مصاحبه با آیة الله  سید محسن خرازی

 با تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و جهت مصاحبه در موضوع مباحث اخلاقی و دیدگاه حضرت امام رحمه الله دعوت کنگره را پذیرفتید، به عنوان مقدمه سؤالی را مطرح می کنم که باید بیش تر به آن پرداخت. به نظر شما، چه تعریف کاملی می توان از بحث اخلاص، از جهت مفهومی و حدود و ثغور آن ارائه کرد و چه حدی را می توان برای این مفهوم در نظر گرفت؟

 بسم الله  الرحمن الرحیم. الحمد لله  رب العالمین وصلّی الله  علی محمد و آله الطاهرین ولعنة الله  علی أعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین. اخلاص یک بحث لغوی دارد که معنای آن، عبارت است از خالص کردن چیزی از چیزهای دیگری که با آن مناسب نیست. وقتی که آن چیزهای نامناسب را کنار می زنند، از آن به اخلاص تعبیر می کنند؛ یعنی خالصش کردیم. مثلاً یک طلایی که باید با یک عیار خاصی باشد، اگر زاید بر آن عیار، فلزهای زایدی در آن باشد و آن ها را از طلا جدا کنند، از این کار به اخلاص تعبیر می کنند.

اخلاص، در اصطلاح علمای اخلاق و یا فرهنگ دینی، در موارد متعددی به کار می رود. گاهی متعلق اخلاص عقاید است؛ به این معنا که عقیدۀ انسان نسبت به مبدأ متعال باید از غیر خدا خالص باشد و فقط محض ذات باری تعالی باشد که از آن به توحید ذاتی تعبیر می شود.

گاهی از اوقات اخلاص گفته می شود و منظور از آن، نسبت به افعال باری تعالی است؛ یعنی عالم وجود، همه اثر ذات باری تعالی هستند و ما باید هرچه را که در عالم اتفاق می افتد، فعل باری تعالی بدانیم و اگر آن ها را به غیر خدا نسبت بدهیم، از اخلاص دور شده ایم. همان طور که باید خدای یگانه را بپرستیم، باید همۀ افعال را هم از ذات باری تعالی بدانیم. در غیر این صورت، از اوّلی به شرک ذاتی تعبیر می کنند و از دومی ـ که افعال، به غیر خدا نسبت داده شود ـ به شرک افعالی تعبیر می کنند. به این ترتیب، گاهی در استعمال کلمۀ اخلاص در فرهنگ دینی ما، به عبادت نظر دارند که آن خدایی را که ما باید در برابرش خضوع و خشوع کنیم و او را عبادت کنیم، همان طور که ذات او یکی است و افعال هم از همو به تنهایی است، پس باید عبادت هم برای او به تنهایی باشد، و اگر عبادت ما برای او و غیر او، به صورت مشترک باشد، این شرک در عبادت می شود و با اخلاصی که  در عبادت لازم است، متناسب نیست و از آن به شرک عبادی تعبیر می شود. موقعی در  عبادت اخلاص وجود دارد که ما هیچ گاه غیر خدا را عبادت نکنیم و معبود بیش از یکی نباشد.

نوع دیگر اخلاص، اخلاص در اطاعت است؛ یعنی فقط از خدا اطاعت کنیم و در موارد تزاحم بین اطاعت دیگران با اطاعت الهی، خدا را مقدم نماییم. این هم، اخلاص در مقام اطاعت است.

اخلاص، نوع دیگری نیز دارد که آن، از مراتب عالی اخلاص در فرهنگ دینی است که به قول حضرت امام رحمه الله مال کمّلین و اولیای خدا است و به این زودی، دست افراد دیگر به آن نمی رسد. این نوع، اخلاص در غایت از عبادت و اخلاص در هدف از عبادت است؛ یعنی انسان ـ بنده خودم و امثال خودم را عرض می کنم ـ معمولاً که عبادت می کند، قصد و غرضش این است که امور دنیوی اش آسان شود یا گرفتاری هایش حل شود و یا خیلی بالاتر برویم، بهشت خوبی داشته باشد، آخرت خوبی داشته باشد، برزخ خوبی داشته باشد که همۀ اهداف به خودش باز می گردد. به عبارت دیگر، عبادت می کنیم تا خودمان هم در این دنیا و هم در عالم آخرت راحت باشیم و عباداتمان را وسیله قرار داده ایم برای رسیدن به رفاه خودمان. خب، این هم عبادت است، اگرچه غرض ما از چنین عبادتی این است که خودمان به رفاه برسیم و مشکلاتمان حل شود. اما بندگان کامل خدا، در عبادتشان، خودشان را در نظر نمی گیرند، بلکه در عبادت، شایستگی معبود را در نظر دارند. جملۀ معروفی از حضرت علی علیه السلام در این زمینه نقل شده است: من تو ـ خدا ـ را خوفاً و طمعاً عبادت نمی کنم، «بل وجدتک أهلاً للعبادة وعبدتک»؛ تو را شایسته عبادت دیدم و عبادتت کردم.

این، مقامی است که گفتنش آسان است، اما رسیدن به اولِ چنین مقامی هم کار مشکلی است. در جایی از حضرت امام رحمه الله مطلبی راجع به «ضربةُ علیٍ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» دیدم. ایشان این مطلب را که فضیلت این ضربه چگونه بر عبادت جن و انس پیشی گرفته است، این طور توجیه معنوی کردند: به خاطر آن اخلاص و به خاطر آن معرفت بالا، در این یک ضربه، اخلاصی است که بقیۀ عبادت ها، این اخلاص را ندارد. لذا وقتی در مقام موازنه بر می آییم و آن را در ترازوی اعمال می گذاریم، آن اخلاص و آن معرفت، فضیلت این ضربه را چنان زیاد می کند که هرچه عبادت جن و انس زیاد باشد، به خاطر نداشتن این خصلت، در مقابل این ضربه سبک است. این ها معنای اخلاص در فرهنگ دینی ما بود.

 مبانی اخلاص و ریشه هایی که به اصطلاح، منشأ اخلاص می شوند و باعث می گردند که این اخلاص، برای شخص یک امر الزامی به نظر برسد، چیست؟ به عبارت دیگر، در واقع، بندگان خدا از کجا بر خودشان لازم می بینند که در اعمالشان نسبت به خدا باید اخلاص داشته باشند؟ یقیناً، این از مباحث کلامی و عقایدی نشأت می گیرد. لطفاً در مورد این منشأ توضیح بفرمایید.

 بله، خود شما نیز در سؤالتان به منشأ این الزام اشاره کردید که منشأ چنین الزامی، همان مسائل معرفتی ما است؛ یعنی هرچه انسان معرفتش به مبدأ متعال بیش تر باشد، طبعاً این پیرایه ها و این شَوب ها و این خلط ها از بین می رود. وقتی که کسی می بیند منشأ عالم، ذات یگانۀ الهی است، خب، اگر واقعاً به این مطلب برسد و اطمینان پیدا کند، اصلاً کسی غیر از خدا را منشأ عالم نمی داند و فقط به ذات یگانۀ الهی قائل می شود. در افعال نیز وقتی که به این حقیقت ایمان بیاورد، همۀ افعال عالم را از ذات باری تعالی می داند و کس دیگری را نمی تواند شریک او قرار دهد. هر چه این معرفت، رشد بیش تری پیدا کند، دلبستگی انسان به خدا بیش تر می شود.

پس این ها ریشه های معرفتی دارد و همین طور مراتب دیگر. به فرمایش امام رحمه اللهمراتب عالیۀ اخلاص از اوصاف اولیای خدا و کمّلین اولیای خدا است. آن هم به دلیل معرفت بالای آن ها نسبت به خدای متعال است که خود را نمی بینند. انسان در این مرحله خودش را هم از خدا می داند و در مقابل خدا، از خود استقلالی نمی بیند تا این که خودش را در نظر بگیرد. خودش هم فانی می شود در ذات باری تعالی و خدا را می بیند. لذا همین شایستگی او کفایت می کند از برای تحریک این عبادت. به همین دلیل، اگر ما بخواهیم اخلاص در ما قوت بگیرد، باید باب معرفتمان را نسبت به ذات باری تعالی تقویت کنیم.

 آیا حضرت امام رحمه الله در بحث اخلاص، تفسیر ویژه ای دارند که به لحاظ مفهومی، نوعی نوآوری یا مکاشفۀ جدید باشد؟

 من چیزی در عبارات ایشان، به عنوان این که مثلاً مکاشفه جدیدی باشد، ندیدم، ولی ایشان وقتی که معانی اخلاص را بیان می کنند، از خواجه عبدالله  انصاری و دیگران نقل می کنند و از بین این معانی، آن معنایی را قبول می کنند که اخلاص را بر جمیع مراتب معنا کرده است؛ یعنی هم اخلاص ذات باری تعالی، هم افعال باری تعالی، هم اطاعت، هم عبادت، هم عاری بودن از ریا و هم اخلاص در هدف و غایت از عبادت. حضرت امام معنای جامع همه را انتخاب کردند که همان طور هم هست؛ یعنی اخلاص به معنای کاملش، باید همۀ مراتب را داشته باشد.

ایشان در کتاب شرح چهل حدیث ص 283 در این زمینه می فرمایند:

«باید دانست که تخلیص نیّت از تمام مراتب شرک و ریا و غیر آن و مراقبت و ابقای آن از امور، بسیار مشکل و مهم است، بلکه بعض مراتب آن جز برای خلّص اولیاء الله  میسّر و میسور نیست. کسی که حب نفس و خودخواهی، ملکه و شاکلۀ نفس اوست، غایت و مقصد و نهایت مطلوب او، رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعی او در اعمال، همین غایت است؛ چه اعمال او برای وصول به مطلوبات دنیویه باشد یا مطلوبات اخرویه از قبیل حور و قصور و جنات و نعم آن نشئه. بلکه مادامی که انانیّت و خودخواهی و خودبینی در کار است، اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحی نیز اقدامی کند یا قدمی زند، برای خود و نفسانیت خویش است و آن نیز خودخواهی است نه خداخواهی.»

امام معنای اخلاص را به همان معنای جامع می گیرند؛ یعنی باید همۀ مراتب را داشته باشد. حال اگر ما نتوانیم و به آن نرسیم، این از نقص در عمل و رفتار ما است که چنین وضعی دارد.

 به هر حال، کسانی که مراتب اخلاق را طی کرده اند، برای خودشان یک نظام اخلاقی دارند و در این نظام اخلاقی، مجموعه ای از مفاهیم و دستورات اخلاقی را به شکلی برای خودشان تنظیم کرده اند. حال می خواهیم بدانیم که برای حضرت امام رحمه الله، مفهوم اخلاص و دستور العمل اخلاص در نظام اخلاقی ایشان چه جایگاهی دارد و در چه موقعیتی قرار گرفته است؟ آیا قبل از آن، مراتب دیگری وجود دارد یا این که در نظر ایشان، اخلاص اولین مرتبۀ ورود به این نظام اخلاقی است؟

 البته من نمی توانم الآن به ایشان اِسناد بدهم که ایشان می فرمایند از کجا شروع کنیم. برای چنین اسنادی، باید اشراف بیش تری نسبت به کلمات ایشان داشت که بنده آن اشراف را ندارم؛ زیرا همۀ کلمات ایشان را در این کتاب به طور کامل مطالعه نکرده ام. اما اجمالاً آن چیزی که از لابه لای بیاناتشان در همین جا به دست می آید، این است که بر مراقبت از اخلاص توصیۀ فراوان دارند که خیلی مراقب اعمال خیری که برای شما پیش می آید، باشید. به صرف این که عمل، خیر است، از این که بخواهید آن را علناً و در مرئی و منظر دیگران انجام بدهید و بگویید که این کار خیر است و دیگران یاد می گیرند یا مثلاً برای دیگران الگو می شود، اجتناب کنید! با این که خیر است، از این عمل اجتناب کنید! خودتان را حفظ کنید که به ریا و ریاکاری آلوده نشوید.

صرف خوبی عمل، شما را گول نزند. به خودتان بنگرید که آیا واقعاً از عهدۀ این عمل چگونه بر می آیید؟ آیا می توانید این عمل را خالصانه انجام دهید؟ اگر توانستید، خب مانعی ندارد که علنی انجام بدهید والاّ تا می توانید، آن عمل خوبتان را مخفی کنید و آن را با نیّت صالح و نیّت صحیح انجام دهید. به طور مسلّم، این بیانات همه مترتب بر همان بحث قبلی است؛ یعنی به عنوان نقطۀ شروع، انسان باید بیش تر، معارف الهیه را تقویت کند. در توصیف متقین، جملۀ معروفی از حضرت علی علیه السلامآمده که فرمودند: «عظم الخالق فی أنفسهم». این جمله، دارای مفاهیم ریشه ای و اساسی است؛ یعنی اگر خالق در جان انسان، در فکر انسان، در ذهنیت انسان عظمت پیدا کند طبیعی است که راه، از برای ترک ریا کاری و خلط اعمال برای خوش آمدِ دیگران هموار و آسان می شود.

پس اگر بخواهیم به این سؤال شما جواب بدهیم، باید بگوییم که انسان باید مقدمات معرفتی را تقویت کند که یکی از مقدمات، این است که باید معاشرتش را با مخلصین زیاد کند. خود معاشرت هم خیلی تأثیر دارد. گاهی تنها دانستن، کفایت نمی کند، اما به طور ناخودآگاه، وقتی که انسان با دیگران همنشین می شود و می بیند چطور در این کار موفق هستند، این در انسان اثر می گذارد، و به مرور، آدم را عادت عملی می دهد. لذا انسان باید سعی کند رفقای او، رفقای مخلص و با تقوا باشند. این مسائل می تواند زمینه را برای انسان آماده تر کند.

 پس اخلاص، ظهور و بروز همان توحید عملی است که به صورت طبیعی و بر اساس آن، مترتب می شود؟

 بله، همین طور است.

 محدودۀ اخلاص کجاست؟ این بحث در کتب فقهی و در مورد اعمالی که نیاز به نیت دارند ـ عبادات ـ مطرح می شود؛ که در مقابل آن نیز ریا مطرح است که آیا مفسِد است یا خیر؟ اما آیا این اخلاص، مخصوص مباحث عبادات است یا در تمامی اعمال وجود دارد و اگر در تمامی اعمال وجود دارد، آیا این ها با هم تفاوتی از جهت مظاهر، اصول و شیوه دارند، یا این که همه یک دست هستند؟

 بله، البته در کتب فقهی، به خصوص در باب عبادات صحبت از اخلاص می کنند. و مقصود، آن است که باید عبادت را با قصد قربت و برای رضای خدا انجام داد. به این ترتیب، محدودۀ کلام فقها در فقه، همان عبادات است که صحبت از صحت و فساد می کنند که اگر انسان در قصدش اخلاص داشته باشد و آن عمل را برای رضای خدا انجام دهد و خدا را در نظر داشته باشد، عملش صحیح والاّ باطل است. اما راجع به اهداف فردی که عبادت را انجام می دهد که آیا منظورش رفاه خودش است یا فقط شایستگی معبود را در نظر گرفته است، در کتاب های فقهی چیزی مطرح نیست. فقها این را مضرّ به صحت هم نمی دانند؛ یعنی اگر کسی برای رفاه خودش عبادت کرد، یا برای آیندۀ خودش عبادت کرد، می گویند صحیح است؛ چون خدا را عبادت کرده است. اما در کتاب های اخلاقی این طور نیست، بلکه با توسعۀ بیش تری بحث شده است؛ یعنی هم ریای در عبادت بحث شده و هم مسأله اهداف و غایت از عبادت بحث شده است.

این مطلب ـ بحث از اهداف و غایت ـ در اخلاق انسان نقش دارد که اگر انسان از معرفت بالایی برخوردار باشد، باید غایت خودش را هم تصحیح کند؛ همان طور که فعلش را تصحیح می کند، باید غایت از این فعل را هم تصحیح نماید. لذا این مسأله، در مباحث اخلاقی با گستردگی بیش تری مورد بحث قرار گرفته است.

 با توجه به این که مبنای اخلاص، یک بحث معرفتی و همچنین ظهورات آن نیز تا حدود زیادی جوانحی است، چطور می تواند بر اعمال جوارحی تأثیر بگذارد و به طور کلی چگونه تبلور می یابد و چه تأثیراتی دارد؟

 بله، معمولاً این گونه اعمال ما، تحت تأثیر افکار ما هستند و اگر افکار ما تصحیح شده باشند، اعمال ما نیز به ترتیب، تصحیح می شوند؛ یعنی در طول هم هستند. اگر ما در ابتدا معرفت خودمان را تصحیح کرده باشیم، افکارمان را تصحیح کرده باشیم، طبعاً عملی را هم که انجام می دهیم، بر اساس آن شاکله ای که در فکرمان است، در خارج محقق می کنیم، اما اگر در شاکلۀ فکری انسانی اخلاص نباشد، طبعاً وقتی که عملش هم تحقق می یابد، با همان شاکله به وجود می آید. معمولاً اعمال خارجی ما در طول همان فکر و معرفت و شناخت ذهنی ما است.

 این مسأله چون مسأله قلبی است و همان طور که عرض کردم جوانحی است، مشکلی درست می کند که احتمال دارد در مواردی، اشخاص دچار وسواس بشوند. لذا ملاک و معیار برای تشخیص این که آیا کاری که انجام می گیرد، بر اساس اخلاص است یا خیر، چیست؟ آیا امام رحمه الله در این جا مطلبی دارند که معیاری را ارائه کنند تا شخص بداند این کاری را که انجام داده، خالص بوده یا نه؟

 البته من در عبارات ایشان، مطلبی را دربارۀ معیار شناخت وسواس از غیر وسواس ندیدم، اما ممکن است در پاسخ این سؤال گفته شود که معمولاً برای شناخت معیار مثل وسواس در عبادت ها که برخی به آن دچار شده اند، باید به افراد متعارف رجوع کرد. افراد متعارف چگونه هستند؟ گاهی از اوقات بعضی از طلاب نزد من می آیند و می پرسند اگر ما نماز را در خانه بخوانیم، بی ریا است، اما اگر در مسجد و به جماعت بخوانیم، می ترسیم که ریا شود. من در پاسخ آن ها می گویم هم بیایید در مسجد و هم سعی کنید که ریا کاری نداشته باشید؛ چون خود این وسوسه، از اعمال شیطانی است و انسان را از عبادت ها دور می کند که برو در یک گوشه ای مخفی مشغول عبادت شو. این مطلب طبیعتاً انسان را دور می کند و از مزایای جماعت و اجتماع محروم می گرداند. لذا مثل دَوَران بین المحذورین است که اگر یک طرف را بگیریم، طرف دیگر از دست می رود.

برای بر طرف کردن این مشکل باید معرفت انسان زیاد شود. من در صحبت هایی که با برخی افراد داشته ام، گفته ام که دلیل ریاکاری، ضعف عقل است. اگر انسان خدا را به عظمت شناخته باشد، چه کسی بهتر از خدا که از اعمال او آگاه شود؟

این که ما دنبال این و آن هستیم، به دلیل ضعف عقلانی ما است. ما باید عقل خودمان را تقویت کنیم. به این ترتیب و به هر صورت، افرادی که به وسواس مبتلا می شوند، باید به متعارف افراد جامعه نگاه کنند. مگر صالحین چه کار می کردند؟ ما بالاتر از پیغمبر و اولیای خدا، کسی را نداریم؛ بالاتر از شاگردان آن ها، کسی را نداریم. همۀ آن ها در جماعت شرکت می کردند؛ همۀ آن ها بعضی از اعمالشان را علنی انجام می دادند، ولی آن ها سعی داشتند اخلاص خودشان را حفظ کنند و حفظ می کردند. این، یکی از چیزهایی است که واقعاً به انسان کمک می کند؛ این که انسان به مرور ممارست کند و عمل را برای خدا انجام دهد، رفته رفته قلب انسان خضوع پیدا می کند و آمادگی پیدا می کند تا عملش را برای خدا انجام دهد؛ به خصوص با آن پشتوانۀ معرفتی که برای خود به وجود آورده است. در روایتی از حضرت کاظم علیه السلام آمده که گاهی در مسجد به سجده می افتادند و مدت ها در سجده بودند و حالی داشتند، با این که جمعیت هم جمع بودند و ایشان را می دیدند. این ها در جماعت و بین مردم حال خودشان را داشتند و این که مردم آن ها را ببینند یا نبینند، برای آن ها تفاوتی نداشت. ائمه به این درجه رسیده بودند و ما هم تا حدودی می توانیم آن را به دست آوریم.

 با توجه به این که بعد از انقلاب، روحانیت بیش تر در مظانّ مسأله شرکت در حکومت و کارگزاری حکومت قرار دارد، از نظر حضرت امام رحمه اللهفردی در عین داشتن اخلاص، چگونه می تواند در کار حکومتی هم شرکت کند و به اخلاص او ضربه نخورد و اساساً، وارد شدن در امر حکومت، عرصه ای برای تمرین اخلاص فرد شود؟ حضرت امام رحمه الله به چه شکلی این امر را توصیه می کردند و این مسأله برای ایشان چگونه حل شده بود؟

 آن مطلبی را که من از عملکرد امام به دست آوردم و گاهی نیز در صحبت هایشان به آن اشاره می فرمودند این است که ایشان دنبال اطاعت از فرمان الهی بودند؛ یعنی همیشه می گفتند که من می خواهم به تکلیف الهی عمل کنم. گاهی که دشواری و مشکلاتی پیش می آمد، ایشان می فرمودند: مشکلی نیست، برای این که ما داریم تکلیف خودمان را انجام می دهیم؛ حال اگر به مقصد رسیدیم که فبها و اگر به مقصد نرسیدیم، وظیفۀ ما همین بوده و هیچ شکستی نداریم.

آن چیزی که ایشان را به طرف کارهای اجتماعی حرکت می داد، رضایت خدا و انجام فرایض الهی بود. فرایض الهی هم تنها مسائل انفرادی نیست که بگویند بروید در خانه تان و عبادت کنید. ما مسائل اجتماعی هم داریم که همۀ آن ها فرایض الهی است. امر به معروف، نهی از منکر، تشکیل حکومت، ادارۀ حکومت، مبارزه با طغاة، مبارزه با کفار و جهاد، همه و همه فرمان های الهی هستند. همۀ این فرمان ها باید به خاطر خدا و با اخلاص صورت بگیرد و همین اخلاص است که اگر انسان داشته باشد، در این جا نیز به او کمک می کند؛ یعنی خیلی روشن تر، خیلی جدی تر و خیلی با استقامت تر می تواند عمل را انجام  دهد.

اگر کسی که حکومت داری می کند، در کار خود اخلاص نداشته باشد و به خاطر رضایت این و آن، کاری را انجام دهد، توفیق لازم را پیدا نمی کند. اما اگر کسی تمام همّش این باشد که حکم خدا و حکومت الهی را پیاده کند، و این که زید خوشش بیاید، و عمرو بدش بیاید، تأثیری در روحیۀ او نداشته باشد و تنها رضایت الهی مدّ نظر وی باشد، چنین فردی در تشکیل حکومت و در انجام این فریضۀ بزرگ الهی توفیق بیش تری پیدا می کند. ما می دانیم امر به معروف و نهی از منکر از فرایض بزرگ الهی هستند که مقدمۀ آن ها تشکیل حکومت است. بدون حکومت، امر به معروف و نهی از منکر به طور مطلق قابل عمل نیست. البته فقط در حد نصیحت انجام می گیرد، اما دیگر امر و نهی و جلوگیری نیست. همۀ این ها مبتنی بر حکومت است. باید حکومت باشد تا این فریضه های بزرگ الهی انجام شود.

 به نظر شما که با حضرت امام رحمه الله در ارتباط بودید، جلوه های اخلاص حضرت امام رحمه الله در سیرۀ حکومتی ایشان چه چیزهایی بوده و اگر نمونه هایی از این اخلاص را در خاطر دارید، بیان فرمایید. این را از این جهت عرض می کنم که به هر حال، بعضی از تعابیری که حضرت امام رحمه اللهدارند، برای بعضی ها مسأله است و هنوز برای آن ها جا نیفتاده است. حال، ما چه جلوه هایی می توانیم از سیره ایشان به نمایش بگذاریم که برای مثال، به کار بردن تعبیر ولایت مطلقه از طرف حضرت امام رحمه الله واقعاً از روی اخلاص بوده، نه از روی منیّت و قدرت طلبی؟

 البته این گونه شناخت امام، خودش یک مسأله است؛ یعنی انسان امام را باید از دوران قبل از حکومت و حین حکومت بشناسد. انسان اگر یک شناخت روشنی از امام داشته باشد، دیگر این مسائل مطرح نمی شود. معمولاً کسانی که این مسائل را مطرح می کنند، از سوابق امام اطلاعی ندارند که ایشان حتی یک قدم هم از برای ریاست برنداشتند.

کسانی که با وضع ایشان و با روحیات ایشان آشنا بودند، می دانستند که ایشان زندگی، تحصیل و تدریسشان برای خدا بود. همچنین در زمان علمای بزرگ سابق، سکوت امام برای خدا بود. و بعد هم که شروع کردند به مبارزات، همه و همه حاوی اخلاص ایشان بود و این، چیز روشنی بود. در زمانی که کتاب اسرار هزار ساله نوشته شد، من شنیدم که ایشان درسشان را برای مدتی تعطیل کردند و یک وظیفه ای برای خودشان دانستند که در جواب آن، کتاب کشف الاسرار را بنویسند. بعدها شنیدم که در مشهد مقدس یکی از علمای بزرگ وقتی که به ایشان رسیده بود، خم شده بود و دست ایشان را بوسیده بود و تشویق کرده بود که این خدمت بزرگی بود که شما انجام دادید. یا در زمان مرحوم آقای بروجردی رحمه اللهایشان معتقد به ولایت فقیه بودند و در آن زمان، آقای بروجردی را ولی فقیه می دانستند. لذا به ایشان بسیار احترام می کردند و تأییدات لازم را نسبت به ایشان داشتند و در مواردی که آقای بروجردی نظر خاصی داشتند، سکوت می کردند ولو این که نظرشان با آقای بروجردی مخالف بود.

همان طور که ولایت را برای خودشان قائل بودند، برای دیگران نیز قائل بودند؛ یعنی اگر انسان در طول عمر ایشان فصل های زندگی را از هم جدا کند و به اصطلاح ما با آن قراین مقامیه این ها را خوب مطالعه کند، می بیند واقعاً نقطه حرکت ایشان به کجا است و به طرف چه حرکت می کردند. خیلی مشخص است. در همان موقعی هم که ایشان از پاریس برگشتند، مگر کسی در ایشان تفاوت روحی احساس کرد؟ خوشحالی و فرحی در ایشان احساس کرد؟ حال ایشان در زمانی که به حکومت رسیدند با موقعی که حکومت نداشتند یکسان بود. کسانی که به امام نزدیک بودند، می دیدند که حال ایشان یکسان بود و تفاوتی با گذشته نداشت که بگوییم الآن، فرح زیادی پیدا کردند و خوشحال شدند. همۀ همّشان این بود که تکلیفشان را انجام بدهند.

یک موقع تکلیفشان این بود که با اعلامیه و دعوت مردم به تظاهرات، انجام وظیفه کنند و زمانی تکلیف این بود که بر اریکۀ حکومت بنشینند و کشور را اداره کنند و حکومت اسلامی را برپا دارند. اگر انسان به حسب مقامات به کارهای ایشان بنگرد، پیدا است که ایشان خودش هدف نبود، دنیا هدف نبود، بلکه پیاده کردن اسلام هدف بود. این نحوه نگرش، مطالعۀ دقیق و آشنایی نسبت به وضع ایشان را طلب می کند. البته همۀ این ها معقول و ممکن است و هر کسی غیر از امام هم باشد، می تواند همین نیت را داشته باشد و حکومت را برای خدا تشکیل دهد و آن را اداره کند. چنین چیزی امکان دارد و من معتقدم که اگر اخلاص باشد، انسان بهتر می تواند این کار را بکند و مقاوم تر می تواند در این مسیر حرکت کند.

 ما در همان زمان هم به خاطر داریم که یکی از توصیه هایی که حضرت امام رحمه الله به طلبه ها می فرمودند این بود که تا زمانی که تهذیب نفس نکردید، وارد صحنۀ سیاست و حکومت نشوید. آیا این تهذیب نفس، تعبیر دیگری از همان اخلاص است و یا مقدمه ای برای آن و یا بر عکس، اخلاص مقدمه ای برای تهذیب نفس است؟ لطفاً این توصیۀ حضرت امام رحمه الله را توضیح و تبیین بفرمایید.

 البته تهذیب نفس بدون اخلاص امکان ندارد. اخلاص یکی از شاخصه های بزرگ تهذیب نفس است و منظور حضرت امام رحمه الله از تهذیب نفس، همان معنای جامع آن است که اخلاص هم، جزء آن است. باید اخلاص را هم داشته باشند. البته هر کسی خودش می داند و خدای خودش که آیا اخلاص دارد یا نه؟ تهذیب دارد یا ندارد؟ ولی بسیار توصیۀ بجایی است. افرادی که می خواهند متصدی امور باشند، به خصوص مسأله قضاوت، باید آن شایستگی لازم را داشته باشند. باید روی خودشان مطالعه کنند و ببینند آیا واقعاً واجد این شایستگی هستند یا خیر. اگر واقعاً واجد این شایستگی نیستند اول، دنبال تهذیب بروند؛ چون اگر آدم این شایستگی را نداشته باشد، آلوده می شود. طبعاً تصدی یک امری که مثلاً مربوط به قضا و یا قدرت باشد، انسان را آلوده می کند. این توصیه، خیلی بجا است. افرادی هم که کار گزینش چنین افرادی را به عهده دارند، به ظاهر امر نگاه می کنند که چه کسی شایستگی دارد و او را می پذیرند و چه کسی شایستگی ندارد که او را نمی پذیرند و این کار هم اشکالی ندارد، اما خود شخص باید ببیند که از عهدۀ این کار بزرگ بر می آید یا نه؟

به این ترتیب، واقعاً هر کسی که قصد قبول هر پُست و مقامی را دارد، اگر به همین توصیۀ امام عمل کند و در نفس خود بنگرد و ببیند که آیا واقعاً از عهدۀ این کار بر می آید که آن را خالصانه انجام دهد یا نه و بعد قبول کند، خیلی از مشکلات حل می شود. اگر فقط با توجه به همین توصیه، افراد وارد کار شوند، کارها بدون هیچ مشکلی پیش می رود.

 لطفاً اگر خاطره ای در همین موضوع از حضرت امام رحمه الله دارید، بیان فرمایید.

 البته خاطره ای که تا به حال شما نشنیده باشید، ندارم. آن خاطراتی که می خواهم از حضرت امام رحمه الله نقل کنم، در مورد همین سیرۀ عملی ایشان است که همیشه مدّ نظر من است. ایشان واقعاً در حرکت و سکونشان همیشه خدا را در نظر می گرفتند. این مطلب در تقویت انسان خیلی مؤثر است. به نظر من، خود ایشان الگوی خوبی است. مرحوم امام رحمه الله در اخلاص، الگوی بسیار خوبی است. اگر انسان وقت پیدا کند و در حرکت، سکون، تدریس، نهضت و حکومت داری امام دقت کند، در اعمال ایشان اخلاص را، هم در جنبه های انفرادی و هم در جنبه های اجتماعی می بیند، و ایشان می توانند الگو و مقتدا باشند برای این مطلب اخلاقی بزرگ.

 به نظر شما، در مباحث نظری اخلاص که در نوشته ها و یا گفتارهای حضرت امام رحمه الله وجود دارد، چه چیزی بیش تر جلب توجه می کند؟

 در همین زمینه، مطلبی به ذهنم رسیده که گاهی هم آن را عرض کرده ام. معمولاً در کتاب های اخلاقی به آن ریشه و اساس کاری ندارند. در این نوع کتاب ها، نوعاً این طور بین اعتدال و افراط و تفریط بحث کردند که مثلاً فلان خصلت افراطش چیست، تفریطش چیست، اعتدالش چیست. مباحث کتاب های اخلاقی نوعاً این طور است و شاید این مطلب متأثر از کتاب های اخلاقی یونانی باشد که معمولاً در آن کتاب ها، مسائل اخلاقی به این شکل مطرح شده است. اما وقتی که انسان در قرآن کریم نظر می کند، می بیند مسائل اخلاقی با یک ریشه یابی در معارف و اعتقادات، مطرح شده است. حضرت امام رحمه اللههم بر اساس همین فرهنگ قرآنی، وارد مسائل می شدند که ریشه های این مسائل چیست و روی ریشه های معرفتی صحبت می کردند و از آن جا، این مسائل اخلاقی را مطرح می کردند. روش ایشان، روش قرآنی بود. به نظر می رسد که اگر انسان در همین کتاب های خوب ایشان که در زمینۀ اخلاقی نوشتند، مثل کتاب چهل حدیث و امثال آن دقت کند، می بیند که ایشان بر اساس مایه های معرفتی، مسائل اخلاقی را مطرح کرده اند که از یک قوت بالا و از یک روشنایی بالایی برخوردار است که کتاب های اخلاقی یونانی از آن بی بهره اند. به نظر من، آن کتاب ها در این زمینه ضعف دارند که فقط به خود همان خصلت پرداخته اند. البته نمی خواهم به طور کلی بگویم که در آن کتاب ها به این مسائل ـ ریشه های معرفتی ـ اصلاً تعرض نشده است، اما تعرض آن ها خیلی روشن نیست. روش ایشان روش قرآنی است و خیلی بهتر از آن روش هاست.

 به نظر شما، شیوۀ بیانی ایشان چه خصوصیتی دارد؟

 شیوۀ بیانی ایشان قابل بیان نیست. خلاصه، ایشان در بیان نیز امام البیان هستند.

 شما در ضمن صحبت هایتان فرمودید که سیرۀ حضرت امام رحمه الله برای هر طلبه، خصوصاً و برای همۀ مردم، عموماً، می تواند به عنوان یک الگوی مناسب برای اخلاص مطرح باشد. لطفاً این مطلب را بیش تر باز کنید که چگونه و به چه شکلی و با چه وسایلی می توانیم امام را به عنوان یک شخص مخلِص، الگوی خودمان قرار دهیم و در همان مسیری که ایشان طی کرده اند، قرار بگیریم؟

 بله، البته الگو بودن ایشان، خودش یک واقعیتی دارد. واقعیتش هم همان عمل و رفتار خودشان است که در تاریخ ثبت است و در کتاب ها بیان شده که ایشان چگونه زندگی می کردند و در صحنه های اجتماعی حضور پیدا می کردند و در خدمت مردم بودند و مجاهده می کردند. این مطالب بسیار روشن است و در همه جا بیان شده است، اما نسبت به خودمان که چگونه از این مطالب استفاده کنیم، همّت می خواهد. انسان باید همّتش را داشته باشد و اگر می خواهد واقعاً توفیقی داشته باشد، باید در راه صالحین قدم بگذارد؛ افرادی که از مکانت بالایی برخوردارند، باید به دنبال آن ها حرکت کند.

یک وقت مرحوم آقای اراکی ـ که خدا رحمتشان کند ـ دربارۀ مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری صحبت می فرمودند. از اخلاص ایشان صحبت می کردند ـ مناسبت خوبی است که از ایشان نیز یادی شود ـ ایشان فرمودند آقای خوانساری، درِ خانۀ قلبش نشسته بود و غیر از خدا، کسی را به درون آن خانه راه نمی داد. مرحوم خوانساری این طوری بود. خوب، واقعاً این ها نمونه هستند. اگر انسان حالات این ها، عبادات این ها و عمل این ها را مطالعه کند و جداً بخواهد قدم در راه این بزرگان بگذارد، راه باز می شود و آن ها انسان را به طرف خودشان می کشند. خوب است که انسان در احوالات علما مطالعه داشته باشد که این ها چگونه بودند. چقدر وارسته بودند که برای ریاست دست و پا نمی زدند. گاهی هم ریاست به سراغشان می آمد، اما زود نمی پذیرفتند.

حضرت امام رحمه الله از همین افراد بودند که برای رسیدن به مرجعیت تلاشی نکردند؛ حتی حاضر نبودند که رساله شان از سهم امام، چاپ شود. توجه فرمودید؟! بعضی از کتاب های ایشان، توسط برخی از نزدیکانشان چاپ شد. آقایی نقل می کرد که در محضر ایشان ـ امام ـ بودیم. شخصی آمد و مبلغ شصت هزار تومان به ایشان پرداخت کرد ـ شصت هزار تومان در آن زمان، خیلی زیاد بود ـ و بعد، از ایشان رسالۀ عملیه درخواست کرد. ایشان در جواب فرمودند بروید از بازار بخرید، و حاضر نشدند از سهم امام، حتی به همین آقایی که شصت هزار تومان داده، رسالۀ عملیه بدهند. توجه کردید؟!

البته قصد من این نیست که بگویم اگر این طور نبود، اخلاص هم نیست؛ چون این نیز سوء برداشت است که من هم با آن مخالفم. این، قلب افراد مختلف و نیّات افراد مختلف است که در اخلاص تأثیر دارد. گاهی زمینه ها فرق می کند. در جایی باید رساله را پخش کنند و در جایی نباید پخش کنند و... زمینه ها فرق دارد. از این مطلب نمی توانیم یک معیار کلی به دست آوریم، ولی از رفتار ایشان یک اخلاص خاصی به دست می آید؛ از وضع ایشان نیز همین طور. مرحوم آقای اراکی رحمه الله با این که از نظر علمی وزنۀ بزرگی بودند و شایستگی مرجعیت داشتند، اما تا این چهار، پنج سال آخر عمرشان نپذیرفتند. ما از این افراد زیاد داریم. الآن نیز افرادی داریم که در نجف و یا در جاهای دیگر هستند که این ها هم حاضر نیستند زیر بار ریاست بروند و می گویند تا دیگری هست، نوبت به ما نمی رسد.

امیدواریم که خداوند به ما اخلاص عنایت فرماید و توفیق بدهد تا راه آن ها را دنبال کنیم و آن ها را الگوی خودمان قرار دهیم و خدا هم عنایت فرماید که ما نیز در آن مسیر باشیم، ان شاء الله . وصلّی الله  علی محمد و آله الطاهرین.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 129.

. انتهای پیام /*