سنّت و بدعت

 عبدالمجید معادیخواه

  بسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم

مقدمه

بسمه المتعال و له الحمد علی کل حال،  و الصلواه علی نبیه نبی الرحمه و علی الأئمة من اهل بیته، سیّما خاتم الاوصیاء المرتجی من دولته الکریمة منتهی الآمال.

بررسی نقش زمان و مکان در اجتهاد اسلامی، نیازمند پژوهشی است ژرف و بس گسترده تر از آنچه بتوان آن را در قلمرو کار کنگره هایی  از این دست، انتظار داشت. با این همه، نباید نا امید بود که چنین کنگره هایی  را در زمینه سازی کاری بایسته در این زمینه ـ بیش یا کم ـ نقشی باشد؛ که هرگاه چنین زمینه ای فراهم شود، در طرح تحقیقاتی آن، بررسی همه سویۀ «سنت و بدعت» را جایگاهی بسیار معتبر خواهد بود. در بررسی همه سویۀ سنت و بدعت، یکی از محورهای اساسی، روشن ساختن مرز «بدعت» و نوآوری است، که این مقاله گامی است به سوی طرح درست ـ و نه حل نهایی ـ این مساله؛ چه، نگارنده دیر زمانی است که طرح مسائل را بیش از حل آنها ارج می نهد. هر چند شماری بسیار از مدعیان اندیشه را می شناسد که ساده اندیشانه بر این پندارند که می توان در کتابی، تکلیف جهان و انسان را معلوم کرد، یا در مقاله ای، مسألۀ بدعت و بدعت گذار را حلاجی کرد.

 1 ـ مرز میان بدعت و نوآوری

پیش از هر چیز، یادآوری این نکته را بایسته می دانم که، نواندیشی، نوآوری و نوپردازی ارزشی است که خرد و دیانت اصیل، آن را ارج نهاده است. «بدیع»، یکی از اسما و صفات خداوند است که درقرآن کریم، خدا با آن یاد شده است؛ و می دانیم که پشتوانۀ نظام ارزشی اسلام، اسما و صفات پروردگار است که در این فرصت نمی توان به آن پرداخت؛ هرچند در جای خود باید به پرداختن آن همت گماشت و با پردازش ریشه دار و نو از مبانی ارزشهای توحیدی، پهنه ای بی کران را در نگاه نا امید نسل نوگرای کنونی نشاند و فقط از چنین رهگذرهایی می توان تهاجم فرهنگی بیگانه را فرصت یکه تازی نداد.

دریغا! مکتبی که کتاب مقدسش خدای جهان را چنان می شناساند که هر روز او را جایگاهی است دیگر: «یسأله من فی السموات والارض، کل یوم هو فی شان»[1]؛ آسمانیان و زمینیان همه را به پیشگاهش دست نیاز است که او هر روز در جایگاهی است دیگر. مکتبی که از خدای جهان با عنوان نوپرداز سطوح برین و سطوح فرودین هستی یاد می کند: «بدیع السموات والارض، و اذا قضی امراً فإنما یقول له کن فیکون»[2]؛ آن همیشه نوپرداز آسمانها و زمین که چون جریانی را اراده فرماید گویدش باش، آنک بی درنگ هستی یابد. آری مکتبی چنین را، چنان زنگارهای خرافه و کج اندیشی می پوشاند که دم زدن از هرگونه اعتراض به وضع موجود، همان، و به اتهام بدعت در سیاه چال افتادن و با ضدانسانی ترین شیوه شکنجه شدن و نابودی، همان!

علامه مجلسی در «بحار الانوار»[3] داستانی را از مروج الذهب مسعودی آورده است که نمودار نمونه ای از خشم و خشونت خلیفۀ زمان، المعتصم بالله است با آزاد مردی که در راه مبارزه با فساد ـ به اتهام بدعت ـ محکوم به مرگ شده است، با شیوۀ رایج در آن زمان که او را به قفس درندگان بیفکند... او پس از صدور این حکم ظالمانه، با خدای خود چنین نیایش می کند:

 «اللهم انک تعلم انی ما کلمت الا فیک، و لانصرت الا دینک، و لا اتیت الا من توحیدک، و لم ارد غیرک، تقرباً الیک بطاعتک، و اقامة الحق علی من خالفک، أفتسلمنی؟»؛ بار خدایا! تو خود نیک می دانی که من جز در راه تو لب به سخن نگشودم، جز دین تو را به یاری نشتافتم، جز در خط توحید حرکت نکردم، در این راه جز تو را آهنگ نداشتم، باشد که با فرمانبرداری تو به پیشگاهت نزدیک شوم و اجرای حق را بر هر که با تو سر نافرمانی دارد توفیق یابم. با این همه، آیا مرا در می سپاری؟

غلام ترک خلیفه را این نیایش چنان رعشه ای بر تن و جان می افکند که خطرپذیری را در راه رهایی او مصمم می شود... .

شگفتا شگفت! در نگاه زور مدارانی چون معتصم که در جایگاه پیامبر تکیه زده اند، و شیوۀ حکومت نادرست آنان به نام اسلام وخلافت اسلامی، اسلام را متهم می کند، خودکامگی، دیکتاتوری، کاخ نشینی، بی حرمتی به انسان و کرامت انسانی، خودمحوری، زورگویی، ترویج تبعیض و بی عدالتی، گرایش به تشریفات استکباری همراه با استخفاف بندگان خدا، سلب آزادیهای مشروع انسانها، لگدکوب کردن شریفترین انسانها، نادیده گرفتن حق مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش، منزوی ساختن فرزندان بعثت و خاندان پیامبر(ص)، ... بدعت نیست! آنچه بدعت است گفتار یا رفتاری است که حشمت خلیفۀ پیامبر! را خدشه ای وارد کند یا چنین شبهه ای از آن در ذهن بنشاند.

 2 ـ تلقّی مفهوم بدعت از دیدگاه اسلام بعثت

و از دیدگاه اسلام خلافت و سلطنت رخصت می خواهم تا در همین فرصت، برای روشن تر شدن فاصلۀ «اسلام بعثت» از «اسلام خلافت و سلطنت» ـ در تلقی مفهوم بدعت ـ روایتی کوتاه از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ را یادآور شوم که چگونه از کمرنگ ترین گرایش به خود محوری، به عنوان بدعت یاد شده است: «من دعا الناس الی نفسه و فیهم من هو أعلم منه، فهو مبتدع ضال»[4].

 باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که ذهنیت نسلهای پی در پی جامعۀ اسلامی  ـ با ملیتهای گوناگون ـ تا حدود زیادی اثرپذیر از ذهنیت همان پایه گذاران و پیروان و پاسداران اسلام خلافت و سلطنت است که «الناس علی دین ملوکهم». رژیم های سیاسی را بر فرهنگها تاثیری است ناگزیر؛ و اثرپذیری ذهن و اندیشه از هر فرهنگ، اساسیترین، ریشه دارترین و ماندگارترین بعد هر فرهنگ است. در اینجا خاطره ای را از سالهای 46 ـ 47 در توضیح این بخش از مقاله، سودمند می دانم:

در اولین سال آشنایی با مرحوم حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ مصطفی ملکی، و نیز اولین ماه رمضانی که در مسجد همت تجریش با دعوت ایشان سخنرانی داشتم، زمینۀ بحث ارزشها و ضد ارزشهای محوری در قرآن بود، با تعمیم قلمرو هر ارزش بر مصادیق گوناگون آن. در مثل، اگر با استناد به کریمۀ «ان الله یحب التّوابین و یحب المتطّهرین» پاکی به عنوان یکی از ارزشهای محوریِ قرآنی مطرح می شد، به مصادیق عینیِ آن در سطح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... توجه می شد. در چنین زمینه ای پیام این آیه: «قل انما حرّم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» برایم سخت مبهم بود که منظور از این تقسیم بندی چیست؟ فحشای پیدا و ناپیدا یعنی چه؟ آنچه در تفاسیر در شرح این تقسیم بندی آمده بود، برایم قانع کننده نبود. بر حسب تصادف یکی از افطارها میهمان مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج سیدحسن موسوی در اختیاریه بودم، نگاهم به تفسیر تبیان افتاد. با دیدن روایتی در تفسیر آیه، از یک سو به گونه ای لرزش روحی دچار شدم و از سوی دیگر، احساس آرامش و آسایش ذهنی کردم: زیرا امام صادق در تفسیر فحشای ناپیدا یا زیر بنای فحشا می فرماید: «ذاک والله أئمة الجور»، سپس گام را فراتر می نهند که «الفواحش، ما ظهر منها و ما بطن، أئمة الجور».

 3 ـ بدعت از نظر حضرت علی(ع)

اینک با این توضیحات،بدعت را در نگاه ژرف قهرمانِ بدعت ستیزی در تاریخ اسلام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ از نگاه می گذرانیم: «اِنَّما بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اَهوآءٌ تُتَّبَعُ، وَ اَحکَامٌ تُبتَدَعُ. یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللهِ، وَ یَتَوَلّی عَلَیهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَی غَیرِ دِینِ اللهِ»؛ پیدایش فتنه ها را، جز از هوسهای رهبران و بدعتهایی که در راستای آن پدید می آید، سرچشمۀ دیگری نباشد. بدعتهایی که ستیز با کتاب خدا را بهانه می شود، و بدین سان، مردانی برخلاف مبانی دین خدا، بر دیگران ولایت می یابند[5].

در این گفتار کوتاه، بدعتها و فتنه های تاریخ در پیوندی تنگاتنگ مطرح شده است و در ریشه یابی فتنه های تاریخ، نقش تعیین کنندۀ بدعتها مورد تأکید قرار گرفته است، با اشاره به این نکتۀ بسیار ظریف که منشأ بدعت، هوسهای مسلطند که از آن به هوس رهبران، هوس حاکمان زمان یا هوس زورمداران و زرمندان ... نیز می توان تعبیر کرد. هر هوسی را یارای بدعت آفرینی نیست. اگر بخواهیم در تبیین این نکته اندکی امروزی تر قلم بزنیم، باید چنین نگاشت:

فلان بقال یا دوره گرد، اگر اندکی از کالاهای ضروری مردم را اندوخته کند و هوسش او را برانگیزد که نرخ کالای اندوخته اش چندان و چندان افزوده شود، توان بهره گیری از بدعت خاصی در رسیدن به هوس خود را نخواهد داشت. بهره گیری از بدعت، کار بزرگِ سرانی است که در بازار، پایگاه نیرومندی داشته باشند. در این صورت، جای این احتمال خواهد بود که سنت قانونگذاری، با بدعتی پایمال شود. سنت قانونگذاری، تصویب قانون بر پایۀ مصالح کشور و ملت است، تصویب قانون به پاس تأمین هوس اشخاص حقیقی و حقوقی، بدعتی است خطرناک و منشأ فتنه های زیانبار... .

در نگاه فرزند کعبه، فتنه های تاریخ، و از جمله فتنه های تاریخ اسلام که خطرناکترینش ـ حداقل تا این تاریخ ـ فتنۀ بنی امیه بوده است، همه، با چنین مکانیسمی پدید آمده اند:

هوسهایی مسلط و متَّبَع، انگیزۀ اعمال نفوذ در شرع و قانون شده است، در حالی که قانونگذاری و اجتهاد در شرع ـ که جدیترین نوع قانونگذاری در

 جامعه های مذهبی است ـ باید تابع عقل و منطق باشد، نه احساسات و هوس. قانونگذاری، نه تنها بر پایۀ هوسهای مادی، حتی بر پایۀ احساسات مقدس غیر منطقی، نادرست، زیانبار و سقوط آفرین است. به حدیثی از «بحار الانوار» در این زمینه توجه کنیم:

«تمیم القرشیّ، عن أبیه، عن أحمدبن علیّ الأنصاریّ، عن الهرویّ قال: سأل المأمون یوماً علیّ بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ فقال له: یابن رسول الله ما معنی قول الله عزَّو جلَّ «و لو شاء ربُّک لا من من فی الأرض کلّم جیمعاً أفأنت تکره الناس حتّی یکونوا مؤمنین و ما کان لنفس أن تؤمن إلاّ بإذن الله» فقال الرضا  ـ علیه السلام ـ : حدّثنی أبی موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمّد، عن أبیه محّمدبن علیّ، عن أبیه علیّ بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علیّ، عن أبیه علیّ بن أبی طالب ـ علیهم السَّلام ـ أنَّ المسلمین قالوا لرسول الله  ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لو أکرهت یا رسول الله من قدرت علیه من الناس علی الإسلام لکثر عددنا و قوینا علی عدوّنا؛ فقال: رسول الله  ـ صلّی الله علیه و آله ـ :ما کنت لألقی الله عزَّ و جلَّ ببدعة لم یحدث إلیَّ فیها شئیاً و ما أنا من المتکلّفین. فأنزل الله تبارک و تعالی: یا محمّد «و لو شاء ربّک لآ من من فی الأرض کلّهم جیمعاً» علی سبیل الإلجاء و الاضطرار فی الدنیا، کما یؤمنون عندالمعاینة و رؤیة البأس فی الآخرة، و لو فعلت ذلک بهم لم یستحقّوا منّی ثواباً و لا مدحاً لکنّی اُرید منهم أن یؤمنوا مختارین غیر مضطرّین، لیستحقّوا منّی الزلفی والکرامة و دوام الخلود فی جنّة الخلد، «أفأنت تکره الناس حتّی یکونوا مؤمنین» و أمّا قوله عزَّ و جلَّ: «و ما کان لنفس أن تؤمن إلاّ بإذن الله» فلیس ذلک علی سبیل تحریم الإیمان علیها، و لکن علی معنی أنّها ما کانت لتؤمن إلاّ بإذن الله، وإذنه أمره لها بالإیمان، ما کانت مکلّفة متعبّدة و إلجاؤه إیّاها إلی الایمان عند زوال التکلیف والتعبّد عنها. فقال المأمون: فرّجت عنّی یا أبا الحسن فرّج الله عنک»[6].

این حدیث به وضوح بیانگر این نکته است که زورمداری ـ حتی در راه تحمیل اسلام و توحید به جامعه های انسانی ـ بدعتی است که با سنتهای حاکم بر جهان و جامعه و تاریخ مغایرت دارد و پیامبر اسلام از آن تبری می کند.

با این توضیحات می توان نتیجه گیری کرد که بدعت، عمدتاً تزویری است در خدمت زر و زور؛ و بدعتگذاران، ضلع پلیدی از مثلث شوم زور و زر و تزویرند. این مثلت شوم ـ که بسا آیۀ قرآن نیز آن را مورد اشاره قرار داده است[7]، همه دارای ریشه ای مشترکند به نام «استکبار». در خطبۀ 134 «نهج البلاغه»، امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ فراز و فرودهای تاریخ را همه، با بررسی این مقوله، به تحلیلی جامع نشسته است.

در این فرصت، نگارنده بر آن است که بر حسب توان، از آیات قرآن کریم ـ در طبقه بندی بدعت و تحریف، ریشه ها و زمینه های آن ـ جمع بندی روشنی را ارائه کند تا از یک سو گامی باشد در نزدیکتر شدن به بینش قرآنی در دریافت مفهوم بدعت، و از دیگر سو بتوان با تکیه بر آن، پیش طرحی را برای پژوهشی گسترده در این زمینه ارائه کرد. مجموعۀ آیات قرآن کریم را که پیام مستقیم آن به بدعت و تحریف راجع است، می توان چنین طبقه بندی کرد:

 4 ـ بدعت در قرآن

(1 ـ 4) ـ بدعت و تحریف دین، سهمگین ترین جنایت: بقره (2) آیه 176، هود (11) آیه 18 ـ 22.

 (2 ـ 4) ـ بی ریشه بودن بدعت: توبه (9) آیه 32.

 (3 ـ 4) ـ زمینه های بدعت و تحریف: (1 ـ 3 ـ 4) جاذبۀ زور و زر:

بقره (2) آیه 79 ـ 82، اعراف (7) آیه 37، توبه (9) آیه 37، یونس (10) آیه 68 ـ 70، ابراهیم (14) آیه 3.

 (2 ـ 3 ـ 4) انحراف از خط اصیل دیانت و تعهد دینی: مائده (5) آیه 13 ـ 15.

(3 ـ 3 ـ 4) ساده اندیشی در فلسفۀ احکام: آل عمران (3) آیه 93 ـ 94، حدید (57) آیه 27.

(4 ـ 3 ـ 4) سلطه پذیری: توبه (9) آیه 31.

(5 ـ 3 ـ 4) تعصب و امتیاز طلبی: بقره (2) آیه 116، آل عمران (3) آیه 24، نساء (4) آیه 123، مائده (5) آیه 17 ـ 18.

(6 ـ 3 ـ 4) رفاه زدگی و جهادگریزی پیروان: بقره (2) آیه 59 ـ 60.

(7 ـ 3 ـ 4) جو زدگی و سازشکاری رهبران: انعام(6) آیه 116، هود(11) آیه 31، یونس (10) آیه 102 ـ 106، اسرا (17) آیه 73 ـ 75، حاقه (69) آیه 44 ـ 47.

(8 ـ 3 ـ 4) خرافه گرایی: انعام (6) آیه 142 ـ 148، نحل (16) آیه 35.

(9 ـ 3 ـ 4) خودکامگی با تحمیل محرومیت به مردم: مائده (5) آیه 87 ـ 88، انعام (6) آیه 118 ـ 119، 136 ـ 146، اعراف (7) آیه 80. یونس (10) آیه 59 ـ 60، نحل (16) آیه 114 ـ 117.

(10 ـ 3 ـ 4) شهوت پرستی: عنکبوت (29) آیه 28 ـ 29.

 (4 ـ 4) ـ نقش ویژۀ یهود در بدعت و تحریف: نساء (4) آیه 44 ـ 46.

 (5 ـ 4) ـ لفاظی و اصطلاح بافی بدعت گذاران: آل عمران (3) آیه 78.

در بررسی بدعت و تحریف در قرآن کریم، نباید به آیاتی که پیام مستقیم آن به موضوع مربوط است بسنده کرد، زیرا آیات فراوانی در قرآن به صورت غیرمستقیم روشنگر ابعاد بدعت و تحریف است. برای مثال، آیاتی که بیانگر سیرۀ پیامبران و پیامبر خاتم(ص) است، در این زمینه بسیار سودمند خواهد بود؛ چه، عدول از سیرۀ پیامبران به ویژه پیامبر خاتم، برابر است با انحراف و بدعت. نگارنده با تأمل در بیش از یکصد آیۀ قرآن کریم در زمینۀ سیرۀ پیامبر خاتم(ص) سیرۀ آن بزرگوار را چنین جمع بندی کرده است:

 5 ـ سیره پیامبران بویژه پیامبر خاتم در قرآن

(1 ـ 5) ـ تعبد و ایمان راسخ

(2 ـ 5) ـ هماهنگی حرف و عمل

تقویت اراده و بنیۀ معنوی با تهجد و ریاضت مشروع

(3 ـ 5) ـ وارستگی از استکبار و اخلاق شرک آلود... و در نتیجه پرهیز از تحقیر مردم

(4 ـ 5) ـ آراستگی به ارزشهای عالی اخلاقی: متانت، صبر، شرح صدر، توکل، ...

(5 ـ 5) ـ پرکاری و اشتغال پی در پی

(6 ـ 5) ـ یتیم نوازی و رسیدگی به محرومان

(7 ـ 5) ـ پرهیز از حرکت بی شناخت

(8 ـ 5) ـ واقع بینی و دوری از تکلف و زورگویی و مدارا با مردم

(9 ـ 5) ـ انسان دوستی بی مرز و همدردی با همگان.

(10 ـ 5) ـ تبلیغ درست بر پایۀ طبقه بندی مخاطبها

 (11 ـ 5) ـ خدمت بی چشمداشت و بی اعتنا به منافع شخص...

(12 ـ 5) ـ اصول گرایی در تنظیم رابطه با جامعه، بی اعتنا به جاذبه های زور و زر

(13 ـ 5) ـ فروتنی با مومنان

(14 ـ 5) ـ جو ناپذیری و شهامت در برخورد بی انعطاف با انحراف

(15 ـ 5) ـ رای زنی، دوری از استبداد و احترام به افکار دیگران

(16 ـ 5) ـ صراحت در موضع گیری

(17 ـ 5) ـ دوری از تبعیض

(18 ـ 5) ـ داشتن مواضع اصولی در جذب و دفع و گریز از جهل و جاهلان

(19 ـ 5) ـ بهره گیری از تجربه های تاریخ

 نتیجه

هر یک از این محورها ـ و محورهای دیگر، که بسا در این جمع بندی شتابزده از قلم افتاده است ـ زمینۀ پژوهشی است گسترده، به ویژه با توجه به بدعتهایی که پس از رحلت آن حضرت در فتنه های تاریخ اسلام ـ خاصه فتنۀ امویان ـ پیش آمد. در مثل اگر فقط در یکی از یکصد آیۀ مورد اشاره در این جمع بندی، نیک بیندیشیم و به اجرای آن پایبند شویم، بسا صدها و هزاران مشکل با آن حل شود. به عنوان نمونه: «خذ العفو وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلین» آری، سنت پیامبر(ص) اعراض از نادانهاست، در حالی که بدعت رایج در اسلام خلافت و سلطنت و فرهنگ به جای مانده از آن، جذب عوام و نادانهاست تا آنجا که می بینیم گاهی به عنوان «حزب الله» تشویق می شوند... .

به هر حال، اگر بر آن شویم که بدعتهایی را که در روند اسلام خلافت و سلطنت، رایج شده و در فرهنگ جامعه های اسلامی رسوخ کرده، باز بشناسیم و زلال اسلام بعثت را از زنگار آن بپالاییم، نیازمند فراهم کردن طرحی است که در آن، مقاطع مختلف تاریخ به تفکیک شناخته شود و در هر مقطع، کار بایسته انجام گیرد که ضمن آن، هوسهای مسلط هر زمان و بدعتهای ناشی از آن روشن شود.

آنچه هم اکنون می توان از جمع بندی مطالب گذشته نتیجه گیری کرد، این است که نوآوری ـ با رعایت اصول و موازین ـ هرگز بدعت نیست؛ بدعت، آن نوآوری است که انگیزۀ آن، جلب خشنودی حاکمان زمان باشد. بدعت نوآوری مزوّرانه ای است، در پیوند با جاذبۀ زور و زر و با هدف زمینه سازی سلطه و توجیه خودکامگی.

 

منبع: جامعیت شریعت: مجموعه مقالات، ج10، ص431.

 

 کتابنامه:

[1] ـ رحمن (55) آیه 55.

[2] ـ بقره (2) آیه 117.

[3] ـ مجلسی، بحار الانوار، ج 50، «زندگی امام هادی»، باب 5، صص 218 ـ 219.

[4] ـ همان، ج 78، ص 259.

[5] ـ خورشید بر غروب نهج البلاغه، ش 80، خطبۀ 50.

[6] ـ مجلسی، بحار الانوار، ج 5، ص ص 49 ـ 50.

[7] ـ مرسلات (77) آیه 30.

. انتهای پیام /*