مجله نوجوان 140 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 140 صفحه 9

کند ولی هواپیما که در حال سقوط بود با تیر بار خود دیوید را سوراخ سوراخ کرد. می­دانم که می­دانی جنگ خیلی بد است ولی تا نبینی لمس نمی­کنی که خیلی بد است. متفقین در حال پیشروی هستند و آلمانها مستأصل شدهاند ولی با این همه وقتی که بیدار می­شوی حس می­کنی امروز روز پایان جهان است. شبها خواب می­بینم که در اتاق کودکی­ام با اسباب بازیهایمان مشغول بازی هستیم. من با ماشینها و سربازانم به عروسکهای تو حمله کرده­ام. من به شوخی و به بازی عروسکهای تو را می­کشم و عروسکهای تو واقعاً می­میرند. پایان کابوس وقتی است که من اسلحه­ام را به سوی تو دراز می­کنم ولی قبل از شلیک گلوله از خواب می­پرم. قرار است تا ده دقیقه دیگر وارد دشتی شویم که هیچ جان پناهی ندارد. تنها پناهگاه ما در میان آن دشت وسیع که در مرزهای فرانسه است جنازه دوستانمان است که پیش از این به آنجا حمله کردهاند و سعی داشتهاند که از آن عبور کنند. با بمباران شب گذشته حدس می­زنیم که چالههایی برای پنهان شدن به وجود آمده­باشد که امیدواریم به وسیله آنها بتواینم قدری جلوتر برویم. اگر از این دشت رد بشویم شاید بتوانیم جلوی پیشروی آلمانها را تا چند روز دیگر بگیریم. دیشب به ما ژامبون دادند. خوردن ژامبون در میدان نبرد علامت خوبی نیست. در واقع مانند آخرین سیگاری است که یک محکوم به اعدام می­کشد. در اینجا همگی به صورت دسته جمعی محکوم به اعدام شده­ایم و در گورهای دسته جمعی ما را دفن خواهند کرد. بعد در دشتی دیگر در نزدیکی خانه­مان صلیبهای یک شکل و یک اندازه برایمان درست خواهند کرد و در کنار هم خواهند چید تا مردم به یاد ما جمع شوند و یادمان را گرامی بدارند. صلیبهای یک شکل و یک اندازه برای َآدمهایی که یک شکل و یک اندازه نبودند و تنها اشتراک آنها کشته شدن در میدان جنگ بود. صلیبهای یک شکل و یکاندازه برای چند قلوهایی که زاده جنگ هستند. نمیدانم در کدام بیمارستان کدام جبهه مشغول خواندن این نامه هستی ولی زخم هر زخمی­ای را که می­بندی فکر کن زخم برادرت را بسته ای. یک برادر دو قلو. من به خاطر حمله به اسباب بازیهای تو خودم را مجرم می­دانم و از حرکت شاد آن وقتهای خودم احساس شرمندگی و عذاب وجدان دارم. نمی­دانم آیا آنانی که با ما این بازیها را می­کنند، درکی از این احساس خواهند داشت یا نه. اگر خورشید فردا را دیدم به خانه خواهم آمد. برادر دو قلویت؛ جان

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 9