ترور و رابطه آن با محاربه با نگاهی به آرا و نظرات امام خمینی (س)

پدیدآورنده (ها): محقق داماد، سید مصطفی (استاد دانشکده حـقوق دانـشگاه شهید بهشتی)؛ تقی زاده قوژدی، شیما (فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق)

چکیده

همزمان با شروع قرن بیست و یکم و هزاره جدید همراه بـا تمام تحولات و تغییرات در سطح جهانی، کره خاکی به شکل عجیبی وارد چالش جدید قـرن، یعنی ترور و تروریسم شـد؛ و نـظریات حقوقی پیرامون آن در صدر مباحث روز قرار گرفت. مسلمانان و فقهای اسلامی نیز به همین سبب برای اعلام دیدگاه فقه جزایی اسلام، شروع به کنکاش و بررسی های بسیار در این موضوع کردند تا با یافتن عـنوانی در فقه، جهت تطبیق با موضوع ترور و تروریسم، با اعلان دیدگاه اسلام نسبت به این دست اقدامات، شریعت مبین را از اتهام خشونت و ترور مبرا سازند.

این مقاله بر آن است که با بررسی فـقهی عـناوین مشابه به ترور و تروریسم، از قبیل: ارهاب، اغتیال، فتک و محاربه عوان برتر را در معادل سازی برای دستیابی به حکم فقهی آن پیدا کرده و با بررسی ابعاد ترور و تروریسم و اعلان محکومیت آن از دیدگاه اسلام، بـا نـگاهی به مبانی فقهی حضرت امام حکم تروریست را مبتنی بر یک رابطه ی منطقی و اصولی از حکم محارب استنباط و استخراج نماید.

واژگان کلیدی:  محاربه، افساد، ترور، فتک، اغتیال، ارهاب.

محاربه در لغت و اصطلاح

 «محاربه» از باب مفاعله به معنای «مقاتله» است. «حرب» سلب مال است. «حربیه» سلب مالی است کـه از دسـت رفـته است. «حرب» نقیض سلم (صـلح) اسـت و آدم سـلیم به معنی فردی است که دیگران از اذیت و تجاوز او در امانند و از او بر جان و مال و آبروی خود ترسی ندارند. (احمدی المیانجی علی بن حسین علی، مـکاتیب الرسـول، ص ۱۰۵، دار العلم اسلامی، بیروت: بی تا) پس با توجه به این مـعنا مـحارب فـردی است که با ایجاد ترس، امنیت و آرامش را از مـردم سـلب کرده و بر جان و مال و آبروی آنها تعدی می کند.

راغب اصفهانی در معنی «حرب» چنین گفته است: «حرب» واژه معروف و روشنی اسـت و بـه مـعنای به غارت و یغما بردن مال در ضمن جنگ است و سپس مـعنای آن توسعه یافته و در مورد مطلق سلب غارت و مال به کار رفته است. (راغـب اصـفهانی حسین بـن مـحمد، المـفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عـدنان داودی، ص ۱۱۳، دار العـلم، بیروت: ۴۱۲ هـ ق. ) در مجمع البحرین نیز گفته شده: اطلاق واژه حـرب بـر کـسی که برای جنگیدن یا ترساندن دیگران سلاح کشیده باشد به ایـن اعـتبار است که او می خواهد جان و مال یا قدرت یا ملک دیگری را از او بگیرد. در آیه شریفه ۳۳ سوره مائده بـرای بـیان عـظمت و اهمیت مطالب، محاربه با مسلمانان به منزله محاربه با خدا و پیامبرش قـرار گـرفته اسـت. (طریحی فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۱، ص ۴۷۹، ۴ جـلد، کـتابفروشی، مرتضوی، تهران: ۱۳۷۵ هـ. ش. )

با توجه به نظرات لغت دانان برجسته ادبیات عرب در ارتباط با نوع تناسب کاربرد واژه حـرب در مـعنای جـنگ دو امر مهم به چشم می خورد که یکی از آنها استعمال این کلمه برای غارت امـوال و بـه یغما بردن آن است و این نکته از کسی پوشیده نیست که اکثر قریب به اتـفاق جـنگ ها در گـذشته برای غارت اموال دیگران و تصاحب دارایی های آنها بوده و نوعی ملازمه در میان این دو عمل یـعنی جـنگیدن و غارت وجود داشته است و در پی همین ملازمه بوده که حرب برای جنگ استعمال شـده اسـت و امـر ثانی در اطلاق حرب، همان طور که در قبل از این آمد در مقابل صلح و در آرامش بودن است، یعنی بـرابری بـا معنای عدم امنیت و آرامش؛ با درک این مطلب است که واژه حرب را برای جـنگ، سـلب و غـارت اموال به کار می برند، چرا که هر دو این معانی ملازمه با اضطراب و عدم امنیت بـرای طـرفین و وجـود دشمنی بین آنها دارد.

دلیل اکثر بزرگان در بحث محاربه و استناد آنان به کـتاب و رجـوع آنها به آیات، از جمله آیه ۳۳ سوره مائده است و این علاوه بر حدود شش بار تکرار کـلمه حـرب-که ریشه محاربه است-در آیات است که خداوند متعال می فرماید:

 «انما جـزاء الذیـن یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فی الارض فساد ان یقتلوا او یـصلبوا او تـقطع ایـدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض، ذلک لهم خـزی فـی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم» . (مائده /۳۳)

از میان عـلما شیخ طوسی در کتاب نـهایه (طوسی محمد بن حسن، نـهایه فـی المجرد الفـقه و الفتاوی، ص ۷۲۰، منشورات قدس محمدی، قم: [بی تا]) تـعریف مشهور فقهای امامیه را پذیرفته و مـرقوم کـرده اند: «محارب کسی است که سلاح آشکار کند و از اهل ریبه باشد، در شهر باشد یـا در غـیر آن، در بلاد اسلام باشد یا در بـلاد کـفر، در شـب باشد یا در روز، پس هـرگاه چـنین کند محارب است» .

ایـن تـعریف را می توان تعبیر اکثر فقهای امامیه دانست. البته نکته مهمی که در همنی ابتدا باید بـیان کـرد، توهمی است که اکثر علمای اهـل سـنت در تعبیر واژه مـحاربه دارنـد و آن هـم تعریف محاربه به قـطع الطریق که مستلزم ربودن مال افراد در گردنه ها و راه های خارج از شهر و آبادی است که بیشتر مـحاربه را بـه سرقت نزدیک می کند که در اقوال فـقهای امـامیه نـادر اسـت و بـیشتر به نظر اهـل سـنت مستند است که گفته اند: «حرابه عبارت از قطع الطریق یا سرقت کبری است» . (عوده عبد القادر التشریع الجنایی الاسلامی، ج ۲، ص ۲۶۶۸ دار الکتب العربی-مؤسسه الرساله بـیروت ۱۴۱۳ هـ ق)

به هرحال کبار از فقهای شـیعه نـیز نـظری همانند شیخ طوسی دارند، همان طور کـه شـیخ مـفید در المـقنعه مـحاربان را اهـل الدعاره (الزعاره) هنامی که سلاح بکشد نیز می داند. (شهید ثانی زین الدین بن علی جبعی عاملی، مسالک الافـهام فـی شـرح شرائع الاسلام، ج ۱۵، ص ۵، ۱۵ ج، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم: ۱۴۱۳ هـ ق)

شهید ثانی نیز در مسالک الافهام در تعریف محارب، چنین آورده اند که: «هرکسی که سلاح بکشد برای ترساندن مردم در خشکی بـاشد یا در دریا، در شب باشد یا در روز در شهر و غیر آن باشد و قصد ترساندن مردم را داشته باشد، بدون اینکه گرفتن مال شرط شده باشد، محارب است، پس همین که قصد ترساندن را داشته باشد کافی است» . (نجفی محمد حسن، جواهر الکلام، تحقیق رضا استادی، ج ۴۱، ص ۲۶۴، ۴۲ ج، چاپ سـوم، المـکتبه الاسلامیه، قم: ۱۴۰۴ هـ ق) آنـچه کـه در اینجا قدر متقین است، آن است که برای تحقق محاربه دو شرط دیگر از دیدگاه ایشان لازم است: یکی کشیدن سلاح و حمل آن و دیگری قصد اخافه مردم است که قاعدتا شامل سلب آزادی و امـنیت مـردم هم می شود. شیخ الجواهری در جواهر محارب را فردی می داند که سلاح بکشد و حمل کند به جهت ترساندن مردم؛ و نیز صدق معنای محاربه را به افـساد، اراده الفـساد فی الارض، صحیح می داند. (حر عاملی محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج ۱۸ باب ۲ ح ۱، ۲۰ ج، چاپ دوم، مـؤسسه آل البـیت لاحـیاء التراث، قم: ۱۴۱۴ هـ ق) امام خمینی (س) نـیز در تحریر الوسیله می نویسند: «المحارب هو کل من جرد سلاحه او جهزه لاخافه الناس و اراده الفساد فی الارض» (همان، ص ۵۳۴) از این عبارت چنین برمی آید که ایشان علاوه بر تـجرید سـلاح و ترساندن مردم و ارعاب، اراده فـساد فـی الارض را نیز برای تحقق جرم و وجوب مجازات لازم می دانند و این همان مطلبی است که در بحث های آینده به بررسی آن خواهیم پرداخت که نقش افساد فی الارض در تحقق محاربه چیست؟ آنچه از تعاریف فقها به ویژه امامیه بـه دسـت آمد در ابتدای امر این نکته را یادآوری می کند که اغلب ایشان تعریفی از محاربه ننموده اند، بلکه فقط محارب را معرفی کردند، ولی اکثر ایشان در تعریف محارب سخن مشابه دارند و در اصول و کلیات آن، تقریبا از اجمال و اتفاق نظر برخوردارند و اگر اختلافی باشد در فـروعات است.

محاربه در قرآن، تفاسیر و روایات

در کتاب به عنوان یکی از ادله اربعه آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مـائده آیاتی هستند که بـه آیـه محاربه شهرت پیدا کرده اند، به شکل صریح هم موضوع و هم حکم را بیان کرده و در تمامی کتب فقهی مبنای حکم محاربین و مفسدین فی الارض واقع شده است.

در این آیه از ابتدا دو امر مدنظر واقع مـی گردد، یکی بحث «یحاربون اللّه و رسوله» و دیگری

 «یسعون فی الارض فسادا»

و در ادامه این دو گروه را مستحق جزای آنچنانی می داند اگرچه روایات شیعه و سنی، و نیز مکتوبات تاریخ نویسان در تفصیل و توضیح جزئیات و خصوصیات داستان نزول آیه مـختلف اسـت، اما از نظر اکثر ایشان و غالب مفسرین این آیه در باب قطاع الطریق نازل شده و عموم فقها نیز چنین باوری دارند.

علامه ذیل تفسیر آیه آورده اند:

 (انما جزاء الذین یجاربون اللّه و رسوله و یـسعون فـی الارض فسادا. . . )

فسادا مصدری است که به جای حال نشسته و معنای «درحالی که مفسدند» را می دهد. اگرچه معلوم است که اراده معنای حقیقی محاربه اللّه در این جا محال است، چرا که محاربه در معنای حـقیقی آن بـا خدا ممکن نیست و باید معنای مجازی آن را در نظر گرفت، در اینجا این کلمه معنای وسیعی پیدا می کند و مخالف با هر حکمی از احکام شرعی و هر ظلمی، مصداق آن خواهد بود، ولی هنگامی کـه بـه رسـول خدا (ص) هم ضمیمه می شود، مـشخص اسـت کـه معنایی باید از آن در نظر گرفته شود که به پیامبر نیز مربوط باشد و بر همین است است که «محاربه اللّه» آن عملی نامیده می شود کـه بـه بـاطل شدن یکی از اموری که پیامبر از جانب خدا بـر آن ولایـت دارد منجر شود. همانند محاربه کافران با پیامبر و اخلال راهزانان در امنیت عمومی، که پیامبر آن را با ولایت خود از جانب خدا در زمـین گـسترش مـی دهد. و دنبال شدن آن با جلمه (ویسعون فی الارض فسادا) مشخص می کند کـه مراد از محاربه همانا فساد در زمین از طریق اخلال در امنیت و آرامش، راهزنی است نه مطلق محاربه با مسلمانان، بنابراین چـنانکه ظـاهر اسـت، مراد از محارب و افساد همان اخلال گری در امنیت عمومی است و قرار گـرفتن تـرس به جای امنیت سبب اخلال در امنیت و آرامش می شود و ترس عمومی هم طبعا با به کارگیری سـلاح، تـهدید و قـتل ایجاد می شود. از اینروست که فساد فی الارض در روایات، به کشیدن شمشیر و سلاح های کـشنده تـفسیر شـده است؛ نیز آمده: اخلال در امنیت عمومی منظور از محاربه و افساد است بنابر ظاهر آیه قـهرا شـامل چـاقوکشی و امثال آن به سوی فرد معینی نمی شود به طوری که تنها فرد تهدید شود، چـرا کـه امنیت عمومی وقتی خلل پذیر می شود که خوف عمومی ایجاد شود و این خوف ایـجاد شـده بـا سلاح است که می تواند جای امنیت را بگیرد.

 «. . . فالمراد بالمحاربه و الافساد علی ما هو الظـاهر هـو الاخلال با لامن العام» .

نیز با بررسی و دقت در روایات موجود و با توجه بـه ایـنکه رویـات به طور کلی از حیث سند و دلالتی معتبراند، می توان اطلاق معنای محارب را به دست آورد که در ادامه بـه بـرخی از مهم ترین و واضح ترین آنها اشاره می کنیم.

۱-در صحیحه ضریس از امام باقر (ع) آمده اسـت: (همان، ص ۵۳۷) هـرکس در شـب سلاح حمل کند محارب است مگر این که از اهل ریبه (فساد) نباشد. این روایت نیز مـطلق اسـت و شـامل مواردی نیز که حمل سلاح به قصد اخذ مال نباشد، هم مـی شود، بـلکه شاید بتوان گفت، آوردن تعبیر «اهل ریبه» به جای مثلا «اهل السراق» شاهد بر آن است که مـراد امـام (ع) مطلق تبهکاران است و نه خصوص دزدان و ظاهر حدیث نشان می دهد، هرکس که بـه هـر طریق موجب ترساندن مردم شود ولو از طریق حـمل سـلاح در شـب به شرط آنکه از اهل فساد باشد، بـه مـحاربین ملحق است و همین ظهور و اطلاق آیه نشان دهنده این مطلب است که مـلاک و مـعیار در محاربه قصد اخافه و ایجاد رعـب و وحـشت است نـه دزدی مـال.

۲-روایـت معتبره علی بن حسان که در آنـ آمـده است: (نوری میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۸، ص ۱۵۸، چاپ دوم، مؤسسه آل البـیت (ع) لاحیا التراث، بیروت: ۱۴۰۹ هـ ق) شخصی که محاربه کند و مال کسی را نگرفته باشد و مرتکب قتل هـم نـشده باشد تبعید می شود. این اطلاق جـمله نیز مؤید مشروط نـبودن اخـذ مال و قتل در محاربه است و خـثعمی (حویزی شیخ عبد علی بن جمعه العروسی، تفسیر نور الثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، ج ۱، ص ۱۵۸، ۵ ج، چاپ چهارم، مؤسسه اسماعیلیان، فم: ۱۴۱۲ هـ ق) نـیز چنین روایتی را نقل کرده است.

۳-رسول خدا (ص) می فرمایند: «هرکس شمشیر خود را بیرون کـشید خـون او هدر است» . (غرر الحکم، ج ۲، ص ۷۰۴، ح ۱۳۵۱)

۴-امام صادق (ع) مـی فرمایند: «مـحارب کـسی است که سـلاح بـه دست بگیرد، راه ها و مـحل مـردم را ناامن کند و ایجاد خوف و وحشت کند» . (نهج البلاغه، نـامه ۵۳)

۵-امیر المؤمنین علی (ع) فرموده اند: «هرکس به جنگ مـردم بـرخیزد باید با او بنگید و با شدیدترین مـجازات بـا او مبارزه و او را سـرکوب کـنید تـا مردم در امنیت و آرامش و بـی دغدغه زندگی کنند» . (نـهج البلاغه، نامه ۵۳) نیز فرموده اند: «هرکس نسبت به بندگان خدا ظلم و ستم روا دارد، امنیت، حقوق، آزادی و آرامش آنـها را سـلب کند و به آنان آزار و اذیت برساند، در واقـع خـدا و دیـن خـدا را مـورد تعرض قرار داده و بـا او اعـلان جنگ نموده است و خداوند به عنوان حامی و مدافع حقوق بندگانش، دشمن او می باشد و به جنگ او برخواهد خـواست.» (کاشف الغطا (جعفر الغطا)، کشف الغطا عن مبهمات شریعه الغراء ج ۲، ص ۴۱۹ انتشارات مهدوی، اصفهان: بی تا) ایـن روایـات در کنار آیه و تفسیر آن به خوبی بیانگر مـطلب اسـت

شـرایط اصـلی مـحاربه

طـبق قوانین فقهی ما که قانون گذار نیز مبتنی بر آن به تدوین قوانین پرداخته، برای تحقق محاربه شرایطی در نظر گرفته شده است که متکی بر رکن روانی و تأمین رکن مـادی اسـت، که عبارتند از:

الف) لزوم قصد اخافه و ارعاب

اگرچه برخی از فقها امامیه، قصد اخافه و ارعاب را برای تحقق رم محاربه ضروری ندانسته اند ولی اکثریت فقهای امامیه، لزوم تحقق سوء نیت خاص، «اخـافه و ارعـاب» را لازم می دانند. نکته دیگر، عمومیت داشـتن جـرم است. از این جهت که عمل او سبب اخافه عمومی شود. پس چنانکه قصد افراد بخصوص کند بدون اینکه قصد ترساندن عموم را داشته باشد، محاربه نیست.

ب) لزوم بـه کـارگیری سلاح

شرط دیگر مـحاربه، بـه کارگیری سلاح و تشهیر سلاح است، البته اینکه سلاح چیست و منظور از آنچه وسایلی می باشد در این جایگاه بحث می شود.

این نکته شاید از محورهایی باشد که در بحث ترور و جرم انگاری آن در فقه جزایی دارایـ اهـمیت باشد و آن دریافت فهم درست از واژه سلاح و دست به سلاح بردن است که در متون فقهی ذیل بحث محاربه به آن پرداخته شده است.

گروهی از فقها همچون شهید ثانی، علامه حلی، کاشف الغطا، صـاحب جـواهر، سلاح را هـر چیز تیز و برنده معرفی می کنند. برخی از ایشان حتی سنگ، عصا و هر شی ای را که قابلیت بهره وری از آن در تعرض وجـود دارد را سلاح می دانند. (شهید ثانی، همان، ج ۱۵، ص ۵)

صاحب جواهر این مطلب را از جانب گروهی از فقها نقل مـی کند و عـلت آنـ را عموم آیه می داند و آنگاه روایتی را از امیر المؤمنین نقل می کند، که درباره کسی که با شعله ور کردن آتـش در خـانه شخصی، او را ترسانده بود، حد محارب جاری کرد. (نجفی، همان، ج ۴۱، ص ۵۶۶)

محقق اردبیلی نیز در توضیح سلاح آوردهـ اند کـه: «سـلاح به معنی ابزار جنگ و وسیله کشتن و آنچه که می توان با آن به مقاتله و ضربه زدن پرداخت، اسـت و هر چیز که عرف آن را سلاح بداند که ایجاد اخافه نیز بنماید» . (مقدس اردبیلی احمد بن محمد مجمع الفائده و البرهان، تحقیق اشتهاردی و عراقی و یزدی، ج ۱۲، ص ۲۸۶، ۱۴ ج، چاپ اول، جامعه المـدرسین، قـم: ۱۴۱۶ هـ ق) البته امام خمینی (س) نیز ثبوت حـکم مـحارب برای فردی که با عصا، سنگ و تازیانه ایجاد هراس و ناامنی کند ار مشکل می داند. (موسوی خمینی روح اللّه، تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۹۲، ۲ ج، دار الکتب العلمیه، اسماعیلیان، قم، بی تا، و مکتبه اعتماد، تهران: ۱۴۰۳ هـ ق)

با توجه به مطالب فوق آنچه نمایان می شود، این است که بین فقها در تفسیر سلاح اختلاف وجود دارد. حـتی برخی نیز در صدق محاربه داشتن سلاح را لازم ندانسته اند ولی از آن جایی که نمی توان در مسائل جزایی تفسیر موسع کرد لازم است، سلاح را همان چیزی در نظر گرفت که می توان با آن جنگید و اگـر چـیزی که از آن استفاده می شود، مصداق سلاح نباشد، عمل شخص مصداق محاربه نخواهد بود. البته عبارت «من شهر السیف» که در برخی از روایات آمده، نمادی از حضور مسلحانه است و همان طور که در بالا نـیز آمـد، قانون گذار تعبیر دست به اسلحه بردن را معنای آن قرار داده و مشخص است که حمل اسلحه به منظور استفاده از آن ملاک است، نه صرف حمل اسلحه. همان طور که امام (س) نیز در تحریر الوسـیله قـید کـرده اند: «من جرد سلاحه او جهزه» .

هـمکاری در جـرم مـحاربه و افساد به دو شکل تحقق می یابد:

الف) شرکت در جرم محاربه و افساد

همان طور که می دانیم شریک جرم همانند مباشر مادی جرم به کـسی اطـلاق مـی شود که شخصا اعمال تشکیل دهنده جرم را انجام دهـد، ولی از ایـن جهت چنین فردی را شریک رجم می دانند، در جرایمی مثل محاربه که برای تحقق آن وقوع نتیجه شرط نیست، شرکت در جرم بـه مـعنی دخـالت در به کار بردن سلاح یا دست به اسلحه بردن، تـوسط چند نفر به قصد ایجاد رعب و هراس در مردم و سلب امنیت و آزادی آنها با تبانی قبلی یا همزامان بـا ارتـکاب عـملیات اجرایی جرم است.

ب) معاونت در جرم محاربه و افساد

از نظر حقوقی هرگاه چـند نـفر در ازای عملیات اجرایی به صورت دخالت مستقیم نباشند، بلکه زمینه های لازم برای ارتکاب جرم را از طریق تحریک، تهدید، تـطمیع، دسـیسه، فـریب، نیرنگ، ایجاد تسهیلات و یا ارائه طریق پدید آورند، معاونت تحقق می یابد. در کتب فـقهی دو مـصداق مـعاونت در مورد حکم قرار گرفته، یکی «طلیع» و دیگری «رداء» یعنی کسی که در ضبط و نگهداری اموال مـسروقه بـه قـطاع الطریق کمک کند. (عـلامه حـلی، هـمان، جزء ۲، ص ۲۷۲) هر دو این عناوین به لحاظ حقوقی از مصادیق معاونت جرم محاربه مـحسوب مـی شوند، ولی نکته ای که قابل توجه است عدم صراحت صدور حکم محاربه برایشان تـوسط امام خمینی (س) است. (موسوی خمینی، همان، ج ۲، ص ۴۹۲، مسئله ۲)

ایشان علت را اصل و احتیاط می دانند. اصل به این معنا که قبلا محارب نـبوده اسـت و هم اکنون شک می کنیم که با طلیع و ردء شدن محارب شده است یا خیر؟ که التـه جـای تـأمل است. ولی بحث احتیاط در اینجا به خوبی جاری می شود. (همان)

افساد در لغت و در اصطلاح فقها

 «افساد» مصدر بـاب افـعال، از ماده «فسد یفسد» به معنای تباه کردن و از بین بردن است. (بجنوردی سید محمد، فقه تطبیقی بخش جزایی، ص ۱۵۷، سازمان مـطالعه و تـدوین کـتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت) پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی دانـشگاه تـربیت معلم، تهران: ۱۳۸۵) ولی گاه مثل مفاتیح الغیب برخی از «افساد» به عنوان واژه ای در مقابل «اصلاح» نام برده اند (فیومی احمد بن عـلی، مـصباح المنیر، ج ۱، ص ۴۷۲، المطبعه البهیه المصریه، ۱۳۰۲ هـ ق) و برخی دیـگر، آن را «خـروج الشی ء عن الاعتدال» می دانند. (رازی فخر الدین ابو عبد اللّه محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۱۱، ص ۶۳۴ چاپ سوم، داراحیا التراث العربی، بیروت: ۱۴۲۰ هـ ق) چنانچه در تعاریف بالا مشاهده می کنید، چه در عربی و چـه در فـارسی فساد در مقابل صلاح به معنای تباه شـدن، از بـین رفـتن، فتنه و آشوب است.

مسئله ای که اینجا بـاید مـورد توجه قرار گیرد، این است که بحث افساد فی الارض در اعظم کتب فقهی، اعـم از اهـل سنت و تشیع، در ادامه بحث مـحاربه مـطرح شده بـه شـکلی کـه جمهور فقها و اکثریت از ایشان افساد فـی الارض و مـباحث پیرامون آن را معادل محاربه می دانند و برخی دیگر از علمای شیعه و سنی جرم افساد فـی الارض را جـرمی مستقل از محاربه دانسته اند. در برخی دیگر از کـتب هیچ بحثی از افساد فـی الارض و مـباحث پیرامون آن نیامده است. بعض از ایـشان بـا تفاسیری که کرده اند، افساد را شامل تمامی اقسام شر می دانند و زورگیری را یکی از مصادیق آن مـعرفی مـی کنند و برخی دیگر قتل و ناامن کـردن راهـ ها را نـیز به آن اضافه مـی کنند. در ایـن میان، علمای شیعه در کـتب خـود عموما افساد فی الارض را به معنای محاربه گرفته اند و فقط برخی اعمالی مثل کفن دزدی، آدم ربایی، را در ایـن امـر وارد کرده اند و برخی دیگری نیز به بـیان مـصادیق پرداخته اند، ولی بـا تـوجه بـه مباحثی که ذیل آیـه ۳۳ مائده، پیرامون افساد فی الارض و محاربه شده است، به نظر می رسد که فقها افساد را لفظ عـام و شـامل هر اقدامی که موجب مفسده عـمومی و اجـتماعی مـی شود مـی دانند، خـواه این اقدامات از طـریق فـعالیت های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، خواه از طریق محاربه باشد و در واقع، محاربه را نوعی از افساد فی الارض و بلکه مـصداق اعـلای آن مـی دانند. بنابراین از نظر ایشان مفسد کسی است کـه مـوجب بـرهم زدن نـظم و اعـتدال جـامعه اسلام شود و در نتیجه نظام اسلامی به واسطه عمل او ضربه بخورد و افساد جرمی است، علیه نظام اسلامی. (خسروی حسینی سـید غـلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفـاظ قـرآن، ص ۴۳۶، چاپ دوم، انتشارات مرتضوی، تهران: ۱۳۷۵)

افساد در آیات و تفاسیر

با توجه به آنچه که در مباحث قبل پیـرامون افساد شد، افساد «خروج الشی ء من الاعتدال» معرفی گردید، که حال این افساد یا در امور خارجی است، و یا اینکه این فساد در اعمال است که بیانگر اخلال در اعمال و اخلال در امور اسـت.

شـیخ طوسی در تفسیر خود در معنای افساد هرگونه کج روی و خارج شدن از مسیر صلاح و مستقیم را افساد می داند. شیخ طبرسی نیز در تفسیر خود بیان کردند که افساد از قبیل تغییر دین و تحریف کـتاب و جـلوگیری مردم از گرایش به دین و عمل به معاصی است و ایجاد ترس و ناامنی. (نعناکار مهدی، بررسی جرم افساد فی الارض در فقه و حقوق موضوعه، ص ۴۱، انتشارات مرسل، تهران: ۱۳۷۷) علامه طباطبایی نیز تمام نابسامانی ها و افراط و تفریطها را مصداق افساد می دانند و مراد از مـحاربه در آیـه ۳۳ مائده را، همان افساد نامبرده می داند. (جمعی از نـویسندگان، تـرجمه مـجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ا، ص ۱۰۴ و ۱۰۵ مترجمان، اتشارات فراهانی، تهران: ۱۳۶۰)

رابطه بین افساد و محاربه

با در نظر گرفتن مطالب بیان شـده در ایـنکه فقها چه رابطه ای را بین این دو لحاظ کردند، شاید بتوان به نوع پرداخت ایشان به این امر و نحوه ارائه این بحث در کتب ایشان اشاره کرد، که گاه به صورت یک بحث جـداگانه و گـاه به صـورت تلفیقی در ذیل بحث محاربه ارائه شده است؛ در اینجا توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد.

در اینجا ضـروری است که به بررسی دیدگاه امام پیرامون محاربه و افساد نیز نـظری داشـته بـاشیم.

همان طور که در پیش از این هم بیان شد، امام خمینی (س) ضمن پذیرش نظر مشهور فقهای عظام، محارب را کـسی مـی دانستند که برای ترساندن مردم سلاح بکشد و از غلاف بیرون آورده و یا آماده تیراندازی کند و قـصد افـساد فـی الارض را داشته باشد. (موسوی هـمدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج ۵، ص ۵۳۴ دفتر انتشارات اسلامی، بی تا) براساس همین دیدگاه است که قصد اخافه و قصد افساد علاوه بر به کـار بردن سلاح در وقوع محاربه شرط شده است.

آیت اللّه بجنوردی نیز در این بـاره بیان کردند که ایـن نـظر که همان مشروط بودن قصد اخافه و افساد در محاربه به خاطر تعبیری و برداشتی است که از آیه ۳۳ مائده شده و مبتنی بر این است که موضوع حکم دو جز دارد: یکی محاربه و دیگری افساد در زمین، یـعنی عنوان موردنظر جرم «محاربه بر وجه افساد است» نه محاربه به تنهایی، در نتیجه اگر هریک از شرایط محاربه و افساد تحقق نیابد، موضوع آن حکم نیز محقق نشده و در واقع ایشان محاربه و افساد با مـجازات آنـ را از جهت مقوله سبب و مسبب است که تحقق جزء سبب موجب اجرای مسبب نمی گردد. بلکه زمانی حکم محاربه قابل اجراست که بر وجه فساد باسد والا از عمومیت و شمول حکم آیه خارج مـی گردد. لیـکن این امر در قانون گذاری مورد توجه واقع نگردید. (امام خمینی (س)، همان، ج ۲، ص ۴۹۲)

البته با در نظر گرفتن عبارات شارح تحریر الوسیله، آنچه می توان نتیجه گرفت، این است که در اجرای مجازات برای همه جرائم، اصـل دفـع فساد مورد لحاظ واقع شده و از دیدگاه اسلام و فقها هر گناه و جرم نوعی از فساد و موجب افساد است و البته نباید این را به این معنا گرفت که همه این جرائم به دلیـل ایـنکه مـوجب فسادند در حکم محاربه اند، بلکه هـمان مـعنای لغـوی و اصطلاحی از آن برمی آید که هر گناهی که موجب عدم اعتدال در جامعه شود نوعی فساد است و این در حالی است که برخی از این جـرائم در خـصوص قـرآن و روایات برای آنها حد تعزیر و یا قصاص تـعیین شـده که اغلب از جنبه خصوصی بودن و شخصی بودن جرم مطرح است و این جرم ها از جهت عمومی مطرح شود، چنانکه ارتکاب آنها جـنبه اجـتماعی پیـدا کند و موجب تشویق و تهییج دیگران شود، اینها تحت عنوان افساد فـی الارض قـرار می گیرند و به همین دلیل است که بحث افساد در ذیل آیه محاربه اخذ شده و دلیلی ندارد کـه جـز قـصد اخافه، قصد افساد نیز در تحقق محاربه شرط شود همان طور که در تعریف قـانون گـذار نـیز از محاربه چنین آمده است و آنچه که باید در این زمینه مورد توجه قرار گیرد در بـرگیرنده ایـن مـطلب است که شرط افساد در بین فقها به طور نادر مورد توجه قرار گرفته است. ولی در نـهایت مـی توان گفت: آن چه که از نظر اصولی درست است و می توانیم آن را مبنایی برای مطالب خود قـرار دهـیم، تـعبیر رابطه بین افساد و محاربه به عموم و خصوص مطلق است، چرا که هم از جهت مـباحث مـعنایی و غیره که در این باره داشتیم و هم از جهت تقدم محاربه بر افساد، که خود ایـن تـقدم نـشان دهنده همین نوع ارتباط منطقی است، طبق آیه، دست یابی به چنین نظری امری بدیهی اسـت.

طـرق اثبات محاربه

فقهای امامیه از جمله شیخ طوسی و صاحب جواهر بر «بینه» بـه عـنوان یـکی از طرق اثبات محاربه اجماع دارند و طبق آنچه که در اکثر کتب فقهی آمده، ادای شهادت در این مـورد بـاید تـوسط دو مرد عادل باشد و شهادت زنان، چه منفردا چه مجتمعا پذیرفته نیست. نـیز شـهادت بعضی از محارب های دستگیر شده به نفع یا به ضرر دیگری پذیرفته نمی شود، چرا که افرادی فـاسق هـستند و عدالت در شهادت شرط شده است. (بـجنوردی سـید محمد، مجموعه مقالات فـقهی، حقوقی اجتماعی، ج ۸، ص ۱۱۱، [بی چا]پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی، تهران: ۱۳۸۳)

در شرح لمعه نیز آمده یکی از راه های اثـبات مـحاربه شهادت و دیگری اقرار به محاربه است، ولو یـک مـرتبه، پس شـهدین با تمسک به قاعده «اقرار عقلا عـلی انـفسهم جائز» یک مرتبه اقرار را کافی می دانند و به طور کلی در این مورد اختلاف عمده ای مـیان کـلمات فقها دیده نمی شود. البته امام خمینی (س) در تحریر الوسـیله (امام خمینی (س)، تحریر الوسیله، ج ۴، ص ۳۳۹) از بـاب احـتیاط دو مرتبه اقرار را کافی می داند.

نقش مـرگ و جـنون محارب یا مفسد فی الارض

یکی از موارد سقوط مجازات مرگ جانی اسـت. بـنابر نظر اکثر از فقها اگر محارب بـمیرد، قبل از اقامه حد، بـه دار کـشیده نمی شود، زیرا او بر مرض و مـوت مـرده است و خداوند می تواند او را در آخرت عفو یا عذاب نماید و در این مورد اجماع علما وجـود دارد کـه اجرای حد بر مرده مـجوزی نـدارد و مـردن محارب موجب اسـقاط حـد خواهد شد. (امام خمینی (س)، تحری الوسیله، ج ۴، ص ۲۳۹) البته در مـیان فـقهای عامه بجز شافعی و مالکی همه بر نظر شیعه اتفاق دارند.

در باب جنون نیز دو حـالت مـقصود است:

۱-جنون در حین ارتکاب جرم؛ ۲-جـنون بـعد از ارتکاب جـرم؛

در موضوع جنون در حین ارتـکاب جـرم، جـنون را مـسقط حـد می دانند، ولی جنون بـعد از ارتـکاب جرم و هنگام اجرای حد را مسقط نمی دانند. چنانکه امام در تحریر الوسیله آورده اند:

 «حد به عروض دیوانگی و ارتـداد سـاقط نـمی شود. پس در حال دیوانگی و ارتدادش حد می خورند» . (طـوسی مـحمد بن حسن، المبسوط فی فقه الامامیه، ج ۸، ص ۵۲ تحقیق محمد تقی کشفی، ۸ ج، چاپ سوم مـکتب المـرتضویه، تـهران ۱۳۶۲: هـ ش)

نقش تـوبه در مـحاربه

در بـحث پیـرامون آیـه ۳۳ مـائده، باید به استثنایی که در ادامه آیه آمده است، توجه کرد. آن طور که خداوند متعال می فرماید:

 «الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم. . .»

و چون این آیه در ادامه بحث مـحاربه آمده است، این استثنا به طور قطع به همان بحث برمی گردد.

اکثرا مفسران و فقهای امامیه و عامه، (امام خمینی (س)، تحریر الوسیله، ج ۴، ص ۲۱۷) به این امر اذعان دارند که چنانچه پیش از تسلط بر محارب، او توبه کند، عفو مـی شود، مـگر اینکه حق الناس بر گردنش باشد که در این صورت مجازات می شود و تنها حق اللّه است که ساقط می شود، ولی حق آدمی باقی است، مثل قصاص نفس و مال و همه بر این نـظر مـتفقند که توبه پس از دستگیری مسقط حد نیست، به دلیل تقیید آیه به قبل از دستگیری و اصل استصحاب و چنانچه حق الناسی در ذمه محارب باشد، باید ادا شـود.

تـرور در لغت و اصطلاح

در فرهنگ زبان انـگلیسی واژه «تـرور» به معنی ترس شدید، وحشت، هراس و رعب است. (شهید ثانی، مسالک الافهام، ج ۱۵، ص ۱۴-علامه حلی، قواعد الاحکام، ج ۲، ص ۲۷۲-نـجفی، جواهر الکلام، ج ۴۱. ص ۵۸۱ -فاضل لنکرانی محمد، تفضیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله، ص ۵۵۲، المطبعه العـلمیه قم و مرکز فقه الائمـه الاطـهار، قم: ۱۴۲۲ هـ ق) ولی آنچه که باید دانست، این است که در حقیقت ترور واژه ای فرانسوی می باشد که به ترس و وحـش تـرجمه شده است. ریشه اصـطلاح تـرور، به این معنا و مفهوم به دوران انقلاب فرانسه، که مشهور به دوران تروریست است، باز می گردد. از این دیدگاه، ترور به ایجاد هراس در توده مردم یا گروهی از مردم به منظور از بین بردن مـقاومت شان و بـرقراری نظام یا فرآیند سیاسی برپایه این ترس و یا همان حکومت ترس با استفاده از مؤلفه های خشونت بار و اقدامات حاد است. (میرزایی نجف علی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، بی چا، دار الاعتصام، قم: ۱۳۷۶)

در برخی از فرهنگ های فارسی نیز ترور به معنی ترس زیاد، بیم و هـراس، خـوف و وحشت آمـده و تروریست نیز به عنوان عامل ترور، طرفدار ترور و آنکه برای رسیدن به هدف خود فردی را به شـکل غافلگیرانه بکشد و یا ایجاد وحشت و هراس نماید، تعبیر شده است. تـروریسم نـیز بـه عنوان مکتب و روش کسانی معرفی شده است که آدم کشی، ایجاد خوف و هراس و تهدید مردم را راهی برای دست یابی به اهداف خود، از قبیل تغییر نظامات سیاسی، فرهنگی و به دست گرفتن زمام امور و حکومت می داند. (فرهنگ لاروس)

در ادبیات معاصر عرب نـیز ارهاب، اغتیال، اهراق واژگانی هستند که برای ترور به کار رفته و در ادبیات قدیم نیز فتک، غدر از این نمونه اند.

با توجه به معنای کلی که در بالا برای واژه ترور، از دیدگاه لغت شناسان مطرح شـد، ایـن امر به خوبی نمایان گشت که معنای لغوی آن امری جدا از فرهنگ های سیاسی و حقوقی روز نیست و کلمه ای نوپاست که برای آن تعاریف بسیاری ارائه گشته؛ نکته ای که یادآوری آن در اینجا ضروری به نظر می رسد، مـوضوع تـروریسم است که به عنوان یک ایسم و مکتب همیشه به جای لفظ ترور و موضوع ترور مورد دقت و پژوهش واقع شده و از همین روست که در بحث ترور همیشه از تروریسم نام برده مـی شود.

در ایـنجا می توان از دو دیدگاه به بررسی این مفهوم و موضوع پرداخت؛ یکی از جنبه تعاریفی که توسط عالمان حوزه های گوناگون مطرح شده و دیگری از طریق ارائه مؤلفه های مؤثر در وقوع حوادث تروریستی و ترور، می باشد.

ترور در سـیاست بـه کـارهای خشونت آمیز و غیر قانونی حکومت ها، بـرای سـرکوبی مـخالفان خود و ترساندن آنها اطلاق می شود و نیز اعمال گروه های مبارزی که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود دست به کارهای خشونت آمیز و هـراس انگیز مـی زنند، تـرور نامیده می شود. از اینرو ترورگری، روش حکومت هایی است که بـا بـازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهای غیرقانونی از راه پلیس مخفی، مخالفان را سرکوب می کنند. (عـمید، فـرهنگ عـمید)

ترور در اصطلاح خاص، به حالت وحشت فوق العاده ای اطـلاق مـی شود کـه ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خون ریزی از سوی یک گروه، حـزب و یا دولت به منظور نیل به هدف های سیاسی، کسب و یا حفظ قدرت می باشد. ترور شخصیت و یا ترور روانی، بـه مـعنای تـرساندن افراد، از طریق هدف قرار دادن روحیه، حس شهامت و اعتبار آنن می باشد. (آشوری داریوش، دانشنامه سیاسی، ص ۹۸، نشر مروارید، تهران: ۱۳۶۶) بـه هرحال ایـن مشکل، همان ارائه تعریف مشترک از تروریسم و ترور همیشه وجود داشته و این امر ناشی از آن بوده است که عـده ای کـثیر بـا فرهنگ ها، قومیت ها، عقاید گوناگون هستند که برای آنها افرادی که از دیدگاه گـروهی مـظهر تـروریست هستند، از نقطه نظر آنها مبارزه راه آزادی و استقلال اند و هر وسیله ای را برای رسیدن به هدف توجیه می کنند.

راهـکار دیـگری کـه می تواند ما را در شناخت ترور و حوادث تروریستی کمک کند و معیار عمل ما در الصاق بر چـسب تـرور بر حوادث متفاوت و گوناگون از حیث ماهوی و غیره یاری کند، شناخت و آگاهی داشتن از مؤلفه های مؤثر در بحث «تروریسم» و «ترور» اسـت کـه به ما نشان می دهد، یک حادث یا واقعه با داشتن چه ملاک هایی مـصداق حـادثه تـروریستی می شود. که از آن جمله عبارتند از: ویژگی خشونت و توسل به زور، ویژگی ایجاد وحشت و هراس و ترس، ویـژگی غـافل گیرانه و مخفیانه بودن، غیر مشروع بودن هدف

ترور در فرهنگ اسلامی

ارائه معادلی بـرای «تـرور» و «تـروریسم» از فرهنگ و حقوق جزای اسلامی، جزو دغدغه های فقها و اندیشمندان مسلمان است. در ادبیات و فرهنگ اسلامی چنین واژهـ ای وجـود نـدارد و به طور کلی این واژه لفظی وارداتی است. ولی با اندکی تأمل و شناخت عناصر و ویـژگی های تـرور و تروریسم می توان به ارهاب، اغتیال، و غیله، فتک، و محاربه در فقه اشاره کرد.

۱) فتک

در کتاب لغت، فتک بـه مـعنای شخصی آمده است که فردی را بی خبر و از روی غفلت بکشد و نیز به معنای شـخصی اسـت که از غفلت فرد دیگر استفاده می کند و او را مـی کشد و یـا مـجروح می سازد. (آقا بخشی علی، فرهنگ علوم سیاسی، ص ۳۳۶، مـرکز مـطالعات و مـدارک عـلمی ایـران، تـهران: ۱۳۷۴) نیز جواهری در کتاب لغت خود آوردهـ: «فـتک آن است که کسی بر همراه خود وارد شود و درحالی که او غافل است، به طور نـاگهانی او را بـه چنگ اندازد و به قتلش بـرساند» . (ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۷۲، دار صادر، بیروت: ۱۴۱۴ هـ ق) بـرخی دیگر از نـویسندگان مـعنای جـدیدی برای آن ارائه داده اند و در تعریف آن آورده اند: «فـتک ایـن است که بر کسی غفلتا یورش ببرند و او را بکشند، خواه با سلاح بـاشد یـا نباشد در امور سیاسی باشد یا نـباشد. (جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار، ج ۴، ص ۱۶۰۲، ۶ ج، چاپ چـهارم، دار العلم الملایین، بیروت و دار الحضاره العربیه، بیروت: ۱۹۷۴ م) بنابراین واژه فتک از دیدگاه عـلمای لغـت دارای ارکان زیر است:

الف) اقدامی کـه بـراساس خواسته نفسانی از روی میل و نه مبتنی بر قاعده ای خواست انجام گیرد.

ب) عملی است خـودسرانه، درحـالی که برای قصاص نیز در برخی مـنابع اذن امـام شـرط است، ولی این عـمل، بـراساس تصمیم فردی، بدون نـظر امـام و خودسرانه است.

ج) گاه در این عمل اغراض شخصی نیز دخالت دارد و همراه با لجاجت و پافشاری اسـت.

د) جـرأت داشتن و جری بودن نیز در معنای آن نـهفته اسـت و غافلگیری نـیز از ارکـان آن اسـت.

بنابراین در فرهنگ اسلامی، فـتک به معنای کشتن یا جراحت وارد کردن به طور غافل گیرانه و بدون مجوز شرعی و خودسرانه یک بـی گناه اسـت که شاید معادل ترور در ادبیات سـیاسی امـروز بـاشد. در دوران قـبل از اسـلام فتک و زورگیری رواج داشـته، چـنانکه به خاطر مطامع مادی و یا شخصی بی اهمیت و غیر مقبول، انسان های بی گناه را می کشتند، ولی پس از ظهور اسلام، از آنـجا کـه اسـلام دین صلح و دوستی و آرامش و مبتنی بر قانون و عدالت است، این عمل مذموم را نهی کرده است. چنانکه پیامبر اعظم (ص) در این باره فرموده اند: «الایمان قید الفتک» (مرعشی، تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل، ص ۲۸ در همایش تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل، مرکز مطالعات و توسعه قضایی دانـشکده عـلوم قضایی، چاپ اول، داداری، تهران، ۱۳۸۱) یـعنی ایـمان فتک را تقیید و منع می کند. در جای دیگر آمده است: «من فتک بمؤمن یرید نفسه و ماله، فدمه مباح» (مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۱۳۷، ۱۱۰ ج، چاپ دوم، موسسه الوفا، بیروت: ۱۴۰۳ هـ ق.، ج ۴۷، ص ۱۳۷) هرکه نسبت به مؤمنی غافل گیرانه حمله نماید و اراده کند که او را بکشد و یـا مـال او را ببرد، خون او مباح است. نیز در حدیث معتبر آمده است: «ابو صباح کنانی به امام صادق (ع) می گوید: همسایه ای به نام جعد بن عبد اللّهـ دارم کـه به امیر المؤمنین (ع) بدگویی مـی کند و از امـام خواست تا به او اجازه دهد تا در کمین او بنشیند و او را هنگامی که به دام انداخت، به قتل برساند. حضرت، ابو صباح را از این کار باز داشتند و فـرمودند: ای ابـو صباح، این عمل فـتک اسـت و رسول خدا (ص) از فتک نهی کرده؛ ای ابو صباح!اسلام فتک را زنجیر کرده است. او را به حال خود واگذار؛ چرا که غیر تو برای او کافی است» . (مجلسی، همان) در روایت دیگری آمده است: «هنگامی که حـضرت مـسلم بن عقیل وارد کوفه گردید، توانست کوفه را برای ورود امام حسین (ع) آماده کند، اما با ورود ابن زیاد به کوفه، حکومت ارعاب و زور بر آنجا حاکم گردید. در این زمان زیاد تصمیم گرفت به دیـدن شـریک بن اعـور، که از سران قوم بود برود تا از او عیادت کند. وی در خانه هانی، مسلم را در خانه خود مخفی کرد تا بـه محض ورود ابن زیاد او را غافلگیرانه به قتل برساند ولی مسلم از این کار سـرباز زد و بـا شـنیدن اعتراض شریک به این اقدام، دو دلیل آورد؛ که یکی از آنها همان فرموده پیامبر است که پیش از این ذکـر شـد، همانا ایمان فتک را تقیید می کند و در زنجیر می کند. و از این رو نباید مؤمنی را در برابر مؤمنی فـتک نـماید» . (شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ چهارم، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران: ۱۳۶۵ هـ ش.، ج ۴، ص ۲۱۴، ح ۵۰ -عاملی، وسایل الشـیعه، ج ۱۹، ص ۱۶۹، ح ۱) چـنین داستانی به طرق مختلف در کتب شیعه و سنی نقل شده و همین امر، ادعای مجعول بودن آن را رد مـی کند. البته در جریان ابو صباح کنانی هم برخی می گویند که این حکم برای فـرد خاص و موضوع خاص اسـت، کـه در جواب آنها نیز می گوئیم که نقل حدیث امام صادق (ع) از پیامبر (ص) به آن عمومیت می دهد. و احادیث دیگر هم، هرکدام به نوبه خود مؤید حکم حرمت فتک هستند.

به هرحال واژه فتک یکی از واژگانی است کـه در ادبیات عرب و فقه ما نزدیکی زیادی با ترور و تروریسم دارد و با توجه به مؤلفه های هر دو، (یعنی فتک و ترور) می توانیم، آن را معادل ترور بدانیم، ولی دقت در یک نکته ضروری به نظر می رسد که فتک تـنها شـامل قتل چه با انگیزه مالی و سیاسی می باشد و استفاده از این روایات و توسعه آن ها بر سایر اقدامات تروریستی با توجه به تعاریفی که برای ترور و تروریسم ارائه شده کاری دشوار است. ضمن ایـنکه ایـن روایات تنها فتک را تحریم کرده است و حـرمت آن را مـی رساند و هیچ اشاره ای به نوع مـجازات بـرای مـرتکبین آن نکرده است و فقط در جایی به هدر بودن خون فرد اشاره کرده و این خود برای تعیین نوع مجازات برای تروریست امری اسـت. مـشکل اسـت.

البته برخی نیز با ارائه تعاریف و توضیحاتی چنین نـتیجه گیری مـی کنند؛ در فتک دو معیار اصلی وجود دارد یکی محور بودن خشونت و دیگری یکسان بودن هدف و آماج یعنی آنکه آماج اقدام تروریستی اسـت خـود هـدف می باشد، به بیان دیگر، ترور یک فرد به علت های مـربوط به خود آن فرد صورت گیرد یا بخش اعظم از آن مربوط به خود فرد باشد. علاوه بر اینکه در فتک الزامـا نـمی توان مـعیار و انگیزه سیاسی را وارد کرد و می تواند اقدام با دیگر انگیزه ها باشد، هم مـی تواند بـا سلاح باشد هم بدون سلاح و از دیدگاه این گروه به همین دلایل بسیار مشکل است که بـتوان فـتک را در زمـره ترور و تروریسم قرار داد. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۵)

۲) اغتیال

 «اغتیال» از جمله اصطلاحاتی است که در فرهنگ و ادبیات عـرب دارای مـعنا و مـفهوم نزدیک به ترور است. اغتیال به معنای (اغتیالا یا قتله غیلتا: یعنی پنهانی و بـه شـکلی کـه مقتول باخبر نشود، او را از پای درآوردن) (بجنوردی سـید مـحمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجـتماعی، ج ۸، ص ۱۵) و از همین رو در لغت نامه های فارسی نیز به معنی فرد دیگری را ابتدا فـریب دهـد و سپس او را به قتل برساند (جـمعی از نویسندگان، حـقوق بـشر از مـنظراندیشمندان، ج ۵، ص ۵۸۴، چاپ اول، شرکت سهامی انتشار، تهران: ۱۳۸۰) و اغتیال در باب افتعال در معنای نزدیک به هلاک کردن، بـه نـاگاه کـشتن، با خدعه کشتن، در پنهانی کشتن و فریب دادن و به خلوت بردن و کشتن می باشد.

به عبارت دیـگر، اغـتیال به معنای ترور و سوء قصد و محاوله الاغتیال به معنای طرح ترور و توطئه تـرور بـه کـار می رود. (دهـخدا، لغـت نامه دهخدا) نیز آمده است. با توجه به مطالبی که در ارتباط با فتک گفته شد و مـقایسه آن بـا غیله بهتر می توانیم با مفهوم اغتیال آشنا شویم.

صاحب کتاب غریب الحـدیث، در بـیان تـفاوت میان «فتک» و «غیله» می نویسد: «غیله آن است که شخصی خدعه ای به کارگیرد تا انسانی را به مـوضعی بـکشاند کـه برای او پنهان است و هنگامی که بدان جا رسید، او را به تقل رساند. . . و امـا فـتک در قتل آن است که شخصی نزد شخص دگیر آید، و حال آنکه غافل مطمئن است و نمی داند که آن شـخص اراده قـتل او را کرده است. لذا بدان جا رود و به قتل برسد. و همین طور اگر کسی، چه در شـب و چـه در روز، در جایی در کمین کسی دیگر بنشیند و زمانی کـه او را دیـد، نـاگهانی به قتل رساند» . (سیاح، فرهنگ جامع (فارسی به فارسی)، ذیل اغتیال)

در روایتی آمده است کـه شـخصی از امام صادق (ع) سؤال کرد: «آیا در حق ناصبی اغتیال رواست؟

امام (ع) در پاسخ او فـرمودند: امـانت را به همان کسی برگردان که تـو را امین خود قرار داده و از تـو طـلب نصیحت کرده است، اگرچه قـاتل حـسین (ع) باشد. آنچه که از این روایت به دست می آید جایز نبودن اغتیال حتی در حـق نـاصبی است» . (هروی ابو عبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، تحقیق محمد عبد المعید، ج ۳، ص ۳۰۱، دار الکتاب العربی، بیروت: ۱۳۶۶ هـ ق) در جای دیگر در روایتی از امـام جـواد (ع) نـقل شده است:

 «از فـتک بـر حذر باش !چرا کـه اسـلام فتک را در زنجیر کرده است. من می ترسم که اگر در ظاهر مرتکب قتلی گردی، مورد سـؤال قـرارگیری و نتوانی راهی برای اقامه حجت و آوردن دلیـل قـانع کننده بیابی تـا ایـن سـؤال را از خود برگردانی. در نتیجه خـون مؤمنی از اولیای ما در مقابل خون کافر ریخته می شود. از اغتیال بر حذر باشید!» . (عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۲۲۲)

در روایات بسیاری از شـیعه بـا عباراتی برخورد می کنیم که همگی بـه طور مـتفق نـشان مـی دهد کـه دشمنان اسلام هـمواره در صـدد بودند، تا از طریق اغتیال ائمه اطهار (ع) را مورد تعرض قرار دهند. همچنان که امام رضا (ع) نیز فرمود «بـه خـداوند سـوگند!من به وسیله سم و از طریق اغتیال کـشته خـواهم شـد. ایـن امـر، عـهد معهودی است که پیامبر آن را از زبان جبرئیل و او از پروردگار جهانیان اطلاع داده است» . (طوسی مـحمد بـن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق میر داماد استر آبادی و محمد باقر حسینی و سید مهدی رجایی، ص ۸۱۱ مؤسسه آل البیت، قم: ۱۴۰۴ هـ ق)

در باب قاعده لوث و قسامه و لزوم وجود این قاعده چنین آمده است که: «از حضرت صادق (ع) سؤال می شود که آیـا قسامه حق است؟ حضرت در پاسخ می فرمایند: اگر ما این نهاد را تشریع نمی کردیم همه می آمدند و اغتیال می کردند و بعد هم راهی برای اثباتش نبود. یعنی به راحتی در خفا دیگری را به قتل می رساندند و شاهدی هـم نـبود تا ببند و عادله آورده شود. بنابراین قاعده لوث و قسامه مانعی است برای فعل اغتیال. یعنی از خوف اعمال این قاعده قتلی صورت نمی گیرد» . (صدوق ابی جعفر محمد به علی ابن حسین بن موسی بـن بـابویه قمی، عـیون اخبار الرضا (علیه السلام)، تحقیق حسین اعلمی، ج ۱، ص ۲۱۹ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت: ۱۴۰۴ هـ ق)

آنچه که در پایان باید به آن توجه شود ایـن اسـت که واژه اغتیال هیچ گونه رعب و ترسی را بر خود حمل نکرده و از جمله افعال ارعابی محسوب نمی شود. در اینجا لازم است ذکر شود که با توجه بـه تـعریفی که از ترور دو مفهوم متفاوتند. چـرا کـه اغتیال به معنای یورش و حمله و صدمه به جان انسان ها به طور مخفیانه است و در این تعریف ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن نظم عمومی و اهداف سیاسی مورد تـوجه نـیست. (بجنوردی سید محمد، مجموعه مـقالات فقهی، حقوقی اجتماعی، ج ۸، ص ۱۳)

۳) ارهاب

 «ارهاب» و مشتقات آن، در ادبـیات قـدیم عرب به معنای ترس، ترسانیدن و دچار هراس کردن بوده و قرآن نیز بر همین معنا تأکید دارد. چنانکه در قـرآن آمـده «ایـای فارهبون» (همان) در راه انجام وظیفه، و عمل به پیمان ها تنها از من بترسید. «الحکم الارهابی» به معنای نوعی از حکومت است کـه بـرای برپاداشتن قدرت و سلطه خود، به ترساندن متوسل می شود. (بقره/۴۰) «الارهاب دولی» نیز به معنای تـروریسم دولتـی و «ارهـابی» به معنای تروریست و «شبکه ارهاب» به باند ترور ترجمه شده است (معلوف لویس، المنجد فی اللغه و الاعـلام، ص ۲۸۲، چـاپ سـی و هفتم، دار المشرق، بیروت، ۱۹۹۸ م) و در معنای کلی آن به مـفهوم ترساندن، ایجاد ترس و وحشت، تهدید نمودن، هشدار مسلحانه، خشونت و ارعاب می باشد که ایـن معانی، نزدیکی مفهومی بـسیاری بـا اصطلاح ترور دارد. (میرزایی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص ۳۶)

با توجه به مطالب بالا این نتیجه حاصل می شود که معنای لغوی «ارهاب» در عربی، ترساندن و دهشت افکنی است و مقصود از ارهاب در قرآن کریم و به طور مشخص در آیه ۶۰ سوره انفال به مـعنای فراهم آوردن ساز و برگ و توان نظامی جهت ترساندن دشمن از حمله و هجوم است و استعمال واژه ارهاب در دوران جدید برای تروریسم در زبان عربی، تنها در دوره اخیر بوده و پیش تر از آن بدین معنا به کار نمی رفته است و بـه هـمین علت بهره گیری از این واژه برای معادل سازی با ترور برای استخراج حکم فقهی کار صحیحی نمی باشد هرچند که امروزه از لحاظ لغوی بسیار به جای واژه تروریسم و ترور به کار می رود.

به هرحال مـیان مـفهوم قرآنی ارهاب و ترور تفاوت ماهوی و اساسی وجود دارد و در برابر نوع کاربرد و معنی ارهاب در قرآن و مفهوم ترور در فرهنگ غربی نه تنها یکسانی وجود ندارد بلکه امکان برداشت و آثار مخرب در فهم مـطالب قـرآنی پیش می آید. چرا که این امکان وجود دارد که اگر فردی ترور را به ارهاب معادل سازی کند و به سراغ آیات قرآن برود شاید این امر بر او واقع شود که تـرور بـه عـنوان یک راهبرد از سوی اسلام مـعرفی شـده اسـت. درحالی که چنین نیست.

به هرحال تمام اصطلاحاتی که از آنها نام برده شد، هرکدام شاید از یک دیدگاه به معنای ترور نزدیک باشند، ولی عـمدتا جـامعیت و مـانعیت لازم را ندارند و فقط می توان از آنها به عنوان نهادهای مـشابه بـا ترور و تروریسم اشاره کرد و نه بیشتر و همسان با ترور، چرا که در هر قسمت با توجه به تعریفی که از تـرور و تـروریسم و مـؤلفه های آن داشتیم، اختلافات هریک با ترور را نیز متذکر شدیم. ولی در دیدگاه کـلی با توجه به تمامی ابعاد تروریسم شاید بتوان محاربه را بهترین معادل برای ترور خواند البته در این اصطلاح فـقهی نـیز بـاید دیدگاه خاص و ویژگی هایی را برای دست یابی به هدفمان در نظر بگیریم که در جـای خـود به آن اشاره می کنیم.

ترور در قرآن

قرآن با توجه به انگیزه های پرورشی و آموزشی می کوشد تا رفـتار و عـمل مـردم را با دقت تمام گزارش و تحلیل کند. آیاتی که شاید از نظر مـفهومی بـا تـوجه به تعاریفی که از ترور ارائه دادیم شمار اندکی هستند، ولی شاید همین تعداد کم از نظر کـیفی بـتواند، دیدگاه نفی کننده قرآن را نسبت به مسئله ترور بیان کند. در این راستا می توان بـه قـصص قـرآنی پرداخت، که در تعدادی از آنها به ترور برخی از پیامبران به دست دشمنان شان اشاره کرد. در سـوره نـمل (شیرودی، اسلام و تروریسم، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره ۵۹، ص ۱۵۷، بهار ۸۰) خداوند متعال به مسئله ترور حضرت صالح (ع) اشاره می کند که چگونه قوم نـابکار ثـمود مـی خواستند تا با به کارگیری ترور از وجود صالح خود را برهانند. ایشان تصمیم گرفتند تا همگی بـر او یـورش برده و کارش را تمام کنند و شبانه به خانه او حمله ببرند و ایشان را ترور نـماید. هـرچند کـه آیات بعد خبر از ناکامی آنها در ترور می دهد، ولی آنچه نمایان است، شباهت عمل، به اقـدامات و تـرورهای امـروزی است که افراد یا گروه هایی برای دست یابی به اهداف خاص سیاسی و یـا مـذهبی و اجتماعی و دلایل دیگر، دست به ترور و کشتن و یا صدمه زدن به شخصیت های متنفذ سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فـرهنگی مـی زنند. نمونه بعدی جریان ترور پیامبر اکرم (ص) است، از سوی برخی منافقان و کافران کـه در آیـه ۳۰ انفال آمده است نیز در آیات دیگر (نمل/۴۵ الی ۴۹) بـه مـسئله تـرور آن حضرت از سوی منافقان برنامه ریزی شده بود ه گـروهی از ایـشان توطئه کردند که در هنگام برگشت از جنگ تبوک در یکی از گردنه های سر راه به صورت نـاشناس کـمین کرده و شتر پیامبر را رم داده و حضرت را بـه قـتل رسانند کـه ایـن تـرور هم نافرجام می ماند، (توبه/۴۸ و ۶۴ و ۷۴) یا اشاره کـنایه ای قـرآن به جریان لیله المبیت و قصد ترور پیامبر (ص) در خانه شان که به امر خـدا ایـن اقدام با جایگزینی حضرت علی (ع) بـه پیشنهاد خود ایشان نـاکام مـی ماند.

در همه این آیات لحن و خـطاب، نـمایان کننده ماهیت زشت و مذموم این عمل در اسلام است. البته در قرآن آیات زیادی در رابطه بـا آنـچه که امروز ترور شخصیت نـامیده مـی شود نـیز وجود دارد. که مـوضوعا در بـحث ما دخالت چندانی نـدارند، و در هـمه آنها نیز به مسئله ترور به شکل منفی و مذموم نگاه شده است. به هرحال آیـه ای را نـمی توان یافت که مشروعیت ترور را تأیید کـند. آیـات قرآن حـضرت رسـول (ص) را پیـام آور صلح و رحمت معرفی مـی کند، «و ما تو را جز مایه رحمت برای جهانیان نفرستادیم» (جمعی از نویسندگان، ترجمه مجمع البیان، ج ۵، ص ۷۰ تا ۷۹) و نیز روایاتی که در تکمیل آیات شریفه مـؤید هـمین امرند که آرامش، صلح، دوستی و مـحبت پایـه و سـتون شـریعت اسـت.

اقدام علیه مـسلمانان (قـربانیان مسلمان) اقدام علیه کفار (قربانیان غیر مسلمان)

ترور و اقدام تروریستی علیه مسلمانان و غیر ایشان در اسلام مـبتنی بـر ادلهـ از آیات و روایات وارده حرام بوده، مگر در شرایط اسـتثنا؛ مـثل مـسلمان مـهدور الدم بـه شـرط صدور حکم و اجازه حاکم شرع که دیگر عنوان تـرور نداشته، چرا که علنی و مشروع است و یا کافر حربی که در حال جنگ با مسلمانان و تجاوز به اوست که این هم مشروط بر رعایت قوانین جهاد دفاعی است که از تحت عـنوان تـرور خارج می گردد، پس چنانکه فردی مرتکب ترور علیه هر فردی شود، با شرایط و استثنائات بالا وی از نظر فقهی قابل مجازات می باشد و با توجه به وجوه اشتراک بین خصوصیات ترور که شـامل خـشونت و ارعاب و نامشروع بودن و غافلگیرانه بودن آن، با خصوصیات محاربه در حالت عام آن می توان در صورت اثبات ارتباط بین این دو، حکم محارب را برای تروریست صادر کرد.

تـقسیم بندی تـروریسم (ترور)

همان طور که گفتیم تـرور بـه معنی ترس و وحشت و تروریسم نیز به معنی شیوه حکومت و مسلک سخن گفتن از طریق ایجاد رعب و وحشت است.

تاریخ گرچه این مفهوم و واژه را پدیده ای نوظهور و جـدید مـی داند، ولی بشر در عرصه های مختلف زنـدگی خـود از ابتدا با آن دست به گریبان بوده است. بررسی این واژه و مفهوم در طول زمان نشان می دهد که ماهیت آن به تدریج متحول شده است.

ترور گاهی سیاسی است، که با اهداف سیاسی ارتـکاب مـی یابد و گاهی غیر سیاسی، که برای اخاذی یا اهداف خاص دیگر صورت می گیرد. گاهی ترور و اعمال تروریستی داخلی و گاهی خارجی و بین المللی است. کشور ایران تا مدت ها از ترور و تروریسم داخلی رنـج مـی برد؛ برعکس امـریکا، تا قبل از سال های اخیر بیشتر گرفتار تروریسم خارجی بود که علیه افراد و منافع این کشور در خارج از مـرزهای آن رخ می داد، بوده است. انفجار مرکز تجارت جهانی اولین نـمونه قـابل ذکـر از تروریسم داخلی در امریکا بوده است و دو سال پس از آن، انفجار شهر او کلاهما رخ داد، که برزگ ترین عمل تروریستی داخل خاک امـریکا قـبل از وقایع ۱۱ سپتامبر بوده است، که موجب مرگ ۱۹۱ نفر شد، که در واقع نوعی انـتقام گـیری از مـرگ ۷۹ عضو فرق داویدیان در تگزاس بود.

برخی از نویسندگان در مقالات و کتاب های خود از تروریست های یک موضوعی نام بـرده اند، منظور و معنا از این گونه نام گذاری به این دلیل است که افراد و گروه هایی هـستند که برای حمایت از یـک مـوضوع خاص به عملیات تروریستی دست می زنند؛ مثل گروه هایی که طرفدار محیط زیست یا مخالف سقط جنین هستند که با ارتکاب اعمال خشونت بار، مثل قتل و جرح و اعمالی که غالبا مؤلفه های اعـمال و اقدامات تروریستی را دارد مخالفت خود را اعلام می کنند. البته یکسری اقدامات دیگری نیز، امروزه در سطح جهان اتفاق می افتد، که ماهیتا شباهت زیادی به اعمال تروریستی و ترور دارند که یک نمونه از آنها که اصـطلاحا جـرم نفرت خوانده می شود، هستند که به خاطر نفرت نسبت به قربانی به دلیل رنگ، نژاد، معلولیت و نظایر آن اتفاق می افتد.

علاوه بر تقسیم ترور به ترور سیاسی و غیر سیاسی، از لحاظ شـیوه و انـگیزه ارتکاب آن نیز، حتی در تروریسم سیاسی نیز اقسام مختلف وجود دارد با توجه به این مطلب تا حد زیادی گستردگی بحث ترور و تروریسم و ملاک ها و معیارهای موجود در تقسیم بندی و دسته بندی آنها نمایان (انبیاء/۱۰۷) شـد.

تـرور از دیدگاه امام خمینی (س) (بجنوردی سید مـحمد، مـجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی جر ۸، ص ۱۲۴)

واژه ترور به تنهایی یا به صورت ترکیب (مانند ترور اشخاص، ترور انقلاب، ترور روحانیت، ترور علما، ترور مجاهدان، ترور مظلومان، ترور وحشیانه، ترورها، تروریست هاو تـروریسم امـریکایی) در حـدود ۱۰۳ بار در صحیفه امام آمده اسـت. بـا بـررسی اجمالی پیرامون آنها به این نتیجه می رسیم که تعریف ایشان بسیار نزدیک به تعریف کلاسیک و متعارف از ترور است. البته ایشان هـیچ گـاه بـه تعریف ترور و تروریسم نپرداخته اند و طبق تعریف کلاسیک ارائهـ شـده از ترور تمامی معیارها و شاخصه های ترور که عبارتند از خشونت و قتل و خون ریزی، ایجاد ترس و وحشت، رسیدن به یک دوره عمدتا سیاسی بـه وضـوح در تـمامی بیانات ایشان به چشم می خورد. (ر. ک صحیفه امام)

به نظر می رسد که تـرور از منظر ایشان طبق مطالب مندرج در صحیفه ایشان ترور را به رفتار فرد، گروه، حزب یا دولتی اطلاق می کنند کـه از طـریق خـشونت و قتل و خون ریزی ناگهانی و مخفیانه و ایجاد رعب و ترس و وحشت می خواهد به اهـداف سـیاسی خود برسد. با این حال، نمی توانیم چه در دوره قبل از انقلاب و چه پس از آن ردّپایی از موافقت ایشان با ترور مـشاهده کـرد و ایـشان در اغلب بیانات خویش که در صحیفه امام مستند شده است ترور را عملی وحـشیانه و غـیر انـسانی و ناجوانمردانه و از روی بی عقلی و نشانه حماقت و ناشی از زبونی ضعف و شکست می دانند و آن را جدا از منطق اسلام مـی دانند و مـحکوم بـه شکست معرفی می کنند و در جایی می فرمایند: «شما مطمئن باشید که ملت ما مسلم است و مـسلم تـروریست نیست» . (صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۷۷)

ایشان حتی در قضیه ترور حسنعلی منصور هنگامی که نمایندگانی به محضر ایـشان رسـیدند از صـدور چنین حکمی استنکاف وریدند.

پس در سیره عملی مردانی که مجسمه اسلام اند، ترور جایی ندارد، زیـرا تـرور با ایمان و اسلام در تضاد است.

محکومیت ترور از نگاه آیات، روایات، سیره و حکم عـقل

یـکی از اصـول اولیه و مسلم در اسلام حفظ صلح و امنیت است. خداوند سبحان در قرآن می فرمایند:

 «الصّلح خیر» (نـساء/۱۲۸) و طبق همین امر و طـبق اصـول هـرکس که با صلح و امنیت و سازش مخالف باشد از نظر اسلام محکوم است. تـرور نـیز همانطور که گذشت یکی از عوامل برهم زننده صلح و امنیت است و اعلام مخالفت با ترور از همین دیـدگاه مـحکوم است. یکی دیگر از دلایل آیه ۳۲ مائده می فرماید: «من قتل نفسا بغیر نـفس او فـساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعا» که طـی آن بـه تـبیین یک قاعده و نظام و قانون ویژه ای می پردازد و در حـقیقت یـک مبنای اصیل فقهی را پیش روی ما قرار می دهد، که تنها قتل نفس در دو صورت جـایز اسـت: یکی قصاص و دیگری مجازات افـساد فـی الارض در معنای عـام آن اسـت، و در غـیر از آن قتل نفس براساس همین سیاست فـکری و فـرهنگ قرآنی، معادل با قتل همه نفوس و مردم است، این در حقیقت نشان دهـنده اهـمیت به کرامت و حرمت خون انسان و مـصداق بالای اعتنا و ارزش گذاری بـه آنـچه که امروزه حقوق بشر مـی نامند، اسـت و غیر از آن هیچ فردی به سبب عدم ایمان، محکوم به مرگ نیست و تنها طـبق مـفاهیم موجود در جهاد هنگامی که مـانع رسـیدن دعـوت حق به انـسان ها شـوند و با مبلغان حق بـه جـدال و جنگ برخیزد و بکشد، یا فتنه برانگیزد، محکوم به مرگ است، که آن هم شرایط خـاصی دارد کـه در باب جهاد بررسی می شود.

قرآن در فـرهنگ الهـی خویش در بـرگیرنده، تـمامی شـعائر انسانی و والا مدارانه است و حـقوق انسان ها را محترم شمرده و از هرگونه تجاوز به آن نهی کرده است. در سرتاسر مفاهیم قرآن، مواردی را به عـنوان عـناصر تهدیدکننده امنیت معرفی کرده و آنها را اعـمال ضـد انـسانی مـی داند، کـه یکی از آنها ظـلم اسـت که حتی ظالم در زمان سلطه خود مصون نیست. دیگری را تجاوز به حریم و حقوق دیگران می داند و از آن بـه نـام تـعدی نام می برد و در نهایت افساد و ایجاد بی نظمی و اخـتلال در امـور عـامه اجـتماعی و مـرتبط بـا انسان ها را از عوامل سالب امنیت می داند. با اندکی تأمل می بینیم که ترور با تعریفی که از آن ارائه شد تمامی این شرایط را داراست. پس در مذمومیت ترور با این استدلال شکی نیست.

از جـهت دیگر کشتن افراد همان طور که در آیه شریفه نیز آمده تنها برای قصاص و مجازات افساد جایز است پس با هر هدفی ترور کردن افراد، خروج از این قاعده بوده و هر شیوه تـروریستی مـحکوم است، چرا که عمل کردن در خارج از حدود الهی بوده، در این ارتباط قرآن کریم در سوره بقره می فرماید: «آنان که از حدود الهی تجاوز کنند ستمگرند» پس چنین شیوه هایی روش های ستمگرانه و عاملان آنـ از مـطرودان از دیدگاه اسلام اند.

پس ترور به معنی قتل و قلع و قمع کردن شهروندان و مردم و رقیبان یا مخالفان و ضرب و جرح جسمانی و خشونت علنی یا همان تـرور شـخصی، از نظر اسلام منفور است، دیـنی کـه زندگی و حیات را مقدس می داند و حتی حیات حیوان را محترم می شمارد چطور ممکن است ترور را تأیید کند.

در جایی امیر المؤمنین می فرماید: «ان اللّه لم یخلقکم عـبثا» بـه این معنی که خـدا شـما را بیهوده و عبث نیافریده است. وقتی از ایشان می پرسند چرا خداوند انسان را آفریده، پاسخ می دهند:

 «ان اللّه خلقکم فی حرم و جمع الفتکم و بشر نعمه علیکم و جناح کرامتها و أسألت لکم جداول نعیمها»

خداوند شما را در حـرم امن خود (مکه) خلق کرد و میان شما الفت و دوستی قرار داد و نعمتش را بر شما گستراند. بنابراین در مذهب امام علی (ع) اموری چون الفت، دوستی، برادری، صلح و سازش از نعمت های هستی است که بـه انـسان ارزانی شـده است. (بـجنودی سید محمد، مجموعه مقالات فقهی، حقوقی اجتماعی ج ۸، ص ۱۷)

این امر بدیهی است که ترور همان خشونت و شیوه ارعاب و خشم گرفتن است. با توجه بـه سیره جاریه پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در طول حیات مبارکشان ملاک اولی در امـور صـبوری بـوده و پس از آن اصرار بر امر به معروف و تا زمانی که مخالف مصلحت اسلام و حدود الهی نبود خـشم نـمی گرفتند و خشونت نمی کردند و در اموری که با نفس خودشان در ارتباط بود عفو را ملاک عمل قـرار مـی دادند.

حـضرت علی (ع) به شدت از شیوه رعب آفرینی و وحشت زایی اجتناب می کردند چنانکه در واقعه خوارج و زمینه های قبلی آن نـیز به چشم می خورد که تا زمانی که قیام مسلحانه نکردند، از خشونت بر عـلیه ایشان و یا ترور ایـشان خـودداری کردند. مدارا و تساهل و تسامح از شیوه های رفتاری و عمل معصومین (ع) بوده است، که همین پرهیز از خشونت و اقتدا به صلح و رأفت و نهی صریح از خونریزی ناعادلانه نشانه منش ایشان درباره ترور و محکومیت آن است.

البته از سـیره پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) درمی یابیم که آنها در مقام حاکم اسلامی و یا قاضی، به صدور حکم قتل افراد دست زده اند، که وجودشان جزثومه فساد و تباهی، موجب گمراهی و ضلالت جامعه اسلامی می شد. و هـیچگاه حـاضر نشدند در خفا حکم به قتل آنان صادر نمایند، و یا برای ایجاد رعب و وحشت در مردم برای پیشبرد اهداف خود از آنها استفاده کنند. البته ایشان گاهی در مواردی دستور کشتن افرادی را صادر کـرده اند بـنابراین فرمان ایشان ترور بنوده است، چرا که ترور مخفیانه است و ایجاد وحشت می کند و ترور شونده بدون محاکمه ترور می شود. پیامبر در اینجا حکم می کند به عنوان حاکم و قاضی و آشکارا دسـتور کـشتن را می دهد و نتیجه آن آرامش جامعه است، پس هیچ یک از خصیصه های ترور را دارانیست.

از طرفی همه افعال انسان ها دارای ارزش های ذاتی است. بدین معنا که ما معتقد به حسن و قبح عقلی در افـعال مـی باشیم و احـکام شریعت و قانون برمبنای پیروی از ارزشـ های ذاتـی تـشریع می شود. بدین معنا، هرآنچه را عقلا و فرهیختگان جوامع بشری نیکو پندارند، شریعت نیز آن را واجب می داند و هرآنچه را عقلا ناپسند پندارند، شریعت نیز آن را حـرام مـی داند. از ایـن جهت، این قاعده از مسلمات علم کلام محسوب مـی شود کـه احکام اسلام مطابق احکام عقل است و بر همین اساس ما مدعی هستیم که تضادی بین احکام شریعت و احکام عـقلی وجـود نـدارد و بر همین اساس، حکم عقل و احکام عقلی نقش اساسی در وضـع قوانین اسلام دارند. بنابراین نباید جامعه عقلا را از جامعه دین و مذهب جدا کرد. دین و مذهب ما عین عقلانیت اسـت. در اسـلام، هـیچ حکم و قانونی که موجب تحمیل بر جامعه عقلا باشد، تشریع نـمی شود.

لهذا هر فعلی که جامعه عقلا آن را نیکو پندارد، شـریعت آن را نـیکو مـی داند. به جهت اینکه شریعت اسلام، بلکه همه شرایع آسمانی، از عقل جدا نـمی شوند. آنـچه را حـضرت ابراهیم (ع) یا حضرت موسی (ع) حضرت مسیح (ع) و پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) بیان می دارند، جدای از احـکام عـقل و حـکم عقلا و عقل سلیم و فطرت انسان ها نیست و همواره در مسیر عقل سلیم و فطرت انسان هاست. مسئله تـرور و تـروریسم که عملا تعریف جامعه و مانعی ندارد-بلکه تعریف ما از آن به نحو اظهر الخـواص اسـت-نـزد عقلای تمام جوامع به عنوان امری ناپسند مطرح می شود و صرف نظر از کلیه شرایع، ایـن امـر نزد تمامی جوامع قبیح شمرده شده و مردود می باشد.

نتیجه گیری

با توجه بـه مـجموع مـطالبی که پیش از این ذکر شد هرکسی که اسلحه بکشد و قصد ترساندن مردم را داشته باشد «مـحارب» اسـت. به شرط اینکه ایجاد رعب و وحشت و هراس میان مردم کند. البته بـرخی از عـلما نـیز شرط اخذ مال کرده اند ولی مشهور علمای امامیه قائل به آن نیستند. امام خمینی (س) نیز بر هـمین مـبنا در تـعریف خود از محاربه قصد افساد را شرط کرده اند و همین امر وجه تمایز نظر ایـشان از سـایرین است. فرقی بین زن و مرد، شهر و خارج شهر، بلاد اسلامی و غیر آن، مسلمان و یا کافر برای مـحاربه و صـدور حکم برای محارب وجود ندارد، بر محاربین بعد از سلطه بر ایشان عـفو جـاری نخواهد شد و توبه آنها تنها پیش از دسـتگیری مـقبول اسـت.

با توجه به تعاریف مختلف ارائه شده در زمـینه تـرور و تروریسم می توانیم به طور قاطع بیان کنیم که ترور به عنوان یک نماد مـسلم از خـشونت است و اگر با غافلگیری و ایـجاد وحـشت برفردی کـه خـون و جـان او محترم است جاری شود به طور قـطع حـرام و قبیح بوده و در مذمومیت و قبح و حرمت ایجاد این وحشت و ارعاب غیر مجاز و غـافلگیرانه کـه همان خاص ترور است بحثی نـیست.

بنابراین ترور، فتک، غـیله، ارهـاب، غدر، به هر عنوان و هـدفی کـه باشد: منشأ هلاکت بوده و اسلام منشأ حیات والای بشر است. ترور به عنوان یـک حـرکت و یک ایسم و مکتب در جهان اسـلام، از هـیچ سـابقه ای برخوردار نیست؛ چـون بـا مباحث گذشتی دریافتیم کـه ایـن امر خلاف ادبیات ارزشی و فرهنگ معنوی قرآنی و اسلامی و خلاف نص قرآن و احادیث اهل بـیت و نـیز سیره عملی پیامبر اکرم (صلّی اللّه عـلیه و آلهـ) در مغازی ایـشان بـوده اسـت. از اینرو ترور در دین مـقدس اسلام محکوم می باشد. امام خمینی (س) نیز در بیانات و گفته های خویش آن را به شدت محکوم کرده و خشونت و تـرس را از مـؤلفه های اصلی آن در بیانات و گفته های خویش آن را به شـدت مـحکوم کـرده و خـشونت و تـرس را از مؤلفه های اصلی آن مـی داند و آن را عـملی وحشیانه و غیر اسلامی و جدا از منطق و فرهنگ اسلامی دانسته، و هرگونه اقدامی را با تکیه بر مبانی فکری تـروریسم مـحکوم بـه شکست می داند.

در پایان با توجه به تـمامی مـوارد و عـوامل مـؤثر و ویـژگی ها و مـولفه ها در بحث محاربه و ترور نتیجه آن می شود که محابه اعم از ترور و تروریسم است و دایره وسیعی از جرائم را دربرمی گیرد و به شکلی جرم ترور و اقدام تروریستی را نیز دربرمی گیرد، و رابطه ی بین آنها عـموم و خصوص مطلق است و در حقیقت ما نیازی به تأسیس حقوقی جدید نداریم و افرادی که مرتکب این جرم می گردند را می توانیم به مجازات محاربه محکوم کنیم. البته با توجه به مطالبی که در بـحث ارتـباط بین افساد و حرابه مطرح شد می توانیم با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده، افساد فی الارض را به معنای مطلق تلاش برای ایجاد فساد و برهم زدن نظم عمومی بدانیم و هر اقدامی در ایـن راسـتا، چون انواع اقدامات تروریستی در هر شکلی را، وارد در حیطه حکم فساد کنیم و از طرفی همانطور که در رابطه بین محاربه و افساد گفته شد با توجه به اعـم بـودن معنای افساد نسبت به مـحاربه بـه راحتی مجازات هر اقدام تروریستی و ترور اعم مسلحانه و غیر مسلحانه را مشمول حکم افساد فی الارض بدانیم که همان محاربه است.

آدرس ثابت: ۴۸۸۸۶۵https: //www. noormags. ir/view/fa/articlepage/

مقالات مرتبط

تحلیل فقهی ترور با تاکید بر آراء فقهی و مشی سیاسی حضرت امام خمینی (س)

محارب کیست و محاربه چیست؟ (بحثی در شناخت موضوع حد محارب)

مفهوم تروریسم و موضع حقوق اسلامی نسبت به آن

بررسی تطبیقی جرم انگاری حاملگی اجباری در دادگاه یوگسلاوی، رواندا و دیوان کیفری بین المللی؛ حمایت از جنسیت یا دیگر ارزش های موضوع حقوق بین الملل

ویژه حقوق: تروریسم بین المللی از دیدگاه اسلام

ترور از دیدگاه فقه

بررسی ماهیت محاربه و افساد فی الارض و نقد قواعد کیفری مربوطه

محارب کیست و محاربه چیست؟ (بحثی در شناخت مو ضوع حد محارب)

خوانش اسلام از ترور و تروریسم، واکاوی واژگان معادل

دفاع مشروع، ترور و عملیات شهادت طلبانه در مذهب شیعه

مبانی جرم انگاری در جرایم جنسی مستوجب حد در حقوق کیفری اسلام

مرجع احراز موضوع قانون با تأکید بر شرکت در قتل

عناوین مشابه

رابطه لفط و معنی در حکمت متعالیه و مقایسه آن با نظرات امام خمینی (س)

اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی (س)

شاعرانه ها: با صد سبد سلام و صلوات، پیشکش به محضر آن عزیز سفر کرده، حضرت امام خمینی (س) (ره) بی جمال تو دل آینه و آب گرفت

بررسی رابطه سرمایه اجتماعی و سلامت نظام اداری با استفاده از تئوری ارزیابی سرمایه اجتماعی (مطالعه موردی: کارکنان کمیته امداد امام خمینی (س) شهرستان آبدانان)

توانمندی زنان سرپرست خانوار و عوامل اجتماعی - فرهنگی مرتبط با آن: مطالعه زنان زیر پوشش کمیته امداد امام خمینی (س) شهر تبریز

مقایسه رابطه فضای مثبت و منفی در کاشی کاری مسجد امام خمینی (س) اصفهان با مسجد و مدرسه شهید مطهری تهران

بازخوانی عیوب و بیماریهایی مردانه موجب فسخ نکاح از منظر شیخ انصاری با نیم نگاهی به نظرات امام خمینی (س) و شهید ثانی

حکومت اسلامی و مقاصد شریعت از دیدگاه فقها با تاکید بر نظرات امام خمینی (س)

انقلاب اسلامی و قدرت منطق در حوزه روابط بین الملل با تأکید بر نظرات امام خمینی (س) و مقام معظم رهبری

شکل حکومت اسلامی و شبکه درونی آن (با تاکید بر دیدگاه امام خمینی (س) و امام خامنه ای دام عزه)

. انتهای پیام /*