آیة الله محمد هادی معرفت 

با تشکر از این که در این گفت­گو شرکت کردید، لطفاً بفرمایید مفهوم کرامت انسان از منظر قرآن چیست؟ آیا از نظر اسلام ذات انسان بدون توجه به ویژگی­ها و صفاتش کرامت دارد یا آن که به همراه برخی شرایط و قیدها دارای کرامت است؟

بسم الله الرحمن الرحیم. برای شناخت انسان و آگاهی از این که آدمی چه نوع موجودی است و در نظام آفرینش چه جایگاهی دارد، هیچ مرجعی بهتر از قرآن کریم نیست. هیچ یک از کتاب­هایی که درباره فلسفه خلقت نوشته شده، به شایستگی قرآن، انسان را معرفی نکرده است. در این کتاب آسمانی، انسان به عنوان الگو و هدف کلی آفرینش معرفی شده است. به عبارت دیگر، اگر از ما در خصوص هدف آفرینش بپرسند، می­ گوییم، انسان، هدف آفرینش است و مقصود از خلقت تمامی موجودات، انسان است. حال اگر سؤال شود: هدف از آفرینش انسان چیست؟ در پاسخ می­ گوییم، مقصود از خلقت انسان، خداست. در حدیث قدسی آمده است: «یا ابن آدم! خلقت الأشیاء لاجلک و خلقتک لأجلی؛ ]ای انسان[ همه چیز را برای تو آفریدم و تو را به خاطر خودم خلق کردم.

این موضوع را قرآن به خوبی بیان کرده است. خداوند متعال با آفریدن هر موجود، یک صفت از اوصاف خود را در او تجلی داده و هر موجود تجلی گاه صفتی از صفات حق تعالی است:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار  هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

اما آن گاه که خداوند خواست با تمام صفات جمال و کمال خویش جلوه کند، انسان را آفرید؛ یعنی انسان بما هو انسان، تجلی گاه تمام صفات جمالی و جلالی خداست.

وقتی حق تعالی خواست انسان را بیافریند، ملائکه را از کار خویش آگاه نمود و این خود ادبی است که بزرگان نسبت به افراد پیرامون خویشتن دارند. از این­رو، خداوند خطاب به ملائکه فرمود: (انی جاعل فی الارض خلیفة) خلیفه، یعنی موجودی که آینه تمام نمای حق تعالی است و خداوند به تمامه در آن جلوه کرده است؛ اما بزرگ­ترین ویژگی انسان، قدرت او بر ابتکار و نوآوری است. این ویژگی، به انسان اختصاص دارد و سایر موجودات چنین قدرتی ندارند. از آن جا که آدمی صاحب عقل و اندیشه است، می تواند به ابداع و خلاقیت دست زند؛ چرا که نوآوری معلول فکر و خرد انسان است و آدمی چون می ­اندیشد، این توانایی را دارد که در مسیر نبوغ و خلاقیت گام بردارد.

موجودات دیگر، از ملائکه گرفته تا حیوانات و جمادات، اگر چه آفریده خداوند می­ باشند و دست آورد حضرت ربّ­اند و از عظمت وجودی برخوردارند، اما هیچ یک از آن­ها تاکنون نتوانسته ­اند در روند حیات خود تغییر و تحولی به وجود آورند، زیرا قدرت بر ابداع ندارند.

به عنوان مثال، زنبور عسل زندگی بسیار شگفت آوری دارد و در چینش خانه هایش و رسیدگی به کندو از دقت بالایی برخوردار است، اما همه این ها محصول کار غریزی اوست؛ چون اگر نتیجه فکر و ابتکار بود، باید در طی میلیون ها سال که از زندگی زنبوران عسل می گذرد، تغییر و تحولی در شیوه زندگی شان ایجاد می شد، در حالی که چنین نیست. حتی ملائکه مقربین نیز در یک مدار بسته قرار دارند، مانند جبرئیل که تاکنون جبرئیل بوده و تا میلیاردها سال دیگر هم جبرئیل باقی می ماند.

بنابراین، در میان تمام موجودات فقط انسان است که قدرت بر خلاقیت و تحول دارد و می­تواند کار خدایی کند. چنین قدرتی که ثمره فکر و عقل آدمی است، همان ودیعه الهی است که قرآن بیان فرموده است؛ (انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الأنسان...) خداوند می فرماید وقتی میان موجودات مقایسه کردیم که کدام یک شایستگی تحمل این امانت بزرگ را دارند، دیدیم که فقط انسان صلاحیت و قابلیت حمل این ودیعه را داراست و کسی جز انسان قدرت ابتکار و خلاقیت را ندارد.

فراز (علّم الآدم الاسماء کلها) نیز گویای همین معناست. مراد از «علّم» در این جا تعلیم و یاد دادن نیست؛ بلکه منظور جعل در نهاد انسان است؛ یعنی خداوند در فطرت و ذات آدمی این ویژگی را قرار داده که به تمام نیروهایی که در جهان طبیعت است، دست یابد. پس «اسماء» به معنای نام­ها نیست؛ بلکه به این مفهوم است که انسان می­ تواند در درون طبیعت بیندیشد و مثلا ًنیروی جاذبه را کشف کند و به آثار و خواص آن پی ­برد.

قرآن کریم در فرازی دیگر فرموده: (و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً)  واژه «جمیعاً» بر این نکته تأکید می ­ورزد که تمامی نیروهایی که در طبیعت وجود دارد، در اختیار انسان است و آدمی به گونه­ ای آفریده شده که می ­تواند تمام این نیروها را تحت سلطه خویش درآورد و از آنها بهره ­مند شود. نیروی دیگری که آدمی کشف نموده، نیروی گریز از مرکز و فهم آثار و فواید آن است و هم چنین کشف نیروی سرعت که به وسیله آن توانسته است نیروی جاذبه زمین را خنثی کند. انسان در پرتو قوه عقل و اندیشه خود از آمیخته این سه نیرو، (جاذبه، گریز از مرکز و سرعت) با یکدیگر توانست هواپیمایی را با صدها تن وزن و هشتصد سرنشین از زمین بلند کند و به آسمان بفرستد.

بدیهی است که هیچ یک از موجودات نتوانسته اند چنین تحول عظیمی را پدید آورند و دست به خلاقیت و ایجاد بزنند.

از این رو، بهترین تعریفی که خداوند از انسان ارائه کرده، خلیفه بودن اوست. خلیفه، یعنی این که شما تمامی صفات جلال و جمال و کمال خداوند را که در رأس آن ها قدرت ابداع است، می توانید در وجود انسان بیابید: (لقد کرمنا بنی آدم...) یعنی ما موجودی را آفریده ایم که کرامت ذاتی دارد و از دیگر موجودات برتر است. از این­رو، زمانی که ملائکه خواستند بر آدم مباهات کنند، چون قدرت و عظمت او را دیدند، سر تعظیم فرود آوردند و از توانمندی او در کشف حقایق طبیعت و فهم خواص و فواید اشیا در شگفت شدند؛ چنان که در خصوص عظمت انسان از حضرت امیر(ع) نقل شده: «أتزعم أنک جرم صغیر * و فیک انطوی العالم الاکبر».

بنده معتقدم که انسان هنوز در مراحل آغازین تکامل خویش قرار دارد، زیرا آدمی براساس نص قرآن کریم که فرموده: (و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً)، می­ تواند به همه نیروهایی که در گستره جهان هستی است، نائل شود و آ­ن­ها را در اختیار خویش بگیرد و در این صورت است که خلیفه کامل الهی خواهد بود. به همین جهت، انسان هنوز در ابتدای حرکت خویش است تا به هدف و آرمانی که قرآن برای انسان بیان نموده، دست یابد.

بنابراین، انسانی که قرآن معرفی نموده، عظمت و شأن بزرگی دارد و بالاترین آفریده­ هاست و اساساً هدف و مقصود نظام آفرینش است و آدمی خود نیز جلوه کامل حق تعالی است. همه این­ها دلیل برتری و عظمت انسان بر سایر موجود می­ باشد.

مطلب دیگر این که موضوع کرامت، حتی در فقه هم مطرح است و فقها بسیاری از مسائل را با توجه به کرامت انسانی تبیین می­کنند؛ مثلاً در خصوص کسی که نیمه مرده و به اصطلاح در حال کما است و پزشکان هم از او قطع امید کرده ­اند، می­گویند که کرامت انسان اقتضا می ­کند که او را نکشند، زیرا آدمی تا زمانی که نفس می­ کشد، کرامتش باید حفظ شود.

یا فرزندی که در شکم مادر است و بیماری لا علاج دارد و اگر زنده به دنیا بیاید، مشکلاتی را برای خودش و دیگران دارد. با این حال، کرامت انسان اجازه نمی­ دهد که او را نیز بکشند و ما حق نداریم که حتی هستی همین موجود ناقص الخلقه را از او بگیریم؛ چون خداوند براساس حکمت چنین آفرینشی را به او عطا کرده است.

از این­رو، میان انسان و حیوان فرق است، زیرا اگر یک گوسفند صدمه دید، می توانیم آن را ذبح کنیم؛ ولی چنانچه یک انسان از نظر خلقت مشکل داشت، نمی توانیم او را بکشیم. دلیل فقها در این گونه موارد، کرامت انسان است. البته موضوع کرامت انسانی در همه زمینه­ ها مطرح است و حتی در محیط­ هایی که معتقد به دین هم نیستند، قابل استناد می­ باشد.

کرامت درفقه به عنوان یک اصل مطرح نشده است. اگر چه در قرآن کریم به کرامت تکوینی و ذاتی انسان و خلیفه بودن او اشاره شده، اما هیچ یک از فقها در فتاوای خود به این نوع کرامت استناد نمی­ کنند؛ بلکه در خصوص نوعی کرامت اعتباری بحث می­ نمایند که دارای مراتب است؛ مثلاً انسان مؤمن از بالاترین مرتبه کرامت برخوردار است و غیرمؤمن، کرامت پایین­ تری دارد. به همین جهت، در فقه غیبت مشرک یا کافر جایز شمرده شده است. هم چنین در مباحث دیگر مانند دیات و قصاص به نظر می­ رسد که فتاوای فقها مبتنی بر کرامت ذاتی نیست و صرفاً با ارائه برخی موارد جدید نمی­توان گفت که در فقه به بحث کرامت توجه شده است.

به نظر بنده اصلاً این طور نیست و امروزه محققان هیچ کدام از این مواردی را که شما بیان کردید، قبول ندارند؛ مثلاً در خصوص موضوع غیبت، وقتی حکمت حرمت غیبت را مطرح می­ کند، می­ گوید که غیبت انسان فی نفسه کار زشتی است و اختصاصی به شیعه یا مسلمان ندارد. وقتی شما پذیرفتید که مثلاً یک یهودی در سایه حکومت اسلامی زندگی کند، باید مال و ناموس و آبرویش هم محفوظ بماند و به همین دلیل، غیبت کردن او که باعث ریختن آبرویش می ­شود، ممنوع است. این که برخی غیبت سنی یا یهودی را جایز می­ دانند، با طبیعت فقه اسلامی سازگار نیست، زیرا فقه اسلامی دارای سه بخش اساسی است: عبادات، معاملات و انتظامات. در بخش عبادات که به مسائل مرتبط با انسان و خدا پرداخته شده، تفاوت­هایی میان مذاهب مختلف همچون شیعه و سنی وجود دارد؛ اما وقتی به بخش معاملات می­ رسیم، می­ بینیم فرقی میان مسلمان و کافر دیده نمی ­شود؛ چنان که وقتی از امام صادق(ع) درباره دیه یهودی­ها و مسیحی­ها سؤال می­ شود، حضرت می ­فرماید: دیه آنها مانند دیه مسلمان، دیه کامل است. و یا زمانی که حکومت اسلامی ربا را ممنوع کرده، این ممنوعیت اختصاصی به مسلمانان ندارد و همگان باید آن را رعایت نمایند.

بخش سوم فقه اسلامی، مربوط به انتظامات است که به منظور حفظ نظم در کشور در نظر گرفته شده است و هر قوم و مذهبی که در کشور اسلامی زندگی می­ کند، ملزم به رعایت این احکام می­ باشد.

در جلسه ­ای که خدمت مقام معظم رهبری بودم، عرض کردم که این امور از باب مصلحت نیست؛ بلکه به عنوان حکم اولی است.

در مورد بخش عبادات، همان طور که می­ دانید کسی که در عبادت خود شرک می­ ورزد، نجس است. با این حال، چگونه کرامت انسانی تحقق می­ یابد؟

رأی و نظر فقها در حال حاضر بر این است که هیچ انسانی نجس نیست و این حرفی که شما مطرح می­کنید، با فقه پویا و سنتی منطبق نیست. پس باید با فقهی صحبت و پرسش کنید که مورد قبول ماست و همسو با فقهی است که بزرگانی چون شیخ طوسی(ره) آن را تأسیس کرده­ اند؛ چنان که هم اکنون در حال مطالعه روی متون فقهی هستیم تا آن را از حالت تقلیدی که به خودش گرفته، نجات دهیم و آن را به فقه پویای گذشته بازگردانیم.

همان طور که پیش از این گفتیم، طبق فرمایش امام صادق(ع)، دیه اهل کتاب با دیه مسلمانان یکی است. در ادامه این روایت بر این معنا تأکید شده که وقتی رسول خدا(ص) دستور داده که شما می­ توانید مطلق اهل کتاب را بپذیرید، معنای این سخن آن است هرگاه پذیرفتیم که یهودی و مسیحی نیز می ­توانند در جامعه اسلامی زندگی کنند، این را هم باید قبول کنیم که دیه آن­ها با دیه مسلمان ها برابر است.

گفتنی است که ذمی اختصاص به اهل کتاب ندارد و پیامبر اکرم(ص) حتی با مشرکان نیز معاهده می­ بست و کاملا ًبه شرایط آن پای بند بود و آنان نیز می ­بایست تمام شرایط معاهده را می­ پذیرفتند و تا زمانی که در جوار حکومت اسلامی به سر می ­بردند، در سختی­ ها و خوشی­ ها کنار مسلمانان باقی می ماندند.

     گاهی برخی از خارجی­ ها وارد ایران می­ شوند و ذمی هم نیستند. اگر در این جا کشته شوند، دیه آن­ها چگونه خواهد بود؟

وقتی شما به چنین شخصی ویزا می­ دهید که وارد کشورمان شود، به معنای ذمی بودن اوست. شیخ طوسی(ره) می­ گوید: وقتی با یک کافر معاهده می­ نویسیم، معنایش این است که با او رابطه داریم. هرگاه چنین رابطه­ ای برقرار شد، جان و مال و ناموس کافران در داخل و خارج از کشور باید محفوظ بماند و مصونیت داشته باشند. این مطلب را شیخ طوسی(ره) زمانی مطرح کرده که سفارتی وجود نداشته است.

 به منظور تکمیل بحث، نخست اجازه بفرمایید این سؤال را مطرح کنم که انتقاد فرشتگان در خصوص خلقت انسان به این مطلب باز می­ گشت که آدمی موجودی خون­ریز است و در زمین فساد می­ کند. آیا خداوند با علم به این که انسان چنین کارهایی را مرتکب خواهد شد، کرامت ذاتی و تکوینی به او اعطا نمود؟

 اولاً: ملائکه با توجه به طبیعت انسان فهمیدند که آدمی دست به انجام چنین اعمالی خواهد زد، زیرا آن­ها دیدند که انسان موجودی آزاد و مختار آفریده شده و می­تواند به هر شکلی که دلش می­خواهد عمل کند. به همین جهت، احتمال دادند که انسان دچار انحراف و فساد می­ گردد؛ ولی خود را موجودی می ­دیدند که احتمال هیچ گونه انحرافی در آن­ها راه نداشت.

خداوند در پاسخ به ملائکه به این معنا اشاره می­ کند که موضوع اصلی این است که می­ خواهیم انسانی مختار و آزاد اندیش خلق کنیم و چون هدف از آفرینش آدمی فراتر از این حرف­هاست، اگر احیاناً دچار لغزش و عصیان شد، باید آن را تحمل نمود. ارادۀ الهی بر این امر تعلق گرفت تا کنار جبرئیل، انسانی همچون محمّد بن عبدالله(ص) را بیافریند. طبیعی است که در کنار چنین کسی، انسانی چون ابوجهل نیز وجود داشته باشد.

البته باید به این مطلب توجه داشت که مردم فطرتاً می­ خواهند در مسیر درست حرکت کنند و از دروغ، دزدی، غصب اموال دیگران و جنایت نمودن نیز پرهیز می­ نمایند. انجام معصیت کار دشواری است، زیرا کسی که می­ خواهد مرتکب گناه شود، باید آن قدر با نفس خود مبارزه کند و آن قدر با عقل و فطرت وجدان خویش مجادله نماید تا بتواند یک گناه کوچک را مرتکب شود؛ اما انجام کار خیر با سهولت صورت می­ گیرد. اگر غالب مردم خیرخواه، صادق و خوش­بین نبودند، شما به هیچ عنوان نمی ­توانستید زندگی کنید. این که شما به راحتی با دیگران داد و ستد می ­کنید، به جهت حسن اعتمادی است که میان مردم وجود دارد.

در تمام دنیا این حسن اعتماد حاکم است، هر چند فریاد و غوغای انسان های بد بیشتر به گوش می­رسد. خداوند در قرآن کریم می­ فرماید: (کتب الله لاغلبن أنا و رسلی)، (ان جندنا لهم الغالبون)  و (ان کید الشیطان کان ضعیفاً).

بنابراین، نوع مردم دارای صفای باطن و فطرت پاکند و وقتی با انسان های نیک برخورد می­ کنند، کاملاً به آن­ها اعتماد می ­کنند. این­ها همه نتیجه تلاش انبیای الهی است که بشر را در طول تاریخ به سوی راستی و درستی سوق داده ­اند؛ به بیان دیگر، انسان ها فطرتاً به سوی بدی و شر نمی­ روند و به این کرامت مفطورند و اساساً هیچ انسان صاحب اندیشه­ ای که راه کسب و تلاش برایش باز و هموار است، دست به دزدی و جنایت نمی ­زند.

همچنین اگر به آثار و نوشته­ های انسان های فرهیخته، اعم از شیعه و سنی و یا مسلمان و غیرمسلمان بنگریم، به وضوح در می­ یابیم که همگی طریق مستقیم فطرت و عقل و راه راست خدا و رسولان او را نشان می ­دهند و این­ها همان طور که گفته شد، ثمره تعالیم پیامبران است. اگر چه شخص انبیا(ع) را در طول تاریخ کشتند، ولی شخصیت آنان به پیروزی نایل گشت و اهداف و تعالیمشان در جامعه انسانی رواج یافت و این گونه جاودانه شدند.

حضرت عالی فرمودید که انسان دارای فطرت الهی است و در طول تاریخ هم همیشه فطرت آدمی غالب بوده است. با توجه به این تحلیل، آیا می­ توان یک استفاده فقهی از این موضوع نمود و اظهار داشت. چنانچه عقل جمعی بشر که ذاتاً خیرخواه و کریم است، به این نتیجه برسد که صلاح جامعه و کرامت آدمی اقتضا می­کند که جنین ناقص الخلقه یا مریض بدون علاجی را که پیوسته درد می­ کشد و مشکلات اجتماعی، روانی و اقتصادی عدیده­ ای را به وجود می­آورد، از میان برداریم، آیا اصل کرامت انسان می­تواند چنین چیزی را بپذیرد؟

 البته بنده در این جا نمی­ خواهم حکم این گونه مسائل را بیان کنم؛ ولی این مطلب را عرض می کنم که مسئله اصلی، کرامت انسان است. حال اگر کرامت انسانی اقتضا کرد که باید جان چنین انسانی گرفته شود تا کرامت او حفظ شود، به مقتضای کرامت عمل می­کنیم. امروزه تمام بشر، اعم از دیندار و غیر دیندار، بر این اصل تأکید دارند که کرامت انسان باید محفوظ باشد و این اصلی است که خدشه بردار نیست. تا به امروز فکر می­ کردند که حفظ کرامت آدمی به این است که در چنین وضعیتی او را نکشیم؛ اما حالا ممکن است عقل بشر به این معنا برسد که برای حفظ کرامت این انسان و برای این که دچار ذلت و سرشکستگی نشود، بگوییم که باید او را کشت؛ که در این صورت هم به اقتضای کرامت عمل نموده ­ایم.

در پایان ضمن جمع­بندی بحث حاضر، اگر مطلبی باقی مانده که ذکر آن را ضروری می ­دانید، بیان بفرمایید.

 مطلبی که می­ خواستم عرض کنم، در خصوص قلمرو دین و نقش دین در حیات بشری است. همان طور که گفتیم، انسان موجودی خلاّق و صاحب عقل و اندیشه و قدرت می ­باشد. آدمی به موجب قوه عقل خویش، می ­اندیشد و چون اندیشه می­ کند، دغدغه و اضطراب دارد، زیرا عقل نگران کننده است و توان آرامش بخشیدن به انسان را ندارد. اساساً آدمی به جهت اندیشیدن، در گرداب حوادث گوناگون قرار می­ گیرد و با حالت تزلزل گام بر می­ دارد و چون نمی ­تواند آینده را بنگرد و سقوط و صعود انسان را بفهمد، این امر او را رنج می ­دهد و دچار پریشانی و دغدغه خاطر می ­گردد.

البته این موضوع اختصاصی به انسان امروزی ندارد و آدم نخستین نیز همین دغدغه را داشت؛ آن جا که خداوند انسان را از بهشت بیرون نمود: (قلنا اهبطوا منها جمیعاً) مراد از «جمیعاً» در این آیه، آدم و حوّا و شیطان نیست؛ بلکه با توجه به ادامه آیه منظور بنی آدم است؛ چون آدم الگوی تمام بشر است. پس خطاب آن به همه ابنای بشر است.

زمانی که خداوند انسان را از بهشت بیرون کرد، حتی لباسی را که عورت او را پوشانده بود، از او گرفت. همه موجودات به نوعی وسایل دفاعی و حفاظتی برایشان فراهم است؛ ولی انسان این گونه نیست و به او گفته شده که چون دارای عقل و خرد هستی، خودت می­ توانی نیازهایت را برطرف سازی. اما همین عقلی که می­ تواند آدمی را کفایت کند، نگران کننده او نیز هست. خداوند به این نکته توجه داشت و برای آن که انسان را از این مشکل برهاند، فرمود: (وقلنا اهبطوا منها جمیعاً فاما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ). این آیه گویای این است که اگر آدمی می­ خواهد از نگرانی برهد و آرامش خاطر پیدا کند، باید به این نسخه عمل کند تا در زندگی بیمه شود. بنابراین، نقش دین در حیات بشری آرامش بخشیدن به انسان است تا او بتواند در زندگی به راحتی به انجام کارهای خود بپردازد. قرآن کریم فرموده: (هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها)؛ یعنی هدف از آفرینش شما در زمین، این بوده که شما زمین را آباد کنید. پس آباد کردن زمین، وظیفه انسان است و اگر بخواهد به خوبی از عهده این وظیفه برآید، باید هیچ گونه دغدغه و نگرانی نداشته باشد. خداوند برای رفع نگرانی­ها نیز دین را برای بشر آورده تا در سایه عمل به آن به آرامش خاطر نایل گردد؛ چنان که خود فرموده: (ألا بذکر الله تطمئن القلوب) از این رو، اگر انسان ها در فراز و نشیب زندگی پیوسته خداوند را مد نظر قرار دهند، به آرامش و صفای دل دست می­ یابند و به سعادت می رسند.

*. زندگی نامه

آیة الله محمد هادی معرفت در سال 1309 شمسی در کربلا دیده به جهان گشود. پدر، جدّ و نیاکان او تا حدود سه قرن در کسوت اهل علم و روحانیت بودند و خود او نیز با توجه به پرورش در چنین خاندانی، به فراگیری دانش علاقه مند شد. نخست در مکتب خانه ای که شیخ باقر از مهاجران اصفهانی در کربلای معلیّ دائر کرده بود، به فراگیری سواد خواندن و نوشتن پرداخت و پس از آن مقدمات، ادبیات و منطق را نزد پدر خویش و نیز شیخ علی اکبر نائینی فراگرفت. در این مرحله مقداری از علوم ریاضی و فلکی را نیز آموخت.

مرحله بعد، تحصیل در فقه، اصول و مبادی فلسفه بود که نامبرده در این مرحله از محضر استادانی همچون، پدر خویش، شیخ محمد کلباسی، شیخ محمد خطیب، شیخ محمدرضا جرقویی اصفهانی و استادان متبحّر دیگری بهره برد و دورۀ سطوح مقدماتی و عالی را تا سال 1339 شمسی در کربلا به انجام رسانید.

در سال 1340 شمسی پس از درگذشت پدر، برای تکمیل تحصیلات خویش و بهره برداری از محضر اساتید بزرگوار درس خارج فقه و اصول، به نجف اشرف مهاجرت نمود و از محضر آیات عظام و علمای اعلام همچون: سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خوئی، میرزا باقر زنجانی، شیخ حسین حلّی، سید علی فانی اصفهانی و در نهایت حضرت امام خمینی بهره وافر و کافی برد. ایشان هم چنین در نجف اشرف در کنار آیة الله رضوانی و آیة الله قدیری در جلسۀ درس خصوصی امام در روزهای پنجشنبه و جمعه شرکت می جست.

استاد معرفت، انگیزه و علاقه ویژه ای به علوم و مسائل قرآنی پیدا کرد و در این زمینه به مطالعه، تحقیق، تدریس و تألیف کتاب ها و مقالات گوناگونی در حوزه تفسیر و علوم قرآنی دست زد که معروف ترین و ارزنده ترین آنها هفت جلد «التمهید» و 2 جلد «التفسیر و المفسرون» می باشد.

در سال 1351 شمسی به دنبال فشار وتضییقات حکومت بعثی عراق به ایران مهاجرت نمود و در حوزه علمیه قم استقرار یافت و به فعالیت های علمی، تحقیقی، تدریسی خویش در این حوزه ادامه داد. ایشان ضمن تدریس رسائل، مکاسب و کفایه، در مدرسه حقانی، و به دعوت شهید قدوسی به تدریس علوم قرآنی که در آن زمان به صورت جزوه بود مشغول شد و همین جزوه ها بعداً به کتاب «التمهید» تبدیل گشت. استاد در مسجد چهارمردان قم به اقامه نماز جماعت می پرداخت ودر همین مکان کلاس های آزاد تفسیر وعلوم قرآنی را نیز اداره می نمود که از شبکه قرآن سیما هم پخش شده است.

استاد معرفت هم چنین آثاری در دفاع از عقاید و کلام شیعه و نیز اثری در باب ولایت فقیه و نقش و جایگاه آن در فقه شیعه از خود بر جای گذاشته است. مقالات گوناگون و متنوع و نیز سخنرانی در کنگره ها و گرد همایی ها و نیز مصاحبه های علمی مختلف از آثار تلاش علمی و فرهنگی، این استاد فرهیخته و زاهد و پرهیزگار می باشد.

ایشان در تاریخ 29 / 10 / 1385 در اثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت و در تاریخ 1 / 11 / 1385 پس از تشییع با شکوه در جوار حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

 

منبع: همایش بین المللی امام خمینی(س) و قلمرو دین (1) کرامت انسان / مصاحبه های علمی، مجموعه آثار 13، ص 244.

. انتهای پیام /*