رفته رفته خیانتهای بنی صدر شکل علنی به خود می گرفت تا جایی که امام فرمان عزلش را صادر کرد.
یک شب عده ای را مسلح به داخل حرم فرستاده بودیم و تمام مناطق مهم را تحت کنترل گرفتیم و بعد امام را به وسیله ماشین حفاظت کردیم و رفتیم تا حرم عبدالعظیم(ع).
در روزهاى اول انقلاب و زمانى که امام در قم بودند، بعضى روزها امام متجاوز از 6 ساعت با مردم دیدار می کردند.
زیباترین منظره اى که خاطرم هست مراجعه برادران پرشور و حماسه آفرین و سرنوشت ساز همافر بود. می توان گفت پیوند ارتش با انقلاب را آنها شکل دادند.
در زندگی برای امام چیزی به اسم تعطیلی در کار مردم و انقلاب اسلامی وجود ندارد.
شهرستانی ها اعتراض داشتند که ما نیاز به ارتباط با شما داریم و شما تلفن لازم دارید.
تنها کسانی را که از نظر شرع اسلام مفسد فی الارض هستند و حکمشان مشخص است، اعدام کنید و تصمیم در مورد مابقی را به عهده دادگاه اسلامی بگذارید.
من و آقای خامنه ای رفتیم خدمتشان و جریان را مشروح گفتیم.
خیلی تعجب کردم که رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی با آن ابهتی که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولی ایشان می فرمایند چیزی نیست.
پس از ورود ایشان به خاک میهن برای ما که محافظین مخفی امام بودیم بسیار به سختی و سنگینی می گذشت.
امام به پاسداری که گویا می خواست مردم را از سر راه ایشان دور کند اعتراض می کنند.
هیچگاه امام در راه رفتن از برادر بزرگترشان سبقت نمی گرفتند.
امام قبل از هر چیز نظرشان متوجه بعد معنوی قضیه شد و دستور انتقال ایشان را صادر کردند.
امام حاضر نبودند کلمۀ على یا محمد در زیر پایشان قرار بگیرد؛ گرچه اسم حضرت رسول(ص) یا حضرت على(ع) نباشد.
امام درس رسائل مى گفت، آقاى گلپایگانى کفایه، آقا سید احمد خوانسارى مکاسب و آقا سید محمد داماد رسائل تدریس مى کرد.
معمولاً رسم بر این بود که طلاب پشت سر علما حرکت می کردند، ولی امام خوششان نمی آمد.
حالا که آن خاطرات به یادم می آید خدا را سپاس می گویم که ما را نصرت داد.
مرحوم آیت الله اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام فرمودند: «من از بیت المال نمی توانم خرج کنم.»
ایشان سر ساعت هشت و دو سه دقیقه زنگ می زدند و ما برای گزارش کارها و انجام وظایفی که داشتیم خدمتشان می رسیدیم.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.