از شهادت حاج آقامصطفی تا استمرار حوزه/ تجلی صبر و بینش الهی امام خمینی

اول آبان ماه سال ۵۶ بود که به طرز مشکوکی فرزند ارشد امام خمینی را به شهادت رساندند. این قضیه به فرمایش امام از الطاف خفیه الهی بود.

عناوین مطالب خاطرات شخصیت ها

از شما توقع نداشتم

از شما توقع نداشتم

گفتم آقا شما اینجا نشسته‏ اید و می‏‏ خواهید مطالعه کنید و بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند.

این خانه تجملی است

این خانه تجملی است

خانۀ خود ایشان در کوچه پس کوچه بود و رفت و آمد مشکل بود.

خدا به ما نعمتی داد

خدا به ما نعمتی داد

ایشان خیلی قاطعانه در مقابل این فاجعه بزرگ و مصیبت کمرشکن ایستادگی کردند و در برنامه درس و نماز و مطالعاتشان کوچکترین تغییری به وجود نیامد.

تنظیم اوقات زندگی

تنظیم اوقات زندگی

امام هر کاری را روی همان زمان‏بندی و تنظیم خاص انجام می‏ دادند.

می ‏خواستم دستش را ببوسم

می ‏خواستم دستش را ببوسم

پیرمردی به امام عرض کرد من دوتا از فرزندانم شهید و مفقودالاثر شده‏ اند اجازه بفرمایید خودم هم بروم به جبهه.

منزل ساده امام در نجف و تهران

منزل ساده امام در نجف و تهران

امام همچون صدها طلبه معمولی اجاره ‏نشین بودند.

نظم امام در منزل

نظم امام در منزل

افراد خانوادۀ ایشان از حرکات و کارهای امام حد و حدود اوقات را به دست می ‏‏آوردند.

یک قرص نان اضافه خریده شده برای چی؟

یک قرص نان اضافه خریده شده برای چی؟

تمام مخارج زندگی شخصی منزل امام از غیر از سهم امام و بیت‏ المال تأمین می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ شد.

سادگی امام برای همه جذّاب بود

سادگی امام برای همه جذّاب بود

تصور کنید که یک استاد معظم و مجتهد حوزۀ علمیه مانند مسافران دیگر که همه گونه افراد بودند رفتار کند. پیدا بود کارهای ایشان برای خداست.

تشک را کنار زدند

تشک را کنار زدند

در ایام تابستان بعضی از سالها به محلات تشریف می ‏‏بردند و در مسجد جامع شهر قبل از غروب و در ماه مبارک رمضان درس اخلاق می‏‏ گفتند.

از همراهی طلبه‏ ها ناراحت بودند

از همراهی طلبه‏ ها ناراحت بودند

در تمام بازدیدها، تعداد زیادی از طلبه‏ ها، ایشان را همراهی می‏‏‏‏‏ کردند.

نظم روزانه در زندگی امام

نظم روزانه در زندگی امام

وقتی به ایشان نگاه می‏‏ کردم می ‏‏دانستم که ساعت چند است.

منزل در قسمت های جنوب تهران باشد

منزل در قسمت های جنوب تهران باشد

قرار گذاشته بودند که در قسمتهای جنوب تهران که مستضعف ‏نشین است، ساکن شوند.

با همین ماشین می‏‏ رویم

با همین ماشین می‏‏ رویم

یکی از برادران یک پیکان تهیه کرده و به امام پیشنهاد شد که بفرمایید در ماشین دیگر سوار شوید چون وضع این ماشین خوب نیست.

اگر همۀ عالم را بگردید

اگر همۀ عالم را بگردید

اگر همه عالم را بگردید، خسته ‏تر از من نمی ‏توانید پیدا کنید، لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است

متانت ایشان زبانزد بود

متانت ایشان زبانزد بود

در محضر درس ایشان طلبه‏ های زیادی می‏‏ آمدند. امام با شاگردهایشان مهربان و شاگردانشان هم با وی صمیمی بودند.

نمی‏ خواهد پتو بیاندازید

نمی‏ خواهد پتو بیاندازید

منظورشان این بود که پتویی را که می‏‏ اندازی این امتیازی برای من است.

عظمت امام مرا گرفت

عظمت امام مرا گرفت

روز اولی که خدمت امام رفتیم عظمت ایشان مرا گرفت در حدی که آن عظمت مانع بود که من بتوانم حرفم را عرض کنم.

صفحه 45 از 57 < قبلی | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | بعدی >