مجله نوجوان 251 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 251 صفحه 28

خنده­های زورکی ع. ش مطب ساعت هفت عصر در یکی از خیابانهای تگزاس مردی وارد مطب دکتر شد در حالی که چاقویی به پشتش فرو رفته بود. او از دکتر خواهش کرد که چاقو را از کمرش بیرون بیاورد. دکتر گفت: متأسفم من ساعت هفت، باید مطب را ببندم اما میتوانم کمکتان کنم. دکتر جلو آمد، چاقو را از کمر مرد بیرون کشید و آن را در گوش مرد فرو کرد. سپس گفت: آن روبرو یک دکتر گوش و حلق و بینی هست که تا ساعت 9 شب کار میکند. میتوانی بروی پیش او. چراغ قرمز در یکی از کشورهای اروپایی، مرد نابینایی با سگش کنار خیابان ایستاده بود و منتظر بود تا سگ او را از خیابان رد کند. رهگذری که مراقب آنها بود به نابینا گفت: آقا فکر میکنم این سگ تربیت شده نیست چون چند بار چراغ سبز و قرمز شد اما این سگ شما را رد نکرد. نابینا گفت: اوه متشکرم که این موضوع را به من گفتید. سپس حبهای قند از جیبش درآورد و به طرف سگ گرفت. رهگذر با تعجب گفت: این سگ شما را رد نکرده، آن وقت شما به او جایزه میدهید؟ نابینا گفت: نه بابا میخواهم ببینم کلهاش کجاست تا یک لگد محکم به پشتش بزنم. جدول ضرب به یک کلاغ میگویند: دو دو تا؟ میگوید: قار تا! میگویند: قارقار تا؟ میگوید: شانقارتا! اتوبان توی اتوبان یک موتور گازی افتاده بود کنار یک ماشین بنز که هی از او سبقت میگرفت و لحظهای بعد حسابی عقب میماند دوباره سبقت میگرفت و چند لحظه بعد دوباره عقب میماند. رانندهی بنز که از کار خطرناک او هم تعجب کرده بود و هم ترسیده بود رفت کنار موتوری و از او پرسید: مرد حسابی مگر از جانت سیر شدهای؟ این چه کاری است که میکنی؟ موتوری گفت: ببخشید آقا. تقصیر من نیست. کشِ شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 251صفحه 28