پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۸۳۹/ مهدی حاضری

سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳مصادف است با چهل و چهارمین سالگرد تجاوز نیروهای نظامی آمریکا به صحرای طبس، با توجه به اینکه سپاه پاسداران یزد نقش تعیین کننده ای در حوادث پس از آن واقعه داشته و از حسن اتفاق من از نزدیک شاهد اتفاقات آن ایام در مقر سپاه یزد بوده ام و در طی سال های اخیر مطالب گوناگون و بعضا متناقضی پیرامون این موضوع در فضای مجازی و برخی مطبوعات مطرح شده است، مناسب دانستم خاطرات و اطلاعات خود از آن واقعه و برخی مطالب دیگر که از افراد موثق در طول چهل سال گذشته خوانده و شنیده ام بنویسم، شاید نزد عزیزان خواننده این مطالب، مفید افتد. واقعه اشغال سفارت آمریکا در ایران توسط گروهی از دانشجویان دانشگاه های تهران که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نام نهاده بودند در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۸ با شعار اعتراض به پناه دادن دولت آمریکا به شاه مخلوع ایران اتفاق افتاد.

این واقعه که در نوع خود برای دومین مرتبه پس از پیروزی انقلاب رخ می داد، امید می رفت خیلی سریع پایان پذیرد ولی به ناگاه تبدیل به یکی از بزرگترین حوادث تاریخ معاصر ایران و جهان شده و بیش از ۴۴۴ روز به طول انجامید و چهل و چهار سال است کشور و ملت ما تحت تأثیر عواقب و عوارض و پس لرزه های آن قرار دارد. آثار و تبعات بسیار سنگین این حادثه، پس از نیم قرن، نه تنها پایان نیافته بلکه هر روز بر وسعت و دامنه آن افزوده شده و می شود و در کنار آثار مثبت خود که حضرت امام خمینی آن را انقلاب دوم نام نهاده و باعث فرو ریختن هیمنه و هیبت آمریکا در جهان گردید، تاکنون موجب وارد آمدن حجم بزرگی از خسارات مادی و معنوی به ملت ایران شده است. با روند سیاست های موجود حاکم بر کشور، بعید می دانم در آینده نزدیک ملت و دولت ایران بتوانند از خسارات و صدمات ناشی از آن فارغ شوند مگر آنکه تحولی اساسی در ایران یا جهان رخ دهد همچنان که رخ دادن انقلاب اکتبر روسیه در صد سال پیش، باعث رها شدن ملت ایران از زیر بار تعهدات سنگین عهدنامه های گلستان و ترکمانچای شد.

آنچه از مجموعه بیانات و مواضع حضرت امام در دوران مبارزه، خصوصا در ایام اقامت ایشان در پاریس، ضمن مصاحبه های مختلف با خبرنگاران خبرگزاری های مختلف جهانی و دیدار با شخصیت های سیاسی ملی و بین المللی بیان کرده اند و همچنین از سخنان و بیانیه های ایشان در طول یکسال پس از پیروزی انقلاب برداشت می شود آنست که امام خمینی هیچ وقت قصد قطع رابطه با آمریکا را نداشته اند، علی رغم آنکه همواره شدیدترین مواضع را بر علیه سیاست های دولت آمریکا در حمایت از جنایات شاه و محکومیت دخالت های جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آن کشور در امور داخلی ایران و اجرا و تحمیل لایحه کاپیتولاسیون بر علیه ملت ایران داشته اند.

کما اینکه حضرت امام پس از پیروزی انقلاب با انتخاب مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت که شخصیتی متین و موجه و پذیرفته شده بین المللی داشت و از نظر دیدگاه سیاسی نیز تضاد و مخالفتی با دنیای غرب خصوصا آمریکا بروز نمی داد، نشان دادند در صدد معارضه و درگیری با دولت آمریکا نیستند و نظام جمهوری اسلامی ایران هم هیچ محدودیتی برای تعداد افراد و فعالیت کادر سیاسی شاغل در سفارت آمریکا ایجاد نکرده و حتی با فرستادن مرحوم دکتر ابراهیم یزدی به سفارت آمریکا برای بیرون راندن معترضین در اولین مرتبه اشغال این سفارت در روز ۲۵بهمن ۱۳۵۷ یعنی سه روز پس از پیروزی انقلاب با این عمل مخالفت کرده است.از سوی دولت موقت نیز علی رغم توطئه های بزرگ و بنیاد برانداز نیروهای ضد انقلاب در نقاط مختلف کشور، مثل حادثه اشغال پادگان مهاباد در بهمن ۱۳۵۷، حمله به پادگان سنندج در اسفند ۱۳۵۷، توطئه ضد انقلاب در گنبد کاووس در خرداد۱۳۵۸، حمله به شهر پاوه در مرداد۱۳۵۸، اعلام خود مختاری در کردستان، حمله به شهر خرمشهر و مراکز نفتی و خطوط لوله در شهریور ۱۳۵۸توسط حزب خلق عرب در خوزستان، غائله بزرگ حزب خلق مسلمان در مناطق آذربایجان شرقی و غربی در آبان ۱۳۵۸ و... حوادث کوچک و بزرگ دیگر در کشور که در همه آنها ردپای حمایت مالی و سیاسی برخی دولتمردان آمریکا دیده می شد و اسناد آن بعدا در سفارت آمریکا بدست آمد، هیچ گونه اقدامی علیه دولت آمریکا صورت نمی گیرد تا اینکه در تاریخ سی ام مهرماه ۱۳۵۸ شاه مخلوع ایران پس از ده ماه سرگردانی در میان کشورهای مختلف، برای بستری شدن در بیمارستان، رسما وارد آمریکا می شود.

باتوجه به سابقه بد دولت آمریکا در کودتا و براندازی دولت های مستقل نظیر دولت دکتر محمد مصدق در ایران و دولت سالوادر آلنده در شیلی و... فضا برای اشغال سفارت این کشور در تهران به عنوان اعتراض به این عمل و تحت فشار گذاشتن آمریکا برای استرداد شاه فراهم می شود و جالب اینکه مقامات ارشد وزارت امور خارجه آمریکا در آن زمان، این موضوع را پیش بینی کرده بودند.

ب بروس لِینگن، دیپلمات آمریکایی و هنری پرشت، مسئول وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، همان زمان به دولت این کشور توصیه کردند که پذیرش شاه به خاک آمریکا را به تعویق بیندازد... لینگن معتقد بود که این امر موجب سقوط سفارت آمریکا در ایران و به گروگان گرفتن اعضای آن خواهد شد.طبق اسناد و اطلاعات موجود، هیچ یک از مقامات سیاسی و انقلابی ایران در آن ایام، از موضوع برنامه ریزی دانشجویان برای اشغال سفارت آمریکا اطلاع نداشتند و حضرت امام نیز پس از اشغال سفارت، توسط آیت الله سید محمد موسوی خوئینی ها که در جمع دانشجویان بود، از آن مطلع شده و دستور نگهداری و حفظ آن را دادند؛ البته پس از حمایت ایشان، این عمل مورد حمایت طیف وسیعی از شخصیت های سیاسی و مذهبی ایران و احزاب و گروه های مردمی قرار گرفت.

پس از وقوع این عمل، دولت آمریکا افرادی را برای مذاکره به سوی ایران فرستاد که حضرت امام در تاریخ ۱۳۵۸/۸/۱۶ برای اولین بار اجازه مذاکره با نمایندگان دولت آمریکا را نداده و آن را مشروط به بازگرداندن شاه و دست برداشتن این کشور از دخالت در امور ایران کرده و فرمودند: از قرار اطلاع نمایندگان ویژۀ کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و‏‎ ‎‏با اینجانب ملاقات نمایند،‎‏ لهذا لازم می دانم متذکر شوم دولت آمریکا که با نگهداری‏‎ ‎‏شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر آنطور که گفته شده‏‎ ‎‏است سفارت امریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی‏‎ ‎‏است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه برای نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:‏۱ـ اعضای شورای انقلاب اسلامی به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند.‏
‏‏ ۲ـ هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.‏
‏‏ ۳ـ اگر چنانچه آمریکا، شاه مخلوع ـ این دشمن شمارۀ یک ملت عزیز ما ـ را به ایران‏‎ ‎‏تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضی‏‎ ‎‏از روابطی که به نفع ملت است باز می باشد.‏ روح الله الموسوی الخمینی‏

این ممنوعیت تا پایان عمر شریف حضرت امام در خرداد سال ۱۳۶۸دیگر هرگز از سوی ایشان مطرح نشد و این دولت آمریکا بود که در ابتدای سال ۱۳۵۹رابطه خود را با ایران قطع کرد و حضرت امام نیز با استقبال از این تصمیم در پیام خود فرمودند:ملت شریف ایران، خبر قطع رابطه بین ایران و امریکا را دریافت کردم و اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است. رابطه بین یک ملت بپا خاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین المللی با یک چپاولگر عالَمخوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است.

ما این قطع رابطه را به فال نیک می‌گیریم .... (صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۳۴)برخی از جریانات و شخصیت های سیاسی این مواضع حضرت امام در مورد آمریکا را به پشتوانه حمایت دولت اتحاد جماهیر شوروی از ایران دانسته اند ولی نه تنها هیچ سندی برای اثبات این ادعا ارائه نشده بلکه حضرت امام در طول همان سال ۱۳۵۸ دو مرتبه به طور رسمی و با شدت تمام با مواضع دولت شوروی برخورد کرده اند. یکی قبل از این واقعه در خرداد سال ۱۳۵۸در هنگام دریافت پیام دولت شوروی که توسط سفیر این کشور در ایران برای مطلع کردن ایشان از اشغال افغانستان توسط نیروهای نظامی شوروی بیان شده است که حضرت امام با تندی آن را محکوم می فرمایند.

حجت الاسلام علی اکبر آشتیانی از اعضای دفتر امام در خاطرات خود می گوید: شبی که قوای شوروی افغانستان را اشغال کرد. شب هنگام، تقریباً نیمه ‏های شب که به صبح نزدیک می ‏‏شد، به ناگاه سفیر شوروی در تهران وارد دفتر امام در قم شد. اعضای دفتر و از جمله خود من از حضور سفیر شوروی در دفتر امام در آن وقت شب بسیار متعجب بودیم. البته همین جا داخل پرانتز ذکر کنم، اینکه چگونه سفیر شوروی بدون هرگونه اطلاع قبلی، به صورت سرزده وارد دفتر امام در قم شد، مربوط است به سادگی تشکیلات دفتر و این سادگی همواره مورد نظر امام بوده و به آن سفارش می‏‏ کردند.

هر چه از او سؤال کردیم که چه مسأله‏ ای پیش آمده که چنین سرزده و در این موقع از شب به اینجا آمده‏ اید؟ پاسخ می ‏‏داد من کاری ضروری و حساس با حضرت امام دارم و باید ایشان را ملاقات کنم. پرسش ‏های ما و پاسخ ‏های گنگ سفیر شوروی تا ساعت ۸ صبح ادامه یافت و عاقبت ایشان خدمت امام رسید. سفیر شوروی خبر اقدام اشغال خاک افغانستان توسط قوای نظامی شوروی را به اطلاع حضرت امام رساند. امام با حالتی عصبی و مستحکم رو به سفیر شوروی کرده و گفتند: «شما کار اشتباهی کردید. شما در اینکار هیچ موفقیتی به دست نمی‏ آورید و بی ‏تردید روزی به اشتباه خود اقرار خواهید کرد». و دیگری بعدا از این واقعه در دی ماه همین سال که سفیر شوروی در مکزیک در مصاحبه ای به درخواست کمک ایران از این کشور اشاره می کند و متعاقب آن اعلامیه ای جعلی منتسب به امام برای درخواست ایشان از سفارت شوروی در ایران منتشر می گردد. حضرت امام پس از شنیدن این خبر در اطلاعیه ای شدیدا آن را محکوم کرده و می فرمایند:

بسم الله الرحمن الرحیم‏
‏‏به اطلاع ملت شریف ایران می رساند:‏
‏‏ نوشتۀ سراپا دروغی در تاریخ ۱۲ شهر صفر ۱۴۰۰ به اسم «دفترخمینی» خطاب به‏‎ ‎‏سفارت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تهران پخش شده است مبنی بر کمک‏‎ ‎‏خواستن از دولت شوروی در همکاری نظامی موقت. دفتر خمینی این مطلب را تکذیب‏‎ ‎‏می کند؛ و دخالت شوروی را در افغانستان محکوم؛ و جسارتِ نسبتِ چنین امر دروغ‏‎ ‎‏فاحش را به دفتر خمینی دوباره محکوم می کند. دولت ایران با قدرت اسلامی و همت‏‎ ‎‏والای ملت، مقابل تمام قدرتها ایستاده و از کیان خود دفاع می کند، و اجازه نمی دهد‏‎ ‎‏دولتی در کشور اسلامی دخالت کند. دشمنان کشور و اسلامند که چنین دروغ فاحش را‏‎ ‎‏نسبت می دهند. باید ملت ایران این ریشه های فاسد شایعه افکن را با همت والای خود از‏‎ ‎‏بُن برکَند. والسلام علی عبادالله الصالحین.‏
‏‏ ۲۰ دی ماه ۵۸ / ۲۱ صفر ۱۴۰۰‏ روح الله الموسوی الخمینی ‏در طول مدت پنج ماه فاصله اشغال سفارت تا تهاجم نظامی آمریکا به طبس، اقدامات زیادی برای آزادی گروگانها از سوی مقامات ایرانی و خارجی انجام گرفت که به نتیجه نرسید و با برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی و تشکیل اولین پارلمان پس از پیروزی انقلاب در اسفند سال ۱۳۵۸ حضرت امام تصمیم گیری در خصوص آزادی گروگان ها را به نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران واگذار کردند.

در اوایل اردیبهشت۱۳۵۹ دکتر سید ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران که مسئولیت جانشینی فرمانده کل قوا را نیز بر عهده داشت. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را وادار کرد اجازه ملاقات نمایندگان صلیب سرخ با گروگان ها را بدهند. مرحوم دکتر حسین شیخ الاسلام، از دیپلمات های ارشد وزارت امور خارجه ایران که در آن ایام عضو دانشجویان مسلمان حاضر در سفارت بوده است در خاطرات خود می گوید: قبل از واقعه طبس، فهمیده بودیم که آمریکایی‌ها ممکن است عملیات نظامی علیه ما انجام دهند و اصلاً در واقعه طبس این بنی صدر بود که به ما فشار آورد که گروگان‌ها را صلیب سرخ می خواهد ببیند و این یک کار انسانی است نه سیاسی، بنابراین شما باید اجازه بدهید و این حق کنسول است و خلاصه از این حرف‌ها که در نهایت امام گفتند: اشکالی ندارد بیایند ببینند.

آن موقع بود که ما گروگان‌ها را که در سراسر ایران پراکنده کرده بودیم در سفارت جمع کردیم که صلیب سرخ آن‌ها را ببیند. حضرت آیت الله خامنه‌ای آن موقع نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند ایشان قبل از آنکه صلیب سرخ بیاید آمدند تا از گروگان بازدید کنند. اول برای آنکه ببینند اوضاع مرتب است و یک وقت بچه‌ها آسیبی به گروگان‌ها نزده باشند و دوم آنکه بالاخره آن‌ها گروگان بودند آقا می خواستند حال و احوال و خوش و بشی با گروگان‌ها بکنند که از آن حالت روانی تهاجمی کاسته شود و خاطرم هست که با تک تک گروگان‌ها دیدار کردند و با آن‌ها خوش و بش کردند. ...

بعد از آنکه صلیب سرخ همه گروگان‌ها بازدید کرد و مطمئن شد که همه آن‌ها در سفارت هستند همان شب حمله شروع شد و من احساس می کنم که مأموران صلیب سرخ، جاسوسان آمریکا بودند چرا که به ترتیب اهمیتی که برایشان داشت در آزاد کردن، دقیق مشخص کردند که هر کدام از گروگان‌ها کجا مستقر هستند و حمله شروع شد. صلیب سرخی که مثلا باید انسانی ترین سازمان بین المللی باشد در اختیار آمریکایی ها بود. اما خدا با ما بود و آن دانه‌های شن مأمور خدا بودند.علت حادثه طبس، طبق گفته آمریکاییان سالم برگشته از طبس، برخورد یک هلی کوپتر در حال فرود با یک هواپیمای هرکولس پر از سوخت بوده است. البته فرضیه ی دیگری هم مطرح شده که از سوی هیچ نهاد و شخصیت داخلی یا بین المللی تأیید نشده است و آن هدف قرار گرفتن هواپیماها و هلی کوپترهای آمریکایی توسط موشکهای شوروی و یا بمباران هواپیماهای آن کشور و ..... حضرت امام این حادثه را امداد غیبی دانسته که توسط شنهای بیابان رقم خورده است و در حالت عادی از کار افتادن توان شش هلی کوپتر و چند هواپیما با صدها تکاور ورزیده در دل کویری که هیچ جنبنده ای در آن هم حضور ندارد را غیر از این نمی توان توجیه کرد.
خاطرات من از حادثه طبس
ظهر جمعه من پای رادیو نشسته بودم و اخبار ساعت ۱۴روز جمعه پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ خبر بسیار مهمی را منتشر کرد. گوینده اخبار، با حرارت و لحن خاصی بیان داشت: نیروهای آمریکایی شب گذشته در صحرای طبس نیرو پیاده کرده بودند که توسط جنگنده های نیروی هوایی ایران مجبور به فرار شدند و... در ادامه گفت: محمد منتظر قائم، فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد نیز در آنجا شهید شده است.

بلافاصله خودم را به مقر سپاه رسانده و با توجه به سابقه همکاری با سپاه یزد به واسطه شرکت در برنامه های گشت شب، به راحتی توانستم به مقر سپاه وارد شده و از نزدیک شاهد برنامه ها و رفت و آمد پاسداران باشم. معلوم شد صبح جمعه بعد از رسیدن خبر حمله آمریکاییها، محمد منتظر قائم به همراه سه نفر از بچه های سپاه یزد با یک جیپ آهو به طرف طبس حرکت کرده اند. آقای رضا لاور و شهید طباطبایی و آقای عباس سامعی همراهان او در این سفر بودند. همراهان فرمانده پس از بازگشت از طبس، چگونگی شهادت او توسط هواپیماهای ایرانی را اینگونه بیان می کردند: منتظرقائم داخل هلی کوپتر آمریکایی که روشن جا گذاشته و فرار کرده بودند، رفته و در حال خارج کردن اسناد و نقشه های داخل آن بودکه ناگهان هواپیماهای نیروی هوایی ایران در آسمان ظاهر شدند. او با بغلی از اسناد، از هلی کوپتر خارج شده و شروع به دویدن به سمت ما کرد ولی هدف تیربار فانتوم های نیروی هوایی قرار گرفت. ظاهرا چهار هلی کوپتر سالم به دست نیروهای ایران افتاده بود، مدت ها دو عدد از این هلی کوپترها درکنار محوطه فرودگاه یزد پارک شده بود و من شب هایی که برای گشت حفاظت می رفتم از دور آنها را می دیدم، آن هلی کوپترها خیلی بزرگ و غول پیکر بوده و شش پره داشتند. در آن روز، اوضاع سپاه یزد خیلی به هم ریخته بود، هم شهادت محمد و از دست دادن فرماندهی محبوب و متواضع و خوش اخلاق برای بچه های سپاه خیلی سخت بود، هم هنوز ابعاد حادثه مشخص نبوده و شایعاتی مبنی بر دیده شدن نیروهای کماندوی آمریکایی در بیابان های یزد و کرمان و حوالی شهرهای بافق و بهاباد، مطرح می شد.

هر لحظه احتمال می رفت مجددا اقداماتی نظامی از سوی متجاوزین آمریکایی یا عوامل داخلی آن ها انجام گیرد چون ظاهرا این هلی کوپترها هنوز روشن بوده و همه ترس داشتند آمریکایی ها مجددا برگردند.من شب به خانه نرفته و تا صبح در مقر سپاه یزد ماندم. نیمه های شب، دو ماشین، همراه مرحوم آیت الله شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه های انقلاب و دادگاه های مبارزه با مواد مخدر کشور وارد سپاه یزد شدند.

آن مرحوم در آن زمان حاکم شرع بسیار مقتدری بود که همه سران رژیم و ضد انقلاب ها از او حساب می بردند خصوصا قاچاقچی ها . ظاهرا ایشان بلافاصله پس از اطلاع یافتن از موضوع، با هواپیما از تهران به مشهد رفته و از طریق زمینی خود را به محل سقوط هواپیماها در حوالی رباط خان طبس رسانده و سپس به یزد آمده بود، من ایشان را ندیدم ولی دو ماشین جیپ آهوی تیره رنگ که به واسطه خاکی بودن مسیر طبس به یزد، مملو از خاک شده بود وارد سپاه شده و در حیاط آن توقف کردند. یکی وانت بود و داخل آن جنازه های سوخته و ذغال شده نیروهای آمریکایی ریخته شده بود. بدون هیچ پوششی و احترامی که واقعا رقّت آور و عبرت انگیز بود.

بدن تکاوران و خلبانان پر نخوت و مغرور آمریکایی که تا روز گذشته خدا را هم بنده نبوده و برای تحقیر و اسارت یک ملت بپا خاسته مظلوم آمده بودند، چنان جزغاله و ذغال شده بود؛ که کمتر کسی باور می کرد اینها انسان بوده اند. امیدوارم کسی در عمر خود چنین وضعیت رقت آور و وحشتناکی را هیچ وقت نبیند. از هشت جنازه، فقط یکی - دو عدد آن کامل بود مابقی همگی بی دست، بی پا و یک عدد هم فقط یک جمجمه بود.جیپ آهوی دیگر پر بود از مسلسل های "۱۶-ام" آمریکایی و سلاح های خودکار کوچک کماندویی که بر روی هم انباشته شده بود.

ظاهرا مرحوم آقای خلخالی پس از ورود به یزد، مستقیما به منزل مرحوم آیه الله شهید صدوقی رفته بود.اخیرا از جناب آقای مهندس احمد دوست حسینی یزدی، معاون اسبق وزارت صمت که از حواریون مرحوم شهید صدوقی بود شنیدم: با توجه به شهرت مرحوم خلخالی در محاکمه و اعدام بی ضابطه محکومان، پس از ورود وی به یزد، ایشان و برخی دیگر از دوستانشان مرحوم شهید صدوقی را تحت فشار گذاشته اند تا اجازه ماندن در یزد را به آقای خلخالی نداده و در این امر موفق می شوند. صبح روز بعد من هنوز آنجا بودم که نایلونهای ضخیم و طاقه های پارچه چلوار سفید آوردند و این جنازه ها را در آنها پیچیدند. البته جمجمه و قطعات کوچک جسدهای سوخته را داخل مقدار زیادی پنبه قرار دادند تا بزرگ شده و تا حدودی شکل جسد پیدا کنند. من هم طبق روال همیشگی که خیلی از خون و زخم و اینجور چیزها وحشت دارم اصلا جلو نرفته و در این امر دخالتی نداشته و فقط از دور ناظر بودم. پس از انجام این کارها طبق دستور مقامات ارشد کشور، جنازه ها را از همان فرودگاه یزد مستقیما برای آمریکاییها باز پس فرستادند. پس از تشییع جنازه مرحوم منتظر قائم، برادرش جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر حاج شیخ مهدی منتظر قائم برای مدت کوتاهی فرمانده عملیات سپاه یزد شد.

لازم به ذکر است پدر شهید منتظر قائم مرحوم حاج شیخ علی اکبر منتظر قائم پیرمرد متقی و پرهیزکاری بود که علی رغم روحانی نبودن، خیلی مورد احترام مردم بوده و شخص بسیار انقلابی بود. آن مرحوم همواره در مواقعی که آیت الله صدوقی در مسجد حظیره حضور نداشتند، بجای ایشان در محراب مسجد ایستاده و مردم از جان و دل به ایشان اقتدا می کردند.بعد از حادثه طبس، دانشجویان مسلمان برای مقابله با حوادث مشابه تصمیم گرفتند گروگان ها را در شهرهای مختلف نگهداری کنند تا امکان موفقیت آمریکایی ها برای ربایش و آزاد کردن آن ها کمتر بشود. ظاهرا دو تا از گروگان ها را به یزد آورده و در منزلی واقع در ضلع شرقی میدان شهید بهشتی (مجاهدین) مجاور بیمارستان امیرالمومنین نگهداری می کردند و من نیز بعضا برای حفاظت و پاسداری به آنجا می رفتم، البته هیچ وقت نفهمیدم اصلا کسی داخل این ساختمان هست یا خیر و ما واقعا از کسی حفاظت می کنیم؟ یا سرِ کار هستیم؟ در قم نیز منزلی مصادره ای در داخل کوچه ممتاز خیابان شهدا(صفاییه) به همین امر اختصاص داده بودند و دو نفر تحت همین عنوان در آنجا نگهداری می شده اند، جالب آنکه بعدا این ساختمان توسط دفتر نمایندگی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام در قم خریداری شده و سالهاست محل کار من همین ساختمان است و اتاقی که می گفتند محل نگهداری گروگان ها بوده و پنجره آن را جوشکاری کرده بودند تا همین چند سال قبل موجود بود.چند ماه بعد از تهاجم نظامی آمریکا در طبس، کودتای نظامی در دستور کار آمریکایی ها قرار گرفت و در تیرماه ۱۳۵۹ قرار بود از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آغاز شود که بحمدالله خنثی گردید.

. انتهای پیام /*