ماجرای سخنرانی حاج اقا مصطفی و گریه مردم قم بمناسبت دستگیری امام به روایت دکتر بروجردی

اول آبان ماه سال ۵۶ بود. خبری دهان به دهان میان کوچه پس کوچه های نجف تکثیر می شد. خبر این بود: پسر حاج آقا روح الله از دنیا رفته است. وجودش را تاب نیاورده بودند و او را به شهادت رسانده بودند.

عناوین مطالب خاطرات شخصیت ها

ترحم نسبت به گروگان بیمار

ترحم نسبت به گروگان بیمار

امام قبل از هر چیز نظرشان متوجه بعد معنوی قضیه شد و دستور انتقال ایشان را صادر کردند.

ارادت امام به ائمه(ع)

ارادت امام به ائمه(ع)

امام حاضر نبودند کلمۀ على یا محمد در زیر پایشان قرار بگیرد؛ گرچه اسم حضرت رسول(ص) یا حضرت على(ع) نباشد.

تحسین همگان از رفتار و منش امام

تحسین همگان از رفتار و منش امام

امام درس رسائل مى‏ گفت، آقاى گلپایگانى کفایه، آقا سید احمد خوانسارى مکاسب و آقا سید محمد داماد رسائل تدریس مى‏ کرد.

به تنهایی به درس می‏‏‏‏‏ رفتند

به تنهایی به درس می‏‏‏‏‏ رفتند

معمولاً‏ رسم بر این بود که طلاب پشت سر علما حرکت می ‏‏‏‏‏کردند، ولی امام خوششان نمی‏ آمد.

کوه صلابت بودند

کوه صلابت بودند

حالا که آن خاطرات به یادم می ‏آید خدا را سپاس می‏ گویم که ما را نصرت داد.

از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم

از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم

مرحوم آیت‏ الله اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام فرمودند: «من از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم.»

همان‏طور که حدس زده بودیم

همان‏طور که حدس زده بودیم

ایشان سر ساعت هشت و دو سه دقیقه زنگ می ‏‏زدند و ما برای گزارش کارها و انجام وظایفی که داشتیم خدمتشان می‏‏ رسیدیم.

این گل سه روزه است

این گل سه روزه است

به گل پژمرده ‏ای اشاره کرده و گفتند: «این هم منم.»

این آقا پدر من است

این آقا پدر من است

می‏ دیدم که این آقا مصطفی همیشه با یک سید خیلی باوقار و سنگین و متین به مدرسه می ‏آید.

نماز شب

نماز شب

امام رأس ساعت دو نیمه شب جهت اقامه نماز شب، از خواب بر می‏ خواستند.

روی کاغذ باطله می ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏نوشتی

روی کاغذ باطله می ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏نوشتی

وضع بیرونی منزلشان در کربلا طوری بود که من نمی‏ توانستم داخل بروم،گاهی مطالبم را روی کاغذی می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ نوشتم و می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ دادم.

من تنها باید اینجا بروم

من تنها باید اینجا بروم

وقتی امام از منزل بیرون آمدند طلبه ‏‏‏ها در خدمت ایشان و همراهشان حرکت کردند.

مگر من می ‏‏توانم به کوفه بروم؟

مگر من می ‏‏توانم به کوفه بروم؟

مرسوم بود که بزرگان نجف هرکدام یک منزل در کوفه و نزدیک شط فرات داشتند.

از شما توقع نداشتم

از شما توقع نداشتم

گفتم آقا شما اینجا نشسته‏ اید و می‏‏ خواهید مطالعه کنید و بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند.

این خانه تجملی است

این خانه تجملی است

خانۀ خود ایشان در کوچه پس کوچه بود و رفت و آمد مشکل بود.

خدا به ما نعمتی داد

خدا به ما نعمتی داد

ایشان خیلی قاطعانه در مقابل این فاجعه بزرگ و مصیبت کمرشکن ایستادگی کردند و در برنامه درس و نماز و مطالعاتشان کوچکترین تغییری به وجود نیامد.

تنظیم اوقات زندگی

تنظیم اوقات زندگی

امام هر کاری را روی همان زمان‏بندی و تنظیم خاص انجام می‏ دادند.

می ‏خواستم دستش را ببوسم

می ‏خواستم دستش را ببوسم

پیرمردی به امام عرض کرد من دوتا از فرزندانم شهید و مفقودالاثر شده‏ اند اجازه بفرمایید خودم هم بروم به جبهه.

صفحه 44 از 57 < قبلی | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | بعدی >