
آهو بره ی خالی خالی گردو را به او نشان داد و داستان آن را گفت:
کلاغ خندید و گفت :«!! این که کاری ندارد! من الان آن را می شکنم!»
کلاغ سیاه ، گردو را روی سنگی گذاشت و با بالش ، محکم روی آن زد.
بال کلاغه خیلی درد گرفت ، چند تا از پرهایش هم ریخت ؛ ولی گردو نشکست.
کلاغ ، بال زخمی و خسته اش را جمع آوری کرد و کنار آهو بره ، نشست.
قورباغه ای از آن طرفها می گذشت .
آهو بره ی خال خالی وکلاغ سیاه را که دید، به طرفشان رفت و گفت:
«آهو کوچولو،
موضوع تمبر: سال اسب در چین
قیمت : 60 واحد
سال انتشار : 1990
مجلات دوست کودکانمجله کودک 402صفحه 34