پرتال امام خمینی(س): مصاحبه 34/دکتر علی محمد حاضری جامعه شناس و رئیس سابق پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی در این گفت وگو با اشاره به تعریف و اقسام استبداد، استبداد دینی را از بدترین نوع استبداد معرفی کرد و ریشه های آن را از منظر حضرت امام مورد توجه قرار داد و از بدفهمی و بد معرفی کردن مفهوم استبداد و ظلم ستیزی و مباحثی چون ولایت فقیه برای مخدوش کردن چهره امام خمینی گله کرد؛ مشروح این گفتگو از نظر می گذرد:

بحث ما درباره استبدادستیزی از منظر حضرت امام است؛ علاقمندیم در ابتدا به تعریف استبداد بپردازید.

استبداد به معنای خودکامگی و اتکاء به رأی شخصی و فردی در نظر و دیدگاه خود فرد است که معمولا درحوزه سیاست این فرد به مقامات و حاکمان اطلاق میشود. به همین دلیل استبداد زمانی به کار میرود که حاکمان و قدرتمندان با اتکاء به نظر و رأی فردی خودشان اقدام میکنند و به نظر عقلا، مشفقین، نهادهای نظارتی و نمایندگان ملت اعتنایی نمیکنند. این شکل از اعمال قدرت در حکومت را حکومت استبدادی مینامیم.

استبداد بر چند قسم است؟

استبداد بر حسب آنکه پشتوانه توجیهی آن چیست یا از نظر نیرو از کجا تغذیه میشود قابل دستهبندی است. استبداد سیاسی به همان معنای خاص مورد نظر است و استبداد دینی زمانی مطرح است که یک خودرأیی به استناد قانون، فرمان یا نظر مرجعی متافیزیکی توجیه شود و اطلاق استبداد دینی به خودش بگیرد. در ادبیات دینی و ادبیات سیاسی استبداد دینی به یکی از بدترین نوع استبدادها تلقی میشود.

لطفا به بررسی جایگاه «استبدادستیزی» در اندیشه و تفکر امام بپردازید.

حضرت امام از معدود فقهایی هستند که به طور جدّی در نفی و طرد استبداد سیاسی حاکم بر ایران وارد صحنه شدند و با شجاعانهترین و جسورانهترین مواضع در شرایطی که از خنجر استبداد به شدت خون میریخت و همه را مرعوب کرده بود توانستند با شجاعت هر چه تمامتر به طرد و نفی آن بپردازند. شاید بتوان گفت اگر جسارت و نوک تیز حملات امام، کانون استبداد رژیم شاه که شخص اعلیحضرت بود را نشانه نرفته بود اساسا چنین انقلابی به وقوع نمیپیوست. یعنی انقلاب تا حد زیادی به جسارت و شجاعت حضرت امام، در یافتن و توجه دادن به کانون اصلی فساد سیاسی حاکم بر ایران که شاه بود وابسته است. به این ترتیب میتوان گفت امام در زمره معدود فقهایی است که استبداد را به هم به نحو نظری و هم به نحو عملی مورد طرد و نفی قرار داد و استبداد ستیزی را نوعی تکلیف دینی خود و پیروانش قرار داد.

به نگاه نظری و عملی حضرت امام اشاره کردید. لطفا به بحث استبدادستیزی از حوزه اندیشه حضرت امام با مصادیق بپردازید و به حوزه عملی و عملکرد امام نیز اشاره داشته باشید.

در آنچه که در استبدادستیزی به مفهوم نظری مطرح است میتوان گفت امام ادامه دهنده سنّت فقهی است که مرحوم نائینی در منازعات نظری در مشروطه بحث آن را تقریبا آغاز کرد و به خوبی توانست نشان دهد که حاکمیت استبدادی چگونه هم حق خدا و هم حق مردم را نفی میکند و به این ترتیب قدرت و سلطنتی که متکی به استبداد رأی سلطان هست تعارض جدّی با نوع اعمال حکومت و فرمانروایی دارد که برای اسلام قابل قبول است. بنابراین در بحث نظری، مرحوم نائینی تقریبا به نحو بارز و صریحی این تعارض استبداد رأی حاکم و سلطنت بدون رضایت مردم و بدون جلب نظر مردم را در تعارض با دین معرفی میکند. حضرت امام از جهت نظری آنچه عملا طی کردند در همین سنّت تفسیر میشود که امام آن را مغایر با نوع حکومت مطلوب در نظر شرع و خداوند متعال معرفی میکنند. امام به نحو مشخص در اواخر سالهای 55-56 یعنی سالهای قبل از انقلاب، خلاف شرع بودن نظام سلطنتی را خیلی رسمی اعلام کردند.

اما بحث عملی؛ امام با جرأت و جسارت تمام خطرات و هزینههای نفی استبداد را در صحنه عمل پذیرفتند و در شرایطی که هر لحظه ممکن بود خنجر کین، حیات و زندگی امام را به خطر بیاندازد و خطرات زیادی برای خودشان و خانواده ایجاد کند بیمهابا شخص شاه را مورد خطاب قرار دادند و به دیگران انذار دادند در مقابل مفاسدی که در جامعه وجود دارد به عوامل حاشیهای و به معلولها پرداخته نشود و همه را متوجه کانون اصلی فساد که استبداد شخص اعلیحضرت بود کردند و به این طریق یکی از بارزترین جلوههای مبارزه عملی با استبداد را با شجاعت خودشان در صحنه سیاست جامعه ایران به نمایش گذاشتند.

آیا ردپای استبدادستیزی را در آثار عملی و کتب حضرت امام هم میتوانیم جستجو کنیم؟

از این جهت امام تا حدودی در همان سنّت علّامه نائینی میگنجند و در واقع در مجموعه آرای حضرت امام آنجایی که ایشان به حق مردم در تعیین سرنوشت خودشان اشاره و تأکید میکنند و همانجایی که نوع حکومت مطلوب و مورد نظر اسلام را در شرایط فعلی جمهوری معرفی میکنند، این دیدگاهها همه مؤید آن است که امام با حکومت مطلقه فردی سر تعارض دارند و تصریح میکنند که حاکم و حکومت در اسلام به هیچ وجه نمیتواند بر اساس رأی و نظر شخصی و فردی خود عمل کند. آنچه که ملاک است مکتب و قانون خدایی است و این مکتب و قانون الهی در واقع به مردم این حق را میدهد که در سرنوشت خودشان حاکم باشند و به این ترتیب تشکیل حکومت بدون رضایت مردم در مکتب امام در واقع مشروعیت لازم را نمیتواند داشته باشد.

ریشههای استبداد از منظر حضرت امام کدام است؟

در عرائض قبلی اشاره کردم جنبههای نفسانی فرد، خودخواهیها و نفسانیت میتواند در این امور دخالت داشته باشد. حضرت امام نوعا با جوهره بنیانهای عرفانی تفکرشان این نوع نفسانیت و خودخواهیها را نفی میکنند و همینطور در ساختار اجتماعی روحیه ذلّتپذیری مردم و اطرافیان را که تن به استبداد میدهند یعنی استبدادپذیری را مؤید استبدادگری حاکمان میدانند. به عبارتی مردم و جامعهای که به استبداد تن میدهد در دیدگاه امام مؤید و شریک ظلم حاکم مستبد محسوب میشود.

فرق نگاه نظری و عملی حضرت امام با اقران خودشان و کسانی که در حوزههای استبداد صاحبنظر بودند یا نظریهای داشتند چیست؟

مهمترین ویژگی امام آن بود که بُعد نظری ایشان با شجاعت عملی و اقدام عملیشان کاملا همسو، همراه و هم وزن بود. ما کسانی را داشتیم که در قلم، نظر و ایده مخالف استبداد بودند اما یا موقعیت برایشان فراهم نشد یا شجاعت نفسانی و درونیشان اجازه نمیداد که در صحنه عمل با چنین تقابلی در مقابل استبداد ظاهر شوند. ویژگی ممتاز حضرت امام آن بود که بُعد نظری خودشان را با شجاعت عملی در مقابله با استبداد به صحنه آوردند.

اگر بخواهیم استبداد را یک چتر فراگیر و مفهوم فراگیر فرض کنیم زیرمجموعه این چتر چه مفاهیم دیگری قرار میگیرد و چگونه میتوانیم بین استبدادستیزی با تحقق عدالت، عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی ارتباط برقرار کنیم؟

اگر معنای عدالت را ارجاع هر چیز در جایگاه خودش بدانیم در این تفکر، حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان به عنوان یک حق الهی و طبیعی پذیرفته میشود و هر جا که این حق نفی شود و کسی بخواهد بر خلاف این قانون الهی، نظر و سلطه خود را اعمال کند در واقع از حد حق خارج شده و ظلم میکند.

یعنی میفرمایید استبدادستیزی به دنبال جریان ظلمستیزی است؟

من روی این نکته در بحث استبداد حضرت امام تأکید می‌کنم که بدفهمی و بد معرفی کردن یک مفهوم متأسفانه چهره زیبا و نورانی امام را برای کسانی که درست دقّت نکنند و به خصوص جوانان ما مخدوش خواهد کرد. امام قبلا بحث ولایت فقیه را مطرح کرده بودند اما در چند سال آخر عمرشان و در مواجهه با واقعیت‌های جامعه ایران مفهومی را طرح کردند به اسم ولایت مطلقه فقیه که آن مفهوم شاید هم خود عبارت می‌توانست کج‌تابی داشته باشد و متأسفانه بعدها توسط کسانی که به نوعی در تفسیر و تعریف این مفهوم،اقدامات یا ایده‌هایی را مطرح کردند آن را مغایر با آنچه که نظر حضرت امام بود معرفی کردند؛ به این معنا که ولایت مطلقه در نظر امام بر خلاف آنچه که خیلی از مدعیانی که امروز نظر شان را شارح و مفسّر اندیشه‌های انقلابی معرفی می‌کنند به هیچ وجه به معنای مطلق العنان بودن ولی فقیه یا فوق قانون بودن ولی فقیه از نظر امام نبود. این ظلم فاحشی است که مفهوم ولایت فقیه مطلقه امام را در این معنا به عنوان نفی نهادهای حقوقی و قانونی برآمده از مردم یا نفی مشروعیت حق انتخاب حاکمان توسط مردم و یا محدود‌کننده قدرت و محدوده اختیارات حاکمان منتخب مردم قلمداد کنند. این ایده که گویا ولی مطلقه فقیه بالا سر همه این مقامات و حقوق قانونی مردم در تعیین سرنوشت خودشان و انتخاب افراد و وکلایی که خودشان انتخاب می‌کنند قرار می‌گیرد؛ در نظر حضرت امام به هیچ وجه چنین معنایی متصور نبود بلکه اگر به بسترها و زمینه‌های این ایده و مفهوم ولایت فقیه توجه شود می‌بینیم امام کاملا در خلاف جهت آن و به نفع اعمال حاکمیت مردم و به نفع قدرت حکومت منتخبان مردم این ایده را طرح کردند. به این معنا که در نزد بعضی از فقها و صاحبنظران چنین تصور می‌شد که احکام فرعی که مجتهدین و یا اسلام‌شناسان و فقها از احکام دین استنباط کرده‌اند و همچنین فروعات و احکام فرعی استنباط شده توسط فقها از گذشته تا به امروز، در واقع اصول غیر قابل عدول و عبور است و دولت اسلامی و حکومت اسلامی در اعمال قدرت و حکومت در چارچوب این اجتهادات فقهی کاملا محدود و مقیّد است. در حالی که در نگاه امام یک اصول عقلائی‌تری برای اصل حاکمیت دین و حاکمیت اسلام قائل بود. مثلا، اصولا دین قائل به عسر و حرج برای مردم و جامعه نیست، مقوله اهمّ فی الاهم داریم و مقولات دیگری داریم که در واقع در کلّیت آن، اسلام قائل به این است که اداره جامعه به احسن الوجه بدون عسر و حرج و گرفتاری و بدون آنکه دولت اسلامی دستش در اداره مطلوب جامعه به نفع مردم و مصالح مردم بسته باشد این حکومت می‌تواند اعمال حاکمیت کند.

 امام بحث ولایت مطلقه فقیه را در این راستا مطرح کردند که هر چه عقلای جامعه و صاحبنظران برای رفع و رجوع مشکلات و گرفتاری‌های مردم و تأمین مصالح مردم لازم دانستند آن را شرع و اسلام تأیید می‌کند. اگر ما جایی با احکام و اجتهادهایی مواجه شدیم که در تقابل با مصالح و اقدامات عقلایی قرار می‌گرفت، آنجا حق تقدّم و اولویت با تشخیص‌های عقلایی است.معنای ولایت مطلقه فقیه امام دقیقا به این معنا بود که نه تنهاشخص حاکم مافوق همه قوانین، مقررات و نهادهانیست بلکه حاکمیت اسلام و حکومت اسلامی مافوق همه این قید و بندهایی است که بر اساس اجتهادهای احتمالا ناقص به وجود آمده و بایستی گره‌گشای مشکلات مردم باشد.

این معنا از ولایت مطلقه فقیه که به معنای افزایش یا در واقع ارتقای قدرت تصمیم‌گیری نظام اسلامی بر اساس تشخیص‌ها و تدبیرهای عقلا و مصلحین است،این را نباید با مطلق العنان بودن شخص ولی فقیه اشتباه بگیریم و متأسفانه در این سال‌ها کج‌فهمی‌ها و بدتفسیری‌ها، گرد و غبار بدی را روی ایده روشن و راهگشای امام پوشانده است.

برخی سعی دارند سخنان امام را به مطلق‌‌العنان بودن قدرت فقیه معنی میکنند...

امام ولایت مطلقه فقیه را به معنای مطلق‌العنان بودن شخص حاکم و ولی فقیه تعبیر نمی‌کنند. بعضی از نمایندگان مجلس در یکی دو سال آخر عمر حضرت امام با مشاهده بعضی تصمیمات و اقداماتی که در شرایط جنگی در کشور اتفاق افتاده بود و امام فرامینی را صادر کرده بودند که جزئیات حقوقی و قانونی آن ممکن بود درست طی نشده باشد از حضرت امام سؤال کردند ما این ایام بعضا اموری را شاهد بودیم و پرسیدند آیا از دید شما، ولی فقیه که خود امام بودند از نظر فقهی و قانونی مجاز است که از قوانین و مقررات و ساختارهای حقوقی که در قانون اساسی است عبور و تخطی کند یا خیر؟ امام در پاسخ آنها جواب روشنگر و بامعنایی دادند که به هیچ وجه من الوجوه جایز نیست و این فرض که بی‌اعتنایی یا کم اعتنایی به قانون را به عنوان حق ولی فقیه بدانند و ولی فقیه می‌تواند فراتر از آنها تصمیم گیری کند را نفی کردند. امام بر خلاف آن می‌فرمایند بله در شرایط خاص جنگی و محدودیت‌هایی که ما در چند سال آخر جنگ داشتیم اقتضائاتی شده که به اندازه کافی به حدود و ضوابط و قوانین دقت نشده است و امام تصریح کردند این جاهایی که دقت نشده قابل تسرّی به بقیه دوران‌ها نیست. امام تأکید می‌کنند بایستی به قانون برگردیم و تصریح می‌کنند وقتی از شرایط اضطراری جنگ عبور کردیم همه و از جمله خودشان، باید به قانون برگردیم و از آن تبعیت کنیم. البته امام زمانی این پاسخ راهگشا را دادند که فرصت چندانی برای تحقق و عملیاتی کردن این ایده نداشتند و با ارتحالشان عملیاتی شدن این ایده توسط خودشان محقق نشد. ولی مهم این بود که در پاسخ به نمایندگان تصریح کردند که مواردی که احتمالا کم‌اعتنایی به رویه‌های قانون اعلام شده در قانون اساسی یا بعضی از مقررات دیگرشده، یک حق قانونی ولی فقیه نبوده و معلول یک نوع از اضطرارهای شرایط جنگی بوده است که البته در همه دنیا معقول ومعمول است که در شرایط جنگی به عنوان شرایط اضطراری قوانین تحت الشعاع قرار می‌گیرند و مشمول مقررات ویژه یا شرایط ویژه می‌شوند. امام آن را تصریح می‌کنند و بیان امام تأکیدی است بر اینکه به هیچ وجه امام، ولی فقیه را یک حاکم مطلق العنان که هر چه او کرد حق و عدل است نمی‌شناسد و معتقد است حاکم اسلامی و ولی فقیه کاملا مقیّد به میثاقی است که با مردم دارد و مقیّد به میثاقی است که قوانین و مقررات برای او تعیین کرده است.

فرمایش شما را میتوان به عنوان یکی از اقدامات و الگوهای عملی امام در مواجهه با استبداد قلمداد کرد؟

اشاره کردم امام توفیق عملیاتی کردن آن را پیدا نکردند. اینجا یک بحث نظری جدّی مطرح است که امام به هیچ وجه من الوجوه مفهوم ولایت مطلقه فقیه را بر خلاف بعضی از استنباطهایی که امروزه طرح میشود به معنای آنکه ولی فقیه مقیّد به قانون اساسی و قوانین موضوعه نیست تلقی نمیکنند.

پیامدهای منفی جریان استبداد چیست و چه مشکلاتی را برای جامعه ایجاد میکند و چقدر از ایدهآلها فاصله داریم؟

آن قدر فاصله داریم که حکومتی که به نام اسلام و امام و در مقابله با استبداد از سوی امام پی‌ریزی شد آنچنان از این آرمان پاک فاصله گرفت که همانگونه که اشاره کردم بعضی آن حکومت را به عنوان حکومت مطلقه فردی فقیه تفسیر کرده و می‌کنند و همه چیز و همه نهادها را ذیل اراده و تلقّی ولی فقیه تفسیر کردند و این ظلم بزرگی بود که صورت گرفت. امروز جامعه ما بر اثر این تفسیرهای اشتباه، آن جاذبه‌هایی که برای حکومت دینی و یا نظام جمهوری اسلامی مطرح شده بود را تا حد زیادی زیر سؤال رفته می‌بیند و متأسفانه جوانان ما فکر می‌کنند ولایت مطلقه فقیه همین تفسیرهای استبدادگرایانه‌ای است که به غلط تفسیر می‌شود و طبیعی است که با این نوع تفسیر از ولایت مطلقه یک نوع روی‌گردانی و عدول جوانان را شاهد باشیم و متأسفانه امری است که با آن مواجه هستیم و مسئولیت آن با کسان و جریانی است که این ایده‌های تابناک را این چنین به غلط و در نقطه مقابل نظر حضرت امام تفسیر و اجرا کردند.

. انتهای پیام /*