از شهادت حاج آقامصطفی تا استمرار حوزه/ تجلی صبر و بینش الهی امام خمینی

اول آبان ماه سال ۵۶ بود که به طرز مشکوکی فرزند ارشد امام خمینی را به شهادت رساندند. این قضیه به فرمایش امام از الطاف خفیه الهی بود.

عناوین مطالب خاطرات شخصیت ها

در خارج باید بنشینند وافور بکشند

در خارج باید بنشینند وافور بکشند

من و آقای خامنه ‏ای رفتیم خدمتشان و جریان را مشروح گفتیم.

هنوز که اتفاقی نیفتاده

هنوز که اتفاقی نیفتاده

خیلی تعجب کردم که رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی با آن ابهتی که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولی ایشان می‏ فرمایند چیزی نیست.

آرامش در همه حال

آرامش در همه حال

پس از ورود ایشان به خاک میهن برای ما که محافظین مخفی امام بودیم بسیار به سختی و سنگینی می‏ گذشت.

چهره درهم کشیدند

چهره درهم کشیدند

امام به پاسداری که گویا می‏‏‏‏‏ خواست مردم را از سر راه ایشان دور کند اعتراض می‏‏‏‏‏ کنند.

شما جلوتر از ما از هواپیما بیرون بروید

شما جلوتر از ما از هواپیما بیرون بروید

هیچگاه امام در راه رفتن از برادر بزرگترشان سبقت نمی‏ گرفتند.

ترحم نسبت به گروگان بیمار

ترحم نسبت به گروگان بیمار

امام قبل از هر چیز نظرشان متوجه بعد معنوی قضیه شد و دستور انتقال ایشان را صادر کردند.

ارادت امام به ائمه(ع)

ارادت امام به ائمه(ع)

امام حاضر نبودند کلمۀ على یا محمد در زیر پایشان قرار بگیرد؛ گرچه اسم حضرت رسول(ص) یا حضرت على(ع) نباشد.

تحسین همگان از رفتار و منش امام

تحسین همگان از رفتار و منش امام

امام درس رسائل مى‏ گفت، آقاى گلپایگانى کفایه، آقا سید احمد خوانسارى مکاسب و آقا سید محمد داماد رسائل تدریس مى‏ کرد.

به تنهایی به درس می‏‏‏‏‏ رفتند

به تنهایی به درس می‏‏‏‏‏ رفتند

معمولاً‏ رسم بر این بود که طلاب پشت سر علما حرکت می ‏‏‏‏‏کردند، ولی امام خوششان نمی‏ آمد.

کوه صلابت بودند

کوه صلابت بودند

حالا که آن خاطرات به یادم می ‏آید خدا را سپاس می‏ گویم که ما را نصرت داد.

از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم

از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم

مرحوم آیت‏ الله اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام فرمودند: «من از بیت ‏المال نمی‏ توانم خرج کنم.»

همان‏طور که حدس زده بودیم

همان‏طور که حدس زده بودیم

ایشان سر ساعت هشت و دو سه دقیقه زنگ می ‏‏زدند و ما برای گزارش کارها و انجام وظایفی که داشتیم خدمتشان می‏‏ رسیدیم.

این گل سه روزه است

این گل سه روزه است

به گل پژمرده ‏ای اشاره کرده و گفتند: «این هم منم.»

این آقا پدر من است

این آقا پدر من است

می‏ دیدم که این آقا مصطفی همیشه با یک سید خیلی باوقار و سنگین و متین به مدرسه می ‏آید.

نماز شب

نماز شب

امام رأس ساعت دو نیمه شب جهت اقامه نماز شب، از خواب بر می‏ خواستند.

روی کاغذ باطله می ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏نوشتی

روی کاغذ باطله می ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏نوشتی

وضع بیرونی منزلشان در کربلا طوری بود که من نمی‏ توانستم داخل بروم،گاهی مطالبم را روی کاغذی می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ نوشتم و می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ دادم.

من تنها باید اینجا بروم

من تنها باید اینجا بروم

وقتی امام از منزل بیرون آمدند طلبه ‏‏‏ها در خدمت ایشان و همراهشان حرکت کردند.

مگر من می ‏‏توانم به کوفه بروم؟

مگر من می ‏‏توانم به کوفه بروم؟

مرسوم بود که بزرگان نجف هرکدام یک منزل در کوفه و نزدیک شط فرات داشتند.

صفحه 44 از 57 < قبلی | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | بعدی >