مجله کودک 227 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 227 صفحه 12

امیر محمد لاجورد آقا اجاره؟ عیدتون مبارک امروز، توی دل سجاد و تقریباً همهی بچههای دیگر، چیزی «وو میزند و شادی به پا میکند... امروز با همهی روزهای دیگر سال تحصیلی فرق میکند. آخرین روزی است که در این سال به مدرسه میآیند و کلی روزهای تعطیل پشت سر است. درست است که سجاد مدرسه را خیلی دوست دارد اما خب، بالاخره بعد از شش ماه درس و مشق، تعطیلی خیلی میچسبد. امسال قرار است او با پدر و مادرش به مسافرت بروند. سفری به شیراز برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ، دل سجاد خیلی برای آنها تنگ شده است. زنگ که خورد همهی بچهها به دور خانم معلم حلقه زدند و عید و فرارسیدن سال نو را به او تبریک گفتند، بعد از آن همین برنامه را در حیاط مدرسه با آقای مدیر داشتند. بچهها: «آقا عید بهتون خوش بگذره... آقا شما کجا میرین... آقا دلمون براتون تنگ میشه...» سجاد: «به به، جانمی جان، بریم که بریم، بابابزرگ جونم، مامان بزرگ جونم، دلم براتون یه ذره شده، آخ جون، چه بوی بهاری هم میاد!» ¡ ¡ جشنهای ایرانیان از روزگار دور و در دوران ایران باستان، جشنهایی وجود داشته است که امروزه فقط چند تایی از آنها به یادگار مانده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 227صفحه 12