رفته رفته خیانتهای بنی صدر شکل علنی به خود می گرفت تا جایی که امام فرمان عزلش را صادر کرد.
قرار گذاشته بودند که در قسمتهای جنوب تهران که مستضعف نشین است، ساکن شوند.
یکی از برادران یک پیکان تهیه کرده و به امام پیشنهاد شد که بفرمایید در ماشین دیگر سوار شوید چون وضع این ماشین خوب نیست.
اگر همه عالم را بگردید، خسته تر از من نمی توانید پیدا کنید، لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است
در محضر درس ایشان طلبه های زیادی می آمدند. امام با شاگردهایشان مهربان و شاگردانشان هم با وی صمیمی بودند.
منظورشان این بود که پتویی را که می اندازی این امتیازی برای من است.
روز اولی که خدمت امام رفتیم عظمت ایشان مرا گرفت در حدی که آن عظمت مانع بود که من بتوانم حرفم را عرض کنم.
کلمات امام چنان سکینه ای بر قلب ما نازل کرد که با روحیه تمام و مصمم برگشتیم.
هرچه برای ایشان سوغات یا هدیه می آوردند همه را به دیگران می دادند.
حتی در حرکت و سکون امام هم، نظم و برنامه ویژه ای حکمفرمایی می کرد.
یکبار من نصف کاغذ را نوشتم و نصف دیگرش را ایشان نوشتند و هیچکس نمی توانست بین این دو خط فرق بگذارد.
اهل آسمانها می میرند و از اهل زمین کسی باقی نمی ماند همه می میریم.
حاج احمد آقا مدتی طولانی به انتظار ایستاد، اما امام غرق در راز و نیاز با خداوند بودند.
من نیامده ام اینجا که دکان اینها را تخته کنم، بلکه آمده ام که اینها را آقا کنم.
باید کلمۀ انقلاب اسلامی را حتماً ذکر کند و از هیچکس باک نداشته باشد.
بعضی مراجع امتیازاتی برای بعضی قایل بودند که گاهی جنبه های دیگری هم داشت.
من باید بر تو منّت داشته باشم که مسؤولیت بزرگی را از گردن تو برداشتم و به عهدۀ خود واگذار نمودم.
نوجوانی سؤال کرده بود که پدرش فردی لاابالی و بی دین است و به او گفته من راضی نیستم که در منزل من نماز بخوانی.
امام به هیچ وجه مخارج اضافه به او نمی داد.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.