مجله کودک 218 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 218 صفحه 31

افسانههای عجیب و غریب کبرا بابایی نخودی پیرزن داشت توی قابلمه آش میپخت که صدایی شنید. یکی از نخودها روی آب آمده بود و میخواست از توی قابلمه بیرون بپرد. پیرزن گفت: «آهای! کجا؟» نخودی گفت: «سلام ننه. من نخودی هستم. پسرت!» پیرزن نخود را پرت کرد توی آش و گفت: «برگرد سر جات» نخودی دوباره بیرون آمد و گفت: «ننه من نخودی هستم. مگر قصه من را نشنیدهای؟» پیرزن ملاقه را روی سر نخودی گذاشت و او را هل داد توی ظرف آش. بعد سرفهای کرد و گفت: «من بچه نمیخوام. بچههای دیگر چه گلی به سر ننهشان زدند که حالا تو میخواهی بزنی؟» و نخودی دیگر از آش بیرون نیامد! سیندرلا شاهزاده لنگه کفش را جلوی در همهی خانهها میبرد تا صاحب آن را پیدا کند. سیندرلا منتظر بود. وقتی شاهزاده به در خانهی آنها رسید سیندرلا بیرون پرید و کفش را به پا کرد. اما کفش برایش گشاد بود. چون فرشتهی مهربان آرزوها کفشی که اندازهی پای او باشد پیدا نکرده بود و کفش سیندرلا در مهمانی شب قبل یک شماره بزرگتر از پای او بود! اتاق استوارت در بالاترین نقطه این برج قدیمی قرار دارد. اتاقی که در آن ککهای موذی هم حضور دارند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 218صفحه 31