مجله کودک 381 صفحه 3

کودکی کودکی بیش نبودم نرم و نازک چست و چابک در هوا می پریدم می جهیدم بهار آمد خوش حال شدم کار و بارم سکه شد در دشت روستا می گشتم کار کردم باز بردم پدر گفت: کار مکن خسته می شوی مثل گل پژمرده می شوی گفتم مرد برای کار است و کار برای مرد پدرم گفت به راستی حق با توست محمد معین مهدوی 12 ساله از قم مناجاتی با خداوند خدایا می دانم در اولین پله ی نردبان رسیدن به تو هستم. خدایا می دانم که کوچکترین ماهی در دریای وجود تو هستم. چه کنم که پرواز را به دست قفس سپرده ام. چه کنم که گلدان غنچه های محبتم را با دستان خودم شکسته ام. چه کنم که با شلاق دروغ صداقت زبانم را زخمی کرده ام و با جوهر گناه پاکی وجودم را سیاه کرده ام . خدایا می دانم هیچ دستی جز دست تو نمی تواند آسمان دلم را ورق بزند و هیچ چیز نمی تواند جای آغوش گرمت را بگیرد و هیچ بارانی جز باران تو نمی تواند شیشه ی قلبم را برق بیندازد. خدایا من سیاهی هستم که در نور فریاد می طلبم خدایا من آن قدر در ظلمات غرق شده ام که نفس کشیدن را از یاد برده ام. خدایا من آن قدر در مرداب قلبم تواضع را لگدمال کرده ام که اکنون غرور قلبم را احاطه کرده . خدایا چشمانم حقیقت زیستن را در کنج پلک هایم دفن کرده اند و زشتی زشتی ها را در پشت لذت ها پنهان کرده است. خدایا قایقی می خواهم از جنس آفتاب برای دریای ابری آسمان. خدایا من ماه می خواهم برای مخمل سیاه شب. خدایا من دستان تو را می خواهم برای آشیانه . خدایا من قصه های گرمت را برای آرامش می خواهم. مائده مهدوی 15 ساله از قم سید امیر حسین آسوبار 9 ساله از هشتپر طوالش باغ دعا بیا تا به سوی خدا پر زنیم به باغ قشنگ دعا سر زنیم بر آیات قرآنی عاشق شویم پر از عشق و شور و شقایق شویم به گل های سجاده شبنم دهیم به گل های مریم شقایق دهیم کمی پر شویم به صدای اذان پر از آبی روشن آسمان به لبخند او چون سحر نازها پر از عطر بوی نسیم سحر به باغ کلامش معطر شویم به اوج نگاهش کبوتر شویم مژگان بلفاک 11 ساله از کرج مهدی لطفی چهارم دبستان از تهران موضوع تمبر: گلها قیمت: 10 سنت سال انتشار: ندارد