مجله کودک 402 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 402 صفحه 14

قصه های زندگی امام خمینی نگین انگشتری و هدیه این قصّه را «ربابه خانم» خدمتکاری که در خانه امام کار می کرد ، تعریف کرده است: یک روز «آقا چیزی را که خیلی دوست داشت ، گم کرده بود .آن چیز، یک نگین انگشتری بود. من و چند تا از کارگرها و حاج احمد آقا، در اتاق امام بودیم . امام گفت: «هرکس این نگین را پیدا کند ، یک هدیه پیش من دارد!» من اول خیلی دوست داشتم که نگین گم شده را برای آقا پیدا کنم. ولی وقتی صحبت «هدیه» را شنیدم ، ترسیدم که نکند کار من به خاطر گرفتن هدیه باشد . دلم نمی خواست کسی فکر کند به خاطر هدیه آقا دنبال نگین انگشتری گشته ام. به جای این که درست وحسابی همه جا را بگردم ، همین طور ایستاده بودم و دور و براتاق را نگاه می کردم. آقا رو به من کرد و گفت :« نه ، نمی شود که فقط با چشم نگاه کنی! باید بنشینی و کف اتاق را خوب دست بکشی . چیزی که گم شده خیلی ریز است . این جوری با چشم دیده نمی شود!» من هم نشستم و با کف دست هایم فرش اتاق را Ÿ موضوع تمبر: چهره شخصیت چین ( مائتسه تنک) Ÿ قیمت : 50 واحد Ÿ سال انتشار : 1950

مجلات دوست کودکانمجله کودک 402صفحه 14