رنـج دوران

 (سخنان حجت ‏الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی در باره مرحوم حاج سید احمد خمینی)

  از آن سال‏های دور

در فروردین ماه سال 43 اولین بار ایشان را در جشنی که به مناسبت آزادی حضرت امام در دوران اولیه بازداشت و حصر برپا شده بود، زیارت کردم. طلاب حوزه علمیه جشن گرفتند. در جشن‏ها معمولاً یا خود حضرت امام شرکت می‏ کردند یا نمایندگانی از طرف ایشان. در مدرسه مرحوم آقای بروجردی که جشن گرفته بودیم، از طرف حضرت امام حاج احمد آقا تشریف آوردند و از دوستان

 

 مدرسه تشکر کردند. من اولین بار ایشان را آنجا زیارت کردم که البته آن موقع دوران دانش ‏آموزی‏شان بود. دانش ‏آموز سال آخر دبیرستان بودند. کت و شلواری هم به تن داشتند. جوان مرتب، متین و صمیمی بودند که برای اولین بار ایشان را دیدم.

 احمد آقا متکی به خودش بود

ایشان در محیط خانوادگی و در محیط اجتماعی قم به سبب رشد و نمو خاندان حضرت امام، و به دلیل تربیت آزادشان، امکان مطالعه آزاد داشتند و آن طور نبود که از پدیده ‏های اجتماعی محیط خارج از خانواده نا آگاه باشد. آگاهی‏ها و اطلاعات سیاسی‏ شان مربوط به پایان دوران دبیرستانش بود. دوره بعدی دوره‏ ای است که حضرت امام به ترکیه و سپس به عراق تبعید شده بودند. امام هم توسط دامادشان مرحوم آقای اشراقی که سرپرستی بیت‏شان در قم را بر عهده داشتند به احمد آقا نامه ‏ای نوشتند و پیغام دادند که به احمد آقا بگویید که ایشان در موقعیت و وضعیتی قرار گرفته که می ‏تواند برای زندگی اجتماعی خودش تصمیم بگیرد. اگر چنانچه مایل است در سلک روحانیت قرار بگیرد، من هم استقبال می‏ کنم. اگر ایشان تمایل دارد مثل گذشته می‏ تواند از امکانات بیت استفاده کند. اما اگر تمایلی ندارد، باید شغل دیگری را انتخاب کند. معلم می‏ شود، کارمند می‏ شود یا شغل آزاد. بنابراین به ایشان بگویید که توقع تأمین نیازهای مادی‏اش را از ناحیه ما نداشته و به خودش متکی باشد. این پیشنهاد، پیشنهاد سرنوشت‏ سازی برای احمد آقا بود. اولاً ایشان در انتخاب آزاد و مختار بود. تحمیلی به ایشان نمی‏ شد که حتماً بیاید به سلک روحانیت. منتها اگر می‏ پذیرفت، مورد رضایت پدر هم بود بنابراین ایشان تصمیم گرفتند به سلک روحانیت وارد شوند. و در حقیقت یک حرکت نوینی را در زندگی‏ اش آغاز کرد و طبیعی است که این انتخاب در جهت‏ گیری‏های سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فکری او تأثیر داشته باشد. این گرایش سیاسی و فکری عمدتاً بر مبنای گرایشات ایدئولوژیک و مصالح اسلامی و بر مبنای حمایت از قیام روحانیت و در جهت دفاع از آرمان‏های اسلامی و آرمانی بود. در این دوران در عین اینکه نسبت به فعالیت‏های سیاسی بی‏ اعتنا و بی‏ ارتباط نبود، به توصیه پدر برای تقویت بنیه علمی خود نیز کوشید. یعنی قویاً به درس و تعلیم و آموزش پرداخت. دوران درس خیلی فشرده و دقیقی را با اساتید برجسته پشت سر گذاشت، هم مباحثه ‏‏های قوی انتخاب کرد و اساتید ایشان هم به سبب علاقه‏ ای که به خاندان ایشان و به خود حاج احمد آقا داشتند، سعی می‏ کردند که مراقبت و دقت بیشتری در وضعیت آموزشی ایشان داشته باشند. با این حساسیت‏ ها و دقت‏ و علاقه‏ ای که خود ایشان نسبت به مسایل داشت، به شدت رشد کرد. سطوح را تقریباً به اتمام رساند. در وضعیتی قرار گرفت که حتی می‏ توانست پایه‏ هایی از مباحث سطح را هم در قم تدریس کند. در این شرایط ساواک به شدت نگران وضعیت و فعالیت سیاسی و تحرکات اجتماعی ایشان بود و به شدت ایشان را زیر نظر قرار داد.

 ایجاد کانون‏های مؤثر در مبارزه

علی‏رغم مراقبت‏هایی که ساواک داشت، او توانست توفیقات خوبی در ایجاد هسته‏ های زیر زمینی مبارزه و مقاومت به‏ دست آورد، به ‏طوری‏ که ساواک نتوانست به وجود این کانون‏ها پی ببرد. ولی این احساس را داشت که ایشان و دوستانش در حال انجام کارهای زیر زمینی هستند و آرام نمی‏ نشینند.

به همین دلیل ساواک ایشان را مرتب مورد آزار و اذیت قرار می‏ داد و مراقبت‏ های خسته‏ کننده ‏ای را اجرا می‏ کرد؛ وقتی که ایشان را در کوچه ‏ای تنها گیر آورده بودند به شدت مضروب کردند. اما ایشان به سبب وضعیت جسمانی قوی، به خاطر ایمانی که داشتند و تعصب نسبت به این آرمان‏ها، از این مشکلات تأثیر منفی نمی‏ گرفتند و بیش از پیش مصمم و پر صلابت‏ تر می‏ شد. ایشان در قم و با هسته‏ های زیرزمینی که تشکیل داده بود در نشر اندیشه‏ های پدر و توزیع اعلامیه‏ هایی که نقش روشنگری داشت و لازم بود مردم از آن‏ها مطلع باشند، نقش مؤثری ایفا کرد.

سفر آخر که ایشان به عراق آمد مصادف شد با شهادت حاج آقا مصطفی که یک مقطع جدیدی از زندگی ایشان شروع شد، یعنی جانشینی برادر بزرگ‏تر و به‏ عنوان دستیار و بازوی توانمند و نزدیک‏ترین یاور و مشاور و عنصر مدافع حضرت امام در خارج از کشور. حضور ایشان در کنار امام و یاران حضرت امام در نجف یک شور و هیجان جدی و جدیدی به ‏وجود آورد. ایشان کسی بود که از محبوبیت خاصی برخوردار بود. آگاهی خوب و روشنی از داخل کشور و تجارب خیلی مهمی داشت. ارتباطات خوبی نیز با مبارزین برقرار کرده بود و به عنوان یک عنصر آگاه و تجربه دیده و مبارزی که از درون کشور آمده، منشأ تحول و تأثیرگذاری و تقویت روند مبارزات در خارج از کشور شد. با ورود به نجف تحول محسوسی در روند مبارزات ایجاد کرد.

شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی منشأ یک حرکت جدید در جریان مبارزاتی حضرت امام شد. یعنی آن مظلومیتی که ایجاد شد و آن افشاگری که علیه جنایات رژیم شاه به ‏عمل آمد، مردم داخل کشور را به حرکت واداشت. جریانات حمایت گونه‏ ای که از حضرت امام به دنبال شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در داخل کشور رخ داد و مراسم ترحیمی که برگزار شد و حرکت‏هایی که در داخل صورت گرفت سرآغاز حرکت نوینی شد که سرانجام انقلاب را به پیروزی رساند.

در واقع آن را باید منشأ دانست، نه حضور حاج احمد آقا را در کنار امام به ‏عنوان سازمان ‏دهنده و نیروی جدید. البته حضور حاج احمد آقا تأثیر فوق‏ العاده‏‏ای بر روند مبارزات داشت، اما تحرک جدی در مبارزات، به دنبال شهادت حاج آقا مصطفی ایجاد شد نه به دنبال ورود حاج احمد آقا. البته مرحوم حاج احمد آقا با هوشمندی، درایت و ارتباطاتی که با کانون‏های مبارزاتی داشت، می ‏توانست این جریان ایجاد شده را جهت بدهد. اینها واقعیتی است که وجود داشت.

عهد پایدار با پدر

عهدی که حاج احمد آقا با پدر داشت یک عهد سرنوشت ‏ساز بود، هم در جریان پیشبرد مبارزات حضرت امام و هم در ایفای نقش مبارزاتی سازنده خود ایشان. حاج احمد آقا عهد کرده بود که در خدمت امام، ذوب در امام و همیشه یار و یاور او باشد. یعنی از خودش هیچ چیزی به عنوان شخصیت مستقل و تصمیم‏ گیر که جدای از آرمان‏ها، اندیشه ‏ها و اراده حضرت امام باشد، بروز نداد. در هر تصمیم‏‏‏ و هر اقدامی اگر متوجه می‏ شد که با خط امام، راه امام و با اراده امام هم‏خوانی ندارد، حتماً آن تصمیم را اتخاذ نمی ‏کرد. تا آخرین ساعت عمر با برکت حضرت امام، ایشان در این عهد قویاً استوار بود و هیچ چیز را از خودش به‏ عنوان یک هدف و یا خط و مشی یا ایده ‏ای که جدای از افکار و اندیشه‏ های پدر باشد، بروز نداد. سعی می‏ کرد آن چه را که قدم برمی‏ دارد و یا آنچه را که اظهار می ‏کند و به طور کلی در هر زمینه ‏ای طوری صحبت کند که با خط و آرمان و جهت‏ گیری مبارزاتی پدر همخوان باشد. به شدت مدافع آرمان‏های پدر بود و اجازه نمی‏ داد در کنار پدر دیگرانی که شایستگی نداشتند و ادعاهایی داشتند به نام پدر اظهاراتی داشته باشند. سد نیرومندی هم بود برای عدم نفوذ دیگران در جریانات فکری پدر و از طرف دیگر مدافع و حامی قوی در کنار پدر بود.

همراز پدر

زمانی که انقلاب اسلامی شکل گرفت، نقشی که ایشان در کنار پدر داشت مطمح نظر و مورد توقع بسیاری از جریانات و گروه‏های مختلف بود. همه توقع داشتند که حاج احمد آقا به ‏عنوان یک حامی و یک رابط بین آنها و حضرت امام باشد؛ اما او همواره کوشید که با همه نیروهای انقلاب یکنواخت برخورد کند و بی ‏طرف محض باشد. همان چیزی که پدر از او خواسته بود. طبیعی است که در بسیاری از موارد حاج احمد آقا پیام‏ آور یک موضوع یا جریان برای پدر و متقابلاً پاسخ پدر برای یک جریان و یا گروه باشد. درکتمان و فاش نکردن این رازها که نوعاً محرمانه بود و در امانت‏داری این رازها، حاج احمد آقا طوری عمل کرد که تا پایان عمر هیچ کس نتوانست کوچک‏ترین رازی از ایشان کشف کند. این بعد رازداری، تعهدی به ایشان داده بود که به جز خودش کسی از آن مطلع نگردید. این جزء ابعاد ناشناخته ‏ای بود که تا آخر عمرش به این راز نگهداری وفادار باشد. او همراز پدر بود.

دومین بعد از ابعاد مرحوم حاج احمد آقا که به نظر من یکی از ابعاد بسیار برجسته در زندگی ایشان است، عدم سوء استفاده از امکانات در اختیار پدر و به خصوص امکانات انقلاب بود. می‏ دانید که امام در دوران بیست ساله پایان عمرشان مرجعی بود که در تاریخ تشیع، در این حد از قدرت و توان مالی کسی وجود نداشته است. یکی از ثروتمندترین مراجع دوران تشیع، امام به حساب می ‏آمد. رهبر یک نهضت و مورد توجه همه جریان‏های اسلامی جهان و طبیعی است که اموال و وجوهی که در اختیار امام قرار می‏ گرفت، بسیار زیاد باشد. وقتی که حضرت امام چشم از جهان فرو بست، اندوخته و ذخیره بسیار گران سنگی از این اموال در بیت حضرت امام وجود داشت که تصدی همه آنها با مرحوم حاج احمد آقا بود. او ظرف 48 ساعت تمامی آنها را به کسی سپرد که بعد از امام شایستگی تصرف آن را داشت. در هفته اول زندگی پس از فوت حضرت امام زندگی‏ اش طوری شد که از خودش هیچ نداشت و به مانند یک طلبه‏ ساده بود و زندگی ا‏ش را از طریق اندوخته شهریه و ماهیانه طلبگی اداره می‏ کرد.

 احمد آقا در اختیار نهاد ارجمند ولایت فقیه بود

ارتباط مرحوم حاج احمد آقا با حضرت امام یک پدیده بسیار نادری است در روابط پدر و فرزندی. تصور کنید وجوهی که در اختیار امام بود شامل ارز، پول، اجناس، همه در حیطه اختیار و تصرف فرزند ایشان حاج احمد آقا قرار داشت و ایشان همه آنها را منتقل کرد به جامعه مدرسین و در اختیار زعمایی که قرار بود در آینده زعامت حوزه علمیه را بر عهده داشته باشند، قرار داد. به واسطه تعهد به خط مشی پدر واقف بود که آرمان پدر ولایت فقیه است و حفظ و حمایت از ولایت فقیه یکی از اوجب واجباتی است که او احساس می‏کرد بر عهده‏ دارد. لذا در تقویت بنیان ولایت فقیه، که میراث پدر بود از هیچ کوششی دریغ نکرد. در جو آشفته و متلاطم آن ایام که جامعه یکپارچه اندوه و تأثر بود، ایشان اولین کاری که کرد تقویت ولی فقیه بعد از پدر بود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد.

 عبور از پل صراط

در چند ماه آخر عمر، از خیلی جنبه‏ های دنیای مادی فاصله گرفته بود. عظمت‏های عارفانه موسمی و مقطعی (هر چه بتوان اسمش را گذاشت) و دوران آماده سازی روحی و روانی خیلی خوبی را دنبال کرد. ممکن بود به هر دلیل کسانی از ایشان رنجیده شده باشند؛ سعی کرد در این دوران دل آنها را به دست آورد و خودش را آماده کند.

ایشان سایه روشنی از مشی و سلوک عرفانی حضرت امام بود. اهل ذکر بود. اهل ریا و تملق نبود. اگر کسی جلوی ایشان مدیحه می‏گفت به شدت ناراحت می‏ شد. من خودم پس از رحلت حضرت امام یکی دوبار دستشان را گرفتم که ببوسم که خیلی رنجید و با آزردگی نهی کرد. عرض کردم که خوب به خاطر اینکه یادگار پدر هستی، این کار را می‏ خواهم بکنم. رنجیده بود. اواخر عمر به عزلت‏ خیلی بها می ‏داد. دلش می‏ خواست در جمعی قرار بگیرد که او را نشناسند. یک بار می‏ گفت که من غبطه می‏ خورم به فروشندگان دوره ‏گردی که مثلاً میوه‏ ای را از مزرعه خود بر می ‏دارند، می ‏روند و به شهر و می ‏فروشند و آخر شب هم با پول آن به خانه‏ می ‏روند. می‏ گفت زندگی اینها مشخص است که یک کار تولیدی کردند و ثمره کار تولیدی‏شان را به مردم عرضه می‏ کنند، به مردم خدمت می‏ کنند و از این طریق یک درآمد حلال و سالمی را کسب می‏ کنند و با وجدان آسوده و راحت شب به خانه می‏ روند و زندگی‏شان را می‏ کنند. می‏ گفت من غبطه می‏ خورم به زندگی سالم، روشن و شفاف اینها. با خودم مقایسه می‏ کنم که از صبح تا غروب چه کار کردم. درست است که مشغول فعالیت بودم، حضورم مؤثر بوده و حضورم در بعضی مقاطع لازم و سرنوشت‏ ساز هم بوده ولی آن دستاوردی را که سر آخر می‏ خواهم به آن برسم که چقدر شفاف بوده که خدمت کردم، گاهی در آن می‏ مانم و گاهی هم خجالت می‏ کشم. خوب این بیان زیبایی دارد. ایشان به خصوص در اواخر عمر دوست داشت به دهات دور دست و به مناطق گمنام برود و در شرایط خیلی ساده روستایی زندگی کند. جایی را انتخاب کند. پتویی بیندازد، نماز بخواند، ذکر بگوید، دعایی بخواند، راز و نیازی با خدا بکند و اشک هم بریزد و ساعاتی هم با بچه‏ های روستایی فوتبال بازی بکند، یا اگر آنها فوتبال بازی می‏ کنند، داور آن‏ها بشود.

انتشار رنج‏نامه

در این مدت و در جریان نوشتن رنج نامه ایشان از پدر دفاع کرد و جریاناتی را بازگو کرد که می‏ توانست به آن تصمیم سرنوشت‏ ساز پدر در آخر عمر به جامعه آگاهی ببخشد. با رحلت حضرت امام خیلی‏ ها می‏ خواستند بعضی از تصمیمات حضرت امام را زیر سؤال ببرند و بر آن پیرایه‏ هایی ببندند. و ایشان با تبیین آن جریان، سعی کرد با شایستگی از پدر دفاع کند و در حقیقت از آنچه که اتفاق افتاده حمایت کند.

دغدغه ‏های حاج احمد آقا پس از ارتحال امام

یکی از دغدغه‏ های مرحوم حاج احمد آقا تضعیف جایگاه ولایت فقیه بود. او نگران بود که این میراث پدر صدمه ببیند. لذا در تقویت آن به شدت تلاش می‏کرد. دغدغه ‏های سازندگی کشور را داشت. دغدغه مظلوم واقع شدن یاران حضرت امام را داشت و سعی می‏ کرد که نگذارد آنها غریب و مظلوم بمانند. یکی از دغدغه‏ های عمده‏ اش این بود که میراث مکتوب و نوشته ‏جات، آثار و گفتار پدر تحریف نشود. در تدوین آنها وسواس به خرج داد و با تأسیس مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، که بعد از او فرزند دانشمند و هوشمندش بسیار خوب آن را سر و سامان داد. خوشبختانه حفظ و نشر و چاپ این آثار را به مرحله خوبی رساند. ایشان با پاکی معصومانه ‏ا‏ی از دنیا رفتند. همان‏طور که پدر گفته بود آلوده جنبه‏ های مادی نشد. آلوده سمت‏ های اجرایی و موقعیت‏های انقلابی نشد. با همان پاکی و معصومیت از دنیا رفت. جامعه ما هم به شایستگی حق پاکی او را ادا کرد و در تشییع جنازه او و تجلیلی که از او به‏ عمل آمد، این امر ثابت شد.

 

منبع: حضور، ش 80، ص 231.

. انتهای پیام /*