مجله کودک 218 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 218 صفحه 18

قصههای قهرمانی کاوة آهنگر محمدعلی دهقانی قسمت پنجم ضحاک با نگرانی پرسید: «آخر چرا؟ علت دشمنی او با من چیست؟» خوابگزار گفت: «هیچ کس بدون دلیل دشمنی نمیکند. او به دنبال انتقال است. انتقام خون پدرش، و انتقام خون یک گاو، که دایة اوست و به دست تو از بین میرود!» ضحاک، با شنیدن این حرف، نعرهای زد و از تخت به زمین افتاد و بیهوش شد. همین که به هوش آمد، به افراد خود دستور داد که اگر شده تمام زمین را زیرپا بگذارند، فریدون را پیدا کنند و او را از بین ببرند. بعد از این خواب، دیگر ضحاک آب خوش از گلویش پایین نرفت. از خورد و خواب افتاد و آرام و قرارش را از دست داد و شب و روز به دشمن ندیدهاش، یعنی فریدون فکر میکرد. «فریدون»، پسر «آبتین»، در جایی دور از قصر ضحاک، از مادری به نام «فرانک» به دنیا آمد. هنوز نوزادی شیرخواره بود، که یک روز پدرش آبتین، با مأموران ضحاک درگیر شد و مأموران او را پیش ضحاک بردند. ضحاک هم بدون جرم و گناهی دستور کشتن آبتین را داد و جان این مرد آزاده را گرفت. فرانک، که میدانست ماموران ضحاک به دنبال مردی به نام فریدون هستند، با کشته شدن آبتین به دست ضحاک به سختی نگران شد و با خودش گفت: «نکند دشمن پادشاه ستمکار و خونریز ما، همین پسر خودم فریدون باشد!» از این فکر بدنش لرزد و تصمیم گرفت فریدون را در جای امنی پناه بدهد. در بیرون شهر، مرغزار بسیار آباد و سرسبزی بود و در آن مرغزار، ماده گاوی به نام «برمایه» آزاد و رها برای خودش چرا میکرد. برمایه، گاو عجیبی بود. بدنش مثل طاووس، رنگارنگ و زیبا بود و هر موی تنش یک رنگ داشت. مردم برای تماشای اما پدر و مادر واقعی استوارت پاسخ دادند که چیزهای خالی در وجود استوارت هست که انسانها نمیتوانند آنها را در روح و جود یک موش پر کنند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 218صفحه 18