سخنرانی
زمان: 30 تیر 1358 / 26 شعبان 1399
مکان: قم
موضوع: مقابلۀ مؤمنین با مستکبرین ـ تجلیل از مبارزات روحانیت ـ مسائل جوانان
حضار: دانشجویان دانشکده بابل
بسم الله الرحمن الرحیم
مؤمنین در مقابل مستکبرین
در این آیۀ شریفه که تلاوت کردید نکات زیادی هست، من جمله اینکه ـ البته من همۀ نکات را نمی توانم عرض کنم ـ می فرماید: مَنَّ الله ُ عَلَی المُؤمِنِینَ که از خودشان یک کسی را فرستادم. این در مقابل آن حرفی است که عده ای برای منحرف کردن مردم از ادیان می گویند که ادیان را قدرتمندها مثل فرعون و امثال اینها درست کردند تا اینکه مردم را خواب کنند و آنها را بچاپند. در تمام ادوار، مؤمنین عبارت از این طبقۀ مقابل مستکبرین بودند که آنها دارای قدرتهای فوق العاده [بودند]. زمان حضرت موسی مؤمنین عبارت از یک دسته ای بودند در مقابل فرعون و قدرتهای فرعونی. و در آیه می فرماید که از خودشان، از خود مؤمنین، یعنی از این طبقه پایین به اصطلاح، خداوند منت بر آنها گذاشته که از این، همین طبقۀ مؤمنها ـ که مؤمنها در همۀ عصرها عبارت از همین طبقۀ پایینتر بودند ـ مقابل مستکبرین که طبقات بالا بودند. و این یک واقعه ای است که قرآن می فرماید. واقعۀ تاریخی است که قرآن می فرماید و در مقابل چشم و گوش همۀ مردم که در آن عصر بودند و دیدند که چه بوده قصه. اگر چنانچه پیغمبر دستاورد آن مستکبرین بود و از آن طایفه بود، در مقابلش مردم می ایستادند که نه، قرآن در اینجا خلاف واقع گفته است از همین طبقه. به حسب تاریخ هم همین طور بوده است که حضرت موسی یک شبانی بوده است و سالها برای حضرت شُعَیْب شبانی می کرده
است. و همین شبان را چون لیاقت داشته است، خداوند مبعوثش کرده است و در اسلام هم پیغمبر اسلام از قریش بوده لکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک دسته بودند؛ و این طایفه پایینتر، که خود حضرت می فرمایند من هم شبانی کرده ام، یک موجودی بوده است که از طایفۀ فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش، اینها فقیر بوده اند. و لهذا در یک وقتی حضرت فرمود که ابوطالب نمی تواند بچه هایش را حفظ کند، ما برداریم هر کدام قسمت کنیم. این برای این بوده است که مال [نداشتند].
مقابلۀ انبیا با مستکبرین
و این طایفه پایین را همیشه این طور بوده که پیغمبرها این مردم مستضعف را، این طایفه ای را که مستکبرین آنها را ضعیف می شمردند و می دیدند که شما چیزی نیستید در مقابل ماها، از همینها، خداوند یکی را انتخاب می فرمود روی لیاقت ذاتی که داشت، و او را در مقابل مستکبرین قرار می داد. درست عکس آن تبلیغات سوئی که می شود و می خواهند مردم را از ادیان منحرف کنند، درست عکس آن. اینها می گویند که پیغمبرها را مستکبرین درست کردند برای اینکه مردم پایین را، کارگر را، صنعتگر را، زارع را، اینها را، با موعظه و اینها خواب کنند و اغفال کنند، وعده بدهند؛ و آن بزرگترها بچاپند مردم را و اینها هم حرفی نزنند برای این وعده ها. و حال آنکه به حسب تاریخ ـ تاریخ اسلام هم که نزدیک است به ما، تاریخ دیگر هم که منقول است ـ که از این طایفه تجهیز می کردند انبیا مستضعفین را در مقابل مستکبرین؛ نه مستکبرین اینها را درست می کردند که مستضعفین را خواب کنند! اینها مستضعفین را بیدار می کردند که بر ضد مستکبرین قیام کنند.
قیامهای انبیا همیشه این طوری بوده که یکی از بین خود اینها، از بین خود این مؤمنین ـ که طبقۀ پایین بودند، از خود همین مردم پایین ـ یکی انتخاب می شد برای اینکه تبلیغ کند. و یکی از کارهایش هم این بود که همین جمعیتِ مستضعفِ مقابل مستکبر را تجهیز می کرد با تبلیغاتی که می کرد، مهیّا می کرد، تجهیز می کرد بر ضد آنها؛ بر ضد
مستکبرین. مستکبرین اینها را برای منافع خودشان درست نمی کردند، این مستضعفین بودند که از میان آنها یکی پا می شد و خداوند [او را] انتخاب می کرد و بر ضد مستکبرین قیام می کردند. موسی بر ضد فرعون؛ و رسول اکرم بر ضد قریشی که آن وقت همه چیز دستشان بود و در آیه این معنا را می فرماید. و این به مَرْئی و مَنْظَر مردم بوده است که مطلبی را نمی شده است که خلافش بگوید نَعُوذُبِالله .
وضع زندگی پیغمبر اسلام و اصحاب وی
این مطلبی بوده است که همۀ مردم می دانستند که پیغمبر زندگیش چه طور بوده؛ و مادرش در کجا بچه را بزرگ کرد، در یک بیابانی، بعد هم که آمده، همیشه تحت قدرت این بزرگها بوده و نمی شده زندگی بکند و در مکّه در غار مدتی بوده است و هیچ نمی توانسته. همیشه آنجا در مکه که بوده، تبلیغاتشان به طور تقیّه و زیرزمینی بوده. تا وقتی هم که آمدند مدینه. مدینه هم آنی که دور و بر حضرت بود یک دسته ای از همین فقرا، مستمندها بودند. وقتی که ایشان، مسجد درست کردند، آن هم نه مثل مسجدهای ما، یک مسجدی که یک دیواری با چوب دورش درست کرده بودند ابتدائاً، و اگر هم یک سایه ای داشت با این چیزهای خرما، با این علفهای خرما و چوبهای خرما، با این درست کرده بودند و یک جایی هم بود که به آن می گفتند صُفَّه. یک دسته ای از اصحاب پیغمبر اصحاب صُفّه هستند؛ یعنی اشخاصی بودند که خانه نداشتند، هیچی نداشتند، می آمدند توی همین مسجد، روی همین زمینها. و صُفَّه اش هم مثل صُفَّه های مسجد حالا نبوده است که آجر فرش مثلاً باشد، یا با چیزهای دیگر درست شده باشد. یک زمینی بوده است قدری بلندتر مثلاً، جای آن گِل بوده یا چیز دیگر شاید. اصلاً حصیر هم نداشتند. آن وقت آنجا می خوابیدند و آنجا زندگی می کردند. اینها را حضرت بر ضد قریش و آنهایی که دارای اموال بزرگ بودند و از مستکبرین بودند، از اینها حرکت کرد و رفت سرکوبی آنها را کرد. اینکه این تبلیغات می شود، برای این است که اینها هر چه ضربه خورده اند از ادیان خورده اند.
معارضۀ قدرتهای بزرگ با اسلام
حالا در اسلام ـ که حالا ما بحثمان در این است ـ این قدرتهای بزرگی که می خواهند ماها را بچاپند، اینها آنی را که معارض خودشان می دانند اسلام است از این جهت، اول حمله می کنند به اصل ادیان، مقصودشان هم حالا آن دینی که گذشته و رفته نیست، مقصودشان این است که کلام را بکِشند به اسلام و بیایند بگویند که اسلام هم یک دینی است که مُخدِّر است. و حال آنکه ما وقتی تاریخ اسلام را می بینیم، و بعد هم از زمان پیغمبر تا حالا درست اسلام را و کسانی که اسلام را تبعیت کرده اند مطالعه کنیم، می بینیم که در صدر اسلام پیغمبر از همین طبقۀ پایین بوده است: و لَقَدْ مَنَّ الله ُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنفُسِهِم این از خود این طایفۀ پایین؛ نه اینکه انسان بوده. این طایفه پایین، مؤمنین، خدا به اینها چیز داد ... که از خود اینها یک کسی را که هم مشرب باشند و بیایند با هم بنشینند و با هم بیاشامند اینها و همان طوری که پیغمبر در مسجد زندگی می کرد و در همان مسجد با مردم معاشرت می کرد و از همان مسجد هم تجهیز می کرد جیوش را برای کوبیدن قدرتها، از همین جمعیت پیغمبر را انتخاب فرمود بر ضد آنهایی که می خواستند چه بکنند. این برای این است که اینکه این تبلیغات را می کنند، اول طرف همۀ ادیان می روند، بعد می کشندش به اسلام، و مقصودشان این است که اسلام را سرکوبی کنند، این برای این است که از اسلام می ترسند.آن که می تواند در مقابل اینها عرض اندام کند و دست اینها را از ظلم و تعدّی و غارتگری و اینها کوتاه کند آن اسلام است. از این جهت، اینها می خواهند اسلام را در نظر جوانهای ما، در نظر طبقۀ متنوّر، در نظر این جمعیتی که از آنها کار می آید، کوچکش کنند؛ تا اینها برگردند از اسلام، وقتی برگشتند از اسلام، دیگر از خودشان کاری نمی آید.
توطئۀ دشمنان در تحقیراسلام و روحانیت
حالا البته خیلی چیزها هست که برای سرگرم کردن جوانهای ما خیلی دامنه دار است.
آن چیزهایی را که آنها طرح کرده اند و طرحهایی که دادند، یکی از آنها همین است که اسلام را در نظر اینها کوچک کنند. چنانچه از روحانیت هم چون می ترسند، باز طبقه ای که می تواند در مقابلشان بایستد و ایستاده است طبقۀ روحانی هستند، از این جهت، مستقیماً به اینها هم حمله می کنند: روحانیین درباری هستند! هر چه آخوند است درباری [است]. این دربار است که آخوندها را درست کرده و تربیت کرده برای اینکه مردم را بچاپد، و اینها هم ثناگو باشند، وُعّاظ السلاطین اند! این هم برای این معناست که مردم را از روحانیت رَم بدهند. از اسلام رَم بدهند، از روحانیت هم رَم بدهند و این دو تا قدرت را بگیرند از مردم. و حال آنکه شما اگر ملاحظه کنید، از اول تا حالا آن که با این قدرتها معارضه کرده ابتدایش از روحانیین شروع شده.
روحانیون، پیشگام مبارزه با سلاطین
در این صد سال آخری ـ که خوب، تاریخش دیگر خیلی نزدیک است و همۀ شما هم اطلاع دارید ـ در این صد سالۀ اخیر آنی که معارضه کرده با سلاطین وقت، ابتدایش از روحانی شروع شده. قضیۀ تنباکو ابتدایش از روحانیون ایران و عراق و از مرحوم میرزا فتوا بود؛ و از علمای تهران قیام و عمل. البته مردم هم به اینها علاقه داشتند و دنبال اینها را می گرفتند و کارها را انجام می دادند. در جنبش مشروطیت هم همین طور بود ـ که از روحانیون نجف و ایران شروع شد؛ مردم هم تبعیت کردند و کار را تا آن حدود که توانستند آن وقت انجام دادند و رژیم استبدادی را به مشروطه برگرداندند. لکن خوب، نتوانستند مشروطه را آن طور که هست درستش کنند، متحققش کنند. باز همان بساط بود. در زمان رضا شاه که من، و مثلاً ایشان [اشاره به یکی از حضار] یادشان هست، و شما اکثراً اصلاً آن زمان را یادتان نیست، چند قیام که در ایران شد همه اش از روحانیون بود. یک قیام از آذربایجان شد، از علمای آذربایجان قیام کردند، و لکن خوب، قدرت دست آنها بود گرفتند آنها را و در ـ گمان می کنم ـ سُنْقُر مدتها تبعید بودند
و بعدش هم که تبعید برداشته شد، مرحوم آقا میرزا صادق آقا در قم آمدند و ماندند اینجا، و اینجا هم فوت شدند. یک قیام از خراسان بود، منتها همۀ علما. قضیۀ قیام مسجد گوهرشاد، تمام علمای خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند اینها. یک قیام از اصفهان شد و علمای اصفهان آمدند به قم و دعوت کردند از علمای اطراف و علمای اطراف هم خیلیهایشان هم آمدند اینجا. منتها این هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شکستند و ملت هم آن طور هوشیار نشده بود که درست دنبال علما را بگیرد. عکس آنی که اینها می گویند که اینها درباری هستند. به عکس، اینها ضد درباری هستند. ضد درباری را اینها می گویند درباری! و همیشه، در همین عصر خودمان آنی که مورد هجوم واقع می شد همین مدرسه های علمی بود. همین مدرسۀ فیضیۀ قم چند دفعه مورد هجوم واقع شد و در شکستند و پنجره شکستند و کتابها را آتش زدند و عمّامه ها را آتش زدند و بعض از افراد را از پشت بام پرت کردند پایین، و از این وحشیگریها که کردند؛ این هم برای این بود که می خواستند این دو تا قدرت را از مردم بگیرند.
ترس دستگاه طاغوت از دانشگاهها
یک [مطلب] دیگر هم راجع به دانشگاهها بود و طبقۀ دانشجو و دانشگاهی. اینها از دانشگاهْ هم می ترسیدند. می دیدند که خوب اینها یک قوۀ متفکره ای هستند که جوان هم هستند، ممکن است از اینجا باز یک قدرتی پیدا بشود در مقابلشان، دانشگاه [را] هم به طریقهای مختلف کوبیدند. طریقهای مختلفی داشتند تا توانستند اینها را به واسطۀ همین تبلیغات منحرف کردند؛ اذهانشان را منحرف کردند. یک کارهای مهمی اینها کردند برای اینکه طبقۀ جوان را هر چه هست مشغول کنند به خودشان و نگذارند که
اینها در مقدّرات مملکت دخالت بکنند. اگر دانشگاه را به حال خودش می گذاشتند و تبلیغات در کار نبود و کارشکنی در کار نبود، از دانشگاه خوب متفکرهایی پیدا می شدند که در فکر این بودند که دارند دیگران می چاپند ما را، یک علاجی بکنیم.
نقشه های دستگاه طاغوت برای انحراف جوانان
اینها طبقۀ جوان را، که این کارها از آنها می آمد و می آید، به طریقهای مختلف مشغول می کردند اینها را به خودشان. تمام این رسانه های گروهی که هست، تمام اینها را، اجیر می کردند. یا از خودشان بود که طبقۀ جوان را به واسطۀ رادیو و تلویزیون و سینما و تئاتر و مطبوعات و مجلاّت و اینها سرگرم به عیّاشی بکنند، عیّاش بارشان بیاورند. جوان است، وقتی که رفت سینما، پنج روز، ده روز رفت سینما، عادت می کند به رفتن سینما، اصلاً فکر، فکر سینمایی می شود. شاید شب هم وقتی که خواب ببیند، خواب ستاره سینما می بیند! روز هم وقتی که چشمش را باز کند، به فکر است که کِی شب بشود من بروم و چه وقت بشود که برویم سراغ این مرکز. یک همچو دِماغی که بار آمد این طوری، این به فکر این نمی افتد که کارتر نفت ما را می برد. اصلاً هیچ کاری به این ندارد. جوانهایی که در این مراکز فساد که درست کردند سرتاسر ایران و بیشتر تهران این مراکز فسادی که اینها درست کردند، مراکز عیاشی که درست کردند، این خانه هایی که درست کردند، برای اینکه مردان، بچه ها بروند، جوانها بروند، عیاشی بکنند، دامن زدند به این. این ایام تابستان، این دریاها با آن وضعی که آنها درست کردند. این دستگاههایی که باید دستگاه تربیتی باشد، مثل دستگاه رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینها، تمام اینها را به عکس آنی که باید باشد درست کردند. و قضیۀ این نبود که یک چیزی خودبخود شده باشد. یک قضیه ای بود که روی برنامه تنظیم شده، آن هم بسیار محتمل است که تنظیمش از همان «سیا» شده باشد. از آنجا شده باشد که باید جوانها را این طوری می شود بگیرید، حبس کنید. خوب، نمی شود همۀ مردم که حبس بشوند. آنجایی که
می شود با آن طور، آنجایی که همۀ این حرفها، همۀ این چیزها، دست به هم دادند برایشان مراکز فساد و فحشا درست کردند و دامن به آن زدند و تبلیغات روی آن کردند؛ و جوان هم هست، کشیده می شود قهراً به آنجا. تابستان است، دریاچه ها درست کردند و دریا و اجتماعات جوانها با هم، زن و مرد داخل هم و می کشیدند اینها را به اطراف دریا، و برایشان هم همه وسائل را درست می کردند. و مُفت و مجّانی می رفتند آنجا و هر کاری دلشان می خواست می کردند. مسئله این نبود که طبعاً این شده باشد. مسئله این بود که یک برنامۀ خاص و یک توطئه ای در کار بود که نگذارند این جوانها رشد طبیعی خودشان را، و انسانی خودشان را بکنند؛ سرگرمشان کنند به همین مسائل. قضیۀ موسیقی یک مطلبی است که خوب، طبع جوان به آن توجه دارد. اگر یک مدتی این عادت کرد که موسیقی را باز کند و گوش کند، مغز این از تفکر در امور جِدّی باز می مانَد؛ می رود دنبال همین قضیه. اینها اموری است که با نقشه درست کردند که جوانهای ما را منحرف کنند.
و یکی از نقشه هایشان این بود ـ نقشه های دیگر زیاد ـ [که] نگذارند در دانشگاه درس بخوانند. یک دسته ای را درست بکنند به اسم چپ گرا، بریزند توی دانشگاه و شلوغ بکنند و دعوا راه بیندازند و امثال ذلک؛ و دانشگاهیها را، جوانها را، از کلاسها بیرون بکشند و بیاورند به بیرون، به جنگ و به چیزهای دیگر. تبلیغات چپی بکنند در دانشگاهها که توجه اینها را به آن مسائل کنند و هکذا از این قبیل.
هدف دشمن در منحرف ساختن جامعۀ اسلامی
اینها همه چیزهایی است که روی نقشه ای درست شده است که ماها از مقدَّرات مملکتمان غافل بشویم. حالا بیشتر روی این امور تکیه می شود، برای اینکه حالا لمس کرده اند که اسلام و ایمان به خدا اسباب این شد که یک جمعیتی که هیچی دستشان نبود، از تفنگ و بساط ـ حالا هم چهار تا تفنگ اگر پیدا شده است بعد از غنایم جنگی پیدا شده ـ اینها دیدند که اینها با مشت خالی، لکن با ایمان، با ایمان به خدا آمدند به میدان و
قدرتهای بزرگ را شکست دادند و همه را بیرون کردند، قطع دستشان را کردند، اینها الآن لمس کردند که آنی که اینها را شکست داد این ایمانی بود که این جوانها داشتند و این توجهی بود که به اسلام داشتند، حالا بیشتر درصدد این هستند که شما را از اسلام جدا کنند. الآن باز آن قلمهایی که قلم اجیر است و مزد می گیرد تا جوانهای ما را منحرف کند الآن هم در کار هستند، نطقها می کنند و قلمها را به کار می اندازند حتی این مسئلۀ اطراف دریا را که با آن فضاحت انجام می گرفت، در بعضی از مطبوعات نوشتند جلوگیری از این «ارتجاع» است! که تمدن عبارت از این است که زن و دختر و پسر با هم در دریا به هم وَر بروند، اگر این نباشد ارتجاع است! تمدن این است که هر جوانی که در سینما چند روز برود و دیگر زندگیش همان بشود؛ تمام آمال و آرزویش همان بشود. اگر چنانچه از این طور چیزها جلوگیری بشود و آموزنده باشد، این سینما آموزنده باشد، این مطبوعات آموزنده باشد، این مجلات اگر کسی بگوید که باید اینها آموزنده باشد، اینها باید بچه های ما را تربیت کنند، اینها باید بچه های ما را رشد سیاسی بدهند، اینها را وارد میدان عمل سیاسی بکنند و این عکسها و این دعوتهای به شهوت، و این طور چیزهایی که همه جانبه است، اینها را از این راه باز می دارد، می گویند ارتجاع است، و شما را از ارتجاع می ترسانند، و به اصطلاح چماق تکفیر دارند. همین «ارتجاع» اصلاً تکفیر مؤمنین است. اینها به هر قدرتی که توانستند و به هر ترتیبی که می توانند می خواهند شماها را منحرف کنند از آن مسیری که دارید.
تحوّل روحی ملت در نهضت ایران
الآن این نهضتی که ملاحظه می کنید، این نهضت الآن رسیده است به یک حدی که دستها را کوتاه کرد؛ همۀ دستهای خارجیها را کوتاه کرد. و شما می دانید که نهضت اسلامی ایران با همان توجه مردم به اسلام و اینکه از شهادت دیگر خوفی نداشتند، برای اسلام شهید شدن را یک چیز عظیمی برای خودشان می دانستند، یک فوزی می دانستند برای خودشان، این معنا شد که مردم دیگر نترسیدند از تانک و توپ و اینها نترسیدند و ریختند به خیابانها. یک تحول روحی پیدا شد در ایران، [در] سرتاسر ایران، یک تحول
روحی پیدا شد. و مردمی که فکر در امور مملکتی نمی کردند، حالا جوانها، بچه ها، زنها، مردها، مسائلی که در مجالسشان طرح می شود مسائل روز است. قبلاً ابداً این مطلب هیچ نبود.
روحانیّت و سیاست
ما آخوندها را که می گفتند، اگر یک کلمه می گفتند، می گفتند که این سیاسی است. یکی از فحشهایی که گاه [به] یک آخوندی، اگر می خواست یک حرفی بزند که به درد مملکتش بخورد، می گفتند «سیاسی» است. اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم ـ که محترم و رئیس بود در قم ـ این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند می گفتند منزلش روزنامه پیدا می شود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملاّیی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش می شد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان آمد پیش ما و آن مولوی ـ هر دو آنها هم رفتند ـ آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! ـ این تعبیر آخرش بود ـ این را بگذارید برای ما. می خواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. اینها تبلیغات همچو کرده بودند که به خورد ما معمِّمین هم داده بودند که شماها بروید کنار، سراغ مدرسه تان، و این منافع مملکت را بدهید دست ما! مطلب این بود. مقدَّرات مملکت را بدهید دست ما؛ شما بروید آن گوشه
مدرسه بنشینید و آن طور زندگی کنید و مسئله بگویید برای مردم. آن هم نه هر مسئله ای را. اگر ما درست مسئله می گفتیم که وضع این طور نبود. مسائل اسلام را کنار گذاشته بودند؛ و یک دسته ای از مسائل شخصی را پیش کشیدند. مسائل اجتماعی اسلام، مسائل سیاسی اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه می کنید، قرآن مسائل سیاسیش و جنگیش و مقاتله اش و اینهایش زیاد در آن طرح شده، اَهلاً و سَهْلاً! اما دیگر کار نداشته باشید به اینکه تکلیف ملت با دولت چیست و تکلیف دولت با ملت چی هست؟ چه جور باید دولت باشد، شرایط حاکم چیست، شرایط شُرْطه چیست؛ شرایط قاضی چیست؟ اینها را دیگر شما کار نداشته باشید. شما هم بروید این مسائل [را کنار بگذارید] و ما هم باورمان آمده بود. همچو باورمان آمده بود که روزنامه خواندن را [عیب می دانستیم]. اوّلی که ما آمدیم قم، سنۀ چهل، روزنامه خواندن را عیب می دانستند! ما هم اصلاً جرئت نمی کردیم؛ یعنی ما هم خودمان جزء آنها بودیم.
تحوّل ملت، معجزه آسابود
الآن یک تحولی پیدا شده است که شاید در دو سال پیش از این نبود این طور. تحول سه سال است، دو سال است، که تحول زیاد پیدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است؛ لکن این تحول در این آخر پیدا شد. یک تحول پیدا شد که تحولهای مختلف، شماها همه و ما همه، یک پاسبان اگر پیدا می شد و یک امری می کرد، در همین بازار تهران تو ذهن کسبه و تجّار نمی آمد که می شود مخالفت با پاسبان کرد! پاسبان آمده گفته است «4 آبان» است باید همه بیرق بزنید. همه گوش و سمع بودند که هر چه این گفته عمل بکنیم. چندی نگذشت که همینهایی که از یک پاسبان می ترسیدند و برای خودشان هم حقی قائل نبودند ریختند در خیابان و گفتند «ما شاه نمی خواهیم»! این یک تحول معجزه آسا بود که آدمی که از یک پاسبان می ترسید حالا از تانک نمی ترسد، حالا از سربازها هم نمی ترسد، سرنیزه ها هم که می آورند؛ این هم معارضه با
آنها می کنند. این یک جور تحولی بود که حاصل شد. یک تحول دخالتِ همه در مسائل روز و مسائل سیاسی. همین جمعیتی که روزنامه خواندن را در آن وقتها اشکال می کردند، حالا همانها منزلهایشان هم رادیو هست و هم تلویزیون هست و هم عرض می کنم اصلاً مشروعش هست، غیرمشروعش نیست ـ و هم مسائل روز طرح است. در هر جا بروید، جوانها مشغول به صحبت در مسائل روزند. شما خیال می کنید که در ده سال پیش از این این حرفها بود؟ اصلاً چه دخالتی داشتید؟ حقی نداشتید که دخالت در مسئلۀ روز بکنید. حقی نداشتید که باید مثلاً ژاندارمری وضعش این باشد؛ باید دولت وضعش این باشد، اشکال بکنید به دولت. حالا طوری شده است که همه در میدان آمده اند و یک تحول روحی پیدا شده است در این جامعه. و این تحول، تحول الهی است. هیچ کس نمی تواند، این قلوب مردم دست خداست، این تحول الهی است. یکی از تحولاتی که ... [اینکه ]امروز یک دسته از اروپا آمده بودند، یک دسته جوانها، گفتند که ما آمدیم برای اینکه برویم در این روستاها کمک کنیم؛ یعنی این چه تحولی است [که] جوانی که بحبوحۀ جوانیش است، و در اروپاست، و باید در اروپا فرض کنید روی غریزۀ جوانیش مشغول پی چیزهای دیگر باشد، همچو تحول پیدا شده است که عدۀ زیادی بودند، زن و مرد، گفتند که ما از اروپا آمدیم که برویم روستاها کمک کنیم به مردم. به آنها گفتم که ارزش این عمل را خیلی باید بدانید که این عمل چه ارزشی دارد. این روستایی که تاکنون می دیده تنها هست و همۀ قدرتها مخالف او هست و می خواهند بچاپدش، ببیند که از اروپا یک دسته جوان تحصیلکرده، مهندس و طبیب و دکتر، اینها آمده اند با آن زحمت به ایران و می روند توی این روستاها برایشان گندم می چینند. ولو شما بلد نیستید درست درو کنید ـ خوب، درو را رعیتها می دانند. شما بلد نیستید درو کنید ـ اما شما چهار تا خوشۀ گندم را که برای اینها جمع بکنید همچو قدرتی در این رعیتها و در این زارعها و در این دروگرها پیدا می شود که کارشان دو مقابل
می شود. وقتی کشاورز دید که خانمها از خانه ها پاشده اند، از اروپا، اینجا هم همین طور، از دانشگاهها و از دانشکده ها و از مراکز تحصیل جوانها ریختند، زن و مرد ـ در تلویزیون دیشب هم نشان داد این را ـ من دیدم ریخته اند اینجا و دارند کمک می کنند به اینها، در روحیۀ این کشاورزها چه قدر این تأثیر دارد؛ چه قدر اینها را آقا می کند که می بینند خدمۀ اینها عبارت از دکتر است و مهندس؛ آمدند کمک کار هستند. این ارزشش خیلی است. شما هم که الآن می گویید ما مهیّاییم، این یک تحولی است که خدا این تحول را پیدا کرده. قلب شما پیشتر اصلاً دنبال این مسئله نبود؛ حالا آمده. کی آورده این را؟ مقلّب القلوب خداست. خداوند قلبهای شما را این طور کرده است که می خواهید بروید روستاها کمک کنید. آموزش، پرورش غیر آن وضعی که سابق بود که اگریک دسته ازسازمانی را می خواستند بفرستندآنجا، به اسم نمی دانم کذا، برای تبلیغ برای خودشان، حالا دیگر تبلیغی تو کار نیست. هیچ کس از کسی تبلیغ نمی کند. شما به طبیعت خودتان می خواهید بروید کمک کنید، آموزش بدهید، پرورش کنید و امثال ذلک.
ادارۀ مملکت بدست خودِ ملت
ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفق کند که خدمت بکنید به کشور خودتان. مملکت مال خودتان است دیگر، دیگر دستهای آنها برید، دیگر همت کنید که اداره کنید مملکت خودتان را تا نگویند نمی توانند؛ ایرانیها نمی توانند مملکتشان را اداره کنند؛ یک کسی دیگر می خواهد که بیاید سرپرستی کند. فضولها الآن باز هم هستند. آنهایی که نقشه کشند باز هم هستند. خودتان بچسبید به مملکتتان؛ و با قدرت خودتان. هر که در هر جا هست خوب عمل کند. آقا در محراب خوب عمل کند؛ و شما در دانشگاه خوب عمل کنید؛ و ما هم تو مدرسه خوب عمل کنیم. همه با هم دست به هم بدهیم که درست عمل بکنیم. و ان شاءالله مملکت مال خودتان است.