اول آبان ماه سال ۵۶ بود. خبری دهان به دهان میان کوچه پس کوچه های نجف تکثیر می شد. خبر این بود: پسر حاج آقا روح الله از دنیا رفته است. وجودش را تاب نیاورده بودند و او را به شهادت رسانده بودند.
یک روز عصر هوا ابر بود. درس اصول در مسجد اعظم در بعدازظهر کمى طول کشید.
استفادهاى که از درس حضرت امام کردم شجاعت در علم و ابتکار در علم بود.
امام مىفرمودند: این چه وضعى است که در مملکت از کاغذ اینجور استفاده مىشود؟
گاهی مدت درس ایشان، مخصوصاً درس فقه، به یک ساعت و نیم میرسید بدون اینکه خودشان احساس خستگی بکنند
بخشى از درس و گاه تمام آن به این تذکرات اختصاص مىیافت
جلوه هاى فقاهت حضرت امام(س) از آثار باقى ماندۀ ایشان به خوبى پیدا و مشخص است.
امام همواره طلبه ها را تشویق مى کردند که هنگام درس سؤال و بحث و انتقاد کنند.
روزی به اتفاق فرماندهان عملیاتی سپاه به محضر امام مشرف شدیم.
قبل از حادثه فیضیه و نزدیک عید، یک روز صبح زود، در بین راه که میرفتم اعلامیههایی را دیدم که به در و دیوار زده بودند.
روزى شاگردان با هم گفتند: «این درست نیست که ایشان نیز همانند ما روى زیلوى نازک و سرد بنشینند».
نوشتهای از بحث یکی از اساتید داشتم که اشکالاتی در آن به ذهنم آمده بود.
وقتی کویت امام را راه نداد و مجدداً به عراق برگشتیم.
صبر و استقامت و حلم و بردباری امام از بارزترین صفات معظمله بود.
امام در دید و بازدید از علما و احترام به آنها دقت نظر داشتند
پس از دو نوبت بحث، حضرت امام نظر خود را صریح و قاطع به شکل دستوری فرمودند.
پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب این بود که «شما هر چه بگویید و هر کاری را که انجام بدهید صحیح است».
هیچوقت در کتب امام جانب اطناب را نمی بینید.
در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله میکردند که چرا با بعضی از دوستانتان زیاد گرم نمیگیرید؟
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.