سخنرانی
ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیه آنها
سخنرانی در جمع مسئولان کمیته های انقلاب (ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیه آنها)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 29 ف‍روردی‍ن‌ ‭1358

زمان (قمری) : 20 جمادی الاول ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 35

موضوع : ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیه آنها

زبان اثر : فارسی

حضار : فرماندهان و مسئولان کمیته های چهارده گانه انقلاب اسلامی تهران، به اتفاق آقایان: مهدوی کنی، ملکی، مرو

سخنرانی در جمع مسئولان کمیته های انقلاب (ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیه آنها)

سخنرانی

‏زمان: 9 صبح 29 فروردین 1358 / 20 جمادی الاول 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیۀ آنها‏

‏حضار: فرماندهان و مسئولان کمیته های چهارده گانۀ انقلاب اسلامی تهران، به اتفاق‏‎ ‎‏آقایان: مهدوی کنی، ملکی، مروارید، مفتح، محمدی گلپایگانی، جلالی خمینی، حقی،‏‎ ‎‏باقری کنی، خسروشاهی و زنجانی‏‎[1]‎

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

فلسفۀ وجودی کمیته ها

‏     در جزئیات این مسائل نمی توانم وارد بشوم؛ من کلیاتی باید بگویم. ما و همه می دانند‏‎ ‎‏که پس از پیروزی انقلاب تا این حد و بیرون کردن این قوای شیطانی، البته دنبال هر‏‎ ‎‏انقلاب یک اغتشاشاتی هست، یک نابسامانیهایی هست؛ و همه می دانند آن وقتی که این‏‎ ‎‏نابسامانیها پیدا شد، از قوای انتظامی هم خبری نبود، و پاسدارها این کار را کردند و جلو‏‎ ‎‏همۀ این مفاسد را تا آن حدودی که امکان داشت ‏‏[‏‏گرفتند‏‏]‏‏ در همۀ بلاد کمیته ها و‏‎ ‎‏پاسداران انقلاب این کارهای مفید را انجام دادند. و البته حالا هم قوای انتظامیه تا یک‏‎ ‎‏حدودی تشکل پیدا کرده است لکن پهلوی آن باید این پاسداران و کمیته ها باشند تا آن‏‎ ‎‏روزی که قدرت نظامی یکجوری باشد که خلع سلاحِ تمام مفسدین را و گروههایی که‏‎ ‎‏دارند اخلال می کنند بکنند. علامت اینکه قدرت پیدا کرده اند این است که خلع سلاح‏‎ ‎‏کرده باشند؛ پس از آنکه خلع سلاح کردند از این گروههایی که در بین مردم دارند‏‎ ‎‏مَفْسَده می کنند، کارخانه ها می روند تبلیغات سوء می کنند، کشاورزی را نمی خواهند‏‎ ‎‏تحقق صحیح پیدا بکند. مدارس دولتی را نمی خواهند باز باشد، می خواهند این‏

‏آشفتگیها سر جای خودش باشد تا فرصت پیدا بشود که خارجیها تبلیغ کنند که ایران‏‎ ‎‏نمی تواند خودش را حفظ کند، یک زمینۀ فسادی ایجاد کنند و خدای نخواسته کودتایی‏‎ ‎‏درست کنند که در دنیا هم موجه نشان بدهند؛ این اشخاص و گروههایی که در بین مردم‏‎ ‎‏اِفساد می کنند، تبلیغات سوء می کنند، ... هستند احتیاج به کمیته ها و پاسدارها هست. این‏‎ ‎‏را نه دولت می تواند انکار کند و نه ملت می تواند انکار کند، هیچ کس منکر این نیست. تا‏‎ ‎‏اینکه قدرت دولت به اندازه ای نشود که این اشخاص مفسد را خلع سلاح بکند و به جای‏‎ ‎‏خودش بنشاند، این احتیاج به کمیته ها و احتیاج به پاسداران انقلاب ضروری است. و‏‎ ‎‏معلوم هم نیست که دولت چنانچه با او صحبت بکنند و بکنیم، این معنا را هیچ جایش را‏‎ ‎‏بتواند انکار کند یا انکار کنند. آنها هم قائلند به اینکه پاسدارها لازمند.‏

نابسامانیها و خودسریها در برخی کمیته ها

‏     آن چیزی که مشکل است این است که این کمیته ها در سرتاسر ایران ـ شما فقط تهران‏‎ ‎‏را ملاحظه نکنید ـ در سرتاسر ایران، ... گاهی افراد غیرصالحی در آنها پیدا شده است؛ یا‏‎ ‎‏کمیته ها اصل از افراد غیرصالح تشکیل شده است، آن هم همه به اسم انقلاب و به اسم‏‎ ‎‏کمیتۀ فلان؛ و اینها کارهایی انجام می دهند که ضد انقلاب است، کارهایی انجام می دهند‏‎ ‎‏که برخلاف شرع اسلام است؛ و این موجب این می شود که چهرۀ انقلابی ما را مشوه‏‎ ‎‏کنند، هم در داخل و هم در خارج؛ که بگویند این پاسداران انقلاب و این کمیته ها همه‏‎ ‎‏کمیتۀ فلان و پاسدار انقلاب اسلام هستند و مع ذلک این کارها دارد انجام می گیرد، پس‏‎ ‎‏معلوم می شود که اسلام، این وضع را دارد اسلام؛ این آشفتگیها را اسلام می خواهد!‏‎ ‎‏آنهایی که دشمنند وقتی که یکجا، دو جا، ده جا یک امر خلاف واقع بشود، دیگر‏‎ ‎‏ملاحظۀ این ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ نمی کنند که پانصد جا امر صحیح واقع شده است، یک چند جا هم امر‏‎ ‎‏خلاف واقع شده؛ آنها همان امر خلاف را انگشت روی آن می گذارند و همه را‏‎ ‎‏می کوبند: روحانیت را می کوبند، اسلام را می کوبند، انقلاب را می کوبند. آن چیزی که‏‎ ‎‏مشکل است این است که باید فکر این مطلب را کرد که اینهایی که سرخود رفتند و‏

‏تشکیل کمیته دادند، یا آنهایی که سرخود نرفتند لکن دیگران در آن نفوذ کردند و بدون‏‎ ‎‏اینکه اشخاص صالح توجه داشته باشند آنها نفوذ کردند و کم کم بر دیگران یک مسائل‏‎ ‎‏باطل را تحمیل کردند، باید فکر این معنا بشود که چه جور و از چه راه ما می توانیم اصلاح‏‎ ‎‏کنیم. نه اصلاح کمیته های تهران، از کمیته های تهران کمتر حرف است؛ اصلاح‏‎ ‎‏کمیته های همۀ مملکت. مثلاً در هر شهری که چند نفر مثلاً آدم نافذ یا معمم یا غیرمعمم‏‎ ‎‏است به عدد آنها کمیته هست؛ کمیته هایی که هر کدام با دیگری مخالف هستند و هر‏‎ ‎‏کدامی جرّ نفع‏‎[2]‎‏ به طرف خودشان و اشکال به طرف دیگر می کنند و کارهای نابسامانی‏‎ ‎‏که منافی با انقلاب است، منافی با اسلام است، انجام می گیرد. و ما نتوانستیم تا حالا با‏‎ ‎‏کوششی که کردیم... این اختلافی که بین بعضیها هست رفع بکنیم؛ و مثلاً در هر جایی، در‏‎ ‎‏هر نقطه ای، به اندازه ای که لازم است کمیته باشد و پاسدار انقلاب؛ و با هم مخالفت‏‎ ‎‏نداشته باشند و به اندازۀ لزوم حفظ نظم و آرامش را بکنند نه اینکه آرامش را به هم‏‎ ‎‏بزنند. این مع الأسف تا حالا توفیق حاصل نشده است. ما باید این نواقص را رفع بکنیم.‏

ضرورت وجود کمیته ها و پاسداران

‏     فکری برای اصل وجود کمیته و اصل وجود پاسدار انقلاب، ضروری است که لازم‏‎ ‎‏است و باید باشد تا آن وقتی که ما احساس کنیم که دولت سلطه پیدا کرده است بر امور؛ و‏‎ ‎‏علامتش هم این است که خلع سلاح کرده است از مخالفین اسلام، از مخالفین نهضت. تا‏‎ ‎‏آن وقت ما لازم می دانیم ‏‏[‏‏باید‏‏]‏‏ این کمیته ها باشند و پاسدارها هم باید باشند. و ما تقدیر و‏‎ ‎‏تشکر می کنیم، هم از ‏‏[‏‏مسئولان‏‏]‏‏ کمیته ها و آقایان که صرف وقتشان را کرده اند در یک‏‎ ‎‏همچو امری ـ و البته امری است که مال همه است و مال خودشان است ـ و هم پاسدارهای‏‎ ‎‏انقلاب که اینقدر زحمت متحمل شدند و اینقدر کشته... و شهید داده اند. این مورد تقدیر‏‎ ‎‏همه است و مورد تقدیر اسلام است. اصل مسئله که باید اینها باشند و روی احتیاجات‏‎ ‎‏وجود اینها لازم است، این اصل مسئله طرح نیست؛ این باید باشد.‏


تصفیه و اصلاح کمیته ها

‏     این مسئله طرح است که چطور ما اصلاح کنیم اینها را. در ـ مثلاً فرض بفرمایید که ـ‏‎ ‎‏فلان شهر یک قضایایی واقع می شود؛ مثلاً به اسم اینکه... فلان آدم فرض کنید که‏‎ ‎‏ساواکی بوده است و فرار کرده، می ریزند منزلش! خوب، این هیچ وجه شرعی و عقلایی‏‎ ‎‏ندارد که کسی فرار کرده، بریزند زن و بچه اش را بخواهند اذیت بکنند. یا مثلاً اگر یک‏‎ ‎‏کسی را بگیرند روی غیر موازین شرعیه اذیت کنند، آزار کنند، شکنجه کنند، و از این‏‎ ‎‏مسائل.این مسائل را باید یک کاری بکنید که جلوگیری بشود. تصفیه لازم دارد این‏‎ ‎‏کمیته ها، نه انحلال. باید باشد و باید تصفیه بشود. باید... اشخاص یا هیأتهایی بروند یکی،‏‎ ‎‏یکی این کمیته ها را ملاحظه کنند و از اشخاص مطلع اعمال اینها را بپرسند و ببینند چه‏‎ ‎‏کارهایی کرده اند و مسبب این کارها چه اشخاصی هستند، این را پیدا بکنند و آن شخصی‏‎ ‎‏که مُفسد است، یا کنار بگذارند و یا اگر مجازات می خواهد مجازات بکنند و به جای او‏‎ ‎‏یک شخص صالح بگذارند. درد مطلب اینجاست که شما یک فکری برای این جهت‏‎ ‎‏باید بکنید که ـ عرض می کنم که ـ کمیته ها را اول اصلاح بکنید و اشخاصی که ضرر‏‎ ‎‏دارند، اشخاصی که مفسد هستند، آنها را کنار بگذارید و اشخاص صالح به جای آنها‏‎ ‎‏بگذارید. حتی در خود قم هم پیدا می شود یک همچو چیزی؛ گاهی کارهای خلاف‏‎ ‎‏می شود. در هر صورت اصل مطلب را که شما می فرمایید، آن محل اشکالی است که باید‏‎ ‎‏باشد لکن اصلاح هم باید باشد؛ تصفیه کنید. این تصفیه باید به دست خود آقایان و به‏‎ ‎‏[‏‏دست‏‏]‏‏ هیأتهایی که قرار می دهند... ‏‏[‏‏انجام گیرد‏‏]‏‏ و اگر این تصفیه ها بشود، معلوم نیست‏‎ ‎‏که دیگر انتقادی در کار باشد.‏

‏     انتقادات روی این است که اغراض در کار هست؛ اغراض از کمیته ها زیاد است؛‏‎ ‎‏تبلیغات سوء بکنند... و الاّ خوب، این مردمی که در مسئلۀ آقای طالقانی‏‎[3]‎‏ ـ که مورد‏‎ ‎

‏احترام همۀ ما هست ـ این مردمی که جلو افتادند و این تظاهرات را کردند، اینها برای‏‎ ‎‏خاطر آقای طالقانی این کار را کردند؟! یعنی اینها علاقه دارند به آقای طالقانی؟! آن‏‎ ‎‏کسی که خدا را قبول ندارد، با آقای طالقانی که خدا را قبول دارد و ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏شخص روحانی است و متعبد به اسلام است، برای او این کارها را کردند؟! یا برای اینکه‏‎ ‎‏نگذارند یک محیط سالم باشد؟!‏

مخالفت با رفراندم یعنی مخالفت با ملت

‏     اینهایی که برای ملت ما دارند دلسوزی می کنند! رفراندم برخلاف مشی ملت ما بود؟!‏‎ ‎‏این رفراندمی که همۀ ملت با جان و دل دنبالش بودند، این برخلاف مصلحت ملت بود‏‎ ‎‏که اینها بعضی از صندوقها را آتش زدند؟! بعضی جاها ـ عرض می کنم ـ با تفنگ رفتند‏‎ ‎‏جلو مردم را گرفتند که رفراندم نشود؟! تحریم کردند رفراندم را؟! چرا این کار را کردند؟‏‎ ‎‏این برای این بود که ملت را اینها می خواهند! و می خواهند که مملکت ایران یک‏‎ ‎‏مملکت خوبی باشد؟! خوب، ملت همین است و همینی است که همه دیدند که با شوق و‏‎ ‎‏شَعَف و با وظیفه و با احساس وظیفۀ شرعی رفتند و رأی دادند و مشت آنها را هم که پنج ـ‏‎ ‎‏شش تا گروه بودند که همه هم مخالف بودند، جمعیتشان روی هم رفته به قدر نیم درصد‏‎ ‎‏نشد ـ ‏‏[‏‏باز کردند‏‏]‏‏. اینها می بینند که در رفراندم شکست خوردند، در بین مردم هم که‏‎ ‎‏جایگاهی ندارند، و اربابها هم اگر اینها جدیت در کارها بکنند و آشوب در اینجا بکنند و‏‎ ‎‏نگذارند آرامش پیدا بشود، منافعشان را تأمین می کنند از این جهت جلوی رفراندم را‏‎ ‎‏می خواستند بگیرند.‏

کارشکنی در امر کشاورزی، و در کارخانه ها

‏     خوب، قضیۀ کشاورزی برخلاف مصلحت ملت است کشاورزی؟! چرا می روند‏‎ ‎‏نمی گذارند کشاورزی بشود؟ و چرا می روند تحریک می کنند این کشاورزها را که شلوغ‏‎ ‎‏بکنند و مانع بشوند از اینکه کشاورزی بشود؟ اینها نظر حسن دارند نسبت به این ملت؟!‏‎ ‎‏می خواهند که این مستضعفین به نوایی برسند؟! می خواهند در مقابل آنهایی که ـ عرض‏

‏می کنم ـ ظلم به این ملت کردند، اینها می خواهند یک فعالیتی بکنند و هوای ملت را‏‎ ‎‏دارند؟! و اشتیاق دارند به اینکه این ملت یک حال صحیحی پیدا بکند؟! یک وضع‏‎ ‎‏سامان داری پیدا بکند؟! اگر اینطور است مگر کشاورزی مخالف با مصالح ملت است که‏‎ ‎‏اینها افتاده اند در بین این کشاورزها و همه را دارند مانع می شوند؟! می آییم سراغ‏‎ ‎‏کارخانه ها؛ کارخانه ها اگر راه بیفتند این برخلاف مصلحت مملکت ماست؟! برخلاف‏‎ ‎‏مصلحت ملت ماست...؟! چرا ‏‏[‏‏راه‏‏]‏‏ می افتند در بین این کارخانه دارها تبلیغات سوء‏‎ ‎‏می کنند و نمی گذارند که راه بیفتد.‏

فرصت طلبیهای اخلالگرانه

‏     همۀ این مسائل به ما این مطلب را نشان می دهد که یک عده ای مأمورند از طرف‏‎ ‎‏خارجیها ـ و من بیشتر احتمال می دهم امریکا باشد ـ مأمورند از طرف اینها که نگذارند‏‎ ‎‏ایران سالم باشد، نگذارند آرام باشد. این مأموریت را اگر بتوانند در کارخانه ها انجام‏‎ ‎‏می دهند، اگر بتوانند، در کشاورزی انجام می دهند، بتوانند در دانشگاهها و در ‏‏[‏‏بین‏‏]‏‎ ‎‏اینها، که یک مردم ساده ای هستند ولو تحصیل کرده اند و مشغول تحصیلند لکن جوانند‏‎ ‎‏زود تحت تأثیر واقع می شوند، چهار تا کلمۀ ـ عرض می کنم ـ چیزی که به آنها می گویند،‏‎ ‎‏زرق و برق داری که می گویند، بازی می خورند و الاّ نه اینکه آنها‏‎[4]‎‏ سوء نیت داشته‏‎ ‎‏باشند. اینها ‏‏[‏‏راه‏‏]‏‏ می افتند و زن و بچه و بچه ها و بزرگها و زنها و مردها را بسیج می کنند‏‎ ‎‏برای یک امری که این امر را خود آنها با ریشه اش مخالفند.‏

‏     خود آنها با آقای طالقانی مخالفند. هر روزی که دستشان برسد سَرِ او را می بُرند و سر‏‎ ‎‏امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلاً آقای طالقانی رفته اند بیرون! این‏‎ ‎‏بهانه دستشان افتاده، و آن بساط را در مدرسه های ما و در خیابانهای ما اینها درست‏‎ ‎‏کردند، و برای کمیته ها شروع کردند تبلیغات سوء کردن. اینها یک دسته ای هستند که‏

‏فردا هم یک چیز دیگر پیش می آورند.‏‎[5]‎

جریان سازیهای ساواک

‏     من پیشتر گفته بودم ـ زمان طاغوت ـ که ما در مواقع معینی می بینیم که یک غائله بلند‏‎ ‎‏می شود. آن مواقع معین، یکوقت قبل از ماه رمضان است و یکوقت قبل از ماه محرّم. ماه‏‎ ‎‏رمضان برای دولت سابق یک خطری داشت که نبادا روحانیون ـ در مساجد ‏‏[‏‏که‏‎ ‎‏]‏‏مردم‏‎ ‎‏مجتمعند، ماه عبادت است ـ نبادا یک تبلیغ سوئی بر ضد دولت بشود. قبل از ماه مبارک‏‎ ‎‏یک غائله درست می کردند! غائلۀ ـ قضیۀ مثلاً ـ «شهید جاوید»!‏‎[6]‎‏ یک ماه مبارک را ماها‏‎ ‎‏غفلت می کردیم که ما از کجا داریم، اشتباهمان از کجاست. یک ماه مبارک ما سر یک‏‎ ‎‏مسئلۀ جزئی به جان هم می افتادیم. اهل منبر دو طایفه می شدند: یک طایفه از آن ور،‏‎ ‎‏یک طایفه این ور! علما و مثلاً... طلبه های ما دو طایفه می شدند: یک طایفه از آن ور،‏‎ ‎‏یک طایفه... یک ماه مبارک را ما هدر می دادیم که دولت را باید در این ماه مبارک ما‏‎ ‎‏تنبیهش بکنیم به یک چیزهایی، یک مطالبی بگوییم، آنها درست می کردند این مطلب‏‎ ‎‏را و ما را سرگرم می کردند به شهید جاوید! یک ماه، دو ماه، سه ماه این می شد. همچو که‏‎ ‎‏این طرف ‏‏[‏‏رو به‏‏]‏‏ سردی می رفت و ماه محرّم مثلاً نزدیک می شد، مسئلۀ مرحوم‏‎ ‎‏«شمس آبادی»‏‎[7]‎‏ را پیش می آوردند. ای بسا که شمس آبادی ـ حالا شاید هم خودشان‏‎ ‎‏یک همچو کاری می کردند که این غائله درست بشود! حالا خودشان هم نکرده باشند‏‎ ‎‏کس دیگری کرده باشد اما آنها غائله را درست می کردند و دو دسته راه می انداختند،‏‎ ‎‏یک دسته از آن ور و یک دسته از آن ور. و قوای ما و نیروی ما که باید صرف بشود در‏‎ ‎‏مصالح اسلام، سر این قضیه هدر می دادند تا اینکه این یک خرده ای سرد می شد. وقتی‏‎ ‎‏که این سرد می شد، نزدیک می شد ـ مثلاً ـ یا ماه رمضان یا... می شد، قضیۀ «دکتر‏‎ ‎


‏شریعتی»‏‎[8]‎‏ را پیش می کشیدند؛ از آن ور یاالله شروع می کردند تبلیغات بر له او، از آن ور‏‎ ‎‏شروع می کردند تبلیغات علیه او. تمام قوا صرف می شد سر این. و الآن هم مشغولند. الآن‏‎ ‎‏هم آنهایی که می خواهند نگذارند که این مسائل ایران روی مصالح مسلمین ‏‏[‏‏درست‏‏]‏‎ ‎‏بشود، حالا هم این مسائل هست. وقتی این هم سرد شد، یک مسئلۀ دیگر! حالا شما‏‎ ‎‏خواهید دید بعد از اینکه مثلاً این غائلۀ اخیر از بین رفت و حل شد ـ و چنانچه حل است و‏‎ ‎‏خود آقای طالقانی هم الآن در قم هستند و با ما ملاقات کردند و خود ایشان هم ناراحت‏‎ ‎‏از این مسائل شدند که یک همچو حرفهایی درست کردند ـ بعد از اینکه این غائله ‏‏[‏‏تمام‏‏]‏‎ ‎‏شد، یک غائله ای درست می کنند. حالا یا خودشان می فرستند ـ مثلاً فرض کنید که ـ یک‏‎ ‎‏کسی را می گیرند، مثلاً احمد‏‎[9]‎‏ ما را می گیرند ـ ولو اینکه اگر احمد را بگیرند بکُشند هم‏‎ ‎‏من حرفی نمی زنم اما می خواهند اینها ‏‏[‏‏غائله‏‏]‏‏درست بکنند ـ یا مثلاً... از یکی از علمای‏‎ ‎‏ایران، پسرش را می گیرند یک کاری سرش می آورند، این یک غائله پیدا می شود. تا این‏‎ ‎‏شد، خودشان شروع می کنند قبل از اینکه صاحبکار مشغول بشود و اظهار تأثر بکند،‏‎ ‎‏آقایان ‏‏[‏‏اظهار‏‏]‏‏ تأثر می کنند، «وامصیبت» آقایان می گویند! خود صاحبکار هیچ حرفی‏‎ ‎‏نمی زند اما آقایان سینه می زنند!‏

زمینه سازی برای بازگشت جهانخواران

‏     این چیست؟ برای این است که نمی خواهند که این مملکت ما به دست خودمان باشد.‏‎ ‎‏اینها مأمورند که این مملکت را کاری بکنند که آن مسائل سابق دوباره با یک فرم دیگر‏‎ ‎‏ـ فرم شاهنشاهی دیگر نمی شود اما با یک فرم دیگری ـ عود بکند و ما باز همان اختناقها‏‎ ‎‏و همان چپاولگریهایی که آنها داشتند و همان مال مردم را خوردن دوباره بیاید؛ یک‏‎ ‎‏مقداری هم گیر اینها بیاید و اینها هم استفاده ای بکنند! ما باید الآن تمام قوایمان را صرف‏‎ ‎‏کنیم در اینکه اینطور مسائل را که اینها پیش می آورند خنثی بکنیم. البته اینها این مسئله را‏‎ ‎


‏پیش آوردند و چه بسا خود آنها این مسئله را می خواستند بشود و خود آنها مثلاً فلان را‏‎ ‎‏گرفتند و خود آنها خواستند ‏‏[‏‏سر و صدا‏‏]‏‏ بشود، بعدش هم هیاهو کردند و... صاحبکار‏‎ ‎‏همچو هیاهویی نکرده، آنها شروع کردند هیاهو کردن!‏

‏     در هر صورت، اینکه راجع به کمیته ها هیاهو می کنند، این امر تازه ای نیست. اینها‏‎ ‎‏بساطشان و اساس مسائلشان این است، یعنی تزشان این است که بکوبند هر چیزی را، هر‏‎ ‎‏نقطه ای را که می خواهد برای این ملت یک کاری بکند. من عرض کردم شاهد بزرگی بر‏‎ ‎‏اینکه اینها حسن نظر ندارند و سوء نیت دارند جلوگیری از رفراندم بود. رفراندم را‏‎ ‎‏می توانند بگویند ملی نبود؟! می توانند بگویند که دست داشت، دولتی در کار بود که‏‎ ‎‏دستی رویش داشته باشد؟! می توانند بگویند... عناصری در اینجا مخرب بوده اند؟!‏‎ ‎‏نمی توانند این را بگویند. اینکه دیگر حرفی نبود که. کسی نمی تواند این حرف را بزند؛‏‎ ‎‏لکن آنها با تمام قوا کوشیدند به اینکه جلوگیری بکنند. هر جا توانستند بعضی از صندوقها‏‎ ‎‏را آتش زدند، بعضی مردم را اذیت کردند مانع شدند از اینکه ‏‏[‏‏رأی داده‏‎ ‎‏]‏‏بشود. تحریم‏‎ ‎‏کردند. خوب، این دلیل بر این است که اینها نمی خواهند ما یک وضع خاص و یک‏‎ ‎‏وضعی ـ نمی خواهند این انقلاب به ثمر برسد؛ اینها می دانند، خارجیها لمس کردند‏‎ ‎‏مطلب را.‏

تبلیغات علیه روحانیت

‏     سابقاً یک مطلبی بود که علمی بود که اگر اجتماع کنند مردم با هم، اگر یک ملتی با هم‏‎ ‎‏مجتَمع بشود، نمی شود جلویشان را بگیرند. روی آن مسئلۀ علمی ای که داشتند آنها و‏‎ ‎‏دید سیاسی که داشتند، نمی گذاشتند اقشار با هم نزدیک بشوند. ماها را از دانشگاهیها‏‎ ‎‏همچو دور کردند که ماها آنها را تکفیر می کردیم، آنها ما را تحمیق می کردند. آنها‏‎ ‎‏می گفتند این دسته ـ عرض می کنم که ـ عمال دربار هستند، آخوند یعنی درباری، آخوند‏‎ ‎‏یعنی انگلیسی! من خودم با آقای حائری ـ و آن آقای حائری ‏‏[‏‏اشاره به یکی از‏

‏حضار‏‎[10]‎‏] ـ در زمان رضا شاه، ظاهراً، توی اتومبیل نشسته بودیم. اتومبیلهای بزرگ.‏‎ ‎‏چند نفر هم از ـ طرفهای ـ آن طرف شهر می آمدیم تهران. آن چند نفر یکی شان شروع‏‎ ‎‏کرد صحبت کردن. گفت که من حالا سالهای طولانی بود که این «هیکلها» را نمی دیدم!‏‎ ‎‏اینها را انگلیسها آورده اند در ایران ـ و ظاهراً گفت ـ یا در نجف، انگلیسها آورده اند برای‏‎ ‎‏اینکه نگذارند کار ماها درست بشود. اینها عمال انگلیس هستند! مادامی که ما سوار‏‎ ‎‏بودیم، اینها این حرفها را شروع کردند زدن و گفتن به اینکه اینها چطورند. اینها وضعشان‏‎ ‎‏این بود. تبلیغات کردند به اینکه هر معمم و آخوندی درباری است!‏

پیامبران، پیشتاز توده ها در مبارزه با قدرتمندان

‏     اصل دین را، اینها ‏‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏ دین را آن که... آورده برای افیون است!!. اینها‏‎ ‎‏ـ قدرتمندها ـ دینها را ایجاد کرده اند! و این دینی را که اینها ایجاد کردند، قدرتمندها‏‎ ‎‏بودند برای اینکه مردم را خواب بکنند و آنها قدرت خودشان را اعمال بکنند که نبادا‏‎ ‎‏توده ها بر ضدقدرتمندها ‏‏[‏‏بسیج‏‏]‏‏ بشوند. اینها با وعدۀ بهشت و با وعدۀ اینطور چیزها‏‎ ‎‏مردم را آرام می کنند! لالایی می گویند برای مردم! مردم را بیهوش می کنند!! و‏‎ ‎‏قدرتمندها مردم را می چاپند. در صورتی که اگر هر منصفی به تاریخ انبیا مراجعه کند،‏‎ ‎‏می بیند که انبیا بودند که توده ها را بیدار می کردند بر ضد دولتها. خوب، این موسی ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ است که تودۀ مردم را، یک آدم شبان با یک عصا راه افتاد تودۀ مردم را بیدار‏‎ ‎‏کرد بر ضدفرعون. نه فرعون موسی را درست کرد برای خواباندن آنها؛ موسی مردم را‏‎ ‎‏تجهیز کرد برای اینکه جلوی قدرتمندها را بگیرند. این تاریخ اسلام ما که دم دستمان‏‎ ‎‏است و همه تان می دانید، می دانید که اینطور نبود که قدرتمندهای قریش حضرت رسول‏‎ ‎‏را درست کرده باشند و دین اسلام را درست کرده باشند برای اینکه توده را خواب کنند!‏‎ ‎‏این حضرت رسول بود که توده ها را بیدار کرد، گداها را بیدار کرد، صعلوکها‏‎[11]‎‏ را بیدار‏‎ ‎


‏کرد، فقرا را بیدار کرد و بر ضد این چیزها قیام کرد، بر ضد قدرتمندها. جنگهای پیغمبر‏‎ ‎‏همه با قدرتمندها بود. این طرف عبارت از یک عده بی ساز و برگ، یک عده ـ عرض‏‎ ‎‏بکنم که ـ تودۀ مردم، فقرا و ضعفا و مستضعفین؛ آن طرف مستکبرین و ـ عرض بکنم ـ‏‎ ‎‏دارای کذا و کذا. این تبلیغات آنها به قدری بوده است که شاید در بین خود ماها و شاید‏‎ ‎‏در بین جوانهای ما این معنا را به باور رساندند، به ثبت رساندند، که خیر، اصل دین برای‏‎ ‎‏یک همچو چیزی است. در صورتی که عکس مطلب بوده. در خارج همه می دانند که‏‎ ‎‏عکس بوده است. همیشه نزاع... پیغمبرها از توده ها شروع شده بر ضد مستکبران، بر ضد‏‎ ‎‏قدرتمندها.‏

پرچمداران جنبشهای آزادیبخش

‏از آن ور «این روحانیون طرفدار دولتها هستند، اینها درباری هستند، طرفدار دولت‏‎ ‎‏هستند»! شما اگر، سوابق را ما یادمان نیست و لکن من از اول دولت رضا شاه تا حالا یادم‏‎ ‎‏است و وارد در جریان هم بودم و مطلع بودم؛ شما البته اکثرتان یادتان نیست از اولش ـ از‏‎ ‎‏بین ما شاید بعضیهایتان ‏‏[‏‏به یاد داشته باشید‏‏]‏‏ ـ آنکه با این قدرت شیطانی در این طول‏‎ ‎‏پنجاه و چند سال مخالفت کرد روحانیون بودند؛ تمام جبهه های سیاسی کنار بودند. گاهی‏‎ ‎‏ممکن بود یک کلمه ای در خارج اینها بگویند اما آن که در داخل ـ در داخل مملکت ـ‏‎ ‎‏قیام کرد بر ضد رضا شاه، علمای تبریز بودند؛ یکوقت هم علمای خراسان بودند؛‏‎ ‎‏یکوقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند؛ که ما همه اش را حاضر‏‎ ‎‏بودیم‏‎[12]‎‏. آن که در مجلس مخالفت می کرد، «جبهۀ ملی» نبود مدرس بود. «نهضت‏‎ ‎‏آزادی» نبود مدرس بود؛ که می ایستاد و برخلاف آنجا. اینها آن وقت چیزی نبودند،‏‎ ‎‏کاری نداشتند به این کارها. بعد که ‏‏[‏‏تمام‏‏]‏‏ شد خوب، آنها حالا هستند؛ ما کاری با آنها‏‎ ‎‏نداریم. اما قضیه این است که تبلیغات بر ضد روحانیت دامنه دار بوده است و این تبلیغات‏

‏برای خاطر این بوده است که آنها می خواستند که این جناح روحانی را از مردم جدا‏‎ ‎‏بکنند تا نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند و تا نتوانند منافع اینها را در اختیار ‏‏[‏‏بگیرند‏‏]‏‏. این‏‎ ‎‏قضیۀ تز آنها و جهات سیاسی و دیدهای علمی.‏

استقبال توده ها برای رأی به «جمهوری اسلامی»

‏     امروز اینها لمس کردند این مسائل را؛ یعنی عیناً در خارج دیدند که این ملت با هم که‏‎ ‎‏شد همه چیز آنها را به باد داد. این ملت وقتی که روحانی اش و ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏دانشگاهی اش، بازاری اش و ـ عرض بکنم ـ کشاورزش، همۀ اینها با هم مجتمع شدند و‏‎ ‎‏یک کلام گفتند که مرگ بر این سلطنت و یک کلام گفتند که ما جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏می خواهیم، هیچ قدرتی نتوانست جلوی اینها را بگیرد. اینها الآن وحدت کلمه ای که‏‎ ‎‏حاصل است و حاصل شد، خطری بود که لمس کردند که تمام قدرتهای بزرگ نتوانست‏‎ ‎‏جلو این ملت را بگیرد و این ملت با مشت خالی غلبه کرد بر آنها. و نبود جز اینکه اسلام‏‎ ‎‏در کار بود و مردم شهادت را طالب بودند؛ و نبود الاّ اینکه همه با هم بودند: از آن بچۀ‏‎ ‎‏کوچک تا آن پیرمرد هشتاد ساله، همه یک حرف می زدند. این معنا را اینها لمس کردند.‏‎ ‎‏در رفراندم اینها فهمیدند قضیه چی هست. فهمیدند که یک نفر آدم که ـ در روزنامه بود‏‎ ‎‏یا در رادیو بود یادم نیست ـ یک نفر آدمی که اشتباه کرده است در انداختن رأی خلاف،‏‎ ‎‏گریه می کند به اینکه من یک گناهی کردم که بخشودنی نیست، من دیگر جهنمی شدم!‏‎ ‎‏برای اینکه اشتباه خودش را اسباب این معنا می داند. آن مردی که دوشش گرفتند،‏‎ ‎‏مریض بوده آمده رأی انداخته ـ در خمین شده ـ رأی انداخته و مرده. آن پیرمرد هشتاد‏‎ ‎‏ساله را توی چرخ نشاندند! آن معلولین را، آنها را توی چرخ نشاندند آمدند پای‏‎ ‎‏صندوق. کجا در دنیا سابقه دارد این؟ در کجای دنیا از یک مملکت 35 میلیونی، سی‏‎ ‎‏میلیون جمعیت، بیست میلیون جمعیت رأی بدهند، رأی مثبت؟! در مقابلش ـ نمی دانم‏‎ ‎‏چهارصد و چند نفر ـ ... صد و چهل هزار نفر! کجای دنیا یک همچو چیزی بوده؟‏‎ ‎‏نبوده.‏


جَوسازی بر ضد نیروها و نهادها

‏     این خطر وجدانی است برای خارجیها. اینها که نمی توانند حالا به این زودی‏‎ ‎‏چشم پوشی کنند از نفت ما، چشم پوشی کنند از اورانیوم ما، چشم پوشی کنند از مس ما؛‏‎ ‎‏اینها که به این زودی نمی توانند دست بردارند. اینها می بینند که اگر این قدرت همراه هم‏‎ ‎‏باشد و با هم حرکت بکند و این نهضت به این گرمی که هست باقی باشد، دیگر اینها‏‎ ‎‏نمی توانند مطلب را متحولش کنند به یک مطلب دیگر. مردم ایران یک تحول ذاتی پیدا‏‎ ‎‏کردند؛ خدا کرده این را. متحول شدند روحاً. تحول روحی این است که سابق ـ در چند‏‎ ‎‏سال پیش از این ـ یک پاسبان می آمد در بازار تهران می گفت که یا بازار را ببندید یا بیرق‏‎ ‎‏بزنید. برای کسی قدرت این نبود که، اصلاً برای خودش حقْ قائل نبود که نه، می شود‏‎ ‎‏گفت نه! کی می گفت نه؟ تمام اقشار اینطور بود که حق قائل نبودند برای خودشان. یک‏‎ ‎‏تحول روحی انسانی پیدا شد به دست خدای تبارک و تعالی که همین مردم‏‎ ‎‏بی ساز و برگی که آن روز از یک پاسبان می ترسیدند حالا دیگر از توپ و تانک‏‎ ‎‏نترسیدند و آمدند ریختند بر ‏‏[‏‏سر زمامداران‏‏]‏‏ و گفتند مرگ بر... اینها از این تحول و از‏‎ ‎‏این وحدت کلمه وحشت دارند، وحشت دارند و به صدد این هستند که بشکنند این را. از‏‎ ‎‏چه راه بشکنند؟ از این راه که کمیته ها وقتی که می بینند که اینها می توانند استقرار نظم‏‎ ‎‏بدهند این را بشکنند، روحانیون اگر می توانند ‏‏[‏‏رهبری‏‏]‏‏ بکنند اینها را بشکنند، کارخانه ها‏‎ ‎‏را بروند به هم بزنند، کشاورزی را به هم بزنند. اینها می خواهند به هم بزنند اوضاع‏‎ ‎‏مملکت ما را. اینها غفلت دارند؛ این آقایان بزرگها غفلت از این معنا دارند که قضیه این‏‎ ‎‏نیست که بخواهند یک نظمی پیدا بشود، قضیه این نیست که بخواهند یک آرامشی پیدا‏‎ ‎‏بشود، قضیه این نیست که بخواهند برای ملت یک زندگی صحیحی پیدا بشود. شما‏‎ ‎‏بدانید که اگر چنانچه یک زندگی صحیحی برای ملت پیدا بشود، اینها بیشتر تبلیغات‏‎ ‎‏می کنند. اینها حالا که نمونه اش را دارند می بینند که خوب، مشغولند برای اینکه یک‏‎ ‎‏کاری بکنند، برای کارمندها، یک کاری بکنند برای ـ عرض می کنم که ـ کارخانه دارها،‏‎ ‎‏یک کاری بکنند، برای مردم بی بضاعت کار بکنند، برای بی خانه ها کاری بکنند، اینها‏

‏حالا که می بینند این کار، نمونۀ این است که یک آرامشی در این مملکت پیدا بشود و‏‎ ‎‏مردم به همان حالی که دارند که متحول شده اند و نمی خواهند دیگر دیگران را به این‏‎ ‎‏حال باقی باشند و همه دنبال مثلاً روحانیت هستند، این معنا را می خواهند به هم بزنند و‏‎ ‎‏بشکنند.‏

هشدار به دوستان اشتباهکار

‏     و این جز اینکه این اموری که هست، این اشخاصی که هستند‏‎[13]‎‏ تصفیه بشوند و از‏‎ ‎‏مملکت خارج بشوند یا به جزای خودشان برسند، راه حل دیگری ندارد. اگر دولت‏‎ ‎‏بتواند این کار را بکند بسیار خوب، بکند؛ همۀ ما هم می خواهیم. آن روز دیگر مگر‏‎ ‎‏بیکارند آقایان که بخواهند کمیته بازی کنند. آقایان هم خوب کار دارند... آقایان‏‎ ‎‏درسهایشان را رها کرده اند، بحثهایشان را رها کرده اند، همۀ کارهایشان را رها کرده اند‏‎ ‎‏آمده اند اینجا. مگر این پاسدارها بیکارند که بیایند شب و روز اینجا بایستند با خطر‏‎ ‎‏مرگ، با کشته دادن؟ اینها هم اگر چنانچه یک آرامشی بشود و در انتها احساس کنند به‏‎ ‎‏اینکه خیر این ‏‏[‏‏مفسده جوها‏‏]‏‏ دیگر نیستند در کار، این مفسدین رفتند از بین، اینها هم‏‎ ‎‏می روند سراغ کارشان. کار دارند اینها، بیکار که نیستند. کاسب بوده است، آمده است‏‎ ‎‏اینجا این کار را می کند و حالا با یک زندگی هیچی دارد این کار را می کند. اینها لازم‏‎ ‎‏است باشند؛ و غفلت است از این معنا که کسی بشکند اینها را. دشمنها می شکنند. اگر‏‎ ‎‏دوستها نفهمیده این را بشکنند، اینها هم اشتباهکارند، نفهم اند که بخواهند این پاسدارها‏‎ ‎‏را بشکنند و این کمیته ها را.‏

لزوم اصلاح و تصفیۀ کمیته ها

‏     باید البته آقایان تصفیه بکنند. ما هر دو طرف قضیه را باید ببینیم؛ آن مقدار مفیدش‏‎ ‎‏ـ بلااشکال ـ همۀ ما قائلیم به اینکه باید باشد و احدی حق ندارد دخالت بکند. آن طرف‏‎ ‎‏غیر مفیدش و آن چیزی که مفسده دارد، باید کمیته ها تشکیل بشود، گروههایی تشکیل‏

‏بشود، شوراهایی تشکیل بشود برای اینکه تصفیه بکند این را. اگر یک روزی عاجز از‏‎ ‎‏تصفیه شُدید، آن وقت باعث این می شود که آیا باید اینها باشند یا نه. آن وقت باید این‏‎ ‎‏صحبت را بکنید. باید بگردید دنبال اینکه اشخاص صالح پیدا کنید. یکی، یکی کمیته ها‏‎ ‎‏را تفتیش بکنید؛ دیدید که یک نفری است که مردم مثلاً به او سوءظن دارند، این را‏‎ ‎‏ساواکی می دانند یا از عملش فهمیدید که می خواهد... خلاف بکند، این را بردارید؛ کنار‏‎ ‎‏بگذارید... یک نفر آدم مورد اطمینان جایش بگذارید. نه در تهران، این در همه جا باید‏‎ ‎‏بشود؛ این مسئله ای است که در همه جا باید بشود.‏

خلع سلاح گروهکها

‏     باید این کمیته ها اصلاح بشود و باقی باشد. تا آن وقتی باقی باشد که دولت قدرت‏‎ ‎‏داشته باشد ـ و علامت قدرتِ دولت، خلع سلاح مخالفین اسلام است ـ تا آن وقت اینها‏‎ ‎‏باید باشند. آن روزی دولت می تواند گله کند از کمیته ها که خلع سلاح کرده باشند. اگر‏‎ ‎‏اینها ‏‏[‏‏مخالفین را‏‏]‏‏ خلع سلاح کردند، یک روز کمیته ها باقی ماندند آن وقت گله کنید‏‎[14]‎‏.‏‎ ‎‏اما تا مادامی که دشمنهای ما خلع سلاح نشدند، تا مادامی که در نَفْسِ تهران ـ در خود‏‎ ‎‏تهران ـ یک محله را برای خودشان دولت مستقل قرار دادند و شبنامه می خوانند و ـ‏‎ ‎‏عرض می کنم ـ عبور و مرور را از آنجا جایز نمی دانند‏‎[15]‎‏، تا مادامی که اینطور است، ما‏‎ ‎‏پاسدارها را کنار بگذاریم راه را برای آنها باز بکنیم؟! غلط است، یا نفهمی است یا‏‎ ‎‏خیانت، یا ندانم کاری است یا خیانت. ما تحمل نمی کنیم این را. ما پاسدارها را تقویت‏‎ ‎‏می کنیم، ما کمیته ها را تقویت می کنیم، تا آن روزی که ـ این را من پیشتر هم گفته ام ـ تا آن‏‎ ‎‏روزی که دولت قدرت پیدا بکند و بتواند ـ عرض می کنم که ـ جریان امور را ‏‏[‏‏کنترل‏‏]‏‎ ‎‏بکند. و ما علامت قوّت دولت را این می دانیم که خلع سلاح کند اینها را. آن روزی که‏

‏اینها را از تمام ایران خلع سلاح کردند که در هیچ جای ایران دیگر کمونیست و ـ نمی دانم‏‎ ‎‏ـ ‏‏[‏‏فدایی‏‏]‏‏ خلق‏‎[16]‎‏ در کار نبود، یا جناح دیگری که مضر به اسلام است در کار نبود و‏‎ ‎‏مضر به انقلاب ماست در کار نبود، همۀ ‏‏[‏‏ایران‏‏]‏‏ می روند سراغ کار خودشان. آقایان‏‎ ‎‏همچو نیست که در اینجا یک چیزی بخواهند ببرند؛ یک منصبی برای آقایان نیست.‏‎ ‎‏انحطاط برای آقایان است که آقایی که باید در محل خودش آقا باشد حالا آمده است‏‎ ‎‏خدمتگزار شده. این روح اسلامی است که آنها را وادار به این کار کرده. پاسدارها، روح‏‎ ‎‏اسلامی آنها را وادار کرده به این کار و الاّ دنیا که نمی تواند آدم را وادار کند که برود خود‏‎ ‎‏را به کشتن بدهد برای هیچ. این اسلام است که این کار را کرده. آنهایی که می خواهند‏‎ ‎‏اسلام را بشکنند، آنهایی که با روحانیت مخالفت می کنند، با اسلام مخالفت می کنند،‏‎ ‎‏اینها ضد انقلاب هستند، اسمش هر چه می خواهد باشد.‏

مسئولیت سنگین روحانیت

‏     در هر صورت این کلیات قضیه است که از آن طرفش ـ بلااشکال ـ لازم است و از آن‏‎ ‎‏طرفش تصفیه ـ بلااشکال ـ لازم است و باید فکر تصفیه اش را بکنیم. اما این خصوصیاتی‏‎ ‎‏که الآن شما خواندید‏‎[17]‎‏ و آن برنامه هایی که دارید، من الآن نمی توانم چیزی درباره اش‏‎ ‎‏بگویم مگر اینکه مطالعه اش بکنم و بعدش بگویم باید چه بکنیم. لکن قدم اول این است‏‎ ‎‏آقا، قبل از اینکه یک تصفیه ای واقع بشود، شما هم خودتان هر چه خوب باشید،‏‎ ‎‏کمیته های چهارده گانه هم هر چه خوب باشند لکن اگر چهار تا کمیته در تهران، ده تا‏‎ ‎‏کمیتۀ سرِ خود در تهران پیدا شد، در عموم مردم که اطلاع از واقعیات ندارند، آنها رفتند‏‎ ‎‏یک فسادی کردند، خانۀ مردم ریختند، خانمان مردم را غارت کردند، شُرْب خَمْر کردند‏‎ ‎‏و همۀ فسادها را کردند، خوب این وضع اینطور می شود که می گویند کمیته ها اینطور،...‏‎ ‎‏سابقاً این جور بود که اگر یک بقالی کم فروشی می کرد می گفتند فلان بقال کم فروش‏

‏است، اگر یک آخوندی پایش را کج می گذاشت می گفتند «آخوندها» اینطورند!‏‎ ‎‏نمی دانم این از کجا پیدا شده بود که راجع به آخوندها یک نفر که خلاف می کرد‏‎ ‎‏می گفتند «آخوندها». راجع به سایر طبقات، گناه آن یک نفر ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ سَرِ خودش‏‎ ‎‏می گذاشتند. و لهذا برای جمعیت اهل علم سنگین است مطلب؛ یعنی یک وظیفۀ بسیار‏‎ ‎‏سنگین است. نباید بگذارند که یک معمم، خدای نخواسته، یک خلافی در یکی از این‏‎ ‎‏کمیته ها ـ چون می گویند که از این هم هستند، من نمی دانم راست یا دروغ باشد ـ و لکن‏‎ ‎‏باید اجازه ندهید که یک معمم منحرف، یک معمم سازمانی‏‎[18]‎‏ که بوده است توی اینها‏‎ ‎‏و از خود آنها بودند سرش عمامه گذاشتند؛ نباید اینها را اجازه بدهید که در این کمیته ها‏‎ ‎‏وارد بشوند و یک خلاف بکنند و آن وقت بگویند کمیته ها اینطورند؛ کمیته ها! نگاه‏‎ ‎‏نمی کنند که کمیته ها حفظ کردند مملکت را، این کمیته ها درست کردند این مملکت را،‏‎ ‎‏این پاسداران انقلابند که مملکت را حفظ کردند. اینها فکرش را نمی کنند. همه هم دارند‏‎ ‎‏می آیند ‏‏[‏‏مرتب‏‏]‏‏ به ما می گویند که آقا ما نمی توانیم درست بکنیم. از همۀ این قوای‏‎ ‎‏انتظامی که «باید تأیید کنید از ما». خوب، ما باید تأیید کنیم از شما... ـ از دولت، از آنها ـ ...‏‎ ‎‏دولت باید تأیید کند از این پاسدارها؛ و ما احتیاج به تأیید آنها نداریم، من خودم تأیید‏‎ ‎‏می کنم اینها را، ما تأیید می کنیم اینها را و باید باشند لکن باید تصفیه بشوند. بدون تصفیه‏‎ ‎‏این نمی شود و اسباب این می شود که همه تان را، اینهایی که می خواهند ضرر بزنند به‏‎ ‎‏روحانیت، همه را برایشان تبلیغات سوء بکنند، این باید درست بشود. این ماحَصَل حرفی‏‎ ‎‏است که من حالا می توانم عرض کنم؛ و مال بعدش را، ان شاءالله بعد.‏

انجام وظایف اسلامی و دشواریهای جانبی

‏     لکن روی هم رفته این است که در این مسائلْ اموری که مکروه است برای ما، اموری‏‎ ‎‏که سخت است شنیدنش، اموری که سخت است پایداری دربارۀ او، این شک ندارد که‏‎ ‎‏هست لکن وظیفه اش است. یک مسئله این است که یک جمعیتی ـ فرض کن ـ ... برای‏

‏دنیا دارد این کار را می کند؛ اینها اگر ببینند که دنیایشان به زحمت است، آسایش ندارند،‏‎ ‎‏روز و شب کار می کنند؟! خوب ما هم اینطور است؟ اینطور که نیست. برای اینکه اگر‏‎ ‎‏برای دنیا بود که نباید بروید توی آنجا خودتان را وقف کنید برای این زد و خوردهایی‏‎ ‎‏که به درد شما نمی خورد. این برای خداست. پس ما یک وظیفۀ شرعی داریم انجام‏‎ ‎‏می دهیم؛ این وظیفۀ شرعی که انجام می دهیم ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ نتوانستیم، ما به وظیفه مان عمل‏‎ ‎‏کردیم. حضرت امیر هم نتوانست معاویه را از بین ببرد ولی وظیفه اش را عمل کرد. ما‏‎ ‎‏وظیفه مان را عمل می کنیم، اگر توانستیم که کار را انجام بدهیم، خوب هم وظیفه... ما که‏‎ ‎‏از پیغمبر بالاتر نیستیم، ما که از امیرالمؤمنین بالاتر نیستیم، ما که از سیدالشهداء بالاتر‏‎ ‎‏نیستیم؛ آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد؛ ما هم وظیفه مان را عمل می کنیم.‏‎ ‎‏بنابراین نباید ما از این مکروهاتی که پیش می آید ‏‏[‏‏سستی به خود راه دهیم‏‏]‏‏، خصوصاً‏‎ ‎‏اینطور امور جنجالی که همه می دانند که فلان طایفه... که اصل خدا را قبول ندارد، برای ـ‏‎ ‎‏عرض می کنم که ـ آیت الله اش سینه می زند! این معلوم است که مردم هم می دانند و خوب‏‎ ‎‏شما هم می دانید، همه هم می دانند که این مسئله یک توطئه است و یک شیطنت است. و‏‎ ‎‏من امیدوارم نتوانند کاری بکنند.‏

‏     و من متوقعم که همۀ آقایان به خدا اتکا بکنند، به خدا توجه بکنند که با توجه به خدا‏‎ ‎‏این کارها حل می شود و حل شد. و وحدت خودشان را حفظ کنند، و مأیوس نباشند و‏‎ ‎‏مشغول کارهای خودشان باشند، و البته تصفیه را باید بکنند. خود آقایان مشغول بشوند و‏‎ ‎‏تصفیه بکنند. بعد از تصفیه کسی نیست که قبول نداشته باشد این را. چنانچه شما هم قبول‏‎ ‎‏دارید که بعد از اینکه آرامش در یک مملکتی پیدا شد، دیگر ما کاری به آنها نداریم؛ ما‏‎ ‎‏می خواهیم آرامش را ایجاد کنیم، وقتی آرامش پیدا شد خدمت ما هم به سر رسید و‏‎ ‎‏می رویم سراغ کار خودمان؛ که من طلبه ام و درس می خوانم، آقایان هم که هر کدام به‏‎ ‎‏آقایی شان ‏‏[‏‏عمل‏‏]‏‏ می کنند. این حاصل حرف من است حالا. بعد من هم این ‏‏[‏‏گزارش‏‏]‏‏ را‏‎ ‎‏باید نگاه کنم.‏

‏[‏‏آقای مهدوی کنی: در اینجا یک سؤالی پیش آمد که بعضی از عناصری هستند که ظاهراً رهبری‏

‏حضرتعالی را قبول می کنند ولی در مقام عمل، نه آیین نامۀ دادگاههای انقلاب را قبول دارند و نه‏‎ ‎‏آیین نامه های کمیتۀ مرکزی را.‏‏]‏

مخالفتهایی بر پایۀ هوسبازی و یا براندازی

‏خوب، این جزو همانها هستند که یکوقت این است که یک آدمی است هوای نفْس‏‎ ‎‏دارد؛ نه اینکه مثلاً از آنهاست که می خواهند انقلاب را به هم بزنند. گاهی هوای نفْس‏‎ ‎‏است که دلش می خواهد که حالا خودش هم یک مثلاً چیزی داشته باشد. یکوقت‏‎ ‎‏اینطور است. اینها، باید به آنها حالی کرد به اینکه حالا وقت این کارها نیست؛ حالا‏‎ ‎‏صحیح نیست اینکه آدم برود دنبال هوای نفْسش. وقتش باقی است بعدها ان شاءالله .‏‎ ‎‏یکوقت این است که نه، موذی است؛ می خواهد این کارها را بکند برای اینکه به هم بزند‏‎ ‎‏اوضاع را. یکی از همین ساواکیهاست؛ یکی از همین ـ نمی دانم ـ فداییهاست که‏‎ ‎‏می خواهند وضع را به هم بزنند و باید تلقی کرد که مخالف انقلاب و ضدانقلاب‏‏[‏‏اند‏‏]‏‏ و با‏‎ ‎‏آنها عمل ضدانقلابی کرد.‏

‏[‏‏آقای مهدوی کنی: در ادارات دولتی مأمورینی که آنجا هستند از پاسدارها، آنها نه اینکه مخلّ نظم‏‎ ‎‏ادارات باشند ولی مشاهده می کنند که همان اوضاع سابق دارد تکرار می شود و اینها نمی توانند تحمل‏‎ ‎‏آن اوضاع را بکنند. رفتند تذکراتی دادند ‏‎]‎‏که‏‏]‏‏ بله، منشأ نگرانیها باید باشد؛ می خواستم عرض بکنم‏‎ ‎‏اینها منشأ نگرانی نیست.‏‏]‏

‎     ‎‏بله، اینها جزء خصوصیات مطلب است که حالا من دیگر الآن ـ وقتم هم الآن ‏‏[‏‏گذشته‏‏]‏‎ ‎‏ـ خسته ام.‏

‎ ‎

  • ـ پیش از سخنرانی امام خمینی، آقای مهدوی کنی سرپرست کل کمیته های انقلاب اسلامی ضمن مروری بر نحوۀ تشکیل کمیته ها و فلسفۀ وجودی آنها، خلاصه ای از اقدامات و فعالیتهای گستردۀ کمیته ها را همراه با پیشنهادهایی در زمینۀ اصلاح و تقویت کمیته ها به عرض امام رسانید.
  • ـ کشیدن سود.
  • ـ به دنبال دستگیری دو تن از فرزندان آقای طالقانی، و پس از آنکه ایشان به عنوان اعتراض به نحوۀ عملکرد دستگیرکنندگان چند روزی از تهران بیرون رفتند، منافقین و دیگر گروهکها از این جریان برای ایجاد تشتت در جامعه و تضعیف رهبری سوء استفاده کردند و به تظاهرات و فتنه و آشوب دست زدند.
  • ـ دانشجویان و دانش آموزان.
  • ـ اصل: آید.
  • ـ کتاب شهید جاوید، تألیف آقای صالحی نجف آبادی.
  • ـ آقای سید ابوالحسن شمس آبادی.
  • ـ آقای علی شریعتی.
  • ـ آقای سید احمد خمینی، فرزند امام خمینی.
  • ـ آقایان: مرتضی حائری و مهدی حائری، فرزندان آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم.
  • ـ فقیر و درمانده، گدا.
  • ـ از جمله آقا میرزا صادق آقا و حاج میرزا ابوالحسن انگجی از تبریز، آقا یونس اردبیلی و آقازاده از مشهد، و آقا نوراللّه روحانی به همراه یکصد نفر از علما و مجتهدین از اصفهان. ر.ک: کوثر 1: 308 ـ 310.
  • ـ اصل: هست.
  • ـ اشاره ای به سخنرانیهای مهدی بازرگان در تلویزیون، که طی آن به کمیته ها حمله می کرد و آنها را به دخالت در امور دولت متهم می ساخت.
  • ـ سازمانهای مسلح تعدادی از خیابانهای شهر تهران را به تصرف خود در آورده بودند و عبور و مرور را مختل کرده بودند.
  • ـ فدایی خلق، مجاهد خلق.
  • ـ اشاره به سخنان آقای مهدوی کنی.
  • ـ منظور، سازمان امنیت و اطلاعات کشور ساواک است.