مجله کودک 394 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 394 صفحه 9

یک گربه را درآورد!» خورشید یک شهاب کوچک دیکر هم توی ترازو انداخت. دبّاکبر از ناراحتی، سرش را میان دستهایش گرفت. خورشید باز از دبّاصغر پرسید: «دیگر چه کار کردی؟» دبّاصغر که بیشتر خجالت کشیده بود، آهسته گفت: «یک بار هم که ستارهی خرگوش خواب بود. من گوشش را خاراندم و او را از خواب بیدار کردم.» ستارهی خرگوش داد زد: «پس تو بچّهخرس بدجنس مرا بیدار کردی!» دبّاصغر چیزی نگفت. خورشید هم یک شهاب کوچک دیگر توی ترازو انداخت و باز پرسید: «دیگر چه کار کردی؟» دبّاصغر سرش را خاراند تا بهتر فکر کند، و بعد گفت: «یک بار هم آتشدان ستاره را فوت کردم؛ ولی خاموش نشد.» ستارهها گفتند: «وای، چه بدجنس!» خورشید یک شهابکوچک دیگر هم توی ترازو انداخت و گفت: «دیگر چه کار کردی؟» دبّاصغر که از خجالت عرق کرده بود، آهسته گفت: «یک... یک بار هم ادای ستارهی شیر را درآوردم.» ستارهی شیر گفت: «او خیلیبیادب است، باید مجازات شود.» خورشید یک شهاب کوچک دیگر هم توی ترازو انداخت و گفت: «دیگر چه کار کردی؟» دبّاصغر که از ترس، صدایش میلرزید، گفتم: «یک... یک بار هم توی ترازوی شما نشستم؛ ولی نشکست.» ستارهها با صدای بلند گفتند: «وای، چه کار بدی! او خرابکار است. باید مجازات شود.» خورشید شهاب کوچکی را توی ترازو انداخت. دبّاکبر که خیلی ناراحت شده بود، از جایش بلند شد و گفت: «خواهش میکنم او را ببخشید. او قول میدهد که دیگر کار بدی نکند.» خورشید به دبّاصغر اشاره و گفت: «جلوتر بیا.» موضوع تمبر: طراحی چهره شخصیت قیمت: 5 واحد سال انتشار: 1911

مجلات دوست کودکانمجله کودک 394صفحه 9