یک سوال سرخ
محمد کاظم مزینانی
مرد های آن طرف
دست های سردشان از سنگ بود
آن سپاه سنگدل
با صف آیینه ها در جنگ بود
vvv
مرد های این طرف
توی سینه آسمانی داشتند
خشمگین بودند و باز
خنده های مهربانی داشتند
vvv
ناگهان در این طرف
سینه ی یک آسمان پُر نور بود
چشم شور دشمنان
لحظه ای از تابش آن کور شد
vvv
با این کار ترمز همه ی قطارها به کار می افتد و آن ها شروع به ترمز کردن می کنند .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 269صفحه 6