مجله نوجوان 112 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 112 صفحه 26

ماه می گویند در زمان های قدیم سرزمینی بود که همیشه شب هایش تاریک بود و آسمانش مانند یک پارچه بزرگ ، سیاه سیاه بود . در نقاط دیگر دنیا ، نور شب کافی بود ولی در آن سرزمین ، نه ماه طلوع می کرد و نه در آسمان آن ستاره ای می درخشید . از این سرزمین چهار جوان تصمیم به مسافرت گرفتند . آنها در مسیر خود به کشوری رسیدند که شب ها پس از غروب خورشید یک کره نورانی که به یک درخت بلوط آویزان بود ، با نور ملایم خود همه جا را روشن می کرد به طوری که در زیر نور آن می شد همه چیز را دید و تشخیص داد . مسافران تعجب کردند . آن ها از کشاورزی که با گاری اش از آن جا می گذشت پرسیدند که این دیگر چه نوری است ؟ او در جواب گفت : ( ( این ماه است . حاکم ما آن را به مبلغ سه سکه خریده و به درخت بلوط آویزان کرده است . او باید هر روز در آن نفت بریزد و فتیله آن را تمیز کند تا روشن بماند و هر هفته بابت آن یک سکه می گیرد . ) ) همین که کشاورز رفت ، یکی از آن ها گفت : ( ( ما هم به چنین ماهی نیاز داریم . ما هم در سرزمین خود ، درخت بلوطی داریم که مثل این درخت بزرگ است و می توانیم ماه را به آن بیاویزیم . چه قدر خوشال کننده است که دیگر شب ها در تاریکی محض کورمال کورمال راه نرویم . ) ) دومی گفت : ( ( می دانید ؟ ما می توانیم کالسکه و اسبی فراهم کنیم و ماه را بدزدیم . آنها می توانند برای خودشان یکی دیگر بخرند . ) ) سومی گفت : ( ( من می توانم خوب از درخت بالا بروم و آن را پایین بیاورم . ) ) نفر چهارم گاری و اسب فراهم کرد . نفر سوم بالا رفت ، سوراخی در ماه ایجاد کرد ، قلابی به آن انداخت و آن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 112صفحه 26