آفتاب شادی
وقتی شادی تنها بود، وقتی از ورق زدن کتابها و نقاشی کشیدن خسته میشد. جلو آینه میرفت و با خودش حرف میزد. دستهایش را روی آینه میگذاشت و از لای انگشتهاصورتش را نگاه میکرد؛ شکلک درمیآورد و میخندید. بعد سراغ عروکس میرفت؛ با و بازی میکرد و او را میخواباند. آن وقت پشت پنجره مینشست و پرندههارا نگاه میکرد.
موضوع تمبر:چهره شخصیت مصری (ملک فاروق و همسرش)
قیمت: 5 واحد
سال انتشار: 1938
مجلات دوست کودکانمجله کودک 394صفحه 33