اول آبان ماه سال ۵۶ بود. خبری دهان به دهان میان کوچه پس کوچه های نجف تکثیر می شد. خبر این بود: پسر حاج آقا روح الله از دنیا رفته است. وجودش را تاب نیاورده بودند و او را به شهادت رسانده بودند.
حاج احمد آقا مدتی طولانی به انتظار ایستاد، اما امام غرق در راز و نیاز با خداوند بودند.
من نیامده ام اینجا که دکان اینها را تخته کنم، بلکه آمده ام که اینها را آقا کنم.
باید کلمۀ انقلاب اسلامی را حتماً ذکر کند و از هیچکس باک نداشته باشد.
بعضی مراجع امتیازاتی برای بعضی قایل بودند که گاهی جنبه های دیگری هم داشت.
من باید بر تو منّت داشته باشم که مسؤولیت بزرگی را از گردن تو برداشتم و به عهدۀ خود واگذار نمودم.
نوجوانی سؤال کرده بود که پدرش فردی لاابالی و بی دین است و به او گفته من راضی نیستم که در منزل من نماز بخوانی.
امام به هیچ وجه مخارج اضافه به او نمی داد.
امام هنگام راه رفتن مقید بودند گوشه عبا را تا حدود سینه به دست بگیرند.
این مطلب بدان جهت بود که آنان نتوانند با توجه به اینکه ملاقاتشان با امام خصوصی بوده است مطالبی را برخلاف اظهار کنند.
وقتی مأمور پرسش های خود را در حضور امام مطرح ساخت با بی اعتنایی و سکوت ایشان مواجه شد.
وقتی که ایشان در نجف بودند مانند سایر طلبه ها یخچال نداشتند.
من گرفتار تکلیف شرعی هستم، باید ظرف ده روز حساب همه چیز را روشن کند و الا من ناچارم عکس العمل نشان بدهم و ایشان ساقط خواهد شد.
چندی پیش با موافقت سازمان، نامه ای به خانواده ام نوشتم، در جواب نوشته بودند آقا مصطفی فعلاً استراحت می کند. در نتیجه فهمیدم که او را دستگیر کرده اند.
امام هیچ وقت حتی یک چک یا یک امانت را بدون دلیل برای یک روز پیش خودشان معطل نمی گذاشتند.
امام در نجف که بودند طلاب ساعت های خود را از روی کار امام تنظیم می کردند.
امام در منزل خودشان در سال 1343 خطاب به رییس جمهور امریکا گفتند که منفور جامعه است.
دخترم نامه ات را خواندم، تو هر موقعی که دلت می خواهد می توانی بیایی اینجا.
مرحوم آیت الله طالقانی در اعتراض به دستگیری فرزندشان چند روزی به عنوان اعتراض از نظرها پنهان شدند.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.