مجله نوجوان 112 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 112 صفحه 5

حالا اینکه خوب است ، یک خاله ای وجود دارند که عیدی آدم را به جای خسارت های مالی در سال جدید گروگان می گیرند . مثلا عیدی پارسال بنده تنها به این دلیل از لای انگشتان ( ایشالا زگیل . . . ببخشید انسان نباید خاله اش را نفرین کند . ) ایشان نچکید که زمستان پارسال دانگ انرژی حرارتی که در منزلشان استفاده کرده بودم ازقرار معلوم 984 ریال و 2 قرون بیست و پنجم صدم ایکس ( به دلیل وجود نداشتن واحد پولی کوچکتر نتوانستیم ضریب دقتی ایشان را با علایم معلوم به شما حالی کنیم . ) شده بود و 2 گرم وات انرژی الکتریسیته نیز سهم مصرفی ما از برق منزل ایشان می شد که از یک تومان و چند ریال و ایکس ریال بقیه کسر گردید و حساب عیدی مان به همین راحتی به صفر رسید . ( قابل ذکر است که خاله مذکور به دلیل اظهار این نبوغ به استخدام بخش پرینت گیری از مصارف برق شهری ادارﮤبرق منطقه درآمدند تا بدین ترتیب برای اولین بار در جهان مچ اعضای برق مصرف کن خانواده ها را همراه با ارائه اثر انگشت دیجیتال بگیرند ! ) حالا کجایش را دیده اید ؟ پدر یک نفر تعریف می کنند که در کودکی شان یک جد و آبادی داشته اند که همیشه عیدی های بچه و نوه و نتیجه شان را تا آخرین واحد پولی موجود می گرفته و در حساب بانکی اش می گذاشته است تا در قرعه کشی بانک برنده شود . تازه ایشان به قدری نفوذ داشته اند که عیدی همسایه هایشان را هم می گرفتند چه برسد به ما که ندیدﮤ ایشان هستیم . ما هم که گوش شیطان کر با این فک و فامیل دست و دلبازمان حسابی وضعمان روشن . . . خلاصه کم مانده خودمان را بگیرند و در حساب بانکی شان پس انداز کنند . آخر معلوم نیست یکبار کدام انسان نقطه چینی در صف شیر به ایشان گفته بود که بچه ها سرمایه های جامعه هستند . ازهمه اینها که بگذریم یک دایی هم وجود دارند که دویست تومانی تقلبی به آدم عیدی می دهند که بر اثر همین عیدی های غیر مجاز ایشان یکسال مجبور شدیم پانصد بار صحنه پیراشکی خریدن از اصغر آقا را به دلیل صحنه جرم بودن بازسازی کنیم . کی ی ی ی ؟ عمه جان ؟ ! خدا نکند ! یکبار ما سه سالمان بود که ایشان به زور قلکمان را از ما عیدی گرفتند و از همان تاریخ به بعد مجبورمان کردند که قلم پایمان را خرد و خمیر بکنیم و هرگز به منزلشان تشریف نبردیم . خلاصه عید دارد می آید و عیدی بده هم عیدی بده های باستان . ضمن اینکه جا دارد بنده در همین جا به خودم و به کلیه نوجوانان عزیزی که متاسفانه در خانواده های دست و دلبازی متولد شدند صمیمانه تسلیت بگویم . E-mail : mrym-shokrani@yahoo . com

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 112صفحه 5