سخنرانی
هماهنگی میان نیروهای انقلاب ـ وجوب حفظ شئون روحانیت
سخنرانی در جمع روحانیون تهران (هماهنگی میان نیروهای انقلاب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 22 ش‍ه‍ری‍ور ‭1358

زمان (قمری) : 21 ش‍وال‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 503

موضوع : هماهنگی میان نیروهای انقلاب ـ وجوب حفظ شئون روحانیت

زبان اثر : فارسی

حضار : روحانیون تهران

سخنرانی در جمع روحانیون تهران (هماهنگی میان نیروهای انقلاب)

سخنرانی

‏زمان: 22 شهریور 1358 / 21 شوال 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: هماهنگی میان نیروهای انقلاب ـ وجوب حفظ شئون روحانیت‏

‏حضار: روحانیون تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

ضرورت هماهنگی میان نیروهای انقلاب

‏     ‏‏ما گرفتاریهایمان یکی دو تا الآن نیست، گرفتاری خیلی زیاد است و تقریباً باید گفت‏‎ ‎‏که دستجات مختلف هماهنگ نشده اند؛ در صورتی که آنکه لازم است هماهنگی است.‏‎ ‎‏این نه تنها در مثلاً دولت و ملت، بلکه خود گروههای ملی هم باز هماهنگ نشده اند‏‎ ‎‏یعنی آن هماهنگی که بود کم کم دارد از دست می رود و همین طور در خود قشر‏‎ ‎‏خودمانی و آقایان خودشان، در حال انقلاب یک حال خوبی پیدا شده بود، یعنی البته‏‎ ‎‏هر انقلابی این طور است یک وحدت کلمه ای و توجه خاص به مقصد؛ همه مجتمع اند‏‎ ‎‏به یک مقصد که آن مقصد اسلامی بود و دفع شرّ شاه سابق و امثال ذلک، هماهنگی‏‎ ‎‏خوبی بود. و با همان هماهنگی این مسائل ابتدایی حل شد؛ یعنی یک مطلبی که در دنیا‏‎ ‎‏کسی احتمالش را نمی داد و در اینجا هم اکثراً یا همه احتمال اینکه یک همچو قضیه ای‏‎ ‎‏واقع بشود و یک ملتی که دست خالی دارد غلبه بکند به یک قدرتهایی که نه فقط‏‎ ‎‏قدرت شیطانی خود دستگاه بلکه همۀ قدرتها و نه فقط قدرت امریکا و مثلاً امثال آن،‏‎ ‎‏بلکه قدرتهای خود دولتهای اسلام، همۀ اینها پشتیبانی می کردند، منتها بعضی بصراحت‏‎ ‎‏و بعضی به طور دیگر، در عین حال این هماهنگی که در بین ملت و بین قشرهای روحانی‏‎ ‎‏همه پیدا شد بر این مشکلات بسیار عظیم غلبه کرد و تا اینجا آمد، تا اینجا که رفع شرّ‏‎ ‎‏آنها شد به حسب مهم اگر هم باشد، یک چیز با اهمیتی دیگر نیست و اینها هم رفع‏‎ ‎‏می شود. ‏


پرهیز از اقدامات خلاف موازین

‏     ‏‏و آن چیزی که مهم است در نظر من و وظیفۀ ماست و سنگینی اش بیشتر به عهدۀ‏‎ ‎‏خود روحانیون است و آن این است که جمهوری اسلامی است، همه هم رأی داده اند که‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی، در جمهوری اسلامی اگر یک وقت خدای نخواسته برخلاف موازین‏‎ ‎‏عملی بشود، به طوری که خدای نخواسته یک وقت جبهه و وجهۀ این جمهوری،‏‎ ‎‏مُشوَّه‏‎[1]‎‏ در خارج جلوه کند، خصوصاً که دشمنهای اسلام و دشمنهای روحانیت زیادند‏‎ ‎‏و در صدد این هستند که یک مطلبی ببینند و این مطلب را بزرگش کنند و بزرگتر کنند تا‏‎ ‎‏اینکه بلکه این اسلامیت را هم به مردم خارج ‏‏[‏‏القا‏‏]‏‏ بکنند که جمهوری اسلامی هم همین‏‎ ‎‏است مثل نظام شاهنشاهی می ماند چنانچه خوب، الآن ـ قلمهای خارجیها الآن مدتهاست‏‎ ‎‏که به کار افتاده است و همین مسائل را؛ دیکتاتوری عمّامه و عبا و قبا! و این بدتر از آن‏‎ ‎‏دیکتاتوری است.‏

بهانه به دست دشمنان انقلاب ندهید

‏     ‏‏البته ما نمی توانیم کاری بکنیم که آنها برای ما چیزی ننویسند و نگویند، مگر اینکه‏‎ ‎‏تسلیم بشویم و همه چیزهایی که داریم تسلیمشان کنیم اما بعد از اینکه آنها را ما خلع‏‎ ‎‏کردیم همه چیزشان را و دستشان را از مخازن ملت کوتاه کردیم دیگر نباید ما خیال این‏‎ ‎‏معنا را بکنیم که آنها دیگر صحبتی نکنند. آنها صحبت می کنند، هر کاری هم ما بکنیم،‏‎ ‎‏آنها اشکالاتشان را می کنند و حرفهایشان را می زنند لکن مهم این است که ما بهانه دست‏‎ ‎‏آنها ندهیم. ما یک گرفتاری با خود ملت داریم؛ یک گرفتاری هم با خارجیها. در بین‏‎ ‎‏خود ملت هم اشخاص زیادی هستند که از اینکه الآن روحانیون یک کارهای جزئی‏‎ ‎‏دستشان آمده است، ناراحت اند. اینها بسیاریشان می گویند که روحانیت برود مسجد،‏‎ ‎‏نمازش را بخواند و برود سراغ کارش، کارها دست ما باشد. من از حبس که بنا بود بیرون‏‎ ‎‏بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم‏

‏آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش ـ حسن پاکروان ـ آنجاست‏‎ ‎‏آن و مولوی‏‎[2]‎‏ است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که‏‎ ‎‏دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و‏‎ ‎‏آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که‏‎ ‎‏این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این‏‎ ‎‏همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در اینکه در سیاست‏‎ ‎‏دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود. اینها الآن می خواهند‏‎ ‎‏بگویند که سیاست یک همچو مسائلی است و علمای اعلام ـ که نباید خدعه بکنند، نباید‏‎ ‎‏فریب بدهند، نباید چه ـ اینها تشریف ببرند مسجد و عبایشان را سرشان بکشند بروند‏‎ ‎‏مسجد و نماز بخوانند و خوب دو تا مسئلۀ شرعی در همان حدود مسائل شرعی را برای‏‎ ‎‏مردم بگویند و برگردند منزلشان، خیلی هم محترم هستند و ما هم به آنها احترام قائل‏‎ ‎‏می شویم. و مملکت را واگذار کنند به ما! آنها اهلش نیستند و ما هستیم که مملکت را‏‎ ‎‏باید اداره بکنیم. این منطق اینهاست به حسب واقعش.‏

تز استعماری «دین افیون جامعه»

‏     ‏‏و بسیاری از اینها از اسلام می ترسند و از شماها هم که می ترسند به عنوان اینکه شما‏‎ ‎‏هم مُبیِّن‏‎[3]‎‏ اسلام هستید و می خواهید که اسلام را در خارج محقَّق کنید. اینها قبل از‏‎ ‎‏اینکه این نهضت پیدا بشود به طور علمی می ترسیدند، خارج و داخل، همه شان از اسلام‏‎ ‎‏و از کسانی که وابسته به اسلام اند که در رأسش... هستید. از این جهت کوشش کردند در‏‎ ‎‏اینکه همۀ ادیان را در نظر مردم کوچک کنند و برسند به اسلام و اسلام را همردیف کنند‏‎ ‎‏با آن. در نظر توده های مردم اسلام را مُشوَّه نمایش بدهند. ادیان  ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ به طور کلی‏‎ ‎‏می گویند، می گفتند: ادیان افیون جامعه است. منظورشان هم این بود که ادیان آمده اند،‏

‏ادیان را این قلدرها و سرمایه دارها و سلاطین و رؤسا درست کرده اند برای اینکه مردم را‏‎ ‎‏خوابشان کنند، مثل افیونی که به مردم می دهند تخدیر می شوند، مردم را تخدیر کنند، تا‏‎ ‎‏اینکه آنها هم مال مردم را بخورند و اینها در خواب باشند. ادیان را این طور نمایش‏‎ ‎‏می دادند آخوندها را هم: اینها درباری اند؛ اینها انگلیسی هستند. خود انگلیسیها این طور‏‎ ‎‏القا می کردند که بگویید انگلیسی اند! اینها درباری هستند؛ این آخوندها چه هستند.‏

‏     این قصه را من مکرّر گفته ام: من و آقای حائری، آقای آقا مرتضی حائری و آقای‏‎ ‎‏حائری اخویشان ـ آقای حاج آقا مهدی ـ در اتوبوس بودیم در نمی دانم چند سال پیش‏‎ ‎‏از این، و از یک جایی می آمدیم طرف جنوب شهر و آنجاها در آن اتوبوس یک‏‎ ‎‏عدّه ای بودند یکیشان شروع کرد صحبت کردن گفت که من مدتها بود که این هیکلها را‏‎ ‎‏ندیده بودم ـ آن زمانی بود که زمان قدرت رضاشاه، شاید آخرهای رضاشاه، شاید حالا‏‎ ‎‏یادم نیست درست ـ گفت من مدتها بود که این هیکلها را ندیده بودم. مقصودش ما سه‏‎ ‎‏نفر بود که مُعمَّم بودیم. اینها را انگلیسها درست کرده اند و در نجف و قم جمعشان‏‎ ‎‏کرده اند و اینها از عُمّال آنها هستند! یک شرح این طوری. ما هم صحبتی نکردیم؛‏‎ ‎‏سکوت کردیم. وضع این طور بود و هست. حالا هم که می خواهند شما را ‏‏[‏‏منزوی‏‏]‏‎ ‎‏بکنند که یک جوری بکنند که از زندگی روز و از احتیاجات مسلمین منعزل‏‎[4]‎‏ کنند،‏‎ ‎‏شما بروید سراغ یک کارهای دیگر، و «آن قاطر چموش لگدزن از آن ما»‏‎[5]‎‏ مقصود‏‎ ‎‏آنها این است و ممکن است که ما یک وقتی خدای نخواسته به آنها فرصت بدهیم، به‏‎ ‎‏آنها بهانه بدهیم، این بهانه اسباب این بشود که آنها با قلمهایشان شروع کنند بر ضد شماها‏‎ ‎‏نوشتن ـ گفتن. و مهم همان است که اینها نمی خواهند که اسلام در خارج تحقق پیدا‏‎ ‎‏بکند، از اسلام می ترسند؛ خصوصاً حالا که به مشاهده دیدند. یک وقتی همان قضیه،‏‎ ‎‏قضیۀ علمی بود و آن مسائل را که پیش می آوردند و تبلیغات سوئی که می کردند برای‏

‏همان مسئله علمیش بود که می گفتند اگر اسلام پیدا بشود چه می شود؛ اگر روحانیون‏‎ ‎‏قدرت پیدا کنند چه خواهد شد.‏

هدف دشمن؛ آلوده ساختن روحانیون

‏     ‏‏در این نهضت اینها بِالعَیان‏‎[6]‎‏ دیدند که مسئله همین است؛ اسلام همچو قدرتی دارد‏‎ ‎‏که با دست خالی بر قدرتهای بزرگ غلبه می کند، و روحانیون هم همچو مردمی هستند‏‎ ‎‏که این ملت پشت سرشان ایستاده و هر کاری می خواهند، هر امری می کنند، عمل‏‎ ‎‏می کنند. حالا که بالعیان این مطلب را مشاهده کردند، حالا خوفشان صد چندان شده‏‎ ‎‏است؛ و دست و پا می زنند به اینکه شماها را آلوده بکنند و پیش ملت باز شماها را یک‏‎ ‎‏طوری بکنند که مردم از شما روگردان بشوند و شما را هم بگویند که اینها تا حالا چیزی‏‎ ‎‏دستشان نبود، حالا که دستشان آمده اینها هم همانها هستند. مطلب اینها این است که‏‎ ‎‏بگویند که این روحانیون تا حالا کاری دستشان نبود حالایی که کار دستشان آمده است‏‎ ‎‏اینها هم همان مسائل هست و همان کارها را دارند انجام می دهند. اگر یک قدم کج‏‎ ‎‏گذاشته بشود، این یک قدم کج را صد مقابل اینها عرضه می کنند و در کتابشان یا در‏‎ ‎‏مقالاتشان یا در روزنامه هایشان می نویسند و در خارج بیشتر و در داخل هم...‏

گفتگو با خانم فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی

‏     ‏‏دیروز یکی از خبرنگارهایی که می خواست یک کتابی بنویسد، مدتی بود که به من‏‎ ‎‏یک نفر از آقایان پیشنهاد می کرد که این بیاید اینجا و شما را ببیند و صحبت بکنید با او و‏‎ ‎‏مسائل را بگویید. این می خواهد کتاب بنویسد ـ خارجی بود، زن هم بود ـ‏‎[7]‎‏ و این‏‎ ‎‏مسائلی از شما سؤال می کند و جواب می دهید. از جمله حرفهایی که زد این بود که من‏‎ ‎‏وقتی شما را دارم می بینم، می بینم که یک آدم آرامی هستید، به نظر نمی آید که شما‏‎ ‎‏یک آدم چه ای باشید، لکن در خارج شما را یک طور دیگری دارند معرفی می کنند.‏

‏البته من این را می دانستم که خارج می گویند هیتلر است! همین امروز هم برای من یک‏‎ ‎‏عکسی آورده اند هیتلر ایستاده و دستهایش را کمرش زده، یک عده ای هم سر این طور‏‎ ‎‏عکس انداخته اند، من هم آن بالا شمشیر را کشیده ام برای اینکه گردنها را بزنم! من به‏‎ ‎‏ایشان گفتم: خوب، من اینها را که شنیده ام، شنیده ام که گفته اند که فلانی امر کرده است‏‎ ‎‏که پستانهای زنها را ببرند! شما هم که حالا اینجا هستید، خوب، بروید توی مردم این را‏‎ ‎‏بپرسید از مردم که چه هست قصه. بعد او گفت شما راجع به اینکه اینها این جور‏‎ ‎‏می نویسند متأسف نیستید؟ گفتم: از جهتی من متأسفم و آن اینکه چرا باید یک انسانی‏‎ ‎‏که باید انسانیت داشته باشد این قدر انحراف داشته باشد که یک چیزی که هیچ نیست،‏‎ ‎‏این برای منافعش، آن طور چیزها بنویسد، از این جهت البته تأسف است. و اسلام آمده‏‎ ‎‏است برای اینکه همۀ مردم را ارشاد کند، ارشاد به راه راست بکند. و از اینکه مردم‏‎ ‎‏این طور هستند من البته متأسفم، اما از یک طرف دیگر ما توقع باید نداشته باشیم که برای‏‎ ‎‏ما اینها را ننویسند، برای اینکه ما دست آنها را از منافعشان کوتاه کردیم، آنها چشمشان‏‎ ‎‏دوخته شده بود به منافع اینجا و ماها؛ آقایان ملت ایران، دستشان را کوتاه کردند؛ وقتی‏‎ ‎‏دستشان را کوتاه کردند ما دیگر توقّع نداشته باشیم که آنها مدح ما را بکنند. آنها باید‏‎ ‎‏بگویند هر چه می خواهند بگویند؛ ما باید راه خودمان را برویم.‏

مسئولیت بزرگ روحانیون

‏     ‏‏مقصود من از این اطالۀ کلام این است ـ که عرض کنم که ـ همان طوری که مقام شما و‏‎ ‎‏پُست شما، یک پُست شرافتمند بزرگی است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگی است.‏‎ ‎‏به همان اندازه که مقام شما بالاست، مسئولیتتان هم زیاد است. اگر یک وقتی مثلاً فرض‏‎ ‎‏بفرمایید یک کمیته ای تحت نظر بعضی از آقایان باشد و در آنجا یک شخص نابابی‏‎ ‎‏باشد و یک کاری انجام بدهد که برخلاف باشد، آنهایی که می خواهند مناقشه کنند با ما،‏‎ ‎‏نمی گویند که یک شخص نابابی در این کمیته بود، آقا خودش خوب است اما آن‏‎ ‎‏شخص ناباب این کار را کرد؛ می گویند آخوندها این کار را کردند! آنها به آخوند نسبت‏

‏می دهند نمی گویند که این کمیته این طور است؛ می گویند آخوند این طور است. حیثیت‏‎ ‎‏روحانیت، الآن بسته است به اعمال ما. همیشه بوده اما حالا بیشتر است. همیشه در زمان‏‎ ‎‏طاغوت بود ما هم هیچکاره بودیم، شما هم هیچکاره بودید و تحت فشار ظلم بودید و‏‎ ‎‏مظلوم؛ محبوب است؛ مظلومیّت محبوبیّت می آورد. حالایی که جمهوری اسلام و‏‎ ‎‏اسلامی شده و رژیم طاغوتی از بین رفته و رژیم اسلامی ـ انسانی بناست باشد و شما هم‏‎ ‎‏متصدّی یک اموری هستید برای اینکه کمک بکنید به این نهضت و ـ بحمدالله ـ با‏‎ ‎‏کمک این طبقه است که این کارها دارد انجام می گیرد. الآن آن طور نیست که اگر یک‏‎ ‎‏کاری آن وقت می شد مردم از باب اینکه شما مظلوم باشید، مظلوم بودید و محبوب شده‏‎ ‎‏بودید، مردم مناقشه نمی کردند. اما امروز آن وضع دیگر نیست؛ امروز مناقشه می کنند.‏‎ ‎‏اگر یک کمیته ای که بعضی از آقایان مثلاً در آن ریاست دارند، یک نفری در آنجا یک‏‎ ‎‏کار خلافی بکند، کمیته را مطلقاً و چون با اهل علم مخالف اند، اهل علمی که در آن‏‎ ‎‏کمیته هست بالخصوص او را و سرایت می دهند به همۀ اینها: اصلاً آخوند این طوری‏‎ ‎‏است! آخوند جماعت اصلاً این طور است، شلوغکار است! اینها الآن یک چیزی‏‎ ‎‏دستشان افتاد بنا کردند شلوغ کردن؛ این جماعت اصلاً این طوری هستند! مردم هم وقتی‏‎ ‎‏تبلیغات زیاد بشود؛ مردم هم خیلیها باورشان می آید.‏

‏     من مشاهِد بودم در زمان رضاخان و شاید هیچیک از شماها یادتان نباشد، من یادم‏‎ ‎‏است آن مسائل ـ یعنی از اوّلی که آن آمد و کودتا کرد تا حالا، همۀ مسائل را من شاهد‏‎ ‎‏بودم ـ تبلیغاتی که اینها کردند در ملت تأثیر کرده بود. با اینکه می دیدند که اینها چه‏‎ ‎‏جنایتی می کنند ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تأثیر کرد.‏

‏     این قصه را من کراراً گفتم و چون در قلب من یک امر ناراحت کننده ای بود، حالا‏‎ ‎‏هم عرض می کنم: مرحوم شیخ عباس تهرانی ـ رحمه الله تعالی ـ ایشان فرمودند که من از‏‎ ‎‏اراک می خواستم بیایم قم، رفتم که اتومبیلی سوار بشوم کرایه کنم و بیایم، آن شوفرِ‏‎ ‎‏اتومبیل گفت که ما عهد کرده ایم که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی آخوندها را،‏‎ ‎‏یکی هم فواحش را! این وضع ما بود در زمان آن پدر، زمان پسر را همه یادتان هست که‏

‏چه بود و چه شد.‏

حیثیت روحانیت و اسلام در گرواعمال روحانیون

‏     ‏‏خوب، حالا الحمدلله پدرش که رفت و خودش هم که رفت، اینها هم دیگر برگشت‏‎ ‎‏ندارند لکن ما باید توجه به این معنا بکنیم که حیثیت روحانیت و حیثیت اسلام الآن بسته‏‎ ‎‏به کارهای ماست. اگر ما کارمان یک کار صحیح مطابق با قواعد اسلام باشد، هم حفظ‏‎ ‎‏روحانیت می شود، هم حفظ اسلام و اگر خدای نخواسته از ما ببینند که باز مخالفتها‏‎ ‎‏شروع شد و باز این بکش آن طرف و آن بکش آن طرف و این کمیته چه بکن، آن کمیته‏‎ ‎‏چه، یک همچو مسائلی اگر از ماها دیدند؟ روحانیت حیثیتش را از دست می دهد، و با‏‎ ‎‏از دست دادن روحانیت حیثیت خود را، اسلام عقب نشینی می کند.‏

‏     این که روحانیت را تا اینجا آورده همین طبقه بود، مردم هم تَبَع همینها هستند، الآن‏‎ ‎‏بسته به اعمال ماست، یعنی مسئولیتی که الآن به عهدۀ ماست در این زمان بیش از‏‎ ‎‏مسئولیتی است که به روحانیت زمان طاغوت بود و بیش از مسئولیتی است که به‏‎ ‎‏روحانیت در زمانهای سابق بود، زمانهای سابق این طور مسائل اصلاً مطرح نبود، مردم‏‎ ‎‏بودند و روحانیت بود و احکام خدا. و اینها گاهی هم یک خان، یک جایی چه می کرده‏‎ ‎‏یا یک سلطانی یک جایی، اما این مسائلی که حالا طرح است نبوده اصلاً، حالا دنیا شده‏‎ ‎‏مثل یک عایلۀ واحده، یک کلمه که اینجا گفته می شود فردا در همۀ ایران و آنجاها هم‏‎ ‎‏که موجهای رادیو و تلویزیون برود همه جا منعکس می شود؛ در همۀ دهات و قَصَبات،‏‎ ‎‏در همۀ خارج و داخل، منعکس می شود. ما اگر چنانچه به وظیفۀ اسلامی خودمان،‏‎ ‎‏روحانی خودمان عمل بکنیم، حیثیت روحانیت در یک همچو مقطع زمانی محفوظ‏‎ ‎‏می ماند و بیمه می شود. برای بعد هم اگر در این انقلاب، ما پیروزی معنوی پیدا بکنیم این‏‎ ‎‏پیروزی معنوی باقی می ماند و اگر خدای نخواسته در این انقلاب ما پیروزی نداشته‏‎ ‎‏باشیم و حیثیت خودمان را از دست بدهیم، باید دیگر کنار برویم و فاتحۀ روحانیت را‏‎ ‎‏بخوانیم و دنبال آن فاتحۀ اسلام برای مدت طولانی. از این جهت ما ‏

‏آن قدری که وظیفه داریم و آقایان وظیفه دارند باید کوشش کنند که هم خودشان را و‏‎ ‎‏هم آن کمیته هایی که در تحت نظارت آقایان هست و هم آن پاسدارهایی که در تحت‏‎ ‎‏نظارت آقایان هست کوشش کنند که همۀ اینها را به فرم اسلام درآورند، هر کس بیاید‏‎ ‎‏کمیته را ببیند، مثل اینکه در یک مسجد رفته و همه چیزش اسلامی است، هر کس‏‎ ‎‏پاسبان را ببیند، یک مرد مُسْلِم متعهد ببیند، اگر ما بتوانیم یک همچو کاری بکنیم که این‏‎ ‎‏کمیته هایمان را و این پاسدارهایمان را بتوانیم تهذیب کنیم، بتوانیم تربیت بکنیم،‏‎ ‎‏نصیحت بکنیم و مواظبت از روحیّات آنها بکنیم و اینها را خوب تربیت بکنیم، در این‏‎ ‎‏نهضت پیروزیم و پیروزی ان شاءالله دائمی است و اسلام هم رو سفید ـ رو سفید که‏‎ ‎‏هست ـ روسفید در می آید از آب.‏

‏     بنابر این ما وظیفه داریم الآن؛ یعنی وظیفۀ الهی، شرعی، وجدانی و انصافی، بر این‏‎ ‎‏داریم که ما باید از خودمان شروع بکنیم و از خودمان که شروع کردیم به آن چیزهایی‏‎ ‎‏که مربوط به ما هست، به آن دستگاههایی که مربوط به ما هست، به آنها هم سرایت‏‎ ‎‏بدهیم و در نظرمان این باشد که تربیت کنیم جامعه ای که 2500 سال در آن ظلم و‏‎ ‎‏ظلمات به سر برده، و پنجاه و چند سال به این ظلمات وحشتناک.‏

جدایی میان جوانان و روحانیان

‏     ‏‏و جوانهای ما را همچو منقلب کرده بودند که نسبت به شما یک نحو دیگر فکر‏‎ ‎‏می کردند؛ چنانچه شما هم نسبت به آنها یک طور دیگر فکر می کردید و هر دو فکرها،‏‎ ‎‏فکرهای وارداتی تبلیغاتی بود. هم آن طوری که دانشگاه دربارۀ شماها فکر می کرد:‏‎ ‎‏«یک مشت آخوند که همین حرفها.» و هم آن طوری که شما نسبت به دانشگاه که‏‎ ‎‏همچو به طور مطلق: «یک دسته فُکُلی نمی دانم کذا.» این هر دوی آن تبلیغات بود که‏‎ ‎‏جدا کنند. طبقۀ جوانی که بعدها باید مقدّرات یک مملکت را در دست بگیرد از شما‏‎ ‎‏جدا کنند. اصلاً برنامه این است که شما را از طبقۀ فعّال جوان جدا بکنند؛ یعنی طبقه ای‏‎ ‎‏که روشن هستند و مرجع امور خواهند شد و شما را هم از آنها و آنها را هم از شما و دو‏

‏قوّه ای که دو قوّۀ مفکّرۀ یک ملت هست، اینها را مقابل هم قرار بدهند تا کارهایشان‏‎ ‎‏همه خنثی بشود، نه دانشگاهی بتواند کار خودش را انجام بدهد کار صحیح، و نه شما‏‎ ‎‏بتوانید کار صحیح. شما را در مقابل هم قرار بدهند و خودشان هر کاری می خواهند‏‎ ‎‏بکنند؛ و ما راجع به قضایای آنها بی تفاوت باشیم؛ خودمان تو سر هم بزنیم. این یک‏‎ ‎‏برنامه ای بوده است که اینها داشته اند و علاوه بر هزار جور برنامه ای که داشتند و دیگر‏‎ ‎‏من نمی توانم حالا عرض بکنم، حالا آن مقداری که در این مجلس مقتضی است و حالا‏‎ ‎‏هم خدمت آقایان رسیدم همین مقدار است که ماها باید حفظ کنیم این حیثیت روحانیت‏‎ ‎‏و حیثیت اسلام را، و به همۀ رفقایتان باید بگویید که مسئولیت زیاد است، امروز غیر‏‎ ‎‏سابق است، امروز خیلی وقت حساس خطرناکی است برای همۀ ما. حالا من امیدوارم که‏‎ ‎‏ان شاءالله  ‏‏[‏‏درست‏‏]‏‏ بشود. مسائلی هم که آقا گفتند صحیح است. لکن باید تنبّه داد که آن‏‎ ‎‏آقا غرض ندارد، اما اشتباه دارد. به او هم گفتند زیاد هم به او گفته اند که اشتباه کردی. و‏‎ ‎‏تنبّه البته لازم دارد که یک همچو اشتباهاتی نشود و من ممکن است که امروز صحبت‏‎ ‎‏[‏‏کنم‏‏]‏‏ـ اگر عصر... ـ بگویم که وضع، وضع روحانیت چه است و باید چه کرد و آنهایی‏‎ ‎‏که می خواهند روحانیت را یک لطمه ای وارد کنند چه کاره اند آنها. این ممکن است که‏‎ ‎‏من ان شاءالله امروز عصری که در مدرسۀ فیضیه اجتماع هست، یک صحبتهایی بر وِفْق‏‎ ‎‏صلاح اسلام و مسلمین عرض بکنم.ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفَّق و‏‎ ‎‏مؤیَّد باشید.‏

‎ ‎

  • - تغییر چهره داده شده.
  • - معاون وقت ساواک تهران.
  • - شارح و مُفسِّر.
  • - برکنار شده.
  • - مصرعی است از قطعۀ معروف سرودۀ شاعر مشهور قرن دهم هجری، وحشی بافقی، دربیان  داستان تقسیم ارث دو برادر است.
  • - آشکار.
  • - خانم اوریانا فالاچی، خبرنگار روزنامۀ ایتالیایی «کُوریِر دِلاسِرا» است.