در مکتب عاشورا
از یادداشتهای استاد شهید مرتضی مطهری
یکی از قضایایی که همۀ ما شنیدهایم این است که راجع به روابط حضرت ابوالفضل و حضرت سید الشهداء میگویند: روزی امیرالمؤنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین علیه السلام فرمود: من تشنهام آب میخواهم. حضرت فرمود: کسی برای فرزندم آب
بیاورد. اول کسی که از جا برخاست کودکی بود که همان حضرت البولفضل العباس بود. ایشان رفتند
و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند. (آن هم با چه طول و تفضیلی ). در حالی وارد شد که
آن را روی سرش گرفته بود و آب هم میریخت. امیر المؤمنین علی علیه السلام چشمانش که به
این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند: آقا شما چرا گریه میکنید؟ فرمود: بله قضایای کربلا یادم افتاد. معلوم است که این گریز به کجاها منتهی میشود.
حاجی نوری در اینجا بحث عالیای دارد، میگوید: شما میگویید علی در بالای منبر بود وخطبه میخواند. علی فقط در زمان خلافتش بود که منبر میرفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده است. خلافت حضرت امیر در کوفه در چه سالی بود؟ بین سال 36 و 41، در آن وقت امام حسین در چه سنی بود؟ مردی بود تقریبا 33 ساله. میگوید: آیا اصلاً این حرف معقــول اسـت کـه یـک مرد 33 ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه میکند، خطابه میخواند، یک دفعه وسط خطابه
بدود: آقا من تشنهام. آب میخواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکنـد میگـویـنـد: چـه آدم بیادب و بیتربیتی است و تازه حضرت ابوالفضل در آن وقت کودک نبوده، یک جوان در حدود پانزده
ساله بوده است. یک چنین جعلی، تحریفی. حالا غیر از موضوع دروغ بودنش، از نظر ارزش آیا شأن
امام حسین را بالا میبرد یا پایین میآورد؟ مسلم است که پایین میآورد. یک دروغی به امام نسبت
دادیم و آبروی امام را بردیم. طوری حرف زدیم که امام را در سطح بیادبترین افراد مردم تنزل
دادیم که در حالی که پدری مثل علی دارد حرف میزند تشنهاش میشود، طاقت نمیآورد که جلسه
تمام شود. حرف آقا را قطع میکند: من تشنهام، بگویید برای من آب بیاورند!
حماسه حسینی جلد اول صفحه 66
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 154صفحه 26