مجله نوجوان 91 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 91 صفحه 14

شیطونک با بچّه آلبرتوزاروس بازی می کرد . من به او گفتم این موجودات دشمنان ما هستند . آنها دوست دارند ما را بخورند . اما او گفت : « این یکی برای همیشه دوست او خواهد ماند . » امیدوارم که این طور شود . بچه آلبرتوزاروس همین طور دنبال من می گردد و دربارۀ شیطونک سؤال می کند . حالادور من می چرخد . زود به خواب می رود و من نمی توانم این موجود با مزه و دوست داشتنی را دوست نداشته باشم ، یک جورهایی خنده دار به نظر می رسد اما شاید به نوعی دوست خوبی باقی بماند . در هر حال شاید شیطونک راست می گفت . دایناسور عزیزم شیطونک خانه را ترک کرد . به دنبال او خودم را به سختی از صخره ها بالا کشیدم اما نتوانستم در هیچ جایی او را ببینم . برای ساعتهایی این جا بر فراز جهان ، در بالاترین جا دراز می کشم به پرواز دایره وار پترانودنس که با شتاب پایین می آید نگاه می کنم . من بارها و بارها به خودم گفتم که مطمئنم شیطونک ، اولین کسی خواهد بود که این جا را ترک می کند . اما چرا این قدر زود این کار را انجام داد ؟ اون کوچولوها دیگر به من احتیاجی ندارند . آنها بزرگ و قوی شده اند و بی صبرانه می خواهند من را ترک کنند . من رفتن آنها را تماشا می کنم در حالی که هم غمگینم و هم خوشحال . چون حالا با خیال راحت می توانم دنبال تو بگردم . دشتها و برکه ها را جست وخیز خواهم کرد . جنگلها و مزرعه ها را خواهم گشت و هرگز ناامید نمی شوم . من می دانم یک روزی ما در آفتاب و در مهتاب دور هم جمع خواهیم شد و من در کنار تو به گرمی ومهربانی خواهم ماند . دایناسور عزیزم !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 91صفحه 14