با قوم اشتیاق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1390

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : محمدی، محمدعلی

با قوم اشتیاق

‏با قوم اشتیاق‏

شب به سر رسید و صبح

از فراز قلّه های سر بلند

با صدای پیرکوچه همصدا سرود:

پنجشنبه

بانگ حق فراز دوش شهر

شهر در خروش

باغی از صدا، ولی خموش

اولین خبر

داغ سربی حروف چاپ

برگ برگ صفحه های روزنامه ها

آنکه لرزه بر ستون بیم زد

آنکه با نگاه عاشقانه اش، همیشه وار

آتشی به قلب رهروان نشاند

آنکه داغ مهر او به قلب هاست

آنکه حق  حقش تولدی دوباره است

می ر سد ز راه دور –

روزنامه، صبح زود

با حروفی از مرکب سیاه

امتداد یک سرود سرخ عاشقانه بود

*

دومین خبر

شرح انقلاب سرخ ملت غیور

بر فراز بالهای صوت

پیچ رادیو،

یک صدای همصدا- پس از دو صد هزار


ناسزا –

مرد اعتصابی از شروع چشمه می سرود

سال پیش و ننگ بارز مزوّران

عاشقان قم

گل،گلوله، خون

بانگ صبح و جوشش سحر

ناگهان صدا برید

دنگ دنگ دلخراش"ضربیان زور"

این عفیفه  های نا عفیف

انعکاس رقص میل های پوچ هرزگان

بالهای صوت و موج رادیو کثیف شد

لرزه بر دلم نشست

هان مباد کودتا

هان مباد مرگ مرد اعتصاب 

هان مباد رنگ تازه ای به روی رنگ – 

ننگ تازه ای به روی ننگ

*

روز سر بلند

گستریده بر تمام شهر

من در التهاب و اضطراب

قوم اشتیاق

در رسای ضربه ای دگر به بام زور

با زبان گامهای محکمش

وه چه عاشقانه می سرود

یک قدم به پیش

در میان موج های پر خروش جمع

با صد اشتیاق تازه گم شدم

در مسیر راه، امتداد رود


زان سپس میان موج های بحر

یک جزیره هم نبود و نیست

راهمان به سوی مقصدی مبارک است

راه جسممان به سوی مرگ

راه جانمان به سوی زندگی، ورای جسم

مقصد عزیز!

ای بهشت،ای بهشت زندگان

در تلاش دیدن توام

گر تو انتظار می کشی

من فدای لحظۀرسیدن توام-

پایمان به راه، دستمان به پیچ رادیو

از صدای مرد اعتصاب ای دریغ و درد-

گوشمان دگر جلا ندید

بیست و یک هزار و صد قدم به پیش

بیست و یک هزار و صد قدم جدا ز شهر

بر مزار شاهدان حق، شهد سربی رها شدن

چشیدگان

بر مزار ساکنان پر نهیب

همصدای اوج صادق صدایشان

مردمان مرد

رنگ رنگ جامه شان یگانگی

چادرسیاه مادران شیر، شیر خواهران 

چادر سیاه

*

مشت محکمی همیشه وار،بر دهان مارقین

و ناکثین

همین رساتر از هزار موج خون من

چادر سیاه


بر فراز پیچ ها بلندگو زیاد بود

سومین خبر از بلندگو : 

آنکه انتظار او عزیز بود

وینک آرزوی دیدنش به جان ماست

بر زمین شهر ما قدم نهاد-

چون پرنده ای رها شدم

بر بلند شوق، با پرندگان سرخ همصدا    شدم

*

از طرف رفیقی از جنوب

یک سلام گرم، پرسشی هزار باره؛

از دیارمان بگو!-

"- در جنوب هم گلوله هست

همچنان که در شمال و شرق و غرب

سهم صالحم دو تیر داغ

 از دو دست خسته رضا، بندها گسست

پنج تکه سرب، پنج سنگ سرخ شعله ور 

روی سینه محمدم نشست-"

هین سرود سرخمان بلند

پایمان به راه

این صدا بریدنش مباد

ظهر می رسد،اذان جمع

زان سپس نماز

در مقابل رساترین نشانه ها

خاک پاک زندۀ شهید

سجده و 

دعا.

چارمین خبر از بلندگو:

هان امامت آمد


ای شهید

خیزو مقدمش

عزیز دار

هان ببین چگونه

می کشد به چشم

سرمه و عبیر

خاک تو!-

آرزوی دیدن امام

آن همه دعا

لحظه های سوزش و عطش

آنطرف امام و اینطرف منم...

...

حیف!

دیدنش نشد

میسرم

هین به عشقش

آشناترم

*

رهبرم! ندیدمت ولی

جان به کف نهاده در رهت

 با تو هم هدف 

آرزوی لحظه شهادتم بجاست

*

سیل مردمان سوی خانه ها

روزنامه ها نوشته اند:

موج های پرخروش

خلق ناشمردنی است-

روزنامه ها نوشته اند:

 


رادیو دوباره زیر چکمۀ نظامیان-

لرزه های قلب دشمنان

ترسشان ز حق

زورشان نشانۀ شکستشان

خنده های اشک

مقدمت مبارک ای امام!

‏محمدعلی محمدی‏

 

 

 

taz15

 

  

‎ ‎