پرتال امام خمینی(س): در طول تاریخ همواره به موازات شکل گیری حرکت های اصلاحی، دو جریان افراط و تفریط نیز به عنوان آفات اجتناب ناپذیر آن به وجود آمده اند. شناخت این دو جریان و جداسازی آن ها از اصل حرکت اصلاحی و چگونگی برخورد با آن ها امری بسیار پیچیده است که نیازمند تیزبینی و قدرت مدیریتی بالایی است. تا آن جا که علت شکست بسیاری از حرکت های اصلاحی کنار آمدن رهبران آن حرکت با یکی از این دو جریان و ممزوج شدن این جریان ها در مسیر مبارزات اصلاحی بوده است. امام خمینی(س) با بهره گیری از پشتوانه عظیم اسلام و قرآن و توانایی های خاص شخصیتی شان همچون شجاعت، صراحت، دقت و ژرف نگری، ... در تمام طول مبارزات مجدانه در مقابل این دو جریان انحرافی ایستادند. بر اثر همین ایستادگی، چهره مبارزه و انقلاب، چهره ای کاملاً شفاف و مجزا از تمام خطوط انحرافی، بر پایه های ناب اسلام و مردم شکل گرفت. این مقاله که مبنای آن، روش کتابخانه ای و بررسی سیره، آثار و سخنان امام خمینی(س) بوده است، در پی شناسایی اصول و روش های چگونگی برخورد ایشان با دو جریان افراط و تفریط است تا از این طریق بتوان روش های کلی مواجهه با این جریانات را در دوران حاضر به دست آورد.

1 ـ مقدمه

همان طور که می دانیم عدالت یا همان راه میانه بین افراط و تفریط که در احادیث به عنوان بهترین کارها معرفی شده (نهج الفصاحه، 1372، ص 263)، اهمیت خاصی در زندگی همه جوامع بشری داشته و دارد. چنان چه خداوند در قرآن آن را هدف بعثت انبیا دانسته است (حدید/25) و سابقه تاریخی هم نشان می دهد که بسیاری از انقلاب های جهانی و تحولات اجتماعی به خاطر افراط و تفریط های حاکمان زمان و برپایی عدالت شکل گرفته.

در ایران نیز که یکی از شعارهای اساسی آن برقراری عدالت و مبارزه با افراط و تفریط کاری های رژیم سابق بود، بی شک حفظ انقلاب و مسیر مبارزه از این دو جریان و ماندن در صراط مستقیم از اهمیت خاصی برخوردار است. شهید آیت الله مطهری در این باره می نویسد: «من تأکید می کنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد.» (مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، 1372، ص 60؛ به نقل از: کیخا، 1383، ص 163)

با توجه به اهمیت مسئله، داشتن الگویی موفق، همچون سیره عملی امام در این زمینه، می تواند مسیر نزدیک تر شدن به عدالت اجتماعی را در زمان حاضر هموارتر نماید.

2 ـ تعریف افراط و تفریط

افراط و تفریط در لغت و اصطلاح به یک معنا به کار می روند. افراط «از حد درگذشتن، زیاده روی کردن در کاری و اسراف است» و تفریط، «کوتاهی کردن و کمی کردن در کاری و ضایع کردن» آن است (دهخدا، 1370). در واقع هر دو حالت از عدم تعادل و عدالت اند. پس با تعریف عدالت نیز می توان تا حدودی به تعاریف افراط و تفریط نزدیک شد. چنانچه عدالت ـ که برای آن معانی متنوعی ذکر شده ـ در کلام حضرت علی(ع)، به معنی انصاف و میانه روی و اجتناب از افراط و تفریط نیز آمده است (نهج  البلاغه، ص 399). با بررسی سخنان امام خمینی(ره) نیز به دست می آید که ایشان نیز همین تعابیر را از عدالت و افراط و تفریط دارند:

«هر دو طرف افراط و تفریط بر خلاف عدل الهی است... خروج از اعتدال و عدالت الهی و صراط مستقیم انحراف است و اجتناب از آن، وظیفه الهی است.» (صحیفه امام، ج 19، ص 156) پس در مجموع افراط و تفریط، خطوط انحرافی از عدالت اند که در هر بحثی قابل بررسی اند و در این مقاله مراد از این خطوط انحرافی، بررسی آن ها در سیر سیاسی ـ اجتماعی است.

3 ـ اصول مورد تأکید امام خمینی(س) در حفظ خط تعادل

پیش از بررسی روند مصادیقی کلی از چگونگی مواجهه و کنترل ایشان با این دو جریان، لازم است برخی از اصولی که به نظر می رسد در تعیین نوع برخورد و شیوه کنترل نقش محوری را ذکر کنیم:

1 ـ 3 مبنا بودن اسلام

محک حضرت امام(س) در تمام امور اسلام بود. جمله معروف ایشان که: ما مأمور به تکلیفیم (همان، ج 21، ص 284)، نشان از عمق این بینش در ایشان دارد. به همین دلیل است که اعتدال و عدم افراط و تفریط در امور، در نظر ایشان همان حدود و مرزهای اسلام است.

برای مثال، زمانی که ایشان در نجف بودند، قضیه شط العرب و اختلاف بین ایران و عراق پیش می آید. حزب بعث به دنبال گرفتن نوشته هایی از مراجع نجف علیه دولت ایران بود. آنها با توجه به شرایط خاص امام(س) نسبت به دیگر مراجع (تبعیدی بودن و مبارزات ایشان علیه رژیم)، به امید گرفتن اعلامیه بلندبالایی از ایشان، به سراغشان می روند ولی با برخورد بسیار تندی مواجه می شوند (وجدانی، 1369، ج 5، ص 46). در پانزده سالی که امام(س) در عراق بودند، موارد این چنینی پیش آمد که شاید مصلحت بینی اقتضا می کرد که ایشان به دنبال حامیانی چون دولت عراق باشند، اما ظلم ستیزی و عدم همکاری با ظالمان که از اصول مسلم اسلام است، اجازه این تخطی را به ایشان نمی داد. اگر ایشان در مواردی شبیه به این همچون بسیاری از رهبران انقلابی دچار مصلحت اندیشی می شدند، بی گمان انقلابی مستقل و زنده ـ با گذشت سه دهه از آن ـ دیگر وجود نداشت.

2 ـ 3 عدم تخطی از چارچوب قوانین

از جمله افراط و تفریط های موجود در جوامع، خصوصاً بعد از انقلاب ها، دور شدن رهبران و مسئولین از قوانین و یا ظهور استبداد و دیکتاتوری در جامعه است. پایبندی امام خمینی(س) به قانون و تأکید همگان بر قانون گرایی یکی از اصول مسلم مبارزات و رهبری ایشان بود.

«در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی توانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت می کنند این ها با اسلام مخالفت می کنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از این که شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت می کنند، این ها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت می کنند. اگر همه اشخاصی که در کشورمان هستند و همه گروه هایی که در کشور هستند و همه نهادهایی که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافی پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون شکنی ها پیش می آید. اگر قانون حکومت کند در یک کشوری [اختلافی دیگر نخواهد بود]» (صحیفه امام، ج 14، ص 414).

در سیره عملی ایشان نیز مصادیق بسیاری بر ترجیح خواست مردم نسبت به خواست خودشان و عدم تخطی از قانون وجود دارد. برای مثال ایشان در قضیه بنی صدر می فرمایند: «والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» (همان، ج 21، ص 331)

3 ـ 3 عدم اصالت افراد

در منطق اسلام «حق با شخصیت ها شناخته نمی شود، باید خود حق را شناخت تا پیروان صادق همین منطق است، بر همین اصل، اصالت فردی و دائمی برای شخصی قائل نمی شود و اعتبار همه را ـ حتی رهبر جامعه را ـ تنها تا زمانی می داند که همراه اسلام و حق باشند، و این عین عدالت است: «خدا می داند که شخصاً برای خود ذره ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند مهیای مؤاخذه ام» (پیام معروف به «منشور روحانیت»، صحیفه امام، ج 21، ص 282).

به همین دلیل است که به اشکال مختلف به ملت توصیه می نمایند که: «من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد عقد اخوت نبسته ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.» (همان، ج 21، ص 326)

و برای این که بعدها نیز کسی نتواند به خاطر سابقه انقلابی و اسلامی خود سوءاستفاده ای نماید در وصیت نامه خویش توصیه می نمایند که: «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده ام، که بعد فهمیدم از دغل بازی آنان اغفال شده ام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کسی حال فعلی او است.» (همان، ص 452)

4 ـ 3 صداقت و صراحت با ملت

ذکر واقعیاتی که روشنگر اذهان جامعه است در مواقع لزوم، خود مانع بسیار قویی در برابر افراط و تفریط هاست. از دیگر اصولی که امام(س) در تمام طول مبارزه و رهبری به آن پایبند بودند، گفتن صریح مسائل با مردم و صداقت با ایشان بود. «من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم... من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم.» (همان، ص 332)

حتی اگر در مسئله ای اشتباهی کرده بودند، آن را به صراحت درمیان می گذاشتند: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی رود، گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم.» (همان، ص 285)

این صراحت و صداقت امام در بیان حقایق بود که باعث می شد، ملت بالاترین درجه اعتماد را به رهبر خود داشته باشند.

4 ـ چگونگی مواجهه و کنترل دو جریان افراط و تفریط در سیره عملی امام(س)

به منظور بررسی چگونگی برخورد امام خمینی(س) با دو خط افراط و تفریط، می توان رفتار و توصیه های امام با گروه های زیر را مورد بررسی قرار داد؛

1 ـ 4 احزاب

در بررسی احزاب لازم است ابتدا دیدگاه حضرت امام در مورد حزب مطرح شود و بعد به مصادیق آن اشاره نمود.

1 ـ 1 ـ 4 جایگاه احزاب در منظر امام خمینی(س)

از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران اصل تحزب یک امر پذیرفته شده می نماید و مباحث تئوریک در مورد ضرورت یا عدم ضرورت حزب به طور مفصل و جداگانه در دیدگاه های ایشان صورت نمی گیرد. اما مسئله مهم در اندیشه سیاسی حضرت امام(س)، ایدئولوژی ویژگی ها و عملکرد احزاب است: «این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد؛ میزان ایده حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد این حزب شیطان است، هر اسمی هم داشته باشد. بنابراین ما باید کوشش کنیم که حزبمان را حزب الله کنیم.» (همان، ج 17،ص 193 ـ 194)

دیدگاه ایشان در مورد احزاب و گروه های سیاسی، راه میانه ای را بین نفی و اثبات مطلق باز می کند. این نظریه با عنایت به ایده و کارویژه های احزاب انجام می گیرد.

بنابراین با دو شرط اساسی تشکیل و فعالیت سیاسی محذوری ندارد. اولاً حزب باید دارای ایده اسلامی باشد و ثانیاً در عرصه فعالیت سیاسی و رقابت، چهارچوب مقررات شرعی را مد نظر قرار دهد بر همین اساس است که امام(س) پیشنهاد تشکیل حزب مستضعفین را مطرح می کند که بر اساس آن ایده اسلام و تعالیم دینی به عنوان مبنای حزب و دفاع از اسلام و مستضعفان جهان به عنوان یکی از کارهای مهم آن مورد توجه قرار می گیرد. البته بر این نکته هم تأکید می کنند که موافقت در مورد حزب جهانی مستضعفان که دارای ماهیت ایدئولوژیک و آرمانی است هیچ گاه به معنای نفی احزاب محلی و منطقه ای نمی باشد (همان، ج 9، ص 281).

به همین دلیل است که حضور افراد از احزاب گوناگون در مناصب حکومتی تا زمانی که پایبند به اصول مذکور باشند، از نظر ایشان مشکل ساز نیست. ایشان در پاسخ به نامه محمدعلی انصاری که از حضور مسئولین با سلیقه های حزبی متفاوت در مناصب حکومتی ابراز نگرانی و تعجب می نماید، می فرمایند:

«اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام می شود و این مسئله روشن است که بین افراد و جناح های موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است ولو این که شکل عقیدتی به آن داده شود؛ چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید می نمایم... هر دو می خواهند اسلام، قدرت بزرگ جهان گردد. پس از اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقدیده شان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است.» (همان، ج 21، ص 178)

و بعد توصیه هایی را به طور کلی به احزاب می نمایند:

«هر دو باید کاملاً متوجه باشند که موضع گیری ها باید به گونه ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن آمریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند... هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمی کند... البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد ـ که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم ـ که آن حُبّ نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمی شناسد.» (همان، ج 21، ص 178 ـ 179)

همچنین در مورد انتقاد احزاب از عملکرد یکدیگر بیان می دارند:

«انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد به جا و سازنده باعث رشد جامعه می شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان می شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.» (همان، ص 179)

نتیجه این که امام(س) بر حفظ وحدت جناح ها و احزاب کشور و جلوگیری از تفرقه و نفاق بین ایشان تأکید فراوانی دارند و یادآور می شوند که آن ها باید تمام نیروی خود را صرف پیشرفت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور نمایند.

2 ـ 1 ـ 4 احزاب منحرف

بنیانگذار جمهوری اسلامی از همان ابتدا، مسیر و خط مشی انقلاب را مشخص کرده و با هیچ کدام از گروه های افراطی کنار نیامدند[1] و به منظور جداسازی گروهک های منحرف، از آنها می خواستند که مسیرشان را روشن و واضح بیان نمایند.

1 ـ 2 ـ 1 ـ 4نهضت آزادی

این نهضت در ابتدا با اصول و مواضع انقلابی امام(س) جلو آمدند و به همین دلیل، امام(س) ایشان را پذیرفت، ولی بعد از مدت کوتاهی دچار اختلاف شدند که امام(س) ایشان را از این اختلافات برحذر می دارد (همان، ج 5، ص 278). با دور شدن نهضت از اصول انقلابی و اسلامی، امام(س) ابتدا ایشان را نصیحت می کند که صف خود را از معاندین جدا نمایند (همان، ج 14، ص 456) اما وقتی این نصیحت ها اثری نمی گذارد رسماً ایشان را به عنوان نهضتی مخالف خط اسلام و مدافع استکبار اعلام کرده (همان، ج 20، ص 481) و بر لزوم برخورد قاطعانه با این نهضت تأکید می کنند (همان، ج 20، ص 481).

2 ـ 2 ـ 1 ـ 4 منافقین

پیش از انقلاب، زمانی که مجاهدین خلق، برخلاف دیگر مبارزان، مبارزه مسلحانه با رژیم را آغاز می کند، مقبولیت زیادی بین علما و مراجع می یابند؛ تا جایی که عده ای کمک مالی و جمعی و اعلامیه به نفع آنان می دهند. ولی حضرت امام(س) به علت انحرافی بودن کتاب های آنها، علی رغم فشار اطرافیان شان، هیچ گونه حمایتی از آنها نمی کنند. در بحبوحه انقلاب هم که سران مجاهدین خلق، تقاضای دیدار امام(س) در پاریس می نمایند، ایشان نمی پذیرند و تأکید می کنند که ابتدا اصول خود را بگویند و بعد بیایند (خمینی، سیداحمد، 1361، ص 36). البته بعد که اعلام کردند، آنها را پذیرفتند و نسبت به تخطی نکردن از اصول به ایشان هشدار دادند. این تا زمانی بود که مجاهدین خلق علناً برخلاف اصول کاری نمی کردند ولی با شکل گیری انحرافاتی علنی در حزبشان، امام(س) مردم را به مقابله جدی با آنها فراخواندند.

«منافق ها هستند که بدتر از کفارند... ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم، سوره منافقین داریم که برای منافقین از اول شروع می کند اوصاف شان را می گوید. اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیت هایی بوده است.» (صحیفه امام، ج 12، ص 470 ـ 471)

همچنین پیوند این گروه با سردمداران استکبار و اهداف آنها را به مردم تذکر می دهند (همان، ج 16، ص 127 ـ 128). و در عین حال بسیاری از آنها را گول خورده می دانند که باید آنها را ارشاد نمود. (همان، ج 16، ص 128) تا شاید به خط اصیل مبارزه بازگردند.

3 ـ 2 ـ 1 ـ 4 لیبرال ها

موضع امام(س) در برابر لیبرال ها شبیه موضع شان با منافقین بود؛ با این تفاوت که ماهیت خود را دیرتر نشان دادند. موضع ایشان در برابر آنها و بالاخص بنی صدر را می توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول که امام(س) سعی داشتند او را به راه بیاورند. لذا در اعلامیه  ها و سخنرانی هایشان از او تعریف می کردند و او را تشویق و نصیحت می نمودند. دوره دوم، دوره ای بود که ماهیت وی برای امام(س) روشن شده بود، ولی مقبولیت مردمی داشت. بنابراین به طور غیر مستقیم مواضع ضد جمهوری آنها را تقبیح می کردند[2] که همین باعث شد، مقبولیت لیبرال ها و بنی صدر کم کم فرو بنشیند و در مرحله سوم، بتوانند در یکی، دو سخنرانی صریحاً آنها را به مردم معرفی نمایند (خمینی، سیداحمد، 1361، ص 36).

از این دوره به بعد است که علناً مردم را به مقابله با آنها (صحیفه امام، ج 17، ص 276) و جلوگیری از نفوذ ایشان در دستگاه های دولتی فرا می خوانند (همان، ج 16، ص 494).

4 ـ 2 ـ 1 ـ 4 ملی گراها

مخالفت امام(س) از ابتدا با ملی گراها به دلیل اعلام صریح اصولشان مبتنی بر ملی گرایی و نیز انحرافات اصولی گذشته آنها بود که همچنان نیز ادامه داشت[3]. به همین دلیل ایشان نسبت به احیای ملی گرایی هشدار می دهند.

«آنها که می گویند ما ملیت را می خواهیم احیا بکنیم، آنها مقابل اسلام ایستاده اند. اسلام آمده است که این حرف های نامربوط را از بین ببرد. افراد ملی به درد ما نمی خورند. افراد مسلم به درد ما می خورند. اسلام با ملیت مخالف است. معنی ملیت این است که ما ملت را می خواهیم ملیت را می خواهیم و اسلام را نمی خواهیم.» (همان، ج 13، ص 78)

و از لزوم مقابله با ملی گراهای سازشکار با دشمنان و مخالف اسلام (همان، ج 14، ص 452) سخن می گویند: «من به صراحت می گویم ملی گراها اگر بودند به راحتی در مشکلات و سختی ها و تنگنا ها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می کردند؛ و برای این که خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند همه کاسه های صبر و مقاومت را یک جا می شکستند و به همه میثاق ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می زدند.» (همان، ج 21، ص 98)

و البته لازم به ذکر است که ایشان همواره تلاش خود را برای بازگرداندن افراد این گروه های منحرف، به خط اسلام و مبارزه به کار می گیرند؛ حتی در وصیت نامه سیاسی ـ الهی خود با دلسوزی تمام ایشان را نصیحت می نمایند ولی تأکید دارند که در این تلاش ذره ای از اصول نباید عقب نشینی نمود: «انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه ها و لیبرال ها می خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول؛ که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری می کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده اید و صدها چرای دیگر.» (همان، ص 285 ـ 286)

2 ـ 4 گروه های منحرف

1 ـ 2 ـ 4 انجمن حجتیه

«جریان دیگری که ظهور کرده بود، انجمن حجتیه بود. این گروه سال ها پیش به فکر افتادند که مبارزه با بهایی ها را شروع بکنند و انجمن تشکیل دادند، و کارشان شناسایی بهایی ها بود و آنها را محکوم می کردند و جلوی جذب شدن مسلمان ها را به آنها می گرفتند. به طور کلی رژیم از این گونه کارها خوشش می آمد؛ چون این نوع کارها خیلی به رژیم برخورد نمی کرد و آنها نیز به افرادشان دستور داده بودند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند. و مبارزه را ممنوع کرده بودند. و رژیم هم مزاحم شان نمی شد. آنها کلاس هایی ترتیب داده بودند و بچه مسلمان ها را جمع می کردند و دوره اصول عقاید را به آنها یاد می دادند. چون این گروه مبارزه را قبول نداشتند و یک سری از نیروهای مبارز را جذب می کردند، ما با این ها مخالف بودیم.

انتقادی که ما به این ها داشتیم این بود که این ها می روند و یک سری از نیروهای جوان را جمع می کنند و در خیلی جاها مبارزین به آنها پیوسته بودند. میدان مبارزه خالی می شد و ما فکر می کردیم که کار اصلی مان الان باید مبارزه به رژیم باشد و این ها کارهای تخدیری است. لذا یک درگیری بین آنها و نیروهای خط امام(س) وجود داشت که حتی امام(س) اول اجازه استفاده از سهم امام را گویا به این ها داده بودند و بعد که به این حد رسید پس گرفتند (همان، ج 2، ص 300). یکی از مدرسین قم از امام(س) پرسید و امام(س) جواب دادند که نه، سهم امام نمی شود به این ها داد.» (همان، ج 2، ص 299؛ مصاحبه با آقای هاشمی رفسنجانی در مورد انجمن حجتیه)

امام خمینی(س) در پیام معروف به «منشور روحانیت» می نویسد: «دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند! ولایتی های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برای شان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند!» (همان، ج 21، ص 281)

2 ـ 2 ـ 4 بابیت، بهاییت و وهابیت

امام(س) این گروه ها را افرادی می دانند که با کمک استعمار و استبداد به وجود آمده اند تا با گسترش برداشت های قشری از اسلام، خط اسلام اصیل را به انحراف بکشانند (همان، ج 21، ص 396). در سالگرد کشتار خونین مکه می فرمایند:

«مگر مسلمان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملّاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلمه «اسلام آمریکایی» را ترویج می کنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار، می گذارند.» (همان، ج 21، ص 80 ـ 81)

و به طور کلی هدف فرقه های ضاله این چنینی را این گونه توصیف می نمایند:

«اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها ـ چه راستی و چه چپی ـ و روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وجود آن، اجانب نمی توانند به نحوی که دلخواه آنهاست، با کشورهای اسلامی و خصوص با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرن هاست که با نیرنگ های مختلف برای شکستن این سد نقشه می کشند: گاهی از راه مسلط کردن عمل خبیث خود بر کشورهای اسلامی، و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهاییت[4] و وهابیت و گاهی از طریق احزاب انحرافی...» (همان، ج 3، ص 204)

3 ـ 4 حوزه و روحانیت

امام(س) به عنوان یک عالم و مرجع که بیشتر سال های عمر خویش را در حوزه گذرانده اند، بارها از مجاهدت روحانیون و نقش ویژه ایشان در مبارزات یاد کرده اند: «تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع، مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجروی ها بوده اند... از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، ... در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبین شان خون و شهادت نقش بسته است.» (همان، ج 21، ص 274 ـ 275)

اما افراط و تفریط های موجود که بر اثر نفوذ تفکرات اسلام آمریکایی در حوزه رسوخ کرده بود، کم کم خود مانع بزرگی در مسیر مبارزه شد: «استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود: یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته اند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است!» (همان، ج 21، ص 278)

در جریان اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام(س) از آقای بروجردی و دیگر مراجع که اقدامی برای نجات آنها نمی کنند، دلخور می شوند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونه ای بود که از دیدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود؛ یعنی استدلال می کردند حالا که قرار است یک روحانی اعدام بشود، لباس روحانی را از تن او در بیاورید که به مقام روحانیت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفکر امام(س) که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید بشود تا مردم بفهمند که این ها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود؛ در حالی که از دیدگاه ایشان، مبارزات روحانیان بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود (خمینی، سیداحمد، 1370، ص 8).

«در جمود حوزه های علمیه آن زمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یا حرکت انگلیسی می کردند، تنی چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند...در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و مآبی چه ظلم ها بر عده ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله های دردمندانه کردند، چه خون دل ها خوردند، متهم به جاسوسی و بی دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز ـ ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش ـ پیروز شدند.» (صحیفه امام، ج 21، ص 240؛ نامه به آقای سیدحمیدروحانی (مأموریت تدوین تاریخ انقلاب اسلامی))

اختلاف ایشان با جریان مقدس مآبی در حوزه، فقط در مبارزات نبود. آنها حتی در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام(س) را نداشتند؛ متحجران شرایط را جوری مهیا ساختند که وقتی می خواستند کتاب «منظومه» را از جایی بلند کنند از انبر استفاده می کردند و لمس کردن آن را نجس می دانستند یا به فرض اگر کسی فلسفه می خواند او را بی دین می دانستند (خمینی، سیداحمد، 1370، ص 8).

«این از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه می رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطی می شد، که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.» (صحیفه امام، ج 21، ص 279)

البته این وضعیت تنها در میان روحانیون ایران نبود و متأسفانه در میان حوزه نجف اوضاع بدتر بود. به همین دلیل وقتی امام وارد نجف شدند، تلاش به از بین بردن جو ارتجاعی حاکم کردند. چرا که سخن گفتن از مبارزه و دعوت به قیام کاری بیهوده بود و ایشان باید از نقطه ای آغاز به کار می کردند که سال ها قبل از قیام پانزده خرداد در حوزه قم شرع کرده بودند؛ یعنی اصلاح و تغییر تدریجی شرایط و تربیت و آموزش گروهی که پیام ایشان را دریابند. به همین دلیل سلسله درس های خارج فقه خویش را با همه مخالفت ها و کارشکنی های عناصر مغرض تا زمان هجرت به پاریس برقرار کردند (ستوده، 1373، ج 3، ص 57).

به همین دلایل بود که امام(س) شکستن جو تحجر را در درون حوزه، قدم اول مبارزه تشخیص دادند؛ چرا که اگر سد متحجران که به آمیختگی و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادی نداشتند شکسته نمی شد، ایشان هرگز نمی توانستند قدم بعدی مبارزه را با قوّت و استحکام بردارند؛ لذا به خوبی تشخیص داده بودند که روشنگری صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحوّل در بیرون حوزه ها را داشت. بعد از پیروزی انقلاب هم این جریان به شکل دیگری در برابر خط اصیل مبارزه می ایستد:

«پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان، دیروز، سیاست بازان امروز شده اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند... دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستان دربار می ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند!... «ولاتی»های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برای شان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند!» (صحیفه امام، ج 21، ص 280 ـ 281) ایشان راه اصلاح این وضعیت را علاوه بر برخورد با روحانی نماها و مقدس مآب ها (همان، ج 20، ص 282)، حفظ وحدت می دانند:

«دانشمندان از دیرباز برای اختلاف افکنی میان روحانیون آماده شده اند. غفلت از آن، همه چیز را بر باد می دهد؛ حال اختلاف به هر شکلی باشد، بدبینی شدید نسبت به مسئولین بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمی توان پیش بینی نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانی نماها و متحجرین گردد، روحانیت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می دهد؟» (همان، ج 21، ص 286 ـ 287)

4 ـ 4 سرمایه داران

امام خمینی(س) همان قدر که داشتن روحیه رفاه طلبی را در جامعه مضر می دانند به همان اندازه بر خطر فقر تکیه داشته و بر ریشه کنی آن ها تأکید می نمایند. ولی از آن جا که در آن دوره خطر گسترش فقر بیشتر جامعه را تهدید می نماید(همان، ج 20، ص 341)، سخنان ایشان بیشتر در پرهیز از سرمایه داری و رفاه است و البته منظور از رفاه هم طبق سیره و سخنان ایشان، داشتن روحیه رفاه طلبی می باشد: «ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزش های اسلامی هستند به خوبی دریافته اند که مبارزه [با] رفاه طلبی سازگار نیست و آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه اند و آنهایی هم که تصور می کنند سرمایه داران و مرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می کنند... ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.» (همان، ج 21، ص 87)

5 ـ 4 عناصر نفوذی و منحرف

عناصر نفوذی و یا بعضاً منحرف، از طرق مختلف در جهت خارج کردن جامعه از سیر مستقیمش تلاش می کنند. از جمله تفرقه افکنی با پوشش های قومی و اسلامی: «من به همه ملت توصیه می کنم که در هرجا هستید آرامش خودتان را حفظ کنید و گوش به توطئه هایی که در دست اجرا هست [ندهید]، گاهی به اسم تشیع و تسنن که بعض شیاطینی که به اسلام هم عقیده ندارند، با این اسم ها می خواهند تفرقه بیندازند و گاهی به اسم ترک و فارس اشخاصی که به ملت ایران اعتقادی ندارند و جز برای بهره برداری خودشان قدمی برنمی دارند، می خواهند اختلاف ایجاد کنند و با بهانه اسلام، جمهوری اسلامی را بکوبند.» (همان، ج 14، ص 297)

و یا با سوء استفاده از آزادی (همان، ج 12، ص 73) ، تضعیف ارزش ها (همان، ج 21، ص 155)، شایعه سازی و شایعه پراکنی(همان، ج 13، ص 466 و نیز ج 14، ص 255) ، التقاط (همان، ج 13، ص 371) و نیز انتقادهای معاندانه (همان، ج 9، ص 26)؛ که حضرت امام(س) همواره ملت را از افتادن در این وادی ها برحذر می داشتند و بر مقابله با این عناصر (همان، ج 8، ص 31) و جلوگیری از ورود آنها به ارگان های دولتی تأکید می نمودند.

«چه بسا با نفوذ عمال سرسپرده داخلی در ارگان های دولتی و مقامات مؤثر، به تدریج قدم به قدم کار خود را انجام دهند و انسان مستقیم را منحرف کنند و متعهدان را وابسته نمایند. غفلت از این امر، فاجعه انگیز است و همه مقامات، خصوصاً مقامات بالا چون رؤسای قوای سه گانه، بیشتر مورد نظر و هدف هستند، زیرا انحرافات آنان ـ خدای نخواسته ـ ممکن است انحراف رژیم را در پی داشته باشد.» (همان، ج 19، ص 371)

همچنین، از نظر خطر نفوذ این جریانات به مراکز اصلی فرهنگ سازی همچون حوزه و دانشگاه اعلام خطر می نمایند:

«یکی از راه های با اهمیت برای مقصد شوم آنان و خطرناک برای اسلام و حوزه های اسلامی، نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه های علمیه است که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافی است و خطر بسیار عظیم آن در درازمدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهی بر علوم اسلامی و جا زدن خود را در بین توده ها و قشرهای مردم پاکدل و علاقه مند نمودن آنان را به خویش و ضربه مهلک زدن به حوزه های اسلامی و اسلام عزیز و کشور در موقع مناسب می باشد و می دانیم که قدرت های بزرگ چپاولگر در میان جامعه ها افرادی به صورت های مختلف از ملی گراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب رسان ترند، ذخیره دارند که گاهی سی ـ چهل سال با مشی اسلامی و مقدس مآبی یا پان ایرانیسم و طن پرستی و حیله های دیگر با صبر و بردباری در میان ملت ها زیست می کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام می دهند.» (همان، ج 21، ص 424 ـ 425)

6 ـ 4 مسئولین حکومتی

امام خمینی(س) برای حفظ مسیر مستقیم در جامعه، همواره همه مسئولین را به رعایت اعتدال فرا می خوانند. از پاک سازی ارگان های دولتی از عناصر ضد انقلاب (همان، ج 16، ص 475) ـ که در ابتدای انقلاب هیأتی مأمور پیگیری آن بودند ـ گرفته تا کوتاه نیامدن مسئولین از احکام اسلام، به خاطر جذب دیگر ملت ها (همان، ج 21، ص 282).

همچنین به ایشان توصیه می کنند که هیچ گاه به خاطر مصلحت بینی از اصول مکتبی شان دست نکشند: «ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم! خلاصه کلام این که ما باید بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم و الّا مادامی که فقه در کتاب ها و سینه علما مستور بماند، ضرری متوجه جهانخواران نیست.» (همان، ج 21، ص 291 ـ 292)

5 ـ نتیجه

به منظور بررسی نحوه مواجهه و کنترل امام خمینی(س) با دو جریان افراط و تفریط، مصادیق بارزی از مهمترین این جریانات (همچون احزاب، گروه های منحرف، حوزه و روحانیت، سرمایه داران، عناصر نفوذی و منحرف و مسئولین حکومتی) را در سیر زندگی ایشان ذکر کردیم؛ رویکرد ایشان با هر کدام از این گروه ها ویژگی های خاص خود را دارد ولی نکته قابل توجه این که اصول مشترک در همه این برخوردها، عدم تخطی از چارچوب قوانین، عدم اصالت افراد، صداقت و صراحت با ملت در انتقاد از ایشان و نادیده گرفتن مصلحت بینی های مصلحت اندیشان بوده است. در واقع مهمترین معیار برخورد ایشان با همه آن ها، مبانی و اصول اسلامی بوده که موجب طرد یا جذب ایشان شده است. بی شک بررسی و تحوه عمیق تر به نحوه برخورد امام(س) با دو جریان افراط و تفریط در همه جنبه ها و بهره مندی از اصول ایشان در حفظ خط تعادل در جامعه و جلوگیری از بسیاری از فتنه ها مؤثر خواهد بود.

منبع: مجموعه مقالات کنگره ملی بررسی اندیشه های فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی(س)، سید جلال موسوی، فرزانه جعفری، صص 305-325

منابع

- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1372.

- پاینده، ابوالقاسم، نهج  الفصاحه مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(ص)، دنیای دانش، 1372.

- خمینی، سید احمد: امام حوزه و سیاست، فصلنامه حضور، ش 1، خرداد 1370

- خمینی، سید احمد: موضع امام در برابر منافقین و لیبرال ها، ماهنامه پاسدار اسلام، مرداد سال 1361، ش 8.

- دهخدا، علی اکبر: لغت نامه، زیر نظر محمد معین، تهران، دانشگاه تهران، 1370.

- ستوده، امیررضا: پا به پای آفتاب، ج 3، تهران، نشر پنجره، 1373.

- صحیفه امام، 1385، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، تهران

- کیخا، نجمه: مفهوم و ساز و کارهای تحقق عدالت اجتماعی، مجله علوم سیاسی،  تابستان 1383، ش 26

- محمدی ری شهری، محمد: گزیده میزان الحکمه، تلخیص: سید حمید حسینی، با اشراف سید کاظم طباطبایی، قم، دارالحدیث 1380.

- وجدانی، مصطفی: سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی(ره)، پیام آزادی، تهران، چاپ نهم، 1369، ج 4 و 5.



[1] ایشان در مصاحبه با خبرنگار روزنامه فیگارو در مهرماه 57 به صراحت بر جدایی از این گروه‌ها در مبارزه تأکید می‌کنند. (صحیفه امام، ج 4، ص 1).

[2] برای مثال می‌توانید مراجعه کنید به سخنرانی امام بعد از حادثه 14 اسفند در دانشگاه تهران و یا سخنرانی که با موضوع اخطار شدید به مخالفان لایحه قصاص و اعلام ارتداد مخالفین احکام ضروری اسلام در تاریخ 25/3/60 ایراد کردند.

[3] در زمانی که امام در پاریس بودند، جمعی از سران جبهه به دیدن امام می‌روند که ایشان نمی‌پذیرند و می‌گویند که ابتدا علناً از رژیم اعلام انزجار نمایند و بعد بیایند (وجدانی، 1369، ج 4، ص 74).

[4] فرقه ضاله‌ای که از دوران قاجار (ناصرالدین شاه) توسط سید علی محمد شیرازی بین عده‌ای از عوام رواج یافت و بعد از اعدام وی، این فرقه به حیات اجتماعی ـ سیاسی خود ادامه داد و تاریخ آن، خدمتگذاری این فرقه به عوامل استعمار و استکبار جهانی است.

. انتهای پیام /*