الفتوی و الحکم مع ان کلاً منهما اخبار عن حکم الله تعالی یلزم المکلّف اعتقاده فی الجمله انّ الفتوی مجرّد اخبار عن الله تعالی بانّ حکمه فی هذه القضیّه کذا، و الحکم انشاء اطلاق او الزام فی المسائل الاجتهادیة و غیرها مع تقارب المدارک فیهما مّما یتنارع فیه الخصمان لمصالح المعاش».
به طور خلاصه شهید می فرماید: با اینکه فتوای فقیه و حکم او هر دو در حقیقت اخبار از حکم خداست و مکلّف باید از لحاظ اعتقادی به آن ملتزم و پای بند باشد، اما فتوا تنها مجرّد اخبار در حکم خدا به طور کلی است که حکم فلان قضیه چنین است، ولی حکم عبارت است از: انشای حکم اسلامی به اطلاق است و یا انشای الزام از طرف حاکم (مثل الزام حاکم به پرداختن مالی) است چه حکم در مسائل اجتهادی باشد و یا غیر اجتهادی، البته مشروط بر اینکه مدرک و مستند حکم در این دو انشا به هم نزدیک باشند و این انشای مطلق و یا انشای الزام در موردی باشند که متخاصمینی (مدعی و منکری) در آن نزاع وجود دارند و شرط دیگر این است که این احکام مربوط به مصالح زندگی مادی باشد.
شهید در توضیح عبادت گذشته، قیودی در تعریف ذکر کرده و می فرماید از کلمه انشا - که در تعریف حکم آمده است - فتوا خارج می شود؛ زیرا فتوا صرفاً جنبۀ اخباری گزارشی دارد و مراد از دو واژۀ اطلاق و الزام، هم دو نوع از حکم حکومتی است، منتها غالب احکام حکومتی، احکام الزامی است که از طرف حاکم اسلامی صادر می شود. اما احکام اطلاقی در موارد خاصّی است مانند حکم به آزادی شخص بی گناهی که به زندان افتاده است و یا حکم به بازگشت زمینی که شخص تحجر و علامت گذاری کرده، ولی اقدام به احیای آن نکرده است و از آن اعراض ننموده و آن را معطل گذاشته است که در این صورت، حاکم اسلامی حکم به آزادی این گونه زمینها می کند تا دیگران بتوانند آن را احیا کند و یا حکم به آزادی شخص آزادی می دهد که کسی مدعی شد آن شخص بندۀ من است و بر ادّعای
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 443
خودش هیچ بیّنه ای هم اقامه نکرده است.
اما منظور از قید «مع تقارب المدارک فیهما فی العباره «و قید» «فی المسائل الجتهادیه» این است آن احکام حکومتی که مدارک ضعیف داشته باشد اخراج شود مانند مسألۀ «عول و تعصیب» در باب ارث، که عامه به آن قایلند، و ما آن را رد می کنیم که تفصیل آن در جای خودش بیان شده است یا مثلاً حکم به قتل مسلمان اگر کافری را کشته باشد، زیرا هیچ گاه مسلمان را برای کافران نباید کشت و حتی اگر فقیهی هم چنین حکمی را صادر کند نقض آن واجب است چون مدرک و دلیل این حکم ضعیف است. منظور از قید «لمصالح المعاش» این است که عبادات را از دایرۀ احکام حکومتی خارج کنیم؛ زیرا در مسائل عبادی مثل نماز، روزه، حج و امثال اینها حکم حاکم هیچ گونه مدخلیتی ندارد پس اگر حاکمی حکم بکند به اینکه صلات زید صحیح است این حکم حاکم موجب صحت آن نماز نمی شود، بلکه اگر این نماز در واقع و نفس الامر صحیح بوده و الاباطل است و باید اعاده و یا قضا کند و یا اگر حاکمی حکم بکند مال التجاره زکات ندارد یا حکم کند میراث خمس ندارد حاکم دیگر می تواند آن را ردّ بکند، اما اگر حاکم حکم بکند در موارد احکام حکومتی کسی دیگر نمی تواند آن را نقض بکند، ولی اگر همین جا حاکمی از مالک زکات مال التجارة را برای فقرا بگیرد حکم آن نقض شدنی نیست.
ممکن است گفته شود ظاهر عبادت شهید خصوصاً با قید «مما یتنازع فهما الخصمان» این است که حکم حاکم اسلامی مخصوص دعاوی و منازعات است اما با قراین و شواهد خارجی و داخلی که در دست است معلوم می شود که این ظهور مراد شهید نیست. ما به چند قرینه اشاره می کنیم:
الف) در مثالهایی که شهید در کلامش آورده مثل مسألۀ زکات مال التجاره و مثال خمس فرمود: اگر حاکم شرع بگیرد مخالفت با حکم آن جایز نیست. و نیز از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 444
مثال الزامها که ممکن است تمام آنها در صور نزاع نباشد و همین طور مثال تحجیر که زمینی که بایر معطل مانده، معلوم می شود که حکم حاکم اختصاص به منازعات ندارد.
قرینۀ بسیار مهم و روشن دیگری که در کلام شهید بر تعمیم حکم حاکم در کلیۀ شؤون حکومت اجتماع دلالت دارد دلیلی است که در آخر کلامش برای عدم جواز نقض حکم حاکم، یعنی اختلال نظام آورده است: «و هو مناف للمصلحة التی لاجلها شرعت نصب الحکام من نظم امور لاهل الاسلام و لا یکون ذلک رفعا للخلاف فی سائر الوقایع المشتملة علی مثل هذه الواقعة؛ اگر نقض حکم حاکم جایز باشد منجر می شود به عدم استقرار احکام و این مطلب با مصلحت نصب احکام شرع منافات دارد؛ زیرا مصلحت نصب حکام نظم دادن به امور مسلمین است. اگر حکم حاکم رافع اختلاف نباشد و بتوان آن را نقض کرد، دیگر نظمی نمی ماند».
اینها قراین داخلی کلام شهید بود به دو مورد هم از قراین خارجی اشاره می کنیم. اول این که، همان طور که قبلاً به آن اشاره کردیم از آنجایی که حکومت و ولایت عامه در دست فقهاء نبوده بحث را در باب قضاء و دعاوی ذکر کرده اند، ولی واقعاً مرادشان عموم احکام است. دوم، کلام خود شهید است که می فرماید: «یجوز للفقهاء حال الغیبه اقامة الحدود للامن من الضرر و الحکم بین الناس مع اتصافهم بصفات المفتی. اقامۀ حدود را جدای از قضاوت فقها ذکر کرده است، چون حدود ربطی به باب قضا ندارد. معلوم می شود حکم حاکم را تعمیم می دهند و اگر حاکم حکم کند؛ مخالفت آن حتی برای مجتهدان دیگر هم جایز نیست.
علاوه بر آنچه گذشت مقتضی عموم ادّلۀ ولایت فقیه و اینکه ولی فقیه نایب عام امام زمان است که در هر جا و در هر موضوعی که حکم بکند حکمش نافذ باشد
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 445
و ردّ او در حقیقت ردّ امام است و ردّ امام هم ردّ خداست.
شهید ثانی(ره) در کتاب مسالک در بیان فرق بین حکم حاکم و فتوا می فرماید: «و الفرق بینها ان الحکم انشااُ قول شرعی یتعلّق بواقعة شخصیة کالحکم علی زید بثبوت دین للعمر و فی ذمته و الفتوی حکم شرعی علی وجه کلی کالحکم بان قول ذی الید مقدّم علی الخارج مع الیمین او اخبار عن حکم معین بحیث یمکن جعله کلیاً لقوله: صلوة زید باطلة، لانّه تکلم فیها عمداً فانه و ان کان جزئیاً لکن یمکن جعله کلیّاً بحیث یکون هذا الجزئی من جملة افراده کقوله: «کل من تکلم فی صلاته عمداً بطلت صلاته» بخلاف الحکم؛ حکم حاکم عبارت است از انشای قول شرعی به نحو جزمی مثل حکم به اینکه زید مدیون عمرو است، ولی فتوی عبارت است از حکم شرعی به نحوی کلی مثل حکم به اینکه قول ذوالید مقدم است بر قول کسی که خارج از تصرف برای ملک باشد؛ به عبارت دیگر، فتوا عبارت است از: اخبار فقیه به حکم معینی به طوری که بتوان آن را کلی قرار داد؛ مثلاً، اگر حکم کرد به اینکه نماز زید باطل است چون عمداً تکلم کرده در آن می توان گفت هرکسی که در نمازش عمداً تکلم کند نمازش باطل است به طوری که این جزء داخل آن کلی باشد ولی حکم این گونه نیست مستفاد از این کلام بطور خلاصه این است که حکم حاکم اسلامی عبارت است از تطبیق حکم کلی بر موضوعات جزئی خارجی مثل اینکه حاکم حکم کند به اینکه زید مدیون عمرو است مثلاً یک هزار دینار اما فتوای فقیه عبارت است از بیان حکم کلی شرعی معین که در حقیقت جنبۀ گزارشی و اخباری دارد نه جنبۀ تطبیقی و اگر هم احیاناً مربوط به واقعۀ شخصی باشد طوری است که جنبه کلی این حکم مراد است مثل حکم به اینکه نماز زید باطل است چون عمداً در آن تکلم کرده است مسلم این حکم اختصاص به نماز زید ندارد بلکه از این باب است که هر کس در نماز تکلم عمدی بکند نمازش باطل است نه شخص زید.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 446
نکتۀ مهم این است که شهید ثانی(ره) حکم حاکم را به باب منازعات شرعی منحصر نکرد و لو اینکه این تعریف را هم در باب قضاوت و منازعات ذکر کرده است نکتۀ دیگر اینکه حکم حاکم را اختصاص به غیر عبادات نداد، چون چیزی در کلامش نیامده که مربوط به امور معاش و زندگانی دنیا باشد بر خلاف شهید اول که قید «لمصالح المعاش» در کلامش آمده بود. ممکن است این مطلب را استفاده کنیم عبادات از باب اینکه بر اساس مصالح فردی تحت سیطرۀ حکم حاکم اسلام قرار نمی گیرد، امّا اگر از جنبۀ فردی خارج شود و دارای مصالح اجتماعی باشد در دایرۀ احکام حکومت قرار می گیرد و از این جهت، می تواند حاکم شرع اسلامی مردم را به دادن زکات و خمس مجبور کند و یا اگر حج خانۀ خدا را ترک کردند آنان را به رفتن به مکه معظمه وادار سازد و یا برخی موارد حتی به تعطیل حج حکم نماید.
پس روشن شد که کلام ثانی(ره) اعم است از کلام شهید اول(ره) و از آنجایی که شهید ثانی(ره) شارع کلام شهید اول است می توان گفت مقصود شهید اول هم همان تعمیم است خصوصاً با قراینی که قبلاً گفته شد چون مسألۀ قضاوت و حکم در مور مخاصمات، که یکی از شؤون ولایت و بعدی از ابعاد احکام حکومتی اسلام می باشد، نه همۀ احکام حکومتی، چون مورد ابتلا قضاوت بوده این مسأله را درکتاب قضا آوردند.
(2 - 5 - 2) صاحب جواهر و احکام حکومتی
صاحب جواهر - قدس سره - از جمله فقهایی است که خیلی با دید باز و مثبت به احکام حکومتی نگریسته دایرۀ احکام حکومتی را بسیار وسیعتر از حکم در منازعات و دعاوی می داند. وی بعد از آنکه تعریفی را از سه تن از فقهای نامدار: شهید ثانی در مسالک، فاضل مقداد و فاضل هندی صاحب کشف اللثام نقل فرمود آن گاه تعریفی را از فقیه و محقق بزرگ شیعه، شهید اول در کتاب «دروس» نقل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 447
کرده و آن را تقویت می کند
«وفی الدّروس ولایة شرعیة علی الحکم و المصالح العامه من قبل الامام - علیه السلام - ولعله اولی من الاوّل ضرورة اعمّیَّة مورده من خصوص اثبات الحقوق الحکم بالهلال و نحوه و عموم المصالح و لعل المراد بذکر الولایة بعد العلم بعدم کون القضاء عبارة عنها بیان انّ القضاء الصحیح من المراتب و المناصب کالامارة و هم غصن من شجرة الریاسة العامة للنبی - صلی الله علیه و خلفائه علیهم السلام - و هو المراد من قوله تعالی «یا داود انا جعناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالقسط» ؛ قضاوت نوعی ولایت بر حکم بین مردم و بر جمیع مصالح عمومی مردم است صاحب جواهر می فرماید: این تعریف بهتر است از تعریف اول زیرا از جهت موردحکم اعم است از خصوص اثبات حقوق در دعاوی و شامل حکم به ثبوت هلال و مانند آن و همۀ مصالح می شود و شاید علت اینکه قضا را به معنی ولایت گفته اند با اینکه قضاوت معنی ولایت نیست می خواستند بیان کنند که قضاوت صحیح و مشروع از مراتب و از مناصب است مانند فرمانروایی و زعامت بر مردم. و در حقیقت، قضاوت شاخه ای است از درخت ریاست عامه که مختص پیامبر و جانشینان ایشان بوده است و همین هم مراد خدای تعالی در قرآن است: داوود، ترا جانشین خود کرده ایم پس بین مردم به قسط عدالت حکم».
از این کاملاً روشن است که حکم حکومتی حاکم شرع محدوده اش بسیار وسیعتر از قضاوت کردن در حقوق مردمی و جایی که منازعه ای در کار باشد، است بلکه قضاوت تنها بعدی خاص از ابعاد وسیع آن است و احکام حکومتی هم شامل موضوعات، از قبیل حکم به ثبوت اول ماه، عدالت و فسق و اجتهاد می شود و آن احکامی است که به انفاذ احکام اولی و یا ثانوی و ظاهری مربوط است و با آن احکامی که حاکم اسلامی برای برقراری نظم جامعه و یا جلوگیری از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 448
هرج و مرج و فساد و یا کوتاه کردن دست مفسدین صادر می کند. بر همین اساس است که نقض احکام حکومتی برای هیچ کس حتی مجتهدین هم جایز نیست و در ادامۀ سخن قبلی صاحب جواهر فرمود: «و قد ذکر غیر واحد انّ من خواصّه عدم نقض الحکم فیه بالاجتهاد بل یجب علی غیره من القضاة تنفیذه و إن خالف اجتهاده مالم یخالف دلیلاً قطعیاً؛ بسیاری از فقها فرموده اند نقض حکم از راه اجتهاد جایز نیست، بلکه تنفیذ حکم حکومتی بر سایر قضات واجب است اگر چه از نظر اجتهادی هم مخالف باشند مادامی که با دلیل قطعی مخالف نباشد». این عدم جواز نقض حکم منشأ آن این است که از صاحب ولایت حتی صاحب جواهر در قسمت اخیر هم اشکال می کند و می فرماید در صورتی که دلیل قطعی بدیهی باشد و حکم قاضی با آن مخالف باشد نقض آن جایز است، امّا اگر دلیل حکم نظری باشد نقض آن جایز نیست، بلکه قاضی دیگر نه می تواند امضا کند و نه رد.
از کلام صاحب جواهر در اینجا و جاهای دیگر جواهر، دو مطلب عمده استفاده می شود و هر دو هم در کمال قوت و متانت است:اول این است که، دایرۀ احکام حکومتی اسلام بسیار وسیع است و اختصاص به باب قضا ندارد، بلکه شامل کلیّۀ مصالح اجتماعی از جمله موضوعات، مثل ثبوت هلال و حکم به عدالت زید و احکام اقتصادی سیاسی و عبادی می شود و دست حاکم اسلام به منظور ادارۀ امور مسلمین اجرای احکام اولی و ثانوی و ظاهری باز است.
مطلب دوم این است که، احکام حکومتی از قضاوت و جز آن با فتوای فقیه فرق دارد، زیرا نقض فتوای فقیه برای فقیه دیگر جایز است، ولی نقض حکم حاکم جایز نیست، مگر اینکه دلیل قطعی بدیهی برخلاف آن داشته باشد و حتی اگر دلیل نظری هم باشد نقض حکم او جایز نیست، زیرا هم موجب هرج و مرج و هم موجب تضعیف او خواهد شد.
امام خمینی - قدس سره - که خود از بزرگترین فقها و محققین است احکام
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 449
حکومتی را از مناسب و مراتب ولایت کبرای الهی می دانند که به پیامبر - صلی الله علیه و آله - و امامان معصوم داده شده است کلام آن بزرگ انسان والا را در اینجا می آوریم: برای پیامبر اسلام(ص) در اداره امت اسلامی شئون مختلفی است:
الف) نبوت و رسالت، یعنی تبلیغ احکام الهی اعم از احکام تکلیفی و وضعی حتی ارش خدش (خدشه ای که بر بدن وارد شود)؛
ب) مقام سلطنت و ریاست و سیاست مداری؛ زیرا پیامبر سلطانی است منصوب از جانب خداست و تمام امت هم رعیّت او هستند. پس پیامبر رئیس همۀ بندگان خدا و این منصب غیر از مقام رسالت و نبوت و مقام تبلیغ احکام الهی است، زیرا پیامبر از آن جهت که مبلغ احکام الهی است خودش امر و نهی ندارد، بلکه همۀ احکامی که تبلیغ می کند احکام الهی است و حتی اگر در مورد بعضی از احکام، امر و نهی هم بکند، اوامر و نواهی ارشادی است نه مولوی و اگر مکلف هم مخالفت بکند در حقیقت مخالفت خدا کرده است؛ زیرا پیامبر آمر حقیقی نیست، بلکه آمر حقیقی خداست و کار پیامبر فقط تبلیغ است. امر و نهی ائمه - علیهم السلام - نیز چنین است.
امر و نهی پیامبر و ائمه و اوامر فقیه، برای مقلدش، یکی است، زیرا تمام اینها اوامر ارشادی هستند و مخالفت با آن مخالفت امر خداست نه امر پیامبر و امام و یا فقیه.
اما اگر پیامبر امر و یا نهی کند از جهت اینکه سلطان و حاکم اسلامی است اطاعت آن واجب است از باب اینکه سیاستمدار و سیاستگذار مسلمین است؛ مثلاً، اگر پیامبر به جنگی فرمان داد اطاعت او واجب است و مراد در این وقت امر خدای متعال است و امری است مولوی نه ارشادی و آیۀ شریفۀ «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» ناظر به همان اوامری است که از باب حکومت از لحاظ سلطنت و حکومت بر مردم صادر می کند و هیچ کس حق ندارد تخلّف کند چنانکه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 450
خدای متعال می فرماید: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم».
ج) مقام قضاوت و داوری، به هنگام نزاع مردم در امور حقوقی اگر حاکم اسلامی قضاوتی کند اطاعتش واجب است اما نه از جهت اینکه رئیس مسلمین و یا مبلغ احکام الهی است، بلکه از باب این که قاضی مسلمین است؛ زیرا گاهی سلطان، فرمانروائی را برای شخصی و قضاوت را برای شخص دیگری قرار می دهد و بر مردم واجب است از امیر و فرمانروا در حکومتش و از قاضی در قضاوتش پیروی کنند.
و گاهی هر دو مقام را به یک نفر و گاهی به چند نفر می دهد. خلاصه کلام آنکه رسول خدا(ص) به علاوۀ دو مقام قبلی (تبلیغ احکام و زمامداری مسلمین) قضاوت بین مسلمین هم دارد همان طوری که خداوند می فرماید. فلا و ربّک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شحر بینهم» !
از این کلام و نیز سایر نوشته های امام(ره) پیداست که احکام حکومتی حاکمیت وسیع و گسترده ای دارد و حکم در مورد قضاوت قاضی اسلامی قسمتی از احکام حکومتی است و حاکم و سیاستگذار مسلمین از لحاظ حکومت ظاهری احکامی دارد که بر مردم واجب است از آن اطاعت کنند و تخلف از احکام آنها حتی برای فقیه دیگر هم روا نیست؛ یعنی در این مقام اوامر حاکم اسلام اوامر مولوی است، اما در مقام تبلیغ احکام از طرف پیامبر و امامان معصوم - علیهم السلام - و یا بیان فتوا از طرف فقهاء اوامر ارشادی است که مخالفت آنها هم جایز نیست امّا از باب این که حکم خداست. اما احکام حکومتی منشأ آن ولایت و زعامتی است که خداوند به پیامبران - صلوات الله علیهم اجمعین - و بعد امامان معصوم و در مرتبۀ سوم به فقهای عدول و جامع الشرائط داده است که بتوانند با صدور احکام حکومتی ادارۀ امور جامعه را بر عهده بگیرند چنانکه بعداً به آن خواهم پرداخت.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 451
(3 - 5 - 2) تعریف پیشنهادی برای احکام حکومتی
همان طوری که قبلاً یادآوری کردیم فقهای عظیم الشأن تعریف جامع و مانعی برای احکام حکومتی که دربردارندۀ همۀ جزئیات باشد به دست نداده اند و فقط در مورد قضاوت بحث کرده اند اگر چه قطعاً مرادشان اعم است. در ظاهر کلمات عده ای از آنان مثل شهید ثانی و صاحب جواهر و امام خمینی(ره) و ... عموم فهمیده می شود بنابر اینکه احکام حکومتی، گسترده و فراگیر باشد البته اگر احکام حکومتی را این طور تعریف کنیم، بهتر است؛ یعنی، احکام حکومتی عبارت است از فرمانهای جزئی و وضع قوانین و مقررات کلّی و اجرای احکام و قوانین شرعی، که رهبر مشروع جامعه در حوزۀ مسائل اجتماعی با توجه به حق رهبری و سرپرستی و با توجه به مصلحت جامعه صادر می کند.
این تعریف دارای نکات مهمی است که سبب می شود بر سایر تعاریف مزیت پیدا کند و ما به آنها اشاره می کنیم:
اول: شامل هر سه قسم احکام حکومتی (یعنی فرمانهای جزئی، وضع قوانین و مقررات کلی برای اداره جامعه و اجرای احکام اولی و ثانوی اسلام) می شود و احکام حکومتی اختصاص به اجرای احکام اولی و ثانوی اسلام نیست.
دوم: منبع حکم حکومتی، رهبری مشروع جامعه است از ناحیۀ خداوند نشأت گرفته است.
سوم: علت صدور این احکام از سوی حکومت، حق رهبری و مصلحت جامعه است. علت فاعلی و علت غایی احکام در این تعریف بیان شده است.
چهارم: این تعریف شامل کلیۀ احکامی است که در طول تاریخ اسلام بلکه انبیای سلف بر اساس مصالح و نیازهای متغیّر زمان صادر شده است.
پنجم: احکام حکومتی صادر شدۀ سلاطین و خلفای جور از دایرۀ این تعریف خارج است، زیرا آنان رهبران مشروع جامعه نبودند.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 452
ششم: فتوای فقها که جنبۀ گزارشی دارد داخل هیچ یک از احکام سه گانۀ مندرج در تعریف نمی شود.
هفتم: اینکه حکم قاضی را در فصل خصومت شامل می شود ضرری به تعریف نمی زند، زیرا قضاوت خود نیز از شؤون حکومت است. اما اشکالی که بر این تعریف نیز وارد است، این است که، اجرای احکام - اگرچه از وظایف حاکم است - مسلم حکم نیست؛ زیرا حکم انشا است و اجراییات احکام نیست، بلکه امور خاصی است و لذا خوب است در تعریف قبل از جملۀ «اجرای احکام و قوانین شرعی» کلمۀ «حکم» را بیاوریم (حکم به اجرای احکام و قوانین شرعی) همان گونه که درمقالۀ آقای صرامی آمده است.
(6 - 2) تفاوت بین حکم و فتوا
از آنچه در مورد تعریف احکام حکومتی گفته شد فرق بین حکم و فتوا هم روشن می شود اما خوب است باز به طور روشنتر بیان کنیم: اولین تفاوت بارز آنها این است که حکم عبارت است از تطبیق حکم کلی بر جزئی در موضوعات خارجی ولی فتوا همان طور که گذشت عبارت است از اخبار فقیه از حکم کلی بدون انطباق بر جزئیات خارجی؛ مثلاً، فقیه می گوید: «ملاقی با خمر نجس است» و یا «بقای بر تقلید میّت جائز است» و ... ، اما حکم حاکم مثل این است که می گوید: «بعد از شهادت بیّنه این مال، مال زید است»، یا «فلانی عادل است» یا «اول ماه ثابت است» و یا «رفتن به جبهه واجب است» و ...
فرق دیگر این است که حکم حاکم نقض شدنی نیست حتی اگر حاکم دیگر هم مجتهد باشد ولی فتوا می تواند ناقض فتوای دیگر باشد و در حقیقت قلمرو حکم حاکم وسیعتر است از فتوای فقیه؛ زیرا فتوا فقط در حق مقلد حجت است، اما حکم حاکم حتی دربارۀ مجتهدان دیگر هم حتی اگر اعلم باشند - نافذ است و نقض
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 453
آن جایز نیست، مگر در صورتی که علم داشته باشد و از طرف دیگر، مسأله هم نظری و استدلالی نباشد همان طور که از صاحب جواهر نقل کردیم و اما اگر مسأله بدیهی نباشد نقض حکم حاکم باز هم جایز نیست.
فرق سوم این است که حکم انشا از حکم شرعی جزئی است، ولی فتوا اخبار از حکم شرعی کلی است.
فرق چهارم این است حکم حاکم از سوی حاکمی غیر از خدا صادر می شود البته در جهت ولایتی که حاکم از جانب خدا دارد؛ یعنی، امر مولوی است، ولی حکم شرعی از سوی خدا صادر می شود و حکم پیامبر و امام معصوم - علیهم السلام - و حتی فقیه - حتی اگر امر هم بکند - اوامر ارشادی است نه مولوی - همان طور که گذشت - و فقط جنبۀ ابلاغ دارد.
قال فی الجواهر: والفرق بینهما: انّ الحکم انشاء قول فی حکم شرعی متعلق بواقعة مخصوصة کالحکم بانّ الدّار ملک لزید، هلال شهر رمضان سنة کذا قد حصل و نحو ذلک ممّا هو فی قضا یا شخصیة. و الفتوی حکم شرعی علی وجه
کلی کقوله المعاطاة جائزة او شخصی یرجع الی کلی کقوله لزید: انّ صلاتک باطلة، لانک تکلّمت فیها مثلاً، اذ مرجعه الی بطلان صلاة من تکلّم فیها.
مرحوم آیت الله العظمی خوئی(ره) در بیان تعریف و فرق بین حکم و فتوا می فرماید: و الفرق بینه و بین الفتوی هو انّ الفتوی عبارة عن بیان الاحکام التکلیفیة من دون نظر الی تطبیقها علی موردها، و هی ای الفتوی لا یکون حجة إلاّ علی من یجب علیه تقلید المفتی بها؛ و اما القضاء فهو الحکم بالقضایا الشخصیة الّتی هی مورد الترافع و التشاجر فیحکم القاضی بانّ المال الفلانی لزید او انّ المرأة الفلانیه زوجة فلان و ما شاکل ذلک و هو نافذ علی کل حال حتّی إذ کان احدا المتخاصمین او کلاهما مجتهدا.
همان گونه که مشهود است ظاهر این عبارت این محقق همان مضمون کلام
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 454
صاحب جواهر(ره) است و آن این است که، فتوا بیان احکام شرعی کلی است مثل اینکه مجتهد می گوید: معاطاة صحیح است و یا خمر حرام است ولی حکم عبارت است از: بیان حکم شرعی در موارد شخصی و در حقیقت تطبیق حکم کلی شرعی است بر موارد جزئی، مثل اینکه فلان مال، مال زید است و یا فلان زن، زوجۀ فلان مرد است. فرقی که کلام آقای خوئی با کلام صاحب جواهر دارد این است که، صاحب جواهر حکم حاکم را به مورد مخاصمه و منازعات اختصاص نداده است ولی ایشان حکم حاکم را به مورد مشاجره و منازعات اختصاص داده اند و این مطلب مورد قبول محققین از فقهای متقدم و متأخر نیست و دایرۀ حکم حاکم را اوسع از موارد قضاوت می دانند؛ مانند ثبوت هلال ماه به حکم حاکم شرع، همان گونه که در کلام صاحب جواهر آمده است.
قبل از اینکه به تاریخ اولین احکام حکومتی در اسلام بپرداریم، لازم است به مقدمۀ کوتاهی اشاره کنیم که از کلام امام خمینی(ره) استفاده شده است: هر دستوری که از رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین - علیه السلام - به لفظ «قضی» یا «حکم» و یا «امر» وارد شده، از آن بیان، حکم شرعی اراده نشده و اگر احیاناً از این الفاظ، ارادۀ حکم شرعی هم بشود از باب مسالحه و مجاز و یا ارشاد به حکم شرعی است؛ زیرا ظاهر این الفاظ: «قضاوت کرد»، «حکم کرد»، «فرمان داد» از باب این است، که حاکم و سلطان یا قاضی است، نه از باب تبلیغ احکام باشد، زیرا سابقاً شناختیم که احکام الهی حقیقتاً از آن رسول خدا نیست، بلکه احکام خدا است و پیامبر فقط مبلغ آن است.
(7 - 2) پیشینه تاریخی احکام حکومتی
در مورد احکامی که در مقام قضاوت و یا سلطنت و زمامداری صادر می شود حقیقتاً حاکم و آمر و قاضی است و بین این دو مقام فرق وجود دارد و از همین
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 455
جهت است که دربارۀ سایر امامان - علیهم السلام - این نوع تغییرات کم است، چون دارای ریاست و زمامداری ظاهری نبودند و اگر به طور ندرت هم آمده باشد از باب این است که بر حسب واقع، هم قاضی بودند و هم حاکم و هم فرمانروا. منظور این است که احکام حکومتی پیامبر و امامان - علیهم السلام - از جنبۀ حکومت و آمریت و زمامداری آنها از جانب خداوند بر مردم است و حتی فقها هم اگر در زمان غیبت احکام حکومتی دارند از همین باب است، چنانکه مفصلاً خواهد آمد.
بعد از بیان این مقدمه می گوییم: تاریخ احکام حکومتی در اسلام مربوط به قبل از تشکیل حکومت اسلامی است؛ یعنی، همان دورانی که رسول خدا به مکه هجرت نکرده بودند که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
یک: فرمان رسول خدا به مسلمین مکه که در شکنجه دشمن به سر می بردند مبنی بر اینکه به حبشه هجرت کنند دفعۀ اول دوازده نفر هجرت کردند و دفعۀ دوم هفتاد نفر.
دو - صدور فرمان تقیه در مقابل دشمنان مانند فرمان به عمار یاسر که اگر دشمنان از تو خواستند به پیغمبر بدگویی کنی، بکن.
سه - دستور رسول خدا به مصعب بن عمیر، که به مدینه برود و قرآن و احکام را به تازه مسلمانان مدینه تعلیم دهد.
هنگامی که رسول خدا به مدینه هجرت کردند و به تشکیل حکومت اسلامی پرداختند، تمام احکام، فرمانها و قوانین صادره از طرف آن حضرت، یعنی آن سلسله احکامی که مربوط به اصلاح جامعۀ اسلامی بود و آنها را به مرحله اجرا می گذاشتند، احکام حکومتی تلقی می شود این امور شامل تشکیل سپاه؛ بستن پیمان برادری بین مسلمانان، پیمانها و عهدنامه هایی که با گروههای مختلف مدینه و گروههای خارج شهر مانند صحرانشینان و قبایل اطراف و امضای صلح نامه های مختلف با دشمنان گوناگون، فرستادن دسته های نظامی به اطراف (سریه ها)،
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 456
صدور دستور جنگ، فرستادن پیام آورانی به دربار شاهان و ... می شد در اینجا به چند نمونۀ مشخص اشاره می کنیم:
اوّل: پیامبر(ص) معمولاً وقتی دسته ای نظامی را به جایی گسیل می داشتند به آنان توصیه هایی می کردند؛ مثلاً قطع درختان دشمن را ممنوع می کردند اما خود آن حضرت در سال چهارم هجری در جنگ با قبیله بنی نضیر مصلحت را چنان دیدند که برای به زانو درآوردن یهودیان دستور قطع درختان آنان را صادر کنند!
دوّم: غنایم جنگی بنی نضیر را به مهاجرین اختصاص دادند و به انصار جز دو نفر: سهل بن حنیف انصاری و ابو دجابه، که اظهار فقر کردند، چیزی نداند.
سوم: در پیمان صلحی که در حدیبیه امضا کردند امیتازات زیادی به کفار مکه دادند، ولی در صلح با اهل نجران کار را بر آنان سخت گرفتند.
چهارم: در فتح مکه با آنکه می توانستند تمام مشرکین را به بندگی بگیرند، دستور آزادی همۀ آنان را با جمله معروف «اذهبوا و انتم الطلقاء» صادر نمودند.
پنجم: در جنگ حنین مقدار زیادی از غنایم را به تازه مسلمانان مکه، مانند ابوسفیان و دیگران اختصاص دادند. مصلحت این کار تألیف قلوب بوده است.
ششم: هنگام محاصرۀ سرزمین طائف برای اینکه در نیروی دشمن خللی وارد کنند اعلام فرمودند: هر بنده ای که قبل از مولای خود به ما ملحق شود آزاد است اما بنده ای که پس از مولایش به ما ملحق شود بر بندگی خویش باقی است.
حضرت علی - علیه السلام - و احکام حکومتی نمونه هایی از احکام حکومتی در دوران پنج ساله حکومت علی - علیه السلام - را ذکر می کنیم:
اوّل: مصادرۀ اموالی که به ناحق در زمان حکومت عثمان از بیت المال به اطرافیان و خویشان خود بخشیده بود و این حکم در مسیر برقراری عدالت اجتماعی مطابق نقل نهج البلاغه (خطبۀ 5) بوده است: «والله لو تزوج به النساء او ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور اضیق».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 457
دوّم: در مقطعی از حکومت خود برای تأمین کسری بیت المال بر اسبان زکات قرار دادند. امام باقر - علیه السلام - می فرمایند: «وضع امیرالمؤمنین - علیه السلام - لی الخیل الراعیة فی کل فرس فی کل عام دینارین و جعل علی البرازین دیناراً».
سوم: یکی از احکام جزئی حکومتی آن حضرت دستور تخریب مأذنه ای بود که روایت آن در ذیل می آید «انَه رأی مأذنة طویلة فامر بهدمها و قال - علیه السلام –
لایؤذّن علی اکبر من سطح المسجد».
چهارم: یکی از نمونه های بارز احکام حضرت - علیه السلام – عهدنامۀ مالک اشتر است که او را به عنوان والی کشور مصر فرستاد این عهدنامه از منابع بزرگ احکام حکومتی در اسلام است.
(2 - 7 - 2) احکام حکومتی امام حسن مجتبی - علیه السلام -
امام حسن - علیه السلام - پس از پدرش شش ماه حکومت کرد تاریخ پر ماجرای این دوره، خود از منابع احکام حکومتی است. مهمترین تصمیم امام حسن - علیه السلام - پذیرش صلح با معاویه و کیفیت تنظیم صلح نامه است که بر اساس مصالح آن روز جامعۀ اسلامی بوده است.
(3 - 7 - 2)احکام حکومتی سایر ائمه - علیه السلام -
با صلح حضرت امام حسن - علیه السلام - عملاً حکومت از ائمه معصومین - علیه السلام - گرفته شد، اما عمر حکم حکومتی به سر نیامد. با بررسی زندگانی آن بزرگواران به مواردی از احکام حکومتی برخورد می کنیم که همگی بر اساس مصالحی بوده است که آن بزرگواران برای جامعۀ اسلامی به طور اعم و شیعیان به طور اخص تشخیص داده بودند.
الف) امام حسین - علیه السلام - در مسیر خود از مکۀ معظمه به کوفه هدایایی را که کاروان یمنی ها برای یزید به همراه داشتند، مصادره کردند.
ب) بعضی از ائمه - علیهم السلام - در مقاطع خاصّی خمس را بر شیعیان خود
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 458
حلال اعلام کردند، در حالی که بعضی دیگر از ائمه مانند امام رضا - علیه السلام - مطابق بعضی از روایات برگرفتن خمس اصرار داشتند.
ج) امام صادق - علیه السلام - مطابق روایتی به زراره می فرماید: گرچه زکات و صدقات باید در مورد فقرای همۀ مسلمانان مصرف شود، ولی امروزه تو و یارانت باید زکات را فقط به مصرف فقرای شیعه برسانید و به مخالفین چیزی ندهید.
د) با اینکه از نظر شیعه، نکاح موقت جایز است اما امام صادق - علیه السلام - در مقطع خاصّی به سبب مصلحتی که تشخیص داده بودند، آن را بر دو نفر از شیعیان خود، یعنی عمار و سلیمان بن خالد، تا وقتی که در مدینه بودند حرام کردند: و عنهم و عدة م ن اصحابنا، عن سهل، عن علی بن اسباط و محمدبن الحسین جمیعا، لمن الحکم خعو اصحاب هو فیعال ان توخذ و احاب عن الحول بن مسکین عمار قال، مال ابی عبدالله - علیه السلام - لی و لسلیمان بن خالد: قد حرمت علیکم المتعة من قبلی مادمتما بالمدینه
امام زمان - علیه السلام - و احکام حکومتی
برای به دست آوردن احکام حکومت امام زمان - ارواحنافداه - لازم است تاریخ دو مقطع غیبت صغری و کبری را مورد مطالعه قرار گیرد. از جمله اموری که ممکن است احکام حکومتی از طرف امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف – در زمان غیبت صغری محسوب شود نصب چهار نفر از فقها و علما به عنوان نواب خاصۀ آن حضرت است. در مقطع غیبت کبری هم نصب فقهای عظیم الشأن به عنوان نواب عام است چنانکه در حدیث «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله» آمده است.
اما احکام حکومتی آن حضرت بعد از ظهور است که حکومت اسلامی را در سراسر جهان تشکیل می دهد و فرمانش در سراسر جهان نافذ خواهد بود - ان شاء الله.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 459
(4 - 7 - 2)احکام حکومتی در قرآن
قرآن منبع و سرچشمۀ احکام الهی است و از جانب خداوند نازل شده است مشتمل است بر احکام حکومتی که به نمونه هائی از آنها اشاره می کنیم.
یک - قرآن کریم در ضمن سفرهای ذوالقرنین در سورۀ مبارکۀ کهف می فرماید: «حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئة و وجد عندها قوما قلنا یاذوالقرنین اما ان تعذّب و اما ان تتخذ فیهم حسنا* قال اَما من ظلم فسوف نعذبه شم یردّ الی ربّه فیعذبّه عذاباً نکراً* و اما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسراً؛ در حال مسافرت، ذوالقرنین به غروبگاه آفتاب رسید در آنجا دید که خورشید در چشمۀ تیره و گِل آلودی فرو می رود و در آنجا قومی را یافت، گفتیم: ای ذوالقرنین می خواهی آنان را مجازات کن و یا به نیکویی با آنان رفتار کن. گفت: اما هر کس که ستم کند عقوبتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش می برند تا او نیز به سخنی عذابش کند و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پاداشی نیکو خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد».
ظاهر آیات چنین است که این اختیاری حکومتی بوده است که خداوند به ذوالقرنین داده بوده است.
«اما ان تعذّب و اما ان تتخذ فیهم حسناً». ولی با این حال ذوالقرنین تصمیم یا حکم خود را دربارۀ آنها بر اصلی کلی و مشروع قرار می دهد، ظالمین را عذاب و مؤمنین را مشمول رحمت و تسامح قرار می دهد: «اما من ظلم فسوف تعذّبه ثمَّ یردّ الی ربّه».
دو - در سوره آل عمران خداوند به پیامبرش حضرت محمد بن عبدالله - صلی الله علیه و آله - فرمان مشورت می دهد و می فرماید: وقتی تصمیم گرفتی با توکل بر خدا آن را به مرحلۀ اجرا درآور: «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 460
علی الله انّ الله یحب المتوکلین» ؛ و در کارها با آنان مشورت کن اما هنگامی که تصمیم گرفتی قاطع باش و بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست می دارد».
این آیه به خوبی می رساند که تصمیم در مورد اداره جامعه و از جمله جنگ، هر چند در نظامی شورایی باشد، به عهده پیامبر گذاشته شده است تا آن حضرت با اختیارات حکومتی هر آنچه صلاح می داند به اجرا درآورد.
سه - در سورۀ نور خداوند ضمن معرفی بعضی از صفات مؤمنین حقیقی در زمان پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - که هنگام نیاز به آنان برای جنگ و یا امر دیگر خارج نمی شوند به پیامبر یادآور می شود، هرگاه یکی از آنان اجازۀ مرخصی خواست به هر که از آنان خواستی و طبق صلاحی که می دانی اجازه بده:فاذا استأذنوک فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم انّ الله غفور رحیم» ؛ پس هرگاه از تو برای بعضی از کارهای خود درخواست اذن کردند به هرکس که بخواهی از آنان اذن بده از خداوند برای آنان طلب استغفار کن؛ زیرا خداوند بخشنده و مهربان است». روشن است که اذن و مرخصی برای هر کس بخواهد همان حکم حکومتی است که بر اساس مصلحت از طرف حاکم اسلامی مانند پیامبر صادر می شود.
چهارم - در سورۀ مبارک احزاب می فرماید: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً بعیداً» ؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبر امری را لازم بدانند اختیار داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است».
این آیه در کمال صراحت، دلالت بر صدور احکام حکومتی از سوی پیامبر - صلی الله علیه و آله - و نیز وجوب اطاعت بر مردم می کند و مخالفت با احکام حکومتی پیامبر را مساوی با گمراهی بزرگ می داند.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 461
پنج - یکی از آیاتی که دلالت بسیار روشنی بر اختیارات حکومتی دارد آیۀ مبارک سورۀ نسا می باشد.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیئی فردوه الی الله و الرّسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک و خیر و احسن تأویلا» ؛ ای کسانی که ایمان آوردید و پیامبر خدا و اولی الامر (اوصیای پیامبر) را اطاعت کنید و هر گاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسول بازگردانید (از آنها داوری بخواهید)، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. و این کار برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است». این آیه از چند جهت بر مطلوب ما دلالت دارد:
اول: تکرار لفظ «اطیعوا» مبین این نکته است که منبع اطاعت از رسول و اولی الامر با منبع اطاعت از خداوند متفاوت است و اطاعت از خداوند ، اطاعت از احکام و قوانین کلی آسمانی است، امّا اطاعت از رسول و اولی الامر هر دو اجراییات و امور مربوط به حکومت است.
دوّ: کلمه «اولی الامر» با توجه به الف و لام امر، که عهد ذهنی است، این نکته را به ذهن انسان نزدیک می کند که مراد از این امر در آیه، همان حکومت و ادارۀ جامعه به دست کسی است که بعد از پیامبر عهده دار امر حکومت می شود.
سوم: لفظ «منکم در آیه نیز مؤید این نکته است که مراد از امر، حکومت و ولایت است و به مقتضای امر اطاعت، اطاعت خدا و رسول خدا و اولی الامر واجب است و از آنجا که آیه به طور مطلق اطاعت رسول و اوالامر را واجب دانسته و مقید به قیدی نکرده است این اطاعت مطلق دلالت بر عصمت آنان می کند.
(5 - 7 - 2) احکام حکومتی در روایت
با مراجعه به کتب روایی شیعه می توان روایات زیادی را پیدا کرد که بر اختیارات رهبری اسلامی در اداره جامعۀ اسلامی دلالت کند به نحوی که در ادارۀ جامعه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 462
هر آنچه را صلاح بداند به مورد اجرا گذارد. در اینجا به ذکر چند نمونه می پردازیم:
یک - حضرت علی - علیه السلام - هنگام شمارش حقوق خود بر مردم، که در حقیقت همان حق رهبری است، می فرماید: اما حقی علیکم: ... و الاجابة حین ادعوکم و الطاعة حین آمرکم». این که حضرت به طور مطلق فرموده اطاعت از اوامر من برشما واجب است مبیّن این است که امام در حوزۀ مسؤولیت خود دارای اختیاراتی است و می تواند بر طبق آن اختیارات فرمانهایی صادر کند و بر مردم اطاعت از آن فرمانها لازم و واجب است.
دو - خوردن گوشت الاغ در شریعت اسلام بنابر مشهور حرام نیست، بلکه مکروه است اما در جنگ خیبر پیامبر اکرم مشاهده نمود که اگر بخواهد این حکم بر جواز خود باقی بماند مسلمین الاغها را یکی یکی ذبح می کنند و مصرف می کنند به طوری که بیم آن می رفت در آن بحبوحۀ جنگ، که الاغ به عنوان وسیلۀ حمل و نقل شدیداً مورد نیاز است، به کلی نابود شود از این رو، پیامبر طبق اخیتارات حکومتی خود حکم حرمت گوشت الاغ را صادر می فرماید و حتی دستور داد دیگی را که در آن گوشت الاغ طبخ شده بود وارونه کنند. در این باره صحیحه ای وارد شده است:
عن ابی جعفر - علیه السلام - «انه سئل عن سباحَ الطیر و الوحش، حتی ذکر له القنافذ و الوطواط و الخمر و البغال و الخیل. فقال: لیس الحرام الاّ ما حرّم الله فی کتابه و قد نهی رسول الله یوم خیبر عنها و انما نهاهم من اجل ظهورهم ان یفنون و لیست البغال بحرامٍ، ثم قال: «و قل لا اجد فی ما اوحی الیّ محرما علیه طائم یطعمه الاّ ان یکون میتة و دماً مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس او فسقاً اهل لغیر الله به» از امام باقر رسیده است که سؤال شد از ایشان در مورد درندگان از طیر و حیوانات حتی خارپشت و الاغ و قاطر و اسب و خفاش امام - علیه السلام - فرمود: حرام نیست، مگر آن چیزی که خداوند در کتابش حرام کرده و به تحقیق نهی کرد رسول خدا در روز جنگ خیبر از آنها و جز این نیست که نهی کرد پیامبر از آنها به
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 463
علت اینکه بیم آن رفت که آنها را از بین ببرند و حال آنکه الاغ حرام نیست. سپس این آیه را تلاوت کردند که خداوند می فرماید: ای پیامبر، بگو: نمی یابم در میان آنچه به من وحی شده چیزی که بر خوردنده اش حرام شده باشد، مگر مردار یا خون ریخته شده (خونی که جستن می کند) یا گوشت خوک، زیرا گوشت خوک پلید است و یا آن حیوانی که در وقت ذبح نام خدا را بر آن نبرده اند».
سه - امام صادق - علیه السلام - دربارۀ مقدار جزیه ای که از اهل کتاب گرفته می شود؛ می فرماید: تعداد آن را امام مسلمین تعیین می کند و مقدار مشخصی برای همه و در همه زمانها موجود ندارد:
«عن زاره، قال قلت لابی عبدالله - علیه السلام - ما حدّ الجزیه علی اهل الکتاب و هل علیهم فی ذلک شیء موظف لا ینبغی ان لا یجوز الی غیره. فقال: ذلک الی الامام یأخذ من کل انسان منهم ما شاء علی قدر ماله و ما یطیق انّما هم قوم فدوا انفسهم من ان یستعبدوا او یقتلوا فالجزیة تؤخذ منهم علی قدر ما یطیقون له ان یأخذ هم به حتی یسلموا، فان الله قال حتی یعطوف الجزیة عن یدوهم صاغرون و کیف یکون صاغراً و هو لا یکترث لما یؤخذ منه حتی لا یجد ذلاً لما اخذ منه فیألم لذلک؟ فیسلم؛ زراره می گوید:به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم حدّ جزیه بر اهل کتاب چه مقدار است و آیا چیز معینی بر آنها لازم است که نشود از آن تجاوز کرد؟ فرمود: مقدار جزیه مربوط به امام است از هر یک از آنها می گیرد به مقداری که بخواهد به اندازۀ مالش و به اندازه ای که توانایی داشته باشد جز این نیست که فدیه دادند تا بنده نشوند و کشته هم نگردند پس جزیه گرفته می شود از آنها به اندازه ای که توانایی آن را داشته باشند تا اینکه اسلام بیاورند و خداوند می فرماید: بدهند جزیه با دست خود با ذلت».
نکته های جالبی که در این روایت به چشم می خورد این است که، اصل جزیه و تعیین آن به دست امام است، اما لازم است اولاً: به اندازۀ قدرت مالی و توانایی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 464
اهل کتاب باشد و اجحاف بر آنها نشود و ثانیاً: فلسفۀ گرفتن جزیه این است که به منظور مسلمان شدن آنان باشد.
چهار - در احادیث زیادی اختیار عفو مجرم از حدود الهی به عهدۀ امام گذاشته شده است؛ مانند این روایت: عن ابی جعفر - علیه السلام - لا یعفی عن الحدود التی الله دون الامام».
پنج - در روایات زیادی تعین مقدار تعزیر، یکی از اختیارات حکومتی والی دانسته شده است تا هر طوری که صلاح بداند تعیین و به مرحله اجرا بگذارد. در صحیحۀ حمادبن عثمان چنین آمده است: عن ابی عبدالله - علیه السلام – قال قلت: کم التعزیر؟ فقا دون الحدّ. قال قلت: ثمانین؟ قال لا، ولکن دون الاربعین حدّ الملوک قلت کم ذلک؟ قال: علی قدر ما یراه الوالی من ذنب الرجل و قوة بدنه».
در این حدیث چند نکته در خور توجّه است:
اول - به جای لفظ امام، «والی» آمده است که ظهور در مطلق افراد دارد که اختیارات حکومتی دارند ولو قاضی باشد که از جانب حاکم اسلامی منصوب شده باشد.
دوم - تعیین دقیق به نظر والی گذاشته شده، ولی در دو جهت، تحدید کلی شده است: اولاّ، مقدار شلاق از چهل کمتر نباشد؛ و ثانیاً، بر حسب شدت گناه و وضعیت جسمانی گناه کار تعیین شود.
سوم - والی لازم است مصلحت فرد و جامعه را لحاظ کند. اینکه تعیین دقیق تعزیر بر پایه شدت گناه نهاده شده می توان آن را لحاظ مصلحت جامعه، که اصولاً کیفر گناهان بر پایه از بین بردن آنها در سطح جامعه است، به حساب آورد و اینکه بر اساس توانایی بدنی است، لحاظ مصلحت فرد شمرد.
چهارم - در روایات وارد شده است که حق اقامه و اجرای حدود و تعزیرات الهی به حاکم اسلامی واگذار شده است و فرد دیگری حق اجرای حدود را ندارد:
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 465
عن حفض بن غیاث، قال سألت ابا عبدالله - علیه السلام - من یقیم الحدود السلطان او القاضی؟ فقال: اقامة الحدود الی من الیه الحکم؛ حفض بن غیاث گفت: از امام صادق - علیه السلام - در مورد اجرای حدود الهی پرسیدم که آن را چه کسی عهده دار است، سلطان یا قاضی؟ امام جواب دادند: کسی که حاکم است.
قال المفید فی المقنعة: فامّا اقامه الحدود فهو الی السلطان الاسلام المنصوب من قبل الله و هم ائمه الهدی من آل محمد - علیهم السلام - و من نصبوه لذلک من الامراء و الحکام، و قد فوضوا النظر فیه الی فقهاء شیعتهم مع الامکان؛ شیخ مفید می فرماید: اما اجرای حدود مربوط به سلطان و فرمانروای اسلام است که از جانب خداوند منصوب است و آنها امامان معصوم از آل محمدند و هر امیر و یا حاکمی که آنان بدین منظور منصوب نمایند و به تحقیق این نصب را به فقهای شیعه تقویض کرده اند تا در صورت امکان آن را به اجرا درآورند و اقامه حدود نمایند».
و دیگر روایاتی که در ابواب مختلف وجود دارد و محقق می تواند به آنها دست پیدا بکند.
تا اینجا روشن گردید با اینکه در اکثر زمانها، اسلام مهجور بوده است هم احکام حکومتی در تاریخ پر افتخار وجود داشته و هم در قرآن و حدیث، یعنی کتاب و سنت، که دو مبنع اصلی برای استنباط احکام است، هم به نحو کلی و دستوری و هم به نحو جزئی و اجرایی - و الله العالم باحکامه.
(6 - 7 - 2) منشأ احکام حکومتی
الف) منشأ مشروعیت احکام حکومتی ولایت شرعی از جانب خداوند متعال است، زیرا به حکم اصل اوّلی که مقتضی عقل است، عدم ولایت و سرپرستی اشخاص بر یکدیگر و احکام تکلیفی و الزامی اشخاص بر یکدیگر نافذ نیست که فقهای عظیم الشأن آن را بدین صورت بیان کردند: «الاصل یقتضی عدم ولایة احد علی احد و عدم نفوذ حکمه علیه».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 466
در تعبیر دیگر این گونه آمده است: «الاصل عدم ثبوت ولایة احد، الاّ من ولی الله او رسوله او احد اوصیائه علی احد فی امره».
البته این اصل عقلی از روایت زیادی هم قبال اثبات است، مثل روایت: «النّاس مسلطون علی اموالهم». و نیز در قاعدۀ «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم» ؛ زیرا انسان بر حسب طبع اولی، آزاد و مستقل آفریده شده است و فطرت اولی انسان اقتضاء داردکه هر فردی بر خود و اموال خودش مسلط باشد و در نتیجه تصّرف در تمام شؤون فکری، مالی و اجتماعی بدون اذن آنها نوعی ظلم و تصرّف عدوانی خواهد بود و به صرف اینکه مردم از نظر استعداد و امکانات فکری مختلف متفاوت هستند، موجب نمی شود بعضی از مردم بر بعضی دیگر ولایت پیدا کنند.
امیرالمؤمنین می فرماید: «لا تکن عبد غیرک، و قد جعلک الله حرّاً؛ بنده دیگران نباش، زیرا خداوند ترا آزاد آفریده است».
و نیز می فرماید: «انّ آدم لم یلد عبداً و لا امّة و انّ الناس کلّهم احرار و لکن الله خوّل بعضکم بعضاً».
ب) بر اساس جهان بینی اسلام و اصل توحید ما معتقدیم ولایت و حاکیمت مطلقۀ تکوینی و تشریعی تنها از آن خداوند یگانه است و هیچ انسانی در عرض او هیچ گونه ولایتی بر کسی و چیزی ندارد، زیرا هم او خالق است و هم مدّبر همۀ عالم و در نتیجۀ تعیین قانون و حاکم و ولی امر انسانها هم تنها به دست اوست. همان گونه که در قرآن کریم آمده: «ان الحکم الالله» ؛ «الا له الحکم و الیه ترجعون».
از طرف دیگر، عقل انسان حکم می کند که هر نوع تصرّفی که خداوند انجام دهد تصرّف مالک در مملوک خودش بوده و این تصرف هم بر اساس عدل و احسان و فضل اوست و غیر از آن چیزی که صلاح و خیر جامعه و یا فرد است انجا
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 467
نمی دهد، زیرا نظام عالم بر اساس نظام اصلح و اتم بنا شده بنابراین، محور اساسی امر و فرمان خدا است: «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون».
تا اینجا روشن شد که ولایت الهی بر انسانها، اعم از ولایت تکوینی و تشریعی استقلالی و ذاتی است در این ولایت کسی با او سهیم نبوده و برای او شریک و انبازی نیست. «لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر». مگر اینکه خود مرتبه ای از این ولایت را به کسی تفویض کند مثل اینکه بخشی از آن ولایت کلیه و مطلقه به پیامبران عظیم الشأن و ائمه علیهم السلام داده شده است و اگر کسی بخواهد بر چیزی و یا شخصی ولایت پیدا کند باید از ناحیۀ او باشد و هر کس را ولی قرار داد ولایت او در همان محدوده خواهد بود و محدودۀ آنهم باید به وسیلۀ خود او مشخص شود حتی ولایت اشخاص بر خودشان هم باید به حکم خدا و در طول ولایت او باشد و هیچ کس در عرض ولایت خداوند ولایتی ندارد. از این قاعده و اصل اولی، قطعاً پیامبران و امامان معصوم خارجند زیرا خداوند این ولایت را به آنان تفویض کرده است. دلیل آن آیات شریفۀ قرآن است؛ مانند: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم». پیامبر به مؤمنین از خودشان شایسته تر است «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً بعیداً» ؛ برای هیچ یک از ایمان آورندگان در صورتی که خدا و پیامبرش حکمی کرده اند اختیاری نیست و هر کس خدا و پیامبرش را معصیت بکند به گمراهی رسیده است».
همین طور ولایت حضرت علی - علیه السلام – و سایر امامان هم به ادلۀ زیادی ثابت است؛ مانند آیۀ ولایت: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و هم راکعون». حدیث ثقلین، حدیث شریف غدیر، حدیث منزلت و ... و نیز ادّلۀ عقلی بسیاری مانند برهان لطف و جز آن، که دلالت بر لزوم امامت می کند، همین ولایت را هم به اثبات می رساند که در کتابهای کلامی به آن پرداخته
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 468
شده است و اینجا جای بحث آنها نیست. بنابراین، هر حکمی که از ناحیۀ پیامبر - صلی الله علیه و آله - و یا امام معصوم - علیه السلام - صادر شود اطاعت آن بر همۀ مسلمین واجب و مخالفت با آن حرام و در حدّ شرک و مخالفت با خدای متعال است.
اما در عصر غیبت امام عصر ارواحنافداه بر حسب ادلّه ای که در باب ولایت فقیه اقامه شده است، به عنوان استمرار همان ولایت خدا و پیامبران، فقهای عدول و جامع الشرایط نایب عام حضرت بقیةالله صاحب الزمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - هستند که ولایت و مدیریت تمام اموری را که نظام جامعه و حفظ حدود و ثغور و احقاق حق و امنیت و عزت و شوکت مسلمانان و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آنان و حفظ حقوق ضعفا و قلع و قمع بدعتها و امر به معروف و نهی از منکر بر آن متوقف است، عهده دارند. و بر همین اساس است که همواره مؤمنان صادق در طول تاریخ غیبت کبرای امام زمان به آن متعهد بوده و اگر هر نظامی با قهر و غلبه حاکم شده خود را تابع این نظام ثابت می دانسته که در عصر غیبت در نظام ولایت متجلی است؛ یعنی، آنان فقها مرجع حقیقی خود می دانسته اند. چنین ولایتی خود از احکام اولی اسلام است؛ زیرا برای آن بدلی نیست و احکام ثانوی در جایی است که عمل به احکام اولی غیر ممکن باشد و حالات ثانوی برای انسان عارض شود؛ چنانکه در تقسیم آن گذشت.
اما آنچه عنوان حکم دارد وجوب اطاعت از امام و اولی الامر است و کسانی که از طرف ایشان منصوب می شوند، چه به نحو خاص و یا به عنوان عام. این حکم شرعی است. اطاعت حاکم مصداق اطاعت از احکام اولی و یا ثانوی است و چنان نیست که مثلاً فقیه خارج از احکام و وظیفه ای که در انفاذ احکام و نظامهای شرعی دارد حکمی صادر نماید و یا مردم را بر امری الزام نماید.
این ولایتی که فقهای جامع الشرائط دارند همان ولایتی است که خداوند به
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 469
پیامبر - صلی الله علیه و آله - و امامان - علیه السلام - داده است و هر سلطنتی باید متصل به سلطنت الهی باشد. مرحوم نائینی می فرماید: «حقیقت سلطنت عبارت است از: ولایت بر حفظ نظم و به منزلۀ شبانی گلّه است لهذا به نصب الهی - عزّ اسمه - که مالک حقیقی و ولی بالذّات است موقوف و تفصیل مطلب به مباحث امامت موکول است».
فقیه جامع الشرائط هم دارای ولایت شرعی است چون منصوب از ناحیۀ ائمه اطهار - علیهم السلام - است و ائمه هدی هم منصوب از طرف پیامبر اسلام و در نتیجه این ولایت و سلطنت متصل است به سلطنت و ولایت مطلقه الهی.
بر این اساس، اگر اوامر انبیا و ائمه هدی – علیهم السلام – و فقهای جامع الشرائط واجب و الزامی است تنها به این جهت است که اطاعت از آنها اطاعت از خداوند بزرگ است؛ چون خداوند اطاعت از دستورهای آنان را بر مردم واجب و لازم دانسته است. پس آنچه به حاکم مشروعیت می بخشد تا حق رهبری را پیدا بکند مسألۀ نصّ و وصایت و در نهایت تعیین الهی است و با وجود این عنصر، دیگر جایی برای شورا، بیعت، انتخاب مردم، اکثریت، اجماع و دیگر روشها باقی نمی ماند، چون نص و وصایت بر همۀ آنها مقدم است. اگر نصّ و وصایت وجود نمی داشت ممکن بود بگوییم: سایر امور از جمله شورا در مشروعیت بخشیدن به حاکم دخالت دارد. البته انتخاب حاکم حتی اگر تعیین کننده خدا باشد، باز به ملاک علم و حکمت و صلاحیت و لیاقت ذاتی حاکم است و لذا حضرت علی - علیه السلام - ملاک را همین امور قرار داده و جایی برای شورا؛ اجماع، اکثریت باز نکرده است «ایها النّاس، انّ احق الناس بهذا الامر قواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه، فان شغب ساغب استعتب فان ابی قوتل» ای مردم، سزاوارترین افراد به امر امامت تواناترین آنها و داناترین آنها به احکام خدا می باشد. پس اگر فتنه کننده فتنه گیری کرد مورد عتاب و سرزنش قرار می گیرد تا به حق
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 470
برگردد و اگر بازگشت نکرد کشته می شود». مراد از جملۀ «اقواهم علیه» همان لیاقت، کفایت، سیاست و تدبیر لازم برای امر ادارۀ جامعه است و مراد از «اعلمهم» که روشن است که خلیفه و امام بعد از پیامبر باید عالمترین همۀ مردم به احکام خدا باشد حق حکومت تا آنجا به این گونه افراد لایق داده است که اگر کسی در برابر چنین رهبری پرچم فتنه و توطئه برافراشت باید نخست وی را به تسلیم در برابر حق دعوت کرد و اگر نپذیرفت به هر وسیله، ولو با جنگ، سرجایش نشانید. پس انتصاب الهی نیز با توجه به ملاک و معیار قدرت اراده و علم به موازین حکومت خواهد بود و قرآن نیز دراین باره در مورد حکومت و زمامداری طاغوت می فرماید: «ان الله اصطفاه علیکم وزاده بسطة فی العلم و الجسم» ؛ خدا او را برگزید و او را فروتنی در علم و قدرت جسمانی داد».
همان طوری که مشاهده می کنیم این آیه هم، ملاک انتخاب را علم و قدرت و تدبیر و سیاست می دادند.
حضرت علی - علیه السلام - نیز در جای دیگری می فرماید: «و انّما الائمة قوّام الله علی خلقه و عرفائه علی عباده و لایدخل الجنّه الا من عرفهم و عرفوه؛ و جز این نیست که امامان قیام کنندگان به خدا بر بندگانش و عارفان به خدا در میان بندگان هستند؛ یعنی، خدا را به بندگانش معرّفی می کنند. داخل بهشت نمی شود مگر کسی که امامان را بشناسد و امامان هم او را بشناسند و دوستی او را تصدیق کنند».
در زمان غیبت امام معصوم - علیه السلام - نیز فقهای جامع الشرائط به وسیلۀ نصب عام از سوی ائمه(ع) عهده دار رهبری جامعه و اجرای احکام الهی در میان امت اسلام هستند که در این باره نصوص فراوانی رسیده که به برخی از آنها را شاره می کنیم. البته قصد بحث تفصیلی در این جا نداریم و بحث آن را به جای دیگر موکول می کنیم.
یک - توقیع مبارک امام زمان در جواب مسائل اسحاق بن یعقوب: «و اما
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 471
الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله» و اما حوادثی که در عالم برای شما حادث می شود در آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا هستم».
دو - مقبولۀ عمربن حنظله: « ... ینظران من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانّی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما بحکم الله استخف و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الثرک بالله؛ امام صادق - علیه السلام – در جواب عمربن حنظله فرمود، نظر کنید به کسانی که از شما (شیعیان) حدیث ما را روایت و در حلال و حرام ما نظر می کنند و احکام ما را نشناخته اند پس شما راضی بشوید به حکمیت آنها؛ زیرا من آنها را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کرد و قبول نکنید جز این نیست که به حکم خدا استخفاف ورزیده و هر کس ما را ردّ کند خدا را ردّ کرده و ردّ کننده خدا در حدّ شرک به خداست».
سه - «مجاری الاموری و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامنا، علی حلاله و حرامه؛ سرچشمه های همۀ کارهای جامعه به دست علمای الهی است کسانی که امین در حلال و حرام خدا هستند».
چهار - روایت معروف اجتماع در امام عسگری - علیه السلام - : «و اما من کان من الفقها، صائماً لفسه حافظاً لدینه مخالفا علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه و ذلک لا یکون الاّ بعض فقها الشیعه؛ هر کس از فقها، خود نگه دار، حافظ و دین خود، مخالف با هوای نفس و مطیع و فرمان خدا باشد بر مردم است که از او تقلید کنند و این صفات در بعضی از فقهای شیعه است نه همه آنها».
تا اینجا روشن شد که مشروعیت احکام حکومتی از جعل ولایت نشأت می گیرد؛ زیرا مقتضای جعل ولایت برای ادارۀ اجتماع این است که حاکم اسلامی بتواند چنین اوامری را صادر کند. اگر حکومت اسلامی حق جعل چنین احکامی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 472
را نداشته باشد به هیچ وجه نمی تواند کشور را ادره کند و هرج و مرج در کشور پدید می آید و جعل حکومت و ولایت بی امر ولی بی خاصیت می شود و نیز اگر او را در چنین کاری منع کنیم مثل این است که مدیری برای مدرسه ای تعیین کنیم و بگوییم: در تنظیم کارهای مدرسه و تعیین معلمها و ساعات درس و خلاصۀ در ادارۀ کارهای مدرسه، که از وظایف مدیر است؛ دخالت نکن. افزون بر این، مقتضای تفویص امر دین به پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - و امامان معصوم - علیهم السلام - و پس از آن به فقهای جامع الشرائط، امینان بر حلال و حرام خدا، این است که حاکم اسلامی بتواند مقررات لازم را بر اساس مصلحت برای ادارۀ امور وضع نماید.
امام صادق - علیه السلام - به بعضی از اصحاب قیس معاصر فرمود: «انّ الله ادّب نبیّه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: «انک لعلی خلق عظیم» ثم فَوَّض الیه امر الدین و الاّمة لیسوس عباده فقال عزوجل: «ما آتا کم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا»؛ خداوند ادب فرمود پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه - را پس چون او بشر کامل شد خداوند درباره اش فرمود: تو دارای اخلاق بزرگی هستی آنگاه امر دین اسلام و امت اسلامی را به او تفویض فرمود تا امور بندگانش را اداره کند. آنگاه اطاعت پیامبر را واجب گردانید و فرمود: آنچه را که پیامبر به شما داد آن را بگیرد و آنچه را نهی کرد، پرهیز کنید».
در این روایت و روایات دیگری که در باب «تفویض الامر الی رسول الله و الائمه» آمده است پیامبر و ائمه معصومین مطرح شده اند، ولی ملاک آن رهبری و ریاست عامه بر مردم است هر کس را خداوند ولی امر قرار دهد قهراً برای ادرۀ امت باید اختیارات وسیعی به او بدهد و امر دین و امت به او واگذار شود که ملاک حکم را می توان از جملۀ «یسوس عباده» استفاده کرد؛ زیرا با نداشتن این اختیارات نمی تواند به ادرۀ جامعه بپردازد و روایاتی که در نصب فقها آمده، که به بعضی از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 473
آنها اشاره شد، مبیّن این حقیقت است.
کلام فقها در ولایت مطلقۀ فقیه برای اثبات ولایت و حکومت عام فقها در زمان غیبت امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - می توان از ادلۀ عقلی و نقلی استفاده کرد؛ یعنی، ادلۀ عامی که برای اثبات امامت عام اقامه می شود و ادله خاصی که به بعضی از آنها اشاره شد، ولی اکنون در مقام اثبات آن از این جهت نیستیم. بزرگانی از فقها؛ مانند محقق نراقی در کتاب نفیس «عوائد الایام» و قائد عظیم الشأن انقلاب و بینان گذار جمهوری اسلامی فقیه و محقق اکبر امام خمینی - قدس سره - در کتاب «البیع» و کتاب «ولایت فقیه» به طور مشروح به آن پرداخته اند و اخیراً هم کتابها و مقالاتی را در این زمینه بزرگان فضلا نوشته اند.
هدف ما در این مقاله بررسی و تحقیق در کلمات فقهای بزرگ شیعه (متقدمین و متأخرین) است که در دو بخش صورت می گیرد: در بخش اول به نقل کلماتی از آن بزرگان که تصریح به ولایت عامۀ فقهای جامع الشرائط کرده اند می پردازیم و در بخش دوم، آن موارد خاصی که ولایت در آن را بر عهده فقهای جامع الشرائط نهاده اند، به دست می آوریم تا در نتیجه ما به دو مطلب اساسی و عمده در این باب برسیم:
1 - مسألۀ ولایت فقها در عصر غیبت، مورد اتفاق همۀ فقهاست اگر چه در گستردگی و توسعۀ آن و یا محدود بودن و ضیق دائرۀ آن ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.
2 - اثبات کنیم روش فقها و سیرۀ مستمر آنان در زمان غیبت بر اعمال ولایت و امور دین و دنیای مردم و فتوا و قضاوت صحیح و ولایت بر مردم بر عهدۀ آنان بوده و همین طور سیرۀ شیعیان و پیروان ائمه معصومین - علیهم السلام - هم بر مراجعه به آنان و لزوم اطاعت عملی فقها بوده است و اگر کسی از حکم آنان تخلّف می کرده
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 474
او را به عنوان مخالف ائمه - علیهم السلام - می شناختند و او را تقبیح می کردند و حتی می توان ادّعا کرد مذاق شرع و شریعت و نیز مذاق متشرعه و ارتکاز آنها از اول غیبت امام زمان - علیه السلام - تا کنون این گونه بوده است.
(9 - 2) موارد اعمال نظریه های ولایت و حکومتی فقها در موارد خاص اقتصادی و سیاسی و حقوقی، اجتماعی
بخش اول را در کلام فقیه و متکلم اقدم شیعه، شیخ عظیم الشأن مفید - علی الله مقامه الشریف - آغاز می کنیم.
الف) امّا اقامة الحدود فهو الی سلطان الاسلام المنصوب من قبل الله تعالی و هم ائمة من آل محمد - علیهم السلام - و من نصوه لذلک من الامراء و الحکام، و قد فوضوّا النظر فیه الی فقهاء شیعتهم مع الامکان؛ اما اجزاء حدود الهی مربوط است به سلطان و حاکم اسلام و آنان امامان معصوم از آل محمد می باشند و هر امیر و حاکمی که آنان برای اجرای حدود خدا نصب کنند در حقیقت ائمه و ملاحظۀ حدود را به فقهای شیعه خودشان واگذار کردند که در صورت امکان آن را اجرا نمایند». بعد در شمار وظایف فقها در زمان غیبت امام - علیه السلام - می فرماید: «و للفقها، من شیعة الئمه - علیهم السلام -
... ان و لهم ان یقضوا بینهم بالحق و یصلحوا بین المحتلفین فی الدعاوی عند عدم البینات و یفعلوا جمیع ما جعل الی القضاة فی الاسلام؛ لانّ الائمه - علیهم السلام - قد فوضوا الیهم ذالک عند تمکنهم منه مما ثبت عنهم فیه من الاخبار و فتح به النقل عند اهل المعرفه بالآثار، و برای فقهاست که قضاوت به حق بکند و در صورتی که بینه ای برای مدعی و مدعی علیه نبود آنها را اصلاح بدهند نیز و تمام کارهایی که به قضات رجوع می شود، انجام بدهند؛ زیرا امام - علیهم السلام - این امور را به آنان تفویض نموده اند در صورتی که تمکن از اجرای
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 475
آن را داشته باشد به دلیل اخباری که از ناحیۀ آنان رسیده و نزد کسانی که معرفت به آثار ائمه دارند ثابت شده و از راه صحیح اخبار بدانان رسیده است».
از این کلام بسیار محققانه و فقیهانه شیخ مفید(ره) با صراحت ولایت عامۀ فقهاء، در کلیۀ اموری که برای ائمه هدی - علیهم السلام ثابت - است، استفاده می شود البته اجرای آنها منوط به قدرت و حکومت است هر فقیه که اجرای حدود را در زمان غیبت برای فقیه جامع الشرائط جایز بداند مسلم در سایر امور سیاسی و اجتماعی هم ولایت را قبول دارد.
ب) قال فی النهایه: «و ما الحکم بین النّاس و القضاء بین المحتلفین فلا یجوز ایضاً، الاّ لمن اذن له سلطان الحق فی ذلک و قدفوضوا ذلک الی فقها، شیعتهم فی حال یتمکنّون فیه تولیّه بنفوسهم فمن تمکن من انفاذ حکم او اصلاح بین الناس او فصل بین المحتلفین فلیفعل ذالک و له بذالک الاجر و الثواب ما لم یخف فی ذلک علی نفسه و لا علی احد من اهل الایمان و یأمن الضرّر فیه فان خاف من ذلک لم یجز له التعرض لذلک علی حال و من دعی غیره الی فقیه من فقهاء اهل الحق لتفعل بینهما فلم یجبه و آثر المضی الی المتولی من قبل الظالمین کان فی ذلک معتدیاً للحق مرتکباً للآثام؛ اما حکومت بین مردم و قضاوت بین کسانی که با هم اختلاف دارند نیز جایز نیست مگر برای کسی که مأذون از جانب سلطان حق باشد و حکومت و قضاوت مال امام معصوم است و محققاً ائمه - علیهم السلام - آن را به فقهای شیعه در حال تمکن واگذار کردند. پس هر فقیهی که متمکن باشد از اجرای حکم الهی و یا اصلاح بین مردم و یا فصل خصومت کردن بین کسانی که با هم اختلاف دارند، پس باید آن را انجام دهد و برای او اجر و پاداش الهی است مادامی که موجب خوف بر خودش و یا دیگری از شیعیان نباشد و از ضرر و زیان در امان باشد و اگر بترسد جایز نیست که وارد آن شود و نیز هر کس را دعوت کند که به فقها اهل حق (شیعه) رجوع کند تا حکم به حق نماید و او را اجابت نکند و به نزد
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 476
کسانی که از جانب ظالمان متولی و عهده دار حکومت و قضاوت شدند، برود به حق ستم روا داشته و مرتکب نگاه شده است.
کلام شیخ الطائفه ابی جعفر طوسی - قدس سرّه - که از شاگردان بلند پایۀ شیخ مفید است همان صراحت را دارد که کلام استادش داشت، بلکه از جهتی صراحت بیشتری دارد در اینکه فقهای جامع الشرائط شیعه دارای ولایت و حکومت و نیز عهده دار منصب قضاوت و فصل خصومت مردم هستند؛ زیرا در اول کلامش کلمۀ «واما الحکم» آمده که مربوط به حکومت و زمامداری و امور سیاسی است و بعد فرمود: «و القضاء بین المحتلفین» که مربوط به باب فصل خصومت و دعاوی است پس عبارت وی مفید هر دو مطلب است و شاهد آن جملۀ بعدی است که می فرماید: «فمن تمکّن من انفاذ حکم او اصلاح بین الناس» که به حکومت و ادارۀ جامعه مربوط است. «او فصل بین المحتلفین» به فصل خصومت، که خود شیعه ای از ولایت مطلقه است، ارتباط دارد و شاهد دیگر مراحل ولایت، قسمت آخر کلام آن فقیه بزرگ است که فرمود: کسی که در حکومت و قضاوت فقیه سرباز زند متعدی و گناهکار محسوب می شود.
ج) فقیه نامور اقدم، سلار در مراسم در کتاب «امر به معروف» می فرماید: « ... و اما القتل و الجراح فی الانکار فالی السلطان او من یأمره السلطان فان تعذّر الامر لمانع فقد فوضوا - علیهم السلام - الی الفقها اقامة الحدود و الاحکام بین الناس بعد ان لا یتعدّو واجبا و لا یتجاوزا واحداً و امرو اعامة الشیعه بمعاونة الفقهاء علی ذلک ما استقاموا علی الطریقه؛ اگر در نهی از منکر برسد به جایی که موجب قتل و یا جراحت است این قضیه به سلطان مسلمین یا کسی که سلطان مسلمین او را منصوب می کند ارتباط دارد و اگر متعذر شد از جهت مانعی مانند غیبت امام زمان پس از ائمه - علیهم السلام - تفویض کردند اجرای حدود و اجرای احکام الهی در بین
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 477
مردم را به فقهای شیعه به شرط عدالت آنها و تمام شیعه هم مأمور کردند که آنها را در اجرای حدود و احکام الهی کمک کنند مادامی که فقها از طریق حق عدول نکرده باشند».
چنانکه مشاهده می شود کلام این فقیه نامی هم در ولایت فقیه عادل و جامع الشرائط صراحت دارد؛ زیرا اگر کسی اجازۀ اجرای حدود الهی در زمان غیبت برای فقیه جایز بداند مسلم تصرف فقیه در غیر محدود را به طرق اولی جایز می داند همان طور که از کلمات فقها استفاده می شود. مطلبی که در کلام وی علاوه بر گفتۀ دو فقیه گذشته هست، این است که تمام شیعیان وظیفه دارند به فقها کمک کنند و خود این مطلب شاهد این است که در تشکیل حکومت برای اجرای حدود، کمک مردم شرطو واجب است.
د) محقق عالی مقام ابن حمزه در کتاب معروف «وسیله» می فرماید: «فصل فی بیان، صفة القاضی ... فان عرض حکومت للمؤمنین فی حال انقباض ید الامام - علیه السلام - فهی الی فقها، شیعتهم فاذا تقلّدالاقضا، من له ذلک اجتهد فی اقامه الحق و عمل بکتاب الله و سنة النبی - علیه و آله السلام - و الاجماع لاغیر؛ اگر حکومتی که برای مؤمنین است در زمانی دست امام معصوم - علیه السلام – بسته است آن حکومت از آن فقهای شیعه است و هر کس متصدی امر قضا شود و بتواند آن را بر عهده بگیرد و در اقامۀ حق جدیّت و کوشش کند به کتاب خدا و سنت پیامبر و امری که نزد شیعه مسلم است، عمل کند».
هـ) محقق ثانی، صاحب جامع المقاصد، از جمله کسانی است که قایل به ولایت عامه برای فقهای شیعه است: «اتفق اصحابنا انّ الفقیه العادل الجامع الشرائط الفتوی المعبّر عنه بالمجتهد فی الاحکام نائب من قبل ائمة الهدی - علیهم السلام - فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل و ربّما استثنی بعض الاصحاب القتل و الحدود، اتفاق دارند همۀ اصحاب ما بر اینکه فقیه عادل و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 478
جامع شرایط فتوا که از او به مجتهد در احکام شرع تعبیر می کنند، از طرف امام در زمان غیبت در کلیۀ اموری که نیابت در آن راه دارد نایب است و چه بسا بعضی از اصحاب کشتن و اجرای حدود را استثناء کرده اند صراحت و روشنی دلالت این کلام بر مدعی بر کسی پوشیده نیست و مسألۀ مهم، که در این کلام آمده است، ادعای اتفاق کرده اند بر ولایت عامۀ فقها که فقط بعضی دو چیز را استثنا کرده اند.
و) فقیه و محقق شیعه، شهید ثانی(ره) در کتاب روضة البهیّة بعد از شرایط مجتهد در احکام شرع می فرماید: «و اذا تحقق المفتی بهذا الوصف وجب علی الناس الترافع الیهم و قبول قوله و التزام حکمه لانه المنصوب من الامام علیه الاسلام علی العموم بقوله انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و عرف احکامنا فاجعلوه قاضیاً فانی قد جعلته قاضیا فتحاکموا الیه؛ هر گاه مفتی این شرایط را داشته باشد واجب است بر مردم به او مراجعه کنند و حکم و قول او را بپذیرند و ملتزم شوند که فرمان او را به اجرا در آورند؛ زیرا فقیه به طور عام از جانب امام منصوب شده است در آنجا که در روایت ابی خدیجه امام صادق فرمود است: «نظر کنید به مردی از خود شما که حدیث ما را روایت کرده و عارف به احکام ما شده است او را در بین خودتان قاضی قرار دهید؛ زیرا من او را قاضی برای شما قرار دادم».
ز) فقیه متتبع مرحوم سید جواد عاملی در کتاب نفیس مفتاح الکرامه در جواب این اشکال که اگر فقیه از طرف امام معصوم منصوب باشد بعد از فوت و رحلت امام، آن انتصاب زایل می شود، فرمود: رحلت امام هیچ اشکالی در این مسأله ایجاد نمی کند؛ چون عمده دلیل ولایت فقها، اجماع است، همان گونه ای که خود مستشکل هم به آن اعتراف دارد، اجباری که در مورد نصب فقها از طرف ائمه علیهم السلام - رسیده به عنوان مؤید مطلب است.
علاوه بر آن می گوییم: فقها، جامع الشرائط از ناحیۀ مقدس امام زمان
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 479
- علیه السلام - منصوب شده اند چنانکه در توقیع اسحاق بن بعقوب آمده است. «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا». و دلیل دیگر بر ولایت فقها این است که هم عقل و هم اجماع و هم اخبار دلالت بر آن می کند. اما دلیل عقل این است که، اگر امام فقیه را نصب نکند موجب حرج شدید و اختلال نظام می شود و عقل حرج و اختلال نظام را قبیح می داند. اما اجماع هم که مسلم است؛ چون خود مستشکل هم قبول دارد پس می توانیم ادعا کنیم که فقیه برای همیشه نیابت از امام معصوم دارد، والاّ بر امام واجب است ظهور کند؛ زیرا اخبار متواتر رسیده است که طایفۀ شیعه بر حق هستند؛ به عبارت دیگر، بعد از دلالت عقل بر ولایت فقها، اجماع هم بر آن منعقد است به علاوه ما اخبار صریح بر ولایت فقها داریم و همین اندازه کفایت است».
ح) علامه محقق کاشف الغطاء در کتاب نفیس خود می فرماید: «والحدود و التعزیرات باقسامها علی نحو ما قررت فی کتاب الحدود، مرجعها الی الامام او نائبه الخاص او العام فیجوز للمجتهد فی زمان الغیبة اقامتها و یجب علی جمیع المکلفین تقویته و مساعدته و منع المتغلّب علیه مع الامکان و یجب علیه الافتا، بالحق مع الامن؛ تمام اقسام حدود و تعزیرات بر اساس آنچه در کتاب حدود مقرر شد مرجع آن امام معصوم و نائب خاص و یا عام اوست. بنابراین، برای مجتهد در زمان غیبت اجرای حدود و اقامۀ آن جایز است و بر تمام مکلفین واجب است در این امر او را تقویت و کمک کند و از زورمندانی که مانع اجرای حدود می شوند در صورت امکان جلوگیری کنند و نیز بر مجتهد واجب است در صورت امنیت، به احکام الهی فتوا بدهد
در مقام علمی و فقاهت و زیرکی کاشف الغطا، و عمق کتاب کشف الغطاء جای شبهه نیست و این کلام هم در ولایت فقهاء دلالت روشنی دارد زیرا اگر فقیه بتواند تمام اقسام حدود را که قتل همجزء آن است اجرا کند مسلم است که در سایر
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 480
امور نیز می تواند ولایت داشته باشد. در سخن مرحوم کاشف الغطاء هم حکومت و ولایت برای فقیه ثابت شده است و هم قضا و هم افتاء.
ط) محقق عظیم الشأن، مرحوم نراقی در کتاب نفیس عوائد الایام با روش خاصی دربارۀ ولایت مطلقه فقها بحث کرده و همه ادلۀ عقلی و نقلی را مورد بحث و بررسی دقیق قرار داده است. او بدین نتیجه می رسد. إنّ کلیّة ما للفقیه العادل تولیته و له الولایة فیه امران: احدهما: کلّما کان للنبی و الامام الذینهم سلاطین الانام و حصون الاسلام فیه الولایة و کان لهم، فللفقیه ایضا ذلک، الا ما اخرجه الدلیل من اجماع او نص او غیرهما؛ و ثانیهما: انّ کل فعل متعلق بامور العباد فی دینهم او دنیا هم و لابدّ من الاتیان به و لا مفرّ عنه اما عقلاً او عادة من جهة توقف امور المعاد و المعاش لواحد او جماعة علیه و اناطة انتظام امور الدّین و الدنیا به او شرعاً من جهة ورود امر به او نفی ضرر او عسر او حرج او فساد علی مسلم او دلیل اخر او ورد الاذن فیه و لم یعلم المأمور به و لا المأذون فیه فهو وظیفة الفقیه، و له التصرّف فیه والاتیان به؛ عمومیت ولایت فقیه عادل در تولیت و سرپرستی آن، دو چیز است: اول: هر چیزی که پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - و امامان معصوم - علیهم السلام - که سلاطین و حاکمان بر مردمند در آن ولایت دارند، برای فقیه عادل نیز همان ولایت ثابت است، مگر اینکه دلیل از اجماع و نص و جز آن دو، آن را خارج کند. دوّم، هرگونه فعلی که به امور بندگان مرتبط است چه در مورد امور دینی و یا دنیایی، ناگزیر باید آن را به جا آورد و راه گریزی از آن نیست که این یا عقلاً و یا عادتاً است، زیرا امور معاد و معاش جامعه و فرد و انتظام امور به آن ستگی دارد.
و یا شرعاً می باشد؛ زیرا امری وارد و یا اجماعی قائم شده یا مقتضی نفی ضرر و یا از باب نفی عسر و حرج است، یا به هر دلیل دیگر شرعی وارد شده و یا از طرف شارع اذن آمده و وظیفه، شخص معین و یا جماعت معینی نیست فقط
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 481
از باب این است که باید انجام شود یا محتاج به اذن فقیه است. تمام اینها به طور کلی وظیفۀ فقیه جامع الشرائط است و او می تواند در همۀ آنها تصرف ولایتی بکند».
شاید صریح ترین کلام در باب ولایت کلام این فقیه باشد زیرا در تمام شئونی که پیامبر و امام معصوم ولایت بر مردم دارند از باب اینکه سلطان و حاکم و مسائل بندگان می شوند در همه آنها فقها، ولایت دارند اعم از امور حسبیه و یا غیر حسبیه بنابراین همان طوری که پیامبر و امام - علیهم السلام - می توانستند برای اداره امور جامعه احکام مختلفی از اقتصادی. فرهنگی، سیاسی اجتماعی و نظامی و غیره صادر کنند فقها، هم می توانند آن احکام را صادر نمایند و بر مردم اطاعت آنان واجب است.
ی) فقیه متبحر و نامی شیعه، شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر الکلام، از جمله کسانی است که با شدت و اصرار از ولایت عامۀ فقها طرفداری می کند و در جلدهای مختلف جواهر بحث از آن را آورده، تا جایی که فرموده است: «هذا حکم اساطین المذهب».
بعد از استدلال به روایت مقبولۀ عمربن حنظله و مشهورۀ ابی خدیجه و استظهار ولایت عامه برای فقها، کلام محقق ثانی را نقل کرده و آنگاه فرموده است: «فمن الغریب وسوسته بعض الناس فی ذلک، بل کانه ماذاق طعم الفقه شیئاً و لا فهم من لحن قولهم و رموز هم امراً و لم یتأمل المراد من قولهم: انّی جعلته علیکم حاکما و قاضیاً و حجة و خلیفة، و نحو ذلک مما یظهر منه ارادهٌ نظم زمان الغیبة لشیعتهم فی کثیر من الامور الراجعة الیهم. و لذا جزم فیما سمعته من المراسم بتفویضهم - علیهم السلام - لهم ذلک؛ از مطالبی عجیب و غریب وسوسۀ بعضی از مردم است در امر ولایت فقیه، بلکه باید گفت طعم فقه را ابداً نچشیده و چیزی از لحن کلام ائمه - علیهم السلام - را درک نکرده و نیز سخنان آنان را در نیافته
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 482
و در کلامشان تأمل نکرده است. مراد آنان از اینکه فرموده اند: من او را حاکم، قاضی و یا حجة و یا جانشین خود قرار داد، از آن اخباری که روشن می شود مرادشان نظم و انضباظ امور جامعه در زمان غیبت است در اموری که باید به آنان مراجعه شود و لذا سلار در مراسم فرموده: ائمه همۀ امور را به فقها تفویض کرده اند». و نیز در جلد چهلم در بحث «انعقاد منصب قضاوت برای فقهای جامع الشرائط و عدم جواز قضاوت برای غیر فقها نسبتاً مفصل بحث کرده و نیز در جلد یازدهم در بحث زکات و اینکه اگر فقیه جامع الشرائط مطالبۀ زکات کند واجب است به او داده شود» بحث کرده است و چون بنای مقاله بر اختصار است از آن صرف نظر می کنیم.
ک) امام خمینی، آن فقیه و اصولی فرزانه و بی نظیر در اعصار اخیر و زنده کنندۀ فکر ولایت و حکومت اسلامی - قدس سره الشریف - بعد از بیان مفصّل در ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و بیان ادلۀ ان و توضیح مبنای ولایت تکوینی و تشریعی و اینکه حکومت و ریاست بر مردم از باب خلافت تشریعی است نه تکوینی، زیرا خلافت تکوینی قابل تفویض نیست، فرموده: «فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الائمه - علیهم السلام - مّما یرجع الی الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق لان الوالی ایّ شخص کان هو مجری احکام الشریعة و المقیم للحدود و الالهیّه و الآخذ للخراج و سایر المالیات و المتصرف فیها بما هو صلاح للمسلمین. فالنبی - صلی الله علیه و آله - یضرب الزانی مأة جلدة و الامام - علیه السلام – کذلک و الفقیه کذلک و یأخذون الصدقات بعنوان واحد و مع اقتضاء المصالح یأمرون النّاس بالا و امر التّی للوالی و یجب اطاعتهم فولایة الفقیه بعد تصور اطراف القضیه لیست امراً نظریّا یحتاج الی برهان و مع ذلک دلت علیها لهذا المعنی الوسیع روایات تذکر بعضها ثم ذکر (ه) روایات کثیره» برای فقیه عادل است جمیع آن چیزهایی که برای پیامبر(ص) را ائمه اطهار بوده است؛ یعنی، هر چیزی که به
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 483
حکومت و سیاست مربوط است. و در اینجا هیچ گونه فرقی بین پیامبر و امام و بین فقیه نیست؛ زیرا والی جامع، اگر مشروع باشد، مجری احکام خدا و اقامۀ کنندۀ حدود الهی و گیرندۀ خراج و مالیات است و در آن تصرف می کند به نحوی که صلاح مسلمین است؛ مثلاً، پیامبر زانی را صد تازیانه می زند و امام و فقیه عادل هم همین کار را می کند و نیز صدقات و وجوهات شرعی را همه آنها به یک عنوان اخذ می کنند مانند زکات و خمس و ... ، و اگر مصلحت اقتضا کند او امری را صادر می کنند که هر والی باید صادر کند و در این اوامر حکومتی اطاعت آنها نیز واجب است. بنابراین مسألۀ ولایت فقیه بعد از تصور کامل در اطراف و جوانب آن مسأله ای نظری است و مشکلی نیست که نیاز به برهان داشته باشد، بلکه از امور بدیهی است با وجود این، روایت زیادی بر آن به همان صورت وسیع و گسترده اش دلالت می کند. بعد از روایات زیادی نقل و به آن استدلال کرده اند».
ل) فقیه محقق استاد بزرگوار مرحوم آیت العظمی شیخ مرتضی حائری(ره) فرموده است: «در اثبات جواز اقامۀ جمعه برای فقیه عادل بعضی از ادلّۀ ولایت فقیه، مثل توقیع اسحاق بن یعقوب، که مانند آن را هم در جلد دوم ابتغاء الفضیله تصیح کردیم کفایت می کند و در آن توقیع است: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و انا حجة الله» و در جواب آن اشکالی معروف که سؤال اسحاق بن یعقوب مجمل است، می گوییم: در این اجمال ضرری به استدلال ندارد؛ زیرا اصل جواب که در توقیع آمده اطلاق دارد و در مقام تعلیل وارد شده؛ چون الحوادث الواقعه عام است و مراد بعضی از حوادث نیست.
تقریب استدلال اینکه امام عصر - روحی فداه - فرموده است: و فانّهم حجتی علیکم ظهور عرفی دارد در اینکه هر چیزی که بایدبه امام - علیه السلام – مراجعه شود در زمان غیبت لازم است به فقیه رجوع شود؛ چون در مقام تعلیل است و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 484
علت هم معمم و مخصص است؛ مثلاً، مردی دیونی بر مردم داشته باشد و نیز مردم بر او دیون داشته باشند و مسافرتی برای آن مرد پیش آید و بگوید: «انّ فلانا حجة بینی و منکم؛ فلان شخص حجت من بر شماست» عرفا هیچ کس در لزوم مراجعه به او برای پرداخت این دین به او و هم گرفتن دیون از او شک نمی کند پس در این روایت همین گونه امام - علیه السلام - فقیها را تعیین کرده است؛ زیرا مقتضی جعل کسانی که عالم به حدیث هستند حجت بین خودش - علیه السلام - و بین مردم همان حجت احتجاج بر آنها در تمام چیزهایی است که به امام - علیه السلام – مربوط است و اگر مردم مخالفت بکنند صحیح است که علیه آنها احتجاج شود اگر هم موافقت کردند و موردی بر خلاف واقع درآمد آنها هم می توانند علیه امام احتجاج کنند که خود شما دستور دادید» ؛ از کلام و استدلال محققانۀ این فقیه بلندپایه کاملاً روشن می شود که امام - علیه السلام - در این توقیع مبارک در مقام اعطای قاعده ای کلی هستند که تکلیف شیعه را در عصر غیبت کبری روشن می کند تا در تمام اموری که به آن نیازمندند و هر نوع حادثه ای که پیش می آید مرجع، آن فقیه عادل است و این مطلب غیر از ولایت عامه چیزی دیگری نمی تواند باشد تا پاسخگوی همۀ نیازها باشد»
همین طور است کلمات بسیاری از فقهای متقدم متأخر مانند فقیه بزرگ مرحوم حاج آقا رضا همدانی در بحث «خمس مصباح الفقیه و محقق بزرگ صاحب بلغة الفقیه، که این اخیر بحث گسترده و مستوفائی در این زمینه دارند چون بنابر اختصار بود به همین مقدار بسنده می کنیم.
از مجموع این کلمات که از اساطین فقه نقل کردیم، مشروعیت احکام حکومتی فقهای جامع الشرائط در عصر غیبت روشن می شود و اینکه مسأله ولایت عامۀ فقها مسأله ای روشن و مسلم عندالفقها. رضوان الله تعالی علیهم - است و بر اساس روایات مانند مقبولۀ عمربن حنظله است از امام صادق - علیه السلام – کسی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 485
که احکام آنها را امام - علیه السلام - را رد کرده و ردّ امام، ردّ خدای بزرگ است».
در حقیقت همان مناصب که شیخ(ره) در مکاسب فرموده: «فقیه سه منصب دارد. فتوا، قضا و حکومت» برای فقها ثابت است.
اگر کسی بگوید: با وضوح مسألۀ ولایت فقیه و مسلم بودن آن نزد فقها متقدم و متأخر تا جایی که صاحب جواهر فرموده: هر کس ولایت را قبول نکند طعم فقه و فقاهت را نچشیده است» چرا مثل شیخ الفقهاء و المجتهدین، شیخ اعظم انصاری در مکاسب آن را قبول نکرده است؟
جوابی این است که اوّلاً: شیخ در مکاسب به طور مطلق ردّ نکردند، بلکه از چند جای عبارتشان استفاده می شود که ولایت را قبول دارند و ثانیاً: بر اهل فن پوشیده نیست که به دست آوردن نظر قطعی و مبارک شیخ از کتاب قسیم و بی نظیر مکاسب بسیار مشکل است؛ زیرا وضع کتاب مکاسب و تألیف آن از طرف شیخ(ره) به منظور تربیت و پرورش فقهاست و کتاب فتوا نیست و لذا اگر کسی بخواهد نظر فتوایی شیخ(ره) را به دست آورد باید به کتب دیگر شیخ مراجعه کند او در کتاب خمس، مسأله ولایت عامه فقها را پذیرفته است.
بخش دوم بیان مواردی است که در کتب فقهای شیعه - از قدما و متأخرین – به اعمال نظرهای ولایتی و حکومتی آنها در امور خاصّ اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی نظیر امور حسبیه (یعنی که شارع رضی به ترک آنها نیست) و ... تصریح شده است و این موارد را جداگانه بیان می کنیم:
(1 - 9 - 2) امور سیاسی و اجتماعی
این ولایت، ولایت بر کسانی است که از لحاظ زندگی اجتماعی توانایی ادارۀ خودشان را ندارند و نیاز به ولی و قیّم دارند تا به امور مربوط به آنها رسیدگی کند؛ مانند سفیهان، دیوانگان، کودکان و عقب افتادگان. در اینجا ابتدا کلام شیخ الطائفه - قدس سره - می آوریم.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 486
الف - قال فی النهایة فی کتاب الوکالات: «وللنّاظر فی امور المسلمین و لحاکمهم ان یتوکل علی سفائهم و ایتامهم و مواقصی عقولهم من یطالب بحقوقهم و یحتج عنهم و لهم؛
ناظر و متولی امور مسلمین و حاکم بر آنان وظیفه دارد که نماینده ای را بر سفیهان و یتیمان و عقب افتادگان بگمارد تا حقوق آنان را مطالبه کند و از طرف آنان و به نفعشان - در هر حال که لازم باشد. احتجاج نماید».
در کتاب «وصیت» نهایه نیز فرموده است: و اذا مات انسان من غیر وصیّه کان علی الناظر فی امر المسلمین ان تقیم له ناظراً ینظر فی مصلحة الورثة و یبیع لهم و یشتری؛ فان لم یکن السلطان الذی یتولی ذلک او بأمره، جاز لبعض المؤمنین ان ینظر فی ذلک من قبل نفسه؛ هر گاه انسانی بدون وصیت بمیرد بر متولی امر مسلمین است که ناظری نصب کند تا در مصلحت وارثان مرده نظارت و دخالت و برای آنان خرید و فروش نماید و اگر سلطانی نبود که خودش متولی شود و یا دستور بدهد برای بعضی از مؤمنین جایز است که به عنوان حسبه از جانب خودش در امر آنان نظارت و دخالت کند».
ب - فقیه محدث صاحب حدائق در کتاب «دین» فرموده است: «جمله ای از اصحاب تصریح نموده اند، بلکه ظاهر این است که اختلافی در آن نیست برای حاکم شرع جایز است مال سفیه و انسان مفلس (ورشکسته) و شخص غایب را بفروشد در صورتی که مصلحت اقتضا کند و ظاهر اخباری که می گوید فقیه نایب امام است مقتضی چنین چیزی است؛ زیرا امام حق دارد که این کار را انجام دهد؛ چون امام از خود مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و در خصوص مفلّس چند روایت رسیده است؛ مثل روایت عمار از امام صادق - علیه السلام - و کان امیرالمؤمنین یحس الرّجل اذا التوی علی غرمائه تتم یأمر فیقم ماله بینهم بالحصص فان ابی باعه فقسم بینهم» ! آنگاه صاحب حدائق روایت عناث بن ابراهیم را نقل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 487
کرده و در آخر نتیجه گرفته است: «حاکم شرعی اگر دین نزد او ثابت شده باشد می تواند مال مفلس و غایب را بفروشد و نیز مؤمنان عادل می توانند در صورتی که فقیهِ عادل نباشد، در این امور تصرف نماید.
ج - فقیه محقق، صاحب بلغة الفقیه(ره) که در تمام این امور حاکم را و فقیه عادل و جامع الشرائط می داند، فرموده است: «و منها الصغیر و المجنون. فانّ الولایة علیهما ثابته للحاکم ما لم یکن مهما ولیّ مقدم علیه فی المرتبة بضرورة الفعل المؤکد بالقتل فله التصرف فی نفوسهم مما یوجب حفظهما و ترتیبهما حسب ما یقتضیة مصلحتهم منا الاستبحار و الابحارفضلاً عن اموالهم و نحوهما مما یرتبط بهم من الحقوق و غیرها فضلاً عن دفع المضرة و فی تعیین الاصلح او الصلاح و جهان و لعل الاخیره الاقوی. و منها الولایة علی الغائب فی امواله فی الجمله فان القدر الثابت ان له التصرّف فیها ولایة یسع و نحوه اذا تسارع الیه الفساد و نحوه مما یوجب بقا، الضرر علیه او استیفا، حق للغیر مستحق علیه یتوقف استیفائه منه و لو ببیع و نحوه؛ از جمله کسانی که حاکم شرع ولایت بر او دارد مجنون و کودک است؛ زیرا ولایت او بر آنها مادامی است که سرپرستی مقدم تر از او مثل پدر و جد و یا وصی نداشته باشد و این ولایت برای حاکم شرع به ضرورت حکم عقل است که با روایات تأیید شده است. پس فقیه عادل می تواند دربارۀ آنان در اموری که مربوط به حفظ خودشان و یا تربیت آنان است بر اساس مصلحت آنها تصرف کند. از قبیل اینکه اگر مصلحت باشد آنها را اجیر بدهد و برای آنها اجیر کند و تا چه رسد به اینکه در اموال آنان و جز آن یعنی کلبۀ اموری که به حقوق آنان و غیر حقوق آنان مربوط است، تصرف بکند تا چه رسد در اموری که موجب دفع ضرر از آنهاست. در مورد اینکه حاکم شرع باید در تصرفاتش رعایت اصلح به حال آنها را بکند و یا همین اندازه که مصلحت آنان کافی است، دو وجه است و شاید مورد آخر که به صلاح بودن کفایت می کند، اقوا باشد، از جمله موارد ولایت، ولایت بر اموال
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 488
غایب است و قدر مسلم این است که حاکم شرع می تواند در مال غایب – اگر چه خرید و فروش باشد - تصرف کند مثل جایی که اگر بفروشد موجب فساد مال و یا اگر نفروشد موجب ضرر و زیان بر او می شود و یا در مورد استیفای حق غیر درمان غیاب، که متوقف بر فروش آن و ... است».
د - از جمله موارد این است که حاکم اسلامی وظیفه دارد برای تأمین نیازهای مردم جامعۀ اسلامی قسمت کننده ای تعیین کند که در حقیقت کارشناسی است برای اینکه مردم به او هنگام تقسیم املاک مراجعه کنند. لازم است این شخص، انسان خوب و عادلی باشد تا حق کسی تضییع نشود. محقق در شرایع در کتاب «قضا» فرموده است:و یستحب الامام أن ینصب قاسماً، کما کان لعلی - علیه السلام - .
صاحب جواهر در شرح آن می فرماید: «چون نصب قسمت کننده از مصالح است و مسؤولیت مصالح عامۀ جامعه بر عهدۀ امام و حاکم اسلامی است. علامۀ حلّی - قدس سره - در کتاب قواعد در این مورد ادای اجماع کرده است.» آنگاه می فرماید: «نام قاسم (مقسم) علی - علیه السلام - عبدالله بن یحیی بوده است».
9 - از جمله مواردی که باز از وظایف سیاسی - اجتماعی حاکم اسلامی است این است که مردم را وادارد به حج به زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام - صلی الله علیه و اله - بروند. چنانکه عبدالله بن سنان روایت کرده است که امام صادق - علیه السلام - فرمود «لو عطل الناس الحج لوجب علی الامام ان یجبرهم علی الحج، ان شاؤوا و ان ابوا؛ لانّ البیت وضع للحجّ؛ اگر مردم زمانی حج را تعطیل کردند بر امام واجب است آنان را مجبور کند به حج بروند، چه بخواهند و چه نخواهند، زیرا خانۀ کعبه برای حج نباشد».
در بعضی از روایت وارد شده است حتی هزینۀ آن را هم لازم است امام از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 489
بیت المال بپردازد؛ زیرا حج خانه خدا نمونۀ عالی حکومت اسلام است و این مجتمع سالانه، تأثیر زیادی در ایفای حکومت اسلامی می گذارد که بر احدی پوشیده نیست. همین طور است مسأله زیارت پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله. در وسائل آورده است: امام صادق - علیه السلام - فرمود: «و کذا لوترکوا زیارة النبی(ص) لکان علی الوالی ان یجبرهم علی ذلک و علی المقام عنده. قال لم یکن لهم اموال انفق علیهم من بیت المال؛ و همین گونه است اگر مردم زیارت قبر مطهر رسول خدا را ترک کند بر والی واجب است که آنان را به رفتن به زیارت آن حضرت و ماندن نزد قبر آن حضرت مجبور سازد و اگر مالی نداشته باشند والی باید خرج آنها را از بیت المال بپردازد» ؛ زیرا زیارت پیامبر(ص) تجدید و میثاق و بیعت مجددّی برای تحکیم پایه های حکومت اسلامی است. و هدف اصلی هم، همان است.
(2 - 9 - 2) حقوقی و اقتصادی
یک فصل مهمی از ولایت گسترده، فقهای جامع الشرائط و نفوذ حاکمیت آنان، که در ابواب مختلف فقه به آن تصریح شده ، مسائل حقوقی جامعه است که در این قسمت هم، از کلمات فقها استفاده می کنیم:
صاحب بلغة الفقیه فرموده است: «و منها ولایته علی الممتنع عن اداء ما علیه من الحقوق المستحقّه علیه و نحوها حتی علی قبض المردود علیه فی زمن الخیار لو امتنع عن قبضه فی بیع الخیار و نحوه و لم یمکن و اجباره علیه فیتولی قبضه الحاکم و یفسح بالخیار بعد قبضه و کذا یبع ماله للوفا، عنه، و یدل علیه بعد الاجماع النصوص المقدمة و غیرها، بل هو المعنی یقولهم الحاکم ولی المتنع؛
از جمله مواد ولایت حکم، ولایت بر شخصی است که از ادای حقی که بر ذمۀ اوست، امتناع می کند که این ولایت و حاکم، حتی در مورد بیع خیاری که معامله را طرف دیگر فسخ کرده و مال او را برمی گرداند، ولی طرف دیگر از گرفتن
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 490
مال امتناع می ورزد، نیز هست می تواند حاکم آن را قبض کند در صورتی که اجبارا ممکن نباشد. همین طور حاکم بر فروش مال او و دادن حق مردم ولایت دارد و روایت گذشته و غیر آن، به علاوه اجماع بر آن دلالت می کند و مقصود فقها هم از تعبیر «ولی ممتنع» در مورد حاکم اسلامی، همین است.
از جملۀ آن موارد روایت در مورد ارث میتی است که وارث ندارد، «محقق(ره) می فرماید: در زمان حضور امام باید به امام - علیه السلام - داده شود و در زمان غیبت امام بین فقرا و مساکین تقسیم می شود و فرقی بین فقرای شهرمیت و غیر آن نیست ولی شهید اول درکتاب دروس فرموده است: باید بین فقرای شهر میّت تقسیم کند. صاحب جواهر فرموده است الاولی ایصاله الی نائیا الغیبة المأمون فیصرفه علی حسب ما یراه من المصلحة التی تظهر له من احوال سیّده و مولاه؛ بهتر این است که بگوییم در زمان غیبت، نائب امام - علیه السلام - داده شود او بر حسب مصلحتی که می داند صرف کند، چه فقرای شهر میت باشد و غیر از آنها، و می تواند این مصلحت را از حالات مولای آن میت، مثل اینکه میت، غلام بوده است، درک کند».
در این مورد صاحب بلغة الفقیه کلام روشنتری دارد: «و منها ولایته علی المال المنتقل الیه بالارث ممن لا وارث له سواه فانّه علی المشهور، کاقیل یجب صرفه علی مطلق الفقراء و ان لم یکن اهل بلده و قیل اختصاصه بفقراء بلده نظراً الی ادّله لا تصلح لاثبات الاختصاص لهم؛ فقیه عادل ولایت دارد بر مالی که به او به سبب ارث مستقل شده و وارثی جز او ندارد و بنابر مشهور، می تواند در مورد مطلق فقرا مصرف کند، اگرچه از شهر آن دمیت نباشند. بعضی گفته اند: باید به مصرف فقرای شهر میت برسد و دلیلی که برای این اختصاص می آورند صلاحیت ندارد.
در مواردی که در بخش اقتصادی به ولایت فقیه جامع الشرائط تصریح شده
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 491
مسألۀ خراج و مقاسمه است. محقق ثانی - قدس سره - در کتاب نفیس قاطعة اللحاج آیا جایز است که فقیه جامع الشرائط در زمان غیبت در امر خراج متصدی می شود؟ می فرماید: «قلنا لا نعرف للاصحاب فی ذلک تصریحاً ولکن من جوزّ للفقهاء فی حال الغیبة تولی استیفاء الحدود و غیر ذلک من توابع منصب الامة ینبغی تجویزه لهذا بالطریق الاولی؛ لانّ هذا اقل خطراً لا یسیما و المستحقون لذالک موجودون فی کل عصر الذین هذا الحق مقصوراً علی الغزاة و المجاهدین، کما یأتی، و من تأمل فی کثیر من احوال علمائنا السالفین مثل السید الشریف المرتضی علم الهدی و اعلم المحققین من المتقدمین و المتأخرین نصیر الحق و الدین الطوسی و بحر العلوم مقسی الفرق جمال الملة و الدین الحسن بن المطهر و غیرهم نظر متأهل منصف لم یعترضه الشک فی انّهم کانوا یسلکون هذا المنهج و یقیمون هذا السبیل و ما کانوا لیودعون فی کتبهم الاّ ما یعتقدون صحته؛ ما برای اصحاب در این مسأله تصریح ندیدیم، ولی هرکس که برای فقها در زمان غیبت جایز می داند که حدود الهی و غیر از حدود از توابع منصب امامت و رهبری را اجرا کند به طریق اولی شایسته است که برای او دخالت در مسألۀ خراج را جایز بداند برای اینکه اهمیت مسأله خراج کمتر از حدود و جز آن است و خصوصاً که مستحقین خراج در این زمان هم موجودند؛ زیرا حق خراج و مقاسمه منحصر به مجاهدین و رزمندگان نیست. و هرکس در حالات بسیاری از علمای ما مانند سید مرتضی علم الهدی و اعلم محققان از متقدمین و متأخرین خواجه نصیر طوسی و بحر علوم و معنی همۀ فرق اسلامی جمال الملّة و الدین علامه حلی و ... منصفانه تأمل کند شک نمی کند در اینکه همۀ آنها همین راه را می پیمودند و همین راه بر پا می داشتند و هرچه در کتابهایشان می آوردند به آن اعتقاد داشتند و صحیح می دانستند.
اما این سخن محقق کرکی را با تفصیل در اینجا آوردیم چون مطالب مهمی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 492
داشت. برای اثبات اصل ولایت عامۀ فقها هم، روش بسیار خوبی بود و ما هم به دنبال همین جهت بودیم.
موارد زیاد دیگری مانند ولایت فقها بر خمس و زکات صدقات واجب مستحب و اموال مجهول المالک هست که در فقه بدانها تصریح شده که ما به جهت اختصار از آن صرف نظر می کنیم.
(10 - 2) ولایت بر مصالح عمومی جامعه
موضوعی که اکثر احکام و یا موضوعاتی که فقهای شیعه از قدما و متأخرین در مورد ولایت فقهای جامع الشرائط استدلال می کنند عام بودن مصالح است؛ از این استدلال به دست می آید که مصالح عمومی در جامعۀ انسانی - هرچه باشد - به طور مطلق در دائرۀ گسترۀ ولایت و حکومت فقیه عادل است و گویا این مطلب مورد تسالم و مفروغ عنه محسوب می شود و غیر از این هم نمی تواند باشد؛ یعنی، باید حکومت اسلامی وجود داشته باشد تا از هرج و مرج جلوگیری و نظم در جامعه برقرار شود؛ زیرا اگر کسانی دیگر بخواهند بدون حساب در این امور دخالت بکنند جز اختلال نظام نتیجه دیگری ندارد و اختلال نظام عقلاً و شرعاً قبیح است. از جملۀ این موارد که متولی ان فقیه است - ولایت و تصرف در اوقاف عامه است.
صاحب بلعة الفقیه می فرماید: «و منها ولایته عل الاوقاف العامه مع عدم تعین الوقف ولیّاً علیها فانّ الولایة ثابته له علیها نصاً و اجماعاً بقسمیه؛ و لانه من المصالح العامه التی یرجع بها الی الامام - علیه السلام - والی ثابته بالعموم؛ از جمله موارد ولایت حاکم شرع ولایت او بر وقفهای عام است در صورتی که واقف متولی خاصی را تعیین نکرده باشد ولایت بر آنها نصا و اجماعاً از آن فقیه ثابت است و برای اینکه آن از مصالح عمومی جامعه است که مرجع آن امام - علیه السلام – در
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 493
زمان حضور و در زمان غیبت هم نایب عام امام - علیه السلام – است».
فقیه بزرگ و زعیم بلند پایه شیعه در عصرهای کنونی، آیةالله العظمی بروجردی می فرماید: «و بالجملة کون الفقیه العادل منصوباً من قیل الائمة - علیهم السلام - لمثل تلک الامور المهمّة التی یبتلی بها العامه مما لا اشکال فیه اجمالاً بعد ما بیناه و لاتحتاج فی اثباته الی مقبولة عمربن حنظله غایة الامر کونها ایضاً من الشواهد فتدبر».
استاد الفقها و المجتهدین مرحوم سید محمد کاظم طباطبائی(ره) در کتاب وقف عروة الوثقی فرموده است: اگر واقف متولی خاصّی را برای وقف و تعین نکند اعم از اینکه اوقاف عامه باشد و یا اوقاف خاصی بعد از تمام شدن صیغه وقف حق واقف و موقوف علیهم ساقط است و تولیت وقف بر عهدۀ حاکم شرع و نظر حاکم اسلامی معتبر است، چون از مصالح عامه است و مرجع مصلح عامه حاکم اسلامی می باشد».
ویژگی این فتوا این است که در وقف خاص هم تولیت آن بر عهدۀ حاکم است.
از بیان فقهای بزرگ شیعه در این بخش یاد شده کاملاً روشن می شود اولاً: مسألۀ ولایت فقیه جامع الشرائط به معنی عم و گسترده اش مورد قبول تمام فقهای شیعه بوده و کسی در این امر مخالف نیست و شک در آن جز وسوسه ای پیش نیست، چنانکه صاحب جواهر(ره) به آن اشاره فرموده است. ثانیاً: شیوۀ عملی و سیره مستمر همۀ علمای شیعه از زمان غیبت کبری امام زمان - ارواحنافداه – بر دخالت در تمام امور ولایی، یعنی در کلیۀ شؤون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و خلاصه جمیع مصالح مسلمین بوده و همین طور هم جریان دارد. این مطلب از گفتار فقهای شیعه خصوصاً از کلام محقق کرکی که سابقاً نقل کردیم کاملاً روشن است. ایشان فرمود:هر کس با نظر و دقت در کلمات بزرگانی مثل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 494
سید مرتضی علم الهدی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامۀ حلی و دیگران بنگرد، می یابد آنچه در کتابهایشان آورده تمام آنها را مورد عمل قرار می دادند.
شاهد مهم این طلب این است که سیرۀ عملی و روش حاکم بر شیعیان هم از همان زمان تاکنون این بوده است که در کلیۀ امور، به فقهای جامع الشرائط مراجعه می کردند و آنها را حاکم قرار می دادند آنها را معتبر دانسته و بدان عمل می کنند و مخالفت با آنان را حرام می دانند، چرا که آنها را منصوب از طرف ولی عصر امام زمان - علیه السلام - دانسته و حکم آنها را در حقیقت حکم امام می دانستند و هر زمانی که فقه عادل و مورد قبول مردم، حکمی را و حتی حکم دفاع و جهاد را صادر کرده پذیرفتند؛ مثلاً، وقتی مرحوم حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی حکم حرمت استعمال تنباکو را صادر کرد، مردم اطاعت کردند و دولت را به لغو قرارداد با کمپانی انگلیسی که قصد تسلط اقتصادی و سیاسی بر کشور اسلامی ایران داشت، واداشتند.
بر این اساس، اگر فقیه جامع الشرائط موفق به تشکیل حکومت اسلامی شود حکمش بر تمام مسلمین نافذ است و بر همه عقلاً و شرعا - حتی سایر مجتهدین زمان - واجب است از اوامر حکومتی که مستقیم و یا غیر مستقیم صادر می کند اطاعت کنند و از مخالفت بپرهیزند، چون ردّ احکام او قطعاً ردّ احکام امام زمان - علیه السلام - است و ردّ حکم امام زمان ردّ خدا است و این در حد شرک به خداست، چنانکه در روایت مقبولۀ عمربن حنظله گذشت.
(عدم حکم حاکم اسلامی)
ولایت اطاعت برای فقیه در پنج مورد زیر است:
الف - ولایت اطاع در مورد فتاوایی که فقیه در مورد احکام اسلام بیان می کند؛ مانند آرایی که در موضوعات کلی در مورد احکام تکلیفی و وضعی به طور کلی - اظهار می دارد.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 495
ب - تنفیذ احکام الهی تکلیفی، به معنای حکم بر تطبیق آن احکام در موارد موضوعات خاص مانند حکم فقیه در مورد وجوب یا حرمت شیء معنی خارجی.
ج - تنفیذ حکم وضعی به مبنای تطبیق حکم وضعی بر مورد موضوع خاص و حکم آن در مورد خاص، مانند حکم به مالکیت مشخصی در مورد مال معیّن.
د - تنفیذ موضوع حکم کلی تکلیفی، به معنای تطبیق حکم کلی تکلیفی در مورد خاص و حکم در آن مورد، مانند حکم به ثبوت هلال ماه در مورد آثار و احکام تکلیفی آن و یا حکم به شراب بودن مایع خاصّ.
در کلیۀ این موارد، فتوا و حکم فقیه لازم الاجرا است و جز در مورد اول، نقض آن، حتی برای فقیه دیگری - جایز نیست و در مورد اول، فتوای فقیه تنها در مورد خود و مقلدینش نافذ است ولی در چهار مورد دیگر، حکم فقیه در مورد فقهای دیگر - نیز هر چند اعلم باشند - نافذ است مگر کسی علم قطعی به خطای حاکم داشته باشد و یا شرایط حکم در وی نباشد.
امام خمینی(ره) اشاره به حکم تاریخی میرزای شیرازی(ره) می فرماید: «حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو چون حکم حکومتی بود برای فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود و همۀ علمای بزرگ ایران جز چند نفر از این حکم متابعت کردند. حکم قضایی نبود که بین چند نفر بر سر موضوعی اختلاف شده باشد و ایشان روی تشخیص قضاوت کرده باشد [بلکه] روی مصالح مسلمین و به عنوان ثانوی حکم حکومتی را صادر فرمودند».
در اینکه نقض احکام حاکم اسلامی حرام است برای فقها امری مسلم است. مرحوم شهید صدر(ره) در کتاب الفتاوی الواضحه می فرماید: «اذا امر الحاکم الشرعی بشیء تقدیراً منه المصلحة العامة وجب اتباعه علی جمیع المسلمین و لا یعذر فی مخالفته حتی من یری انّ تلک المصلحة لا اهمیة لها و مثال ذلک انّ الشریعة حرمت الاحتکار فی بعض السلع الضروریة و ترکت للحاکم الشرعی ان
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 496
یمنع عنه فی سایر السلع و یامر اثمان محدوده لما یقدره من المصلحة فاذا استعمل الحاکم الشرعی صلاحیته هذه وجبت اطاعته؛ اگر حاکم شرع مسلمین به عنوان مصلحت عامه مردم به چیزی فرمان بدهد متابعت او بر همۀ مسلمین واجب است و هیچ کس در مخالفت ورزیدن با او معذور نیست، حتی کسی که این مصلحت را بی اهمیت بداند. مثلاً اسلام احتکار را در بعض از کالاهای ضروری حرام کرده و منع احتکار در سایر کالاها را به حاکم شرع اسلام واگذارده است و نیز می تواند حاکم اسلام کالاها را با قیمتهای معینی، محدود نماید هر قیمت که به مصالح عموم مردم باشد. پس اگر حاکم اسلامی مصلحت را در منع از احتکار و یا قیمت گذاری کالاها دید، اطاعت او بر همه واجب است».
بر همین اساس، صاحب جواهر - قدس سره - در بحث «احتکار» آورده است: اگر محتکر خود مجتهد باشد مجتهد حاکم می تواند او را به فروش مجبور و یا وا دارد با قیمت خاصی بفروشد هر چند حاکم در مورد محتکر مفضول باشد و حتی اگر مجتهد دیگری به عنوان حاکم وجود ندارد عدول مقلدین خود او می توانند او را مجبور به رفع احتکار نمایند».
(11 - 2) محدودۀ حکم و فتوا
فقها و اصولیهای شیعه بر این باورند که فقیه حق اجتهاد و استنباط دارد و فتوا و نظرش برای خود او و نیز مردم حجّت است. ؛ مثلاً، مرحوم محقق نراقی در کتاب نفیس خود، مسأله ولایت مطلقۀ فقیه را مورد بحث قرار داده و آن را پذیرفته و ولایت بر فتوا را نیز از آن فقیه دانسته است. او می نویسد: «فتوا از وظایف و مناسب فقها است و مردم وظیفه دارند از آنان پیروی کنند ... »
وی در قلمرو فتوا و حکم می نویسد: «مورد وجوب الافتاء و التقلید هو الذی یفهمه الفقیه من قول الشارع و ینسبه الیه و یستنبط ارادته من الامور المتعلّقه بالدین
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 497
الفرعی سو اکان حکما شرعیّاً او وضعیّاً او موضوعیّاً او محمولاً او متعلقاله. استنباطیّاً او غیر استنباطیاً من حیث هو موضوع او محمول او متعلقا للحکم الدینی لا مطلقاً؛ مورد وجود فتوا و تقلید آن چیزی است که فقیه از قول شاعر می فهمد و به شارع نسبت می دهد و اراده و خواست خدا را از اموری که متعلق به احکام فرعی دین است استنباط می کند خواه حکم شرعی باشد و یا حکم وضعی و خواه موضوع حکم باشد و یا محمول یا متعلق به محمول، در امور استنباطی و اجتهادی باشد و یا غیر استنباطی از جهت اینکه موضوع حکم است و یا محمول یا به عنوان متعلق حکم دینی، نه مطلقا و به طور کلی».
بعد این مطلب را با ذکر مثالی توضیح می دهند: «همۀ مواردی که فقیه از امور فرعی دینی خبر می دهد تقلید در آن واجب است؛ مثلاً، اگر فقیه استنباط کند که شراب نجس است و شراب نجش مثلاً عصیر عنبی است و در نماز از آن باید اجتناب کرد، باید بدان فتوا بدهد و مقلدین او باید در این حکم، از او پیروی کنند. در تعیین موضوعات، که مثل شراب همان عصیر عنبی است، و در مفهوم محمول، که مثل وجوب اجتناب از آن در نماز باشد، و نیز و در حکم ثبوت محمول برای موضوع، که اصل نجاست و وجوب اجتناب در عصر عنبی است، باید از آن فقیه تقلید نماید.
فقها و اصولیها در قلمرو حکم حاکم دو دیدگاه متفاوت دارند که مبتنی بر حدود و اختیارات حاکم اسلامی است: برخی از آنان حکم حاکم اسلامی را به موارد خاصّی که اصطلاحاً «امور حسبیه» نامیده می شود، اختصاص می دهند و در این گونه موارد فقیه مقدم بر دیگران است و در صورت نبودن فقیه، مؤمنان عادل و در صورت نبودن آنان، مؤمنان فاسق هم حق دخالت در آن مورد را دارند.
بر اساس دیدگاه دوم، حاکم اسلامی می تواند همۀ کارهایی که زمامداران تام الاختیار انجام دهد؛ مانند فرمان جنگ و صلح، حکم به
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 498
اجرای حدود الهی، اخذ مالیات، یسبح اجباری، تعلیم و تعلم اجباری، منع احتکار در مطلق کالاها، قیمت گذاری اجناس، حکم به ثبوت رؤیت هلال و خلاصه اجرا و انفاذ کلیۀ احکام خدا و صدور فرمانهای حکومتی بر اساس مصالح مسلمین و اطاعت حاکم اسلامی در تمام این امور - حتی بر مجتهدان دیگر – واجب است و مخالفت با آن جایز نیست، چنانکه مفصلاً گذشت، فتوای حاکم بر خودش و مقلدش واجب است ولی بر کسانی که از او تقلید نمی کنند واجب نیست.
در اینجا یادآوری نکته ی لازم است و آن اینکه بر طبق استظهار قبلی، که در کلام فقهای بزرگ شیعه داشتیم، روشن شد سیرۀ عملی تمام فقها بر اِعمال ولایت مطلقه در تمام شؤون بوده است. به دلیل فتوای فراوانی که فقها در مورد نفوذ حکم حاکم در امور سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جامعه حتی در مسائل مهم حقوقی داده اند که ما به بعضی آنها اشاره کردیم؛ مثلاً، از مسائل مهم حقوق طلاق زوجه ای است که شوهرش غایب است و حتی طلاق زوجه ای که شوهرش حاضر است امّا نمی تواند همسرداری کند، از اختیارات فقیه است. بنابراین، باید گفت نفود حاکم نزد همۀ فقها، اگر چه بعضی در دلیل تصمیم تشکیک کرده باشند - مسلم است.
آیا حکم حاکم اسلام اسلامی از منابع تشریع است؟
مطلب مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که با همۀ گستردگی که ولایت فقیه جامع الشرائط حکمش در اجرای احکام شرعی و غیر اجراییات مانند وضع قوانین و مقررات برای ادارۀ امر نظام اسلامی جایز است در عین حال، حکم حاکم از منابع تشریع نیست و با حکم حاکم، حکمی بر احکام الهی افزوده و یا از آن کاسته نمی شود؛ زیرا خداوند با نزول آیۀ «الیوم اکملت لکم دینکم اکمال دین را اعلام فرموده است و ابلاغ شریعت و مقیدات و مشخصات آن به دست
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 499
پیامبر اکرم(ص) انجام شد ابلاغ آنچه را زمان آن فرا نرسیده بود به علی - علیه السلام - و دیگر امامان واگذار شد. بنابراین، هرگز حاکم اسلامی نمی تواند حکمی بیفزاید و بر اساس حدیث معروف «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرمه حرام الی یم القیامة» هیچ حکمی هم کاسته نمی شود.
دستورها و احکام حکومتی حاکم مانند احکام شریعت اعتبار دارد و لازم الاجراست، ولی تشریع نیست و در ثبات و بقاء، تابع مصلحتی است که آنها را به وجود آورده است و با تحول و رشد جامعۀ انسانی، آن مقررات تبدیل و تغییرات می یابد و جای خود را به احکام بهتر می دهد. البته این غیر از اصل ولایت است که از مواد شریعت است و قابل تغییر و نسخ نیست. بنابراین، اگر در مواردی حکم ولی فقیه مقدم بر حلیت یک حلال و یا حرمت یک حرام دیگر است از باب تشریع نیست، بلکه از باب حکومت برخی از احکام الهی بر بعضی دیگر است؛ مثل حکم میرزای شیرازی به تحریم تنباکو از باب تشریع نبود، بلکه مصداق «اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» بود؛ یعنی، حکومت خداوند مبنی بر این است که اطاعت از اولی الامر ضرورت دارد!
توضیح اینکه اصل مسأله ولایت حکومت در اسلام از احکام اولی غیر قابل تغییر و ابدی و از اصول اولیۀ اسلام است، ولی منطقۀ صدور احکام حکومتی در محدودۀ احکام ثانوی است و همان طور که در ابتدای مقاله گذشت بر اساس عوارض و حالات عارض بر مکلف بر اساس مصالح است که حاکم اسلامی برای جامعۀ اسلامی در نظر می گیرد در هر عصر و زمان صادر می کند از قبیل گیری از مفاسد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ... (داخلی و خارجی) که اینها احکام متغیر اسلامی است که در مقابل آنها احکام ثابت و غیر متغیر اسلام یعنی احکام اولی اسلامی قرار دارد که بحث آن گذشت البته باید دانست قسمت عمدۀ احکام حکومتی اسلام هم، مربوط به اجرا و تنفیذ احکام اولی و ثانوی است.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 500
از قبیل قوانین و آیین نامه های که مثلاً مربوط است به اجرای حدود الهی مثل حدّ سرقت و زنا و یا تعزیرات، که اصل تعزیرات هم به دست حاکم اسلام است، چنانکه صاحب جواهر فرموده است. همچنین خود موضوع احکام شرعی، که مربوط به ادارۀ کشور است، از احکام حکومتی محسوب می شود.
تا اینجا روشن شد که حکم حاکم همیشه بر اساس مصالح اجتماعی است و تا این مصلحت وجود دارد حکم هم هست و وقتی مصلحت تمام شد حکم هم از بین می رود و اگر تشریع بود هرگز حکم برطرف نمی شد.
عمدۀ وظایف فقیه جامع الشرائط که حاکمیت داد، اجرای عدالت و انفاذ احکام الهی و سوق دادن جامعه اسلامی به سمت عدالت است و این مسأله آن قدر اهمیت دارد که فقهای شیعه - رضوان الله علیهم - اجازه دادند که فقیه ولایت از طرف ستمکار را بپذیرد برای اینکه عدالت اجتماعی را اجرا کند البته باید قصدش این باشد که حکم خودش را اجرا کند!
قال الطبرسی(ره) فی تفسیر هذه الآیة: «اجعلنی علی خزائن الارض انّی حفیظ علیم» : «و انّما طلب یوسف الولایة لیتوصل الی امضاء احکام الله و سبط العدل و وضع الحقوق مواضعها و یتمکن من الامور التی کانت مفوضّة الیه من حیث کان نبیاً اماماً و لعلمه انّ غیره لا یقوم فی ذلک مقامه و فی ذلک دلالة علی جواز تولّی القضاء من جهة السلطان الجائر إذا کان فیه تمکن من إقامة الحق و تنفیذ احکام الدین؛ مفسّر بزرگ قرآن امین الاسلام طبرسی(ره) در تفسیر این آیۀ سورۀ یوسف که، مرا گنجینه های زمین را در اختیارم بگذار چرا که من امانتدار و آگاهم، فرموده است: یوسف از عزیز مصر درخواست حکومت و ولایت کرد برای اینکه بتواند احکام خدا را اجرا کند و عدالت را گستراند و حقوق هر صاحب حقی را به جای خودش بگذارد و بدین وسیله، بتواند تا آن اموری که خداوند از جهت پیامبری و امامت بر عهدۀ او گذاشته، انجام دهد و نیز به دلیل اینکه یوسف
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 501
می دانست غیر از او کسی نمی تواند جای او را بگیرد. و از این آیه و درخواست یوسف بر می آید که متولی شدن منصب قضات از طرف سلطان ستمکار جایز است هرگاه در این ولایت بتواند حق را برپا دارد و احکام دین را اجرا کند».
از اینجا معلوم می شود که بسیاری از احکام خداوند متعال جز در زمان تشکیل حکومت اسلامی دینی امکان اجرا ندارد و باید در صورت امکان، فقهای جامع الشرائط، که از جانب ائمه - علیهم السلام - ولایت دارند، به این امر اقدام و احکام خدا را اجرا کنند و اگر کسی موفق به تکشیل حکومت شود اعانت او واجب و مخالفت با او حرام است. در اینجا به دو نکته اشاره و این بحث را به پایان می بریم و بیان تفصیلی دربارۀ احکام و توابع آن خصوصاً مسألۀ مصلحت در احکام حکومتی و سایر مباحث را، به وقت دیگری موکول می نماییم.
یک - مسألۀ ولایت و حاکمیت فقهای جامع الشرائط از صدر غیبت امام زمان - علیه السلام - تاکنون، مورد تسالم و توافق عملی فقها و مجتهدان بوده است اگر چه در سعه و ضیق آن از لحاظ علمی و فنّی کم و بیش بحث شده است. ولی چنانچه گذشت سیرۀ عملی فقهای شیعه و نیز شیوۀ عملی عموم شیعیان بر مراجعه به فقها بوده و در حقیقت می توان گفت نوعی التزام عملی از جانب شیعه در مورد آن دید می شود که در تمام زمینه های فردی و اجتماعی به فقها رجوع می کردند و مخالفت با آنان را هم حرام و آنان را نایب امام زمان می دانستند.
دو - چه به ولایت عامۀ فقها قایل شویم و چه به محدودیت مسألۀ حکومت و زمامداری ظاهری یعنی ریاست بر عامه مردم سرانجام اینها حق فقهای جامع الشرائط است؛ زیرا زعامت ظاهری از امور حسبیه ای است که شارع متعال راضی به ترک آن نیست، چون از نظر عقلی هرج و مرج و اختلال نظام جایز نیست و اگر حکومت نباشد قطعاً در جامعه تباهی رخ داده و امور آن مختل خواهد شد و قدر متیقن برای احراز حکومت فقهای عادل و جامع الشرائط هستند و این مطلب را
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 502
می توان از روایت معروف علل الشرایع هم استفاده کرد. در صورت نبودن فقیه جامع الشرائط بر مؤمنان لازم و واجب است حکومت را تشکیل داده و امور مردم را اداره کنند و جلو هرج و مرج و سایر عواقب آن را بگیرد. حتی اگر مؤمنان عادل هم وجود نداشتند بر مطلق مؤمنین لازم است برای تشکیل حکومت اقدام نمایند.
این مطلب نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد، ولی چون مبنای ما بر اختصار است به همین اندازه بسنده می کنیم و تفصیل آن را به جای دیگر وا می گذاریم.
و الحمدلله اوّلاً و آخراً.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 503
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 504
پی نوشت
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 505