مجله نوجوان 65 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 65 صفحه 20

اسماعیل امینی بینی تان را بگیرید و عینک خوش بینی بزنید ! بیا از پشت عینک سر به زیریهای هم بینیم جوانی های هم دیدیم ، پیریهای هم بینیم نه که همین یک بیت دربارۀ عینک باشد امّا این بیت استاد شهریار از بهترین شعرهایی است که در آن به عینک اشاره شده است . استاد شهریار پس از سالها به دیدار دوست شاعرش مرحوم استاد امیری فیروزکوهی می رود و غزلی برایش می خواند که با این بیت شروع می شود . خوب به شعر نگاه کنید و ببینید چه زیبا نگاه پیرمردان و پدر بزرگان را بیان کرده است که سر به زیر می اندازند و از پشت عینک به آدم ها نگاه می کنند . امّا عینک خیلی قدیمی نیست که بتوانیم در شعر شاعران قدیمی هم رد پایش را پیدا کنیم امّا در مثنوی مولوی یک بیت دیدم که به نظرم رسید مربوط به عینک البته از نوع قرن ششم و هفتم هجری باشد . مولانا می گوید : پیش چشمت داشتی شیشه کبود لاجرم دنیا کبودت می نمود یعنی اگر شیشه عینک یا پنجره ات کبود رنگ باشد دنیا را کبود می بینی ، مسلم است که پنجره در این بیت خیلی معنا نخواهد داشت چون آدم ها که فقط از پشت پنجره دنیا را نگاه نمی کنند پس حتماً آن شیشۀ کبود جلوی چشم بیننده است یعنی چیزی شبیه عینک . عینک خوش بینی ـ عینک بدبینی در روزگار ما پرت و پلاهایی سر زبانها افتاده است که یکی از آن ها همان عینک « خوش بینی » یعنی کسی که بینی خوشگلی دارد و « بدبینی » دور از جان شما مربوط به همان کسی است که دماغش زشت و گوریلی و خوکی است یا از آن بدتر کسی است که دماغ خوشگلش را با کلی پول هدر دادن زشت کرده و « خوش بینی » اش تبدیل شده به « بدبینی » تازه خیال می کردم که چون عینک را روی بینی یا به عبارتی همان دماغ خودمان قرار می دهند عینک های مختلفی برای بینی های مختلف داریم . بعدها فهمیدم که نه خیر جانم عینک خوش بینی و بدبینی از همین مسخره بازیهایی است که برای گول مالیدن سر آدم ها اختراع شده است و یعنی روان شناسی و مشاوره و زندگی موفق و از این جول کلکها . من که هر چه فکر کردم دیدم خوشحالی و ناراحتی آدم هیچ ربطی به عینک و بینی و چشم ندارد . فرض کنید شما در ایستگاه مترو هستید و دل پیچه گرفته اید و می خواهید خودتان را با عجله به دستشویی ، توالت ، مستراح ، مبال و از آن بدتر برسانید . یکی از کارکنان پر تلاش مترو از دستشویی بیرون می آید و لبخندی می زند . شما ، هم لبخندی می زنید هم عینک خوش بینی می زنید و دنیا هم به شما لبخند می زند ، پرندگان آواز می خوانند و درختها غنچه می دهند و زمزمۀ جویباران شما را سرمست می کند ، دنیا می شود مثل همان چیزی که در برنامه های صدا و سیما می گویند و نشان می دهند . . . . بعد آن کارکنان پر تلاش ! در (در دست است پدرجان ! درب ! غلط است) بله درِ دستشویی را قفل می کند و می گوید اینجا مخصوص کارکنان پر تلاش ! است . ترق ! یا جیرینگ ! چه فرقی می کند این صدای شکستن عینک خوش بینی است یا شکستن دل شما ؟ ! حالا آن قدر کلافه و عصبانی و بلکه تحت فشار هستید که فرصت ندارید دنبال عینک خوش بینی بگردید . اصلاً چشمتان سیاهی می رود و دنیا دور سرتان می چرخد ، حالا صدای پای آب می آید ، این شرشر اشک شماست یا زمزمه جویباران یا . . . بله همان است . حالا دیگر تحت فشار نیستید ، چشمانتان سیاهی نمی رود و دنیا دور سرتان نمی چرخد . فقط همان کارکنان پرتلاش عینک بدبینی به چشمشان زده و سر شما داد می زنند و بلندگو اعلام می کند : یک نفر از کارکنان خدمات ، عینک خوش بینی بزند و بینی اش را بگیرد و برای نظافت ایستگاه سریعاً اقدام کند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 65صفحه 20