یک خاطره هزار پند
شهید سرلشگر علی صیاد شیرازی در خاطرات خود نقل می کند : داشتیم برای عملیات « رمضان » آماده می شدیم . تمام امکانات هم بسیج و متمرکز شده بود که این عملیات اجرا شود . از تهران اطلاع دادند که سریع بیاییم تهران . گفتند من و فرمانده ی سپاه بیاییم که جلسه فوری است . به تهران آمدیم . در آن جلسه ، مسئولان مملکت ها را آگاه کردند که اسراییل به جنوب لبنان حمله کرده و می خواهد حزب ا . . . لبنان را قلع و قمع کند . در آن جلسه گفته شد که هواپیما آماده است . سریع به سوریه بروید ، مسئله را از نزدیک بررسی کنید و زمینه ی تقویت نیرو های حزب ا . . . را از جانب ارتش و سپاه فراهم کنید .
حرکت کردیم و رفتیم . در آنجا با مسئولان سوریه صحبت کردیم و به آن ها گفتیم که ما می خواهیم برای تقویت نیرو های مبارز لبنان ، نیرو بیاوریم تا کمک کنند و این توطئه درهم بکشند . آن ها تعجب کردند و گفتند : « شما الان در جنگ با عراق هستید ، چگونه می توانید به اینجا بیایید ؟ »
خطر تصادف قطارها ، لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر می شود .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 269صفحه 4