مجله کودک 381 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 381 صفحه 8

سفرنامهی هند دیدار از بمبئی: دروازه هند در راه برگشت به اسکله، چند توریست مسنّتر را دیدم که سوار تختروان شده بودند و به طرف غار میرفتند. هر تخت روان، عبارت بود از: یک صندلی چوبی بزرگ، که به پایههای آن از دو طرف، دو تیرک چوبی کلفت طنابپچ کرده بودند و چهار مرد، سر این چوبها را بر شانههای خودشان گذاشته بودند و حمل میکردند. منظرهی جالبی بود. جالبتر این است که توی این چند روزه دیدهام که در هندوستان، همه جور وسیلهی نقلّیه برای کرایه کردن و سوار شدن هست: از صندلی و تختروان بگیر تا دوچرخه و چهارچرخه و درشکههایی که گاو آن را میکشد، و بعد موتور دو چرخ و موتور سهچرخ (که به آن اسکوتر میگویند)، تا برسد به انواع اتومبیلهای سواری و... دوستم همانت، روی اسکله منتظر من بود و با چشم توی مسافرها دنبالم میگشت، و تا مرا دید، برایم سر و دست تکان داد و لبخند زد. لنج آمادهی حرکت بود. همه سوار شدند و یکی دو دقیقه از 12 ظهر گذشته، به طرف بندر بمبئی راه افتادیم. همانت، تا خود بندر یکریز با من حرف زد و حرف کشید. سؤال کرد و قول و قرار گذاشت! پسر پرشور و بیقراری بود. شوق زیادی به دانستن داشت و دلشمیخواست از همه چیز سر در بیاورد. از کنجکاوی و مهربانیاش خوشم آمد. از آن بچّههایی بود که از هر فرصتی استفاده میکنند تا دو کلمه حرف تازه یاد بگیرند. میگفت یکی از سرگرمیهایش این است که پول کشورهای مختلف جهان را جمع و نگهداری میکند. خیلی دوست داشت پول جمهوریاسلامیایران را ببیند. من یک قطعه اسکناس 100 تومانی را که توی کیف دستیام داشتم، به او دادم. خوب همه جای آن را با دقّت تماشا کرد و توی جیبش گذاشت. او هم به رسم یادگاری یک سکّهی 10ینی ژاپن را به من داد. سرانجام ساعت 5/1 بعد موضوع تمبر: چهره شخصیت (آرشیدوک ماکسیمیلیان) قیمت: ندارد سال انتشار: 1861

مجلات دوست کودکانمجله کودک 381صفحه 8