مجله کودک 269 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 269 صفحه 8

« یک دوست سیاه » « عباس قدیر محسنی » اولش فقط یک نقطه ی سیاه بود . فقط یک نقطه . نه ، اول اولش اصلاً هیچی نبود . همه جا سفید بود . سفید سفید یا زرد زرد یا سرخ سرخ یا آبی آبی یا . . . اما بعد یک نقطه ی کوچک و سیاه افتاد روی سفیدی ها و زردی ها و سرخ ها و آبی ها . یک نقطه ی کوچک ِ کوچک . اندازه ی خیلی کوچک . شاید یک نقطه ی کثیف بود . شاید . . . . اما بعد نقطه بزرگتر شد . بزرگتر و بزرگتر و شد یک لکه ی کوچک و گِرد . اندازه ی یک تیله ی کوچک و سیاه . تیله ی کوچک سیاه همه جا بود . روی همه ی رنگها بود . روی روپوش سفید آدم ها هم بود . زنها و مردهایی که با روپوش می آمدند و می رفتند و با هم حرف می زدند و به من آمپول می زدند . تیله ی کوچک سیاه هر روز از جلوی چشمم بالا و پایین می رفت و روی رنگها و روپوش ها راه می رفت . به دوست تیله ای کوچک و سیاهم عادت کرده بودم و دوستم هر روز چاق و چاق تر می شد و من لاغر و لاغرتر . تیله ی کوچک سیاه فقط روی رنگ سیاه نبود . انگار از رنگ سیاه می ترسید . شاید هم . . . دوست تیله ای خیلی شیطان بود . بالا می رفت ، پایین می آد ، چپ می رفت ، راست می آمد و پشت حالا او تصادفی اهرمی را می کشد تا قطار حامل اودی را پیدا کند . شاید با حرکت اهرم قطار نیو آمستردام حرکت کند و او اودی را پیدا کند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 269صفحه 8